۱۰ فیلم تماشایی که قهرمانانشان شاعر هستند
به تصویر کشیدن یک امر خلاقه کار بسیار دشواری است. به همین دلیل پرداختن به زندگی و کار یک شاعر چالش خاص خود را دارد. حال اگر هدف بهتصویرکشیدن سینمایی روح و ذات خود عمل شاعری باشد (زیبایی بیتها، معنای وزن و منطق ریتم)، تنها با نشان دادن شاعری که در حال سرودن شعر است مطمئنا تماشاگر هیجانزده و متأثر نخواهد شد.
آنچه یک بازیگر برای به تصویر کشیدن نقش یک شاعر در یک دوره تاریخی خاص نیاز دارد، کمی بیشتر از نمونههای زندگینامهای معمولی دیگر است. متیو ریس ابدا در نقش دیلن توماس در «لبه عشق» قابل قبول نبود، گوئینت پالترو هیچ نتوانست شور و اشتیاق سیلویا پلات را در «سیلویا» به تصویر بکشد و دنیل ردکلیف با وجود آنکه تمام تلاشش را برای قرارگیری در نقش آلن گینزبگ کرد، «عزیزان خود را بکش» اصلا نزدیک جسارت شاعری که قصد نمایشش را داشت نشد. اقتباسها از آثار ویلیام شکسپیر، محبوبترین شاعر انگلیسیزبان تاریخ، بسیار زیادند، اما وقتی به زندگی خود شاعر میرسیم نتایج اغلب ناامیدکننده است. «شکسپیر عاشق» تا حدودی موفقتر است، ولی «همه چیز درست است» و «ناشناس» جز طبلی توخالی از کار درنیامدند.
با این وجود در سالهای گذشته، آثار قابلتوجهی پا به این میدان گذاشتند. دو نمونه از آنها را ترنس دیویس کارگردانی کرده است. او که همیشه با لحن شاعرانه آثارش خصوصا در «صداهای دوردست، زندگیهای بیجان» و «دریای آبی عمیق» شناخته میشد، برای نخستین بار در «اشتیاقی خاموش» مستقیما به زندگی یک شاعر، امیلی دیکنسون، پرداخت. او حالا با فیلمی درباره شاعر جنگ، زیگفرید ساسون، به نام «نیایش» بازگشته است.
به همین بهانه ۱۰ فیلم منتخب را با محوریت شاعران، چه واقعی و چه خیالی، انتخاب کردیم که به ترتیب زمانی چیده شدهاند.
۱) اورفه (Orphée)
- کارگردان: ژان کوکتو
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۵۰
این فیلم کلاسیک فرانسوی، محور اصلی سهگانه اورفیک ژان کوکتو است؛ یک مطالعه شگفتانگیز درباره نقش و جایگاه شاعر مدرن در این دنیا و دنیای بعدی. در این بازگویی رویاگونه از اساطیر یونان، نقش قهرمان فیلم را ژان ماره بر عهده دارد. او شاعری موفق اما رنجور در پاریس پساجنگ است که پیرامون ارزش کار و فانی بودن زندگیاش دچار یأس و وسواس گشته است.
فانتزی کوکتو به دلایل مختلفی قابلتوجه است؛ از سبک نوآورانه و جذابش گرفته تا جلوههای بصری شگفتانگیزی که شامل یک آینه درخشان به عنوان ورودی دنیای زیرین و جامپ کاتهایش حین حرکت مردگان در دنیای زندهها است. قهرمان فیلم دنبال مرگ (با بازی ماریا کاسارس) به دنیای بعدی میرود؛ منطقهای متشکل از یادگارها و ویرانههای انسان. این صحنهها در یک دانشکده نظامی بمبارانشده فیلمبرداری شدند. فیلم در ناخودآگاه خود حامل خاطرات جنگ جهانی دوم است که به آن جنبهای مالیخولیایی و خوفناک میبخشد.
