۱۰ فیلم عالی که عواملشان از تجربهی ساختشان متنفر بودند
زحمت زیادی که حتی صرف ساخت یک فیلم افتضاح میشود، انکارناپذیر است: هر فیلم تکمیلشدهای حاصل تلاش صدها نفر است که استعداد و وقت خود را صرف ساختن اثری میکنند که امید میرود ارزشمند و ماندگار از آب دربیاید. ولی فیلمهای عالی عموماً فقط با سختی و رنج بسیار ساخته میشوند، در حدیکه میتوان گفت کسانی که روی آنها کار کردهاند – چه جلوی دوربین، چه پشت آن – واقعاً عذاب کشیدند. ۱۰ فیلمی که در ادامه معرفی شدهاند، زخمهای نبرد جدی روی عواملشان به جا گذاشتند: خواه بهخاطر فرآیند ساخت فوقالعاده پیچیده که باعث درمانده شدن عوامل فیلم شد، خواه بهخاطر فیلمبرداری در محیطی واقعی که هر آن ممکن بود در آن اتفاقی بیفتد که همهی برنامهها را به هم بریزد، خواه بهخاطر فیلمسازهایی که سبک کارگردانیشان همه را به مرز جنون کشاند.
با این حال، وقتی به این فیلمها نگاه کنید، احتمالاً هیچگاه نمیتوانید حدس بزنید که در چنین شرایط سختی ساخته شدند: دقت فیلمساز و نبوغ بازیگران در حدی است که در اثر نهایی، کوچکترین اثری از کشمکشهای پشتصحنه باقی نمانده است.
البته کسانی که در ساخت این فیلمها دخیل بودند، شاید با نگاه به گذشته حس نوستالژی به آنها داشته باشند، خصوصاً با توجه به محبوبیت فعلیشان، ولی در زمان ساخته شدن، این فیلمها جهنم واقعی بودند…
۱۰. جاذبه (Gravity)
- سال انتشار: ۲۰۱۳
- کارگردان: آلفونسو کوارون (Alfonso Cuaron)
«جاذبه»، شاهکار علمیتخیلی کوارون، اثری مثالزدنی در زمینهی فیلمسازی مبتنی بر جلوههای ویژه است.
کوارون در ابتدا تصمیم داشت پروژه را در کمتر از یک سال به پایان برساند، ولی با توجه به پیچیدگی فوقالعاده زیاد جلوههای ویژه، این فیلم پنج سال از عمر حرفهایاش را به خود اختصاص داد. خود پروسهی فیلمبرداری هم به دقتی فوقالعاده بالا از جانب بازیگران و عوامل دیگر فیلم نیاز داشت.
جالب است بدانید که در ابتدا، رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr) برای بازی در نقش مت کووالسکی (Matt Kowalski) – نقشی که بعداً به جورج کلونی (George Clooney) واگذار شد – انتخاب شده بود، ولی بعداً خودش از پروژه استعفا داد، چون کاشف به عمل آمد که سبک بازیگری او – که بداههگویی نقشی پررنگ در آن دارد – با نیازمندیهای سفتوسخت «جاذبه» که همهی اجزای آن با دقت و حسابشدگی تعیین شده بودند، سازگاری نداشت.
تجربهی کلونی و سندرا بالاک (Sandra Bullock)، ستارگان فیلم نیز بسیار ناخوشایند بود. با توجه به اینکه بیشتر صحنههای فیلم با کامپیوتر ساخته شدهاند، این دو بازیگر مجبور بودند ۱۰ ساعت در روز را دستگاه مکانیکی ۳ در ۳ متری سپری کنند که هدفش شبیهسازی شاتلی فضایی بود. در این میان، کوارون هم باید از راه گوشی آنها را کارگردانی میکرد.
بالاک در رابطه با این تجربهی وحشتناک گفت:
«[تجربهی بازیگری در فیلم] اعصابخردکن، دردناک و سرشار از حس تنهایی بود… بهطور مرتب دلم میخواست [دیوید هِیمن، تهیهکنندهی فیلم] و آلفونسو را بکشم. بنابراین [در چنین شرایطی] کل نفرت و خشمتان را به بازیگریتان اختصاص میدهید، به این امید که به پردهی نقرهای انتقال یابد.»