۲) تشنه (Pyaasa)
- کارگردان: گورو دات
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۵۷
این ملودرام موزیکال هندی با کارگردانی، تهیهکنندگی و نقشآفرینی یکی از شمایل افسانهای سینمای هند، گورو دات است. فیلم داستان دردسرهای شاعری به نام ویجی (گورو دات) است که تلاشهایش برای کسب جایگاه حرفهای نتیجهای نمیدهد؛ زیرا اشعار سیاسیاش توسط ناشران به علت ترویج شورش علیه گرسنگی و بیکاری رد میشود. او که توسط برادرانش هم مورد تحقیر قرار میگیرد، رفته رفته امیدش را از دست میدهد تا اینکه با یک کارگر خیابانی به نان گلابو (وحیده رحمان) ملاقات میکند که عاشق او و اشعارش میشود.
فیلم دات با بازیهای پرشور و ترانههای زیبای اس.دی برمن، نمونهای متعالی از سینمای هند در دهه ۱۹۵۰ است. فیلم هم یک عاشقانه غمگین است و هم به شدت سیاسی. داستان شاعری که باید در راه تحقق رویای هنریاش فداکاریهای شخصی کند و در دنیایی که گویی همیشه علیه اوست دوام بیاورد.
۳) رنگ انار (The Colour of Pomegranates)
- کارگردان: سرگئی پاراجانف
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۶۹
تماشای این اثر کلاسیک مشهور سرگئی پاراجانف به مثابه برپایی یک جشن تماشایی برای چشمها است. این پرتره هنرمندانه از شاعر ارمنی قرن هجدهم، سیات نوا، یک نمونه نادر از به نمایش درآوردن کلمات و کارهای یک شاعر بر روی پرده نمایش است. در آغاز فیلم عنوان میشود که «این فیلم قصد روایت داستان زندگی شاعر را ندارد» بلکه تلاش میکند «دنیای درونی شاعر را از طریق آشفتگیهای روحیاش بازآفرینی کند»
این کلمات در تلاقی با بخشهایی از اشعار نوا جلوههای بصری خیرهکنندهای را سبب میشوند، اگرچه استفاده خاص و ویژه از صدا نیز به همان اندازه درخشان است؛ ما صدای چکههای آب، تیکتاک ساعت و ورق خوردن صفحات یک کتاب باستانی در باد را میشنویم. فیلم پاراجانف علاوه بر اینکه توسط بسیاری از فیلمسازان همچون آندری تارکوفسکی و مارتین اسکورسیزی مورد ستایش قرار گرفته است، الهامبخش موزیک ویدیوی بسیاری از گروهها و خوانندگان مطرح موسیقی چون آر.ای.ام و لیدی گاگا هم بوده است.
۴) رکسان (Roxanne)
- کارگردان: فرد شیپسی
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۸۷
در میان بهترین فیلمهای استیو مارتین نام کمدی رمانتیک دهه هشتادی «رکسان» نیز به چشم میخورد؛ فیلمی که روایت تازهای از شاعرِ دوئلکننده و بذلهگو، سیرانو دی برژارک مشهور، ارائه میدهد. مارتین نقش چارلی بیلز، رئیس آتشنشانی شهری کوچک را بازی میکند که عاشق دختری تازهوارد در شهر میشود؛ عاشق رکسان (داریل هانا) که دانشجوی نجوم است. اما با وجود تمام چربزبانیهایش و مهارتش در استفاده از شمشیر (یا راکت تنیس)، بینی بزرگش اعتماد به نفس لازم را از او برای پیش قدم شدن در رابطه ربوده است.
فیلمنامه مارتین به شکلی منطقی به نمایشنامه اصلی ادموند روستان وفادار است (البته جز پایان خوشاش). همچنین یک نمونه عالی از زمانبندی درست در طراحی کمدی و دیالوگهای هوشمندانه و تیز است. مهارت چارلی در کار با کاغذ و خودکار یک موفقیت در راه رسیدنش به معشوق است، زیرا او از طرف آتشنشان دیگری به نام کریس (ریک روسوویچ) نظر رکسان را با نامههایش جلب میکند. با بازبینی دوباره، فیلم همچنان جذابیت زیادی دارد و موفق به برقراری یک شیمی واقعی میان دو عاشق میشود.