در نهایت «جاذبه» چند اسکار برد – منجمله اسکار بهترین کارگردانی – و سرتاسر دنیا بیش از ۷۰۰ میلیون دلار فروش رفت.
بالاک موفق شده بود قراردادی دیوانهوار با تهیهکنندگان فیلم ببندد: علاوه بر دستمزد ۲۰ میلیون دلاری ، ۱۵ درصد از سهم فروش فیلم در گیشه – از روز اول فروش – نیز به او اختصاص داشت. با توجه به این مبلغ هنگفت، و نامزدی اسکار او در نقش بهترین بازیگر، احتمالاً بالاک از نتیجهی نهایی درد و رنجی که کشید راضی است.
۹. اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)
- سال انتشار: ۱۹۷۹
- کارگردان: فرانسیس کاپولا (Francis Coppola)
«اینک آخرالزمان» شاید بهترین فیلم جنگی کل تاریخ سینما باشد، ولی در کنارش «اینک آخرالزمان» فیلمی است که پروسهی ساخت آن بیشتر از هر فیلم دیگری شبیه به یک جنگ واقعی بود، در حدیکه یک مستند عالی به نام «دل تاریکی: آخرالزمان یک فیلمساز» (Hearts of Darkness: A Filmmaker’s Apocalypse) دربارهی آن ساخته شد.
در مستند، کاپولا نقلقولی معروف دربارهی ساخت فیلم بیان کرد:
«ما در جنگل بودیم؛ تعدادمان خیلی زیاد بود؛ به پول زیاد دسترسی داشتیم؛ به تجهیزات زیاد دسترسی داشتیم؛ و آرامآرام همهیمان دیوانه شدیم.»
او اغراق نمیکند.
«اینک آخرالزمان» در عرض یک سال و در حالیکه هزینهاش از بودجهی تعیینشده برایش بسیار فراتر رفته بود، در فیلیپین فیلمبرداری شد. این فیلم در طول ساخته شدن، آهسته و پیوسته عواملش را خسته و فرسوده کرد و کاپولا آنقدر بهخاطر تمام اتفاقات ناگواری که میافتاد افسرده شده بود که دچار فروپاشی روانی شد، وزن بسیار زیادی را از دست داد و حتی به خودکشی فکر کرد.
در بین بازیگران فیلم، مارتین شین (Martin Sheen) حملهی قلبی تقریباً مرگبار را وسط فیلمبرداری تجربه کرد که باعث شد شش هفته از کار بیفتد. وقتی مارلون براندو وارد محل فیلمبرداری شد، اضافهوزن شدید داشت، دیالوگهایش را یاد نگرفته بود و کاملاً مشخص بود که دوست ندارد آنجا حضور داشته باشد. در نظر دنیس هاپر (Dennis Hopper) براندو در حدی اعصابخردکن بود که او از هر فرصتی استفاده میکرد تا عمداً او را عصبانی کند.
بسیاری از بازیگران و عوامل دیگر فیلم در طی فیلمبرداری آن یا مست بودند یا نشئه. با توجه به ماهیت شلخته و دیوانهوار پشتصحنهی فیلم، آیا میتوان آنها را شماتت کرد؟
این فقط بخشی از ماجراهای پرفرازونشیب ساخته شدن «اینک آخرالزمان» است. با اینکه این فیلم احتمالاً چند سال از عمر کسانی که روی آن کار کردند کم کرد، ولی نتیجهی نهایی شاهکاری بیبدیل و ماندگار است.
۸. دنیای وین (Wayne’s World)
- سال انتشار: ۱۹۹۲
- کارگردان: پنهلوپه اسفیریس (Penelope Spheeris)
«دنیای وین» آنقدر فیلم مسخره، خندهدار و سرگرمکنندهای است که احتمالاً بعد از تماشای آن فرض را بر این گرفتید که ساختن آن برای بازیگران و دستاندرکاران نیز بسیار لذتبخش بوده است، نه؟ اگر فرضتان این بود، بدجوری در اشتباه بودید.