۵) ستاره فروزان (Bright Star)
- کارگردان: جین کمپیون
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۹
فیلم دلپذیر و افسردهحال جین کمپیون داستان رابطه عاشقانه سه ساله میان جان کیتس (بن ویشاو) و منبع الهام اشعار و همسایهاش فانی براون (ابی کورنیش) را روایت میکند که این دو با بیماری، فقر و شخصی به نام آرمیتاژ برون، دوست شاعر و رقیب رمانتیک کیتس، دستوپنجه نرم میکنند. این زوج در مورد آثار کیتس و ماهیت خود شعر به بحث مینشینند و به همین منوال در طول گذر فصلها در دام عشق یکدیگر گرفتار میشوند.
قسمت اعظم فیلم در مکانهای بیرونی میگذرد، با خشخش برگها، ریزش شکوفهها و وزوز حشرات. این قدردانی او از زیبایی طبیعت بود که حساب کیتس را از رمانتیکهای دیگر جدا میکرد. ویشاو و کورنیش تجسم احساسات متعالیای هستند که در آثار خود کیتس یافت میشود. عاشقانه پرشور آنها اما با نزدیک شدن تراژدی از همیشه ویرانکنندهتر میشود.
۶) من کاکاسیاه تو نیستم (I Am Not Your Negro)
- کارگردان: رائول پک
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۱۶
یکی از غناییترین مستندهای سینمایی و یک نمونه مهم از سینمای سیاسی این فیلم نامزد اسکار رائول پک است؛ برگرفته از آرای عالمانه رماننویس، فعال اجتماعی، مقالهنویس و شاعر جیمز بالدوین که به نوعی تکملهای خیالی بر شرح حال ناتمام او «این خانه را به خاطر بسپار» است. فیلم با صدای پرجذبه ساموئل ال. جکسون روایت میشود و نشاندهنده استفاده هنرمندانه و عالی بالدوین از زبان است؛ متفکرانه، خشمگین و بسیار بامزه.
فیلم پک که تماما از فیلمهای آرشیوی ساخته شده، یک بررسی دقیق درباره مسئله نژادی و بیعدالتی است که به طرز ماهرانهای از زبان برای انتقال هیجان بهره میبرد. فیلم٬ زندگی و ترورهای غمانگیز دوستان بالدوین شامل مالکوم ایکس، مارتین لوترکینگ جونیور و مدگار اورز را در هم میآمیزد و تجربه زیسته سیاهان را در گذشته تاریک آمریکا ردیابی میکند. در فیلم پک سینما، تاریخ، و سیاست با تفکر شاعرانه بالدوین گرد هم جمع میشوند و هیچ چیز نمیتواند هیجانانگیزتر از این باشد.
۷) نرودا (Neruda)
- کارگردان: پابلو لارائین
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۱۶
پابلو لارائین پیش از ساخت پرترههای خاص خود از جکی کندی (فیلم «جکی») و پرنسس دایانا (فیلم «اسپنسر»)، برای نخستین بار با به تصویر کشیدن زندگی پابلو نرودا، شاعر بزرگ و مهمترین کمونیست جهان، از قراردادهای کلیشهای فیلمهای زندگینامهای طفره رفت. ما ابتدا در فیلم نرودا را که یک عنصر مهم در راه مقاومت برابر فاشیسم شیلی بود، صاحب یک زیست تجملگرایانه در دوران انحطاط بورژوازی میبینیم؛ پیش از آنکه تعقیب و گریز موش و گربهای خود را در شیلی اواخر دهه ۱۹۴۰ آغاز کند.
این فیلم در مقام یک داستان جنایی تاریخی اثری سبکپردازانه، تندوتیز و بسیار بامزه است، با صدای خشک و بیاحساس ضدقهرمان اصلی فیلم اسکار پلوچونو (گائل گارسیا برنال) در مقام راوی فیلم؛ او به عنوان پلیس در پی نرودا است و به عنوان راوی شخصیتی غیر قابل اعتماد که مرزهای میان واقعیت و خیال را مخدوش میکند. او دستور دارد تا شاعر محبوب را دستگیر و تحقیر کند، تا شاید از قدرت کلمات و جاذبه سخنش در میان کارگران کاسته شود. فیلم از یک شاعر دغدغهمند با نفسی قوی، تصویری همدلیبرانگیز و لطیف میسازد و لوئیس گنکو در نقش پابلو نرودا در نمایش کشمکشهای درونی او شگفتانگیز ظاهر میشود.