تعدادی از عوامل اصلی فیلم در طول فیلمبرداری با هم به مشکل برخوردند. یک نمونهاش درگیری بین مایک مایرز (Mike Myers)، ستارهی فیلم و پنهلوپه اسفیریس، کارگردان آن بود. اسفیریس مایرز را «بیشاز حد نیازمند توجه و احساسات» خطاب کرد و ادعا کرد که با «پیشرفت فیلمبرداری، او بدقلقتر شد».
اسفیریس بین نیازهای خلاقانهی مایرز، دانا کاروی (Dana Carvey)، ستارهی دیگر فیلم و لورن مایکلز (Lorne Michaels)، تهیهکنندهی فیلم در نوسان بود. گفته میشود که این اختلاف نظر آنقدر شدید بود که گاهی او یک صحنه را به سه شکل مختلف فیلمبرداری میکرد تا همه را راضی نگه دارد.
اسفیریس و مایرز سر ویرایش نهایی فیلم هم با هم به مشکل برخوردند، در حالیکه در این میان مایرز سر اینکه هویت «دنیای وین» باید چه باشد، با تهیهکنندگان درگیر بود.
با این حال، هیچ اثری از دعواهای پشتصحنه در اثر نهایی دیده نمیشود. «دنیای وین» یکی از محبوبترین کمدیهای استودیویی ۳۰ سال اخیر باقی مانده است.
۷. یادآوری کامل (Total Recall)
- سال انتشار: ۱۹۹۰
- کارگردان: پل ورهوفن (Paul Verhoeven)
کارگردانهای کمی هستند که بهاندازهی پل ورهوفن افسانهای فیلمسازی آشوبناک را با آغوش باز بپذیرند. او پروسههای فیلمبرداری شلختهی زیادی را پشتسر گذاشته که نتیجهی نهاییشان برایش عالی از آب درآمده است. یکی از این فیلمها «یادآوری کامل»، علمیتخیلی کلاسیک با بازی آرنولد شوارتزنگر است.
ورهوفن تصمیم گرفت فیلم را به ترتیب وقایع داستان فیلمبرداری کند. همچنین او هر صحنه را بیش از ۲۰ بار فیلمبرداری میکرد تا به نتیجهی موردنظرش برسد. این دو عامل در کنار هم باعث شدند که طبق شایعات، بودجهی اولیهی فیلم که ۳۰ میلیون دلار بود، به ۸۰ میلیون دلار افزایش پیدا کند.
با این حال، چالش اصلی فیلم، تصمیم برای فیلمبرداری آن در مکزیکو سیتی بود. تقریباً تمام بازیگران و عوامل فیلم بهخاطر مصرف غذا و آب مسموم بیمار شدند.
تنها استثنا در این زمینه آرنولد شوارتزنگر و رونالد شوست (Ronald Shusett)، تهیهکنندهی فیلم بود. آرنولد سر فیلمبرداری «شکارچی» (Predator) بهخاطر خوردن غذای محلی مسموم شده بود و بر اساس این تجربه، سفارش کرده بود که غذایش را از آمریکا برایش بفرستند. شوست هم هر روز ویتامین B12 به بدنش تزریق میکرد.
همچنین طراحی صحنهی فیلم – که باید نمایندهی فضای غبارآلود مریخ باشد – برای بیشتر بازیگران و عوامل فیلم مشکلات تنفسی موقت ایجاد کرد.
شوارتزنگر بهخاطر انجام بدلکاری از چندجا زخمی شد و چندتا از انگشتانش شکستند. مایکل آیرنساید (Michael Ironside) هم جناغ سینهاش را شکست و دوتا از دندههایش از هم جدا شدند. برای همین او مجبور شد در حالیکه هنوز در حال التیام زخمهایش بود، فیلمبرداری را به پایان برساند.
با این حال، حتی وقتی فیلمرداری تمام شد، بدبیاریهای شوارتزنگر تمام نشدند، چون او از کارزار تبلیغاتی ضعیف فیلم ناامید شد و مجبور شد به قدرت و نفوذ خود بهعنوان ستارهی هالیوودی توسل بجوید تا استودیو را مجبور کند سه هفته قبل از نمایش «یادآوری کامل» در سینماها کارزار تبلیغاتی را از اول انجام دهند.
در نهایت فیلم به موفقیت تجاری نسبتاً خوبی دست پیدا کرد و عموماً بهعنوان یکی از آثار کلاسیک سینمای علمیتخیلی و یکی از بهترین فیلمهای آرنولد شناخته میشود. ولی تا ساخت این فیلم تمام شود، عواملش حسابی خون دل خوردند.
۶. فانوس دریایی (The Lighthouse)
- سال انتشار: ۲۰۱۹
- کارگردان: رابرت اگرز (Robert Eggers)
«فانوس دریایی» یکی از تحسینشدهترین فیلمهای ۲۰۱۹ بود و رابرت اگرز بهخاطر کارگردانی ماهرانهاش و ویلیام دفو و رابرت پاتینسون بهخاطر بازی فوقالعادهیشان – که شاید در کارنامهی کاریشان بهترین باشد – بسیار تحسین شدند.
با این حال، فیلمبرداری فیلم در محیط واقعی برای بیشتر کسانی که در فیلم دخیل بودند، بسیار چالشبرانگیز بود.
بیشتر صحنههای فیلم در کیپ فورچو (Cape Forchu)، دهکدهای مخصوص ماهیگیری در کانادا فیلمبرداری شدند. این دهکده آبوهوایی بسیار ناخوشایند و مرطوب داشت، در حدیکه باعث میشد تجهیزات فیلمبرداری دائماً دچار نقص فنی شوند و جلوی لنزها را مه بگیرد. در یکی از صحنهها که در آن پتینسون در حال ورود به اقیانوس بود، عوامل فیلم مجبور شدند ۲۵ بار صحنه را از اول فیلمبرداری کنند تا نمایی واضح از پتینسون بگیرند.
دفو و پتینسون نیز به تفصیل دربارهی فشار روانی و فیزیکی فیلمبرداری روی خودشان صحبت کردهاند، در حدیکه خارج از صحنههای فیلمبرداری بهندرت حرف میزدند.
غیر از این، سر یک صحنه که در آن با شلنگ آتشنشانی به صورت پتینسون آب پاشیده میشد، پتینسون آنقدر عصبانی شد که طبق گفتهی خودش نزدیک بود به اگرز، کارگردان فیلم، مشت بزند. او این تجربه را «نوعی شکنجه» توصیف کرد.
همهی این موارد به کنار، مرغهای دریایی که به دنبال غذا در حال پرواز کردن بودند، دائماً بازیگران و عوامل فیلم را مورد آزار و اذیت قرار میدادند.
با این حال، با توجه به محتوای فیلم، این درد و رنج احتمالاً اثر نهایی را بهتر و اتمسفر جنونآمیز و پرتنش آن را تقویت کرد. نتیجهی نهایی ارزش آن ۳۵ روز جهنمی را که صرف ساخته شدنش شد داشت.
۵. بلید رانر (Blade Runner)
- سال انتشار: ۱۹۸۲
- کارگردان: ریدلی اسکات (Ridley Scott)
«بلید رانر» یک شاهکار علمیتخیلی بیبدیل است و اتمسفر غمانگیز آن شاید تا حدی تحتتاثیر جروبحثهای دائمی پشتصحنه در جریان فیلمبرداری به این حالت درآمده باشد.
اول از همه، هریسون فورد، ستارهی فیلم، نه با شان یانگ (Sean Young)، همبازی مونثش در فیلم کنار آمد، نه با ریدلی اسکات، کارگردان فیلم. در نظر فورد، بیتجربگی یانگ باعث شده بود که پروسهی فیلمبرداری کندتر پیش برود و همچنین او سر اینکه شخصیتش دکارد یک رپلیکانت (Replicant) یا آدم مصنوعی است یا نه، مفصلاً با اسکات بحث میکرد.
اسکات هم تلاشی نمیکرد خود را دل بازیگران و عوامل فیلم جا کند؛ او درخواست میکرد کوچکترین کارها – مثل جایگذاری دوربین – بارها تکرار شوند. سختگیری او آنقدر زیاد بود که شرکت برادران وارنر وارد عمل شد و چیزی نمانده بود او را با کارگردانی دیگر جایگزین کند.