۸) پترسون (Paterson)
- کارگردان: جیم جارموش
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۱۶
آدام درایور در «پترسون» نقش یک راننده اتوبوس شاعر را بازی میکند که زندگی روزمره خود را در جهان عجیب و خاص جیم جارموش میگذراند. پترسون در طول یک هفته در شهر کوچکش به مکالمات مسافرانش گوش میدهد، سگش را به پیادهروی میبرد، به صرف نوشیدنی میپردازد و شعر مینویسد. ما هم اینها را در تصویر میبینیم و هم با دقت به روایت دلپذیر آدام درایور گوش فرا میدهیم.
به مانند خود فیلم، پترسون نیز آرام و متفکر است و در جزئیات دنیوی اشعارش یک ژرفا و عمق بخصوص وجود دارد. شریک زندگیاش، لورا، با مقادیر زیادی دلربایی و جذابیت توسط گلشیفته فراهانی به تصویر کشیده میشود. فیلم جارموش همچنین پرترهای کمیاب از یک نویسنده است؛ از این منظر که با این خرافه خطرناک که هنر شاخص الزاما باید از درد و رنج یک هنرمند رنجور ناشی شود در تضاد است. این فیلم یک باور مثبت است به اینکه عشق، هنر و زندگی میتوانند یک فرآیند خلاقانه را بدون حضور عاملی سمی و ضرررسان به پیش ببرند.
۹) اشتیاقی خاموش (A Quiet Passion)
- کارگردان: ترنس دیویس
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۱۶
اولین فیلم زندگینامهای شاعرانه ترنس دیویس به زیبایی به زندگی غمبار شاعر آمریکایی امیلی دیکنسون میپردازد. سینتیا نیکسون نمایش بسیار همدلانهای ارائه میدهد؛ در ابتدا دیکنسون را شوخطبع و بیخیال تصویر میکند و سپس با منزوی و تنهاتر شدن او شکنندگی روحی ظریفی را به نمایش میگذارد. شعر دیکنسون از یک سادهدلی امیدوارانه به اندوهی تلخ میرسد.
هنگامی که از جیمز بالدوین پرسیدند که چه چیزی را در مورد دیکنسون دوست دارد، او پاسخ داد: «تنهایی او، سبک خاص تنهاییاش.» این چیزی است که دیویس به خوبی به تصویر میکشد. جایگذاری درست دوربین او در خلق قابهای داخلی، به بهترین شکل سکون طولانیمدت دیکنسون را نمایش میدهد. با پسزمینهای هنرمندانه از روند خلق اشعار که دیکنسون از آنها به عنوان فریادی علیه مردسالاری زمانه خود بهره میبرد. آثار او با بیان بیعدالتیهای زمانه، شامل ظلمهای دینی، جنگ، مرگ، از دست دادن و محرومیت جنسی متاسفانه سالها ناشناخته باقی ماندند.
۱۰) نیایش (Benediction)
- کارگردان: ترنس دیویس
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۲۱
واپسین کاوش دیویس درباره زندگی، مرگ و تمایلات جنسی یک فیلم زندگینامهای دردناک و تکاندهنده از شاعر جنگ جهانی اول زیگفرید ساسون است. «نیایش» بدون ترتیب زمانی خاصی، فعالیتهای ضد جنگ ساسون را نمایش میدهد، به شکلی کوتاه به مواجهه او با ویلفرد اوون میپردازد و در نهایت تبدیل شدنش به یک کاتولیک و رابطه با همسر ابدیاش هستر را به تصویر میکشد. جک لودن یک نمایش ظریف و پرقدرت از جوانی ساسون ارائه میدهد، در حالی که پیتر کاپالدی سالهای پیری و خشمآلود او را با رخوت تلخی بازی میکند.
با اینکه مضامینی چون حسرت در فیلم برجسته هستند، با وجود لحن بازیگوشانه و فیلمنامه مفرح از شدتشان کاسته میشود. همچنین در حالی که در بازخوانی اشعار ساسون به وسیله صداگذاری جسارت خاصی یافت نمیشود، جفت کردن تصاویر (خصوصا از جنگ) و کلمات توسط دیویس اثر را سینماییتر از قبل میکند؛ همراه با تصویرسازی ناامیدانهای از انسانیت درهمشکسته و روحهای سرگشته.
منبع: bfi