همچنین اسکات با یک سری بیانات در مطبوعات عوامل آمریکایی فیلم را خشمگین کرد. او در مصاحبهای اعلام کرد که دستاندرکاران بریتانیایی فیلم سختکوشتر بودند. بیانیهی او باعث شد ماروین جی. وستمور (Marvin G. Westmore)، ناظر گریم آمریکایی فیلم، یک سری تیشرت درست کند که رویشان ادعای اسکات مسخره شده بود.
وضعیت جوردن کروننوث (Jordan Cronenweth)، فیلمبردار افسانهای فیلم هم مصداقی از بدشانسی محض بود. یک سال پیش از شروع فیلمبرداری، ابتلای او به بیماری پارکینسون مورد تشخیص پزشکان قرار گرفت و وضعیت او بهمرور بهقدری وخیم شد که در انتهای مراحل فیلمبرداری، از روی صندلی چرخدار کارش را انجام میداد.
از همه بدتر این بود که بیشتر قسمتهای فیلم در شب فیلمبرداری میشدند و این موضوع روی حالوهوای دستاندرکاران فیلم تاثیر منفی گذاشت. همچنین لازم بود که دائماً روی صحنه باران مصنوعی ریخته شود و این باران مصنوعی باعث میشد همه خیس و خسته شوند.
با این حال، پس از گذر ۴ دهه، میراث «بلید رانر» بهعنوان یکی از بهترینهای ژانر به قوت خود باقی است و در سال ۲۰۱۷ دنبالهی آن «بلید رانر ۲۰۴۹» منتشر شد که به عقیدهی برخی حتی از فیلم اصلی هم بهتر است.
۴. تایتانیک (Titanic)
- سال انتشار: ۱۹۹۷
- کارگردان: جیمز کامرون (James Cameron)
جیمز کامرون طی گذر سالها بارها ثابت کرده که هروقت پایش را از گلیمش درازتر میکند، بهطرز عجیبی قدرتش بهعنوان فیلمساز بیشتر میشود. این بیانیه در هیچ فیلمی بهاندازهی «تایتانیک»، حماسهی رکوردشکن او در سال ۱۹۹۷ مشهود نبوده است.
مشکل از همان اوایل شروع شد: از موقعیکه کامرون شخصاً اصرار کرد که با یک زیردریایی به بقایای واقعی بهجامانده از تایتانیک برود تا از آن فیلم بگیرد. یکی از عملیات غواصی او نزدیک بود به برخوردی فاجعهآمیز بین زیردریایی و تایتانیک منجر شود.
وضعیت فیلمبرداری فیلم هم تعریفی نداشت. همه میدانستند که کامرون کارگردانی بسیار سختگیر است و در طی فیلمبرداری استرسزای فیلم دائماً به بازیگران و عوامل فیلم فشار وارد میکرد.
کیت وینسلت هنگام فیلمبرداری صحنههای واقع در آب چند بار زخمی شد و قسم خورد که دیگر هیچگاه با جیمز کامرون همکاری نخواهد کرد. با این حال، سر فیلمبرداری «آواتار: راه آب» (Avatar: Way of Water) تصمیم گرفت قسماش را زیرپا بگذارد و دوباره با او همکاری کند.
بقیهی بازیگران فیلم نیز برای مدت زمان طولانی در آب سرد نگه داشته شدند و بسیاری از آنها مریض شدند.
تنش پشتصحنه بهقدری شدید بود که یکی از عوامل فیلم – که ظاهراً توپش بدجوری پر بوده – در سوپی که قرار بود بین عوامل پخش شود فنسیکلیدین ریخت و باعث شد کامرون، بیل پکستون (Bill Paxton)، یکی از ستارههای فیلم و حدود ۵۰ نفر دیگر راهی بیمارستان شوند.
از طرف دیگر، کامرون از سمت استودیو نیز بهشدت تحتفشار بود. روسای استودیو اصلاً از مدت زمان ۳ ساعتهی فیلم راضی نبودند و از کامرون درخواست کردند یک ساعت از فیلم را حذف کند. این درخواست کامرون را بهشدت عصبانی کرد و او در جواب گفت که اگر میخواهند چنین کاری بکنند، باید از روی جنازهی او رد شوند.
در نهایت کامرون موافقت کرد تا برای راضی نگه داشتن استودیوی فاکس، از ۸ میلیون دلار دستمزد نقد خود صرفنظر کند. با این حال، او در سود فروش فیلم سهیم بود و بهخاطر فروش تاریخی فیلم در گیشه، او صدها میلیون دلار به جیب زد.
«تایتانیک» یکی از محبوبترین و نمادینترین فیلمهای تمام دوران و نمونهای بینظیر از قدرت فیلمسازی جیمز کامررون است، کسیکه تمام کسانی را که به او تردید داشتند، سر جایشان نشاند. با تمام این تفاسیر، رویکرد دیکتاتورمابانهی او به کارگردانی سزاوار سرزنش است.
۳. جنگیر (The Exorcist)
- سال انتشار: ۱۹۷۳
- کارگردان: ویلیام فریدکین (William Friedkin)
اغلب گفته میشود که «جنگیر» فیلمی نفرینشده بود، چون انواع و اقسام بلاها سر بازیگران و عوامل آن آمد و میتوان گفت همه بابت هنری که در این فیلم به عرصهی نمایش گذاشتند، بهقدر کافی رنج کشیدند.
گفته میشود که ویلیام فریدکین با بازیگران فیلم با بیتفاوتی برخورد میکرد و عمداً جوی ناراحتکننده ایجاد میکرد تا بازیگران را از اعماق وجود بترساند.
یک بار او تفنگی را در نزدیکی جیسون میلر (Jason Miller)، یکی از بازیگران فیلم شلیک کرد تا او را بترساند. همچنین او به عوامل فیلم دستور داد تا در یکی از صحنههای بدلکاری، هارنس الن برستین (Ellen Burstyn) را محکم بکشند؛ آنها آنقدر هارنس او را محکم کشیدند که او به دیوار برخورد کرد و آسیبی دائمی به پشتش وارد شد. با این حال، صحنهی فیلمبرداریشده در فیلم باقی ماند.
همچنین فریدکین دستگاههای تصفیهی هوا به محل فیلمبرداری خانهی خانوادهی مکنیل (MacNeil) آورد تا نقطهی اوج فیلم را فیلمبرداری کند. این کار او برای لیندا بلیر (Linda Blaire) جوان – که فقط یک لباس خواب نازک به تن داشت – بسیار ناخوشایند بود و باعث شد که او تا آخر عمر به سرما حساسیت پیدا کند.
با اینکه فریدکین رفتاری خصمانه داشت، خودش هم تجربهی لذتبخشی برای ساخت فیلم نداشت. برادران وارنر دائماً به بازیگرانی که او برای ایفای نقش انتخاب میکرد ایراد میگرفت و یکی از دلایل این سختگیری هم این بود که بخشی از صحنهی فیلم بر اثر آتشسوزی از بین رفت و این مسئله باعث شد زمان و بودجهی موردنیاز برای ساخت فیلم دوبرابر شود.
با این حال، با وجود اینکه تقریباً ۵۰ سال گذشته، «جنگیر» شاهکاری بیرقیب مانده و اولین فیلم وحشت است که نامزد دریافت جایزهی اسکار شد.
۲. مد مکس: جادهی خشم (Mad Max: Fury Road)
- سال انتشار: ۲۰۱۵
- کارگردان: جورج میلر (George Miller)
شاید دست تقدیر این بود که فیلمی که در حد «مد مکس: جادهی خشم» خفن است، یکی از چالشبرانگیزترین پروسههای ساخت بین بلکباستارهای هالیوودی دههی گذشته را داشته باشد، در حدیکه یک کتاب عالی به نام «خون، عرق و کروم: داستان واقعی و دیوانهوار مد مکس: جادهی خشم» ( Blood, Sweat & Chrome: The Wild and True Story of Mad Max: Fury Road) دربارهی آن نوشته شده است.
پیش از آغاز فیلمبرداری چهارمین فیلم «مد مکس»، این فیلم در طی ۳۰ سال گذشته به اشکال مختلف در حال توسعه بوده است. مشکل هم واقعاً از همان اول شروع شده بود.
اولین و مهمترین مشکل این بود که محل فیلمبرداری، بیابان نامیب (Namibian Desert)، برای سلامتی جسمانی و ذهنی بازیگران و عوامل فیلم بسیار مضر بود. آنها مجبور بودند با گرمای طاقتفرسا در روز، سرمای شدید در شب و طوفان غبار دستوپنجه نرم کنند.
با وجود درد و رنجی که به بازیگران و عوامل فیلم تحیمل شده بود – منجمله رایلی کیو (Riley Keough)، یکی از بازیگران که به سرمازدگی دچار شد – تصمیم بر این شد که به همه وسط فیلمبرداری یک هفته استراحت داده شود.
ولی اختلاف سر مسائل خلاقانه نیز وجود داشتند. تام هاردی (Tom Hardy)، یکی از پیروان سبک بازیگری متد اکتینگ (Method Acting) بود و چارلیز ترون (Charlize Theron) سر این مسئله با او جر و بحث داشت. هردوی آنها در زمینهی کار کردن با میلر مشکل داشتند. ترون احساس میکرد میلر آنطور که باید و شاید او را کارگردانی نمیکند و هاردی هم دائماً با میلر جر و بحث داشت.
بسیاری میگویند که فیلمبرداری ششماههی فیلم بهوضوح روی میلر تاثیر گذاشت و باعث شد او وزن زیادی از دست بدهد و در عین حال با شرکت برادران وارنر – که بابت وضع فیلم نگران بود و نمایندگانی را برای نظارت بر فیلم فرستاده بود – سر و کله بزند.
با این حال، ترون و بهخصوص هاردی هردو با اشتیاق حس شادی خود را نسبت به استقبال گرم از فیلم اعلام کردهاند. «جادهی خشم» علاوه بر اینکه عملاً از همه نقد مثبت دریافت کرد، نامزد دریافت ۱۰ اسکار شد و ۶تایش را دریافت کرد.
همچنین بههنگام افتتاحیهی فیلم در جشنوارهی کن، هاردی در ملاءعام بابت رفتارش در طول فیلمبرداری از میلر عذرخواهی کرد و او را «نابغه» خطاب کرد.
۱. ساحرهی عشق (The Love Witch)
- سال انتشار: ۲۰۱۶
- کارگردان: آنا بیلر (Anna Biller)
در انتهای فهرست، فیلمی اقلیتپسند و نسبتاً ناشناخته داریم، ولی فیلمی که بهاندازهی بقیهی فیلمها ارزش تماشا دارد.
«ساحرهی عشق» یک فیلم کمدی-وحشت است که بهخاطر هجو دقیقاش از فیلمهای وحشت دههی ۶۰ و همچنین بازیگری فوقالعادهی سامانتا رابینسون (Samantha Robinson)، بازیگر نقش اصلی، مورد تحسین قرار گرفت.
با این حال، پس از گذر بیش از یک سال از انتشار فیلم، آنا بیلر، کارگردان فیلم، توییت زد که بیشتر عوامل فیلم از تجربهی ساختن فیلم «متنفر» بودند و حتی پس از به پایان رسیدن آن تماشایش نکردند.
او اضافه کرد که تعدادی از عوامل اصلی در طی فیلمبرداری جایگزین شدند و حتی ادعا کرد برخی میخواستند عمداً پروسهی فیلمبرداری را خراب کنند.
بیلر دلیل این جو ناخوشایند را به دو عامل نسبت داده: یکی نارضایتی عوامل فیلم بابت کار کردن زیر دست کارگردانی مونث و عامل دیگر حضور یک مجری طرح که «از همان ابتدا جوی ناخوشایند ایجاد کرد و بعد فیلم را ترک کرد». اینکه معنی این حرف چیست، دقیق نمیدانیم.
وقتی از ام. دیوید مالن (M. David Mullen)، فیلمبردار فیلم درخواست شد نظرش را دربارهی این جنجال ارائه دهد، او سکوت اختیار کرد.
با این حال، نتیجهی نهایی چنان تجلی بینقصی از چشمانداز بیلر است که امکان ندارد بتوانید حدس بزنید که پشتصحنه این همه تنش وجود داشته است.
منبع: Whatculture.com