۱۰ فیلم مشهور سال ۲۰۰۰ که دیگر کلاسیک محسوب میشوند
سال ۲۰۰۰ میلادی سال خوبی برای سینما دوستان در سرتاسر دنیا بود. راسل کرو لباس رزم بر تن کرده بود و تام هنکس در مکانی دور افتاده از حادثهای جان سالم به در برده اما خودش در میان اقیانوس، بیپناه رها شده بود. جولیا رابرتز در قامت یک وکیل تازه کار بهترین بازی خود را برای استیون سودربرگ انجام داد و سینمای کمدی با محوریت پارودی سینمای ترسناک، جانی دوباره گرفت. در این لیست قرار است ۱۰ فیلمی را با هم بررسی کنیم که در سال ۲۰۰۰ ساخته شدند اما هنوز هم تماشایی هستند و غبار کهنگی بر آنها ننشسته است.
سال ۲۰۰۰ یعنی دو دهه قبل. هر فیلمی برای ماندگاری در طول این سالها و ارتباط با نسل جدید تماشاگران باید چیزی در چنته داشته باشد. هدف ما از ارائهی این لیست علاوه بر پیدا کردن این فیلمها، بیرون کشیدن همین دلایل ماندگاری است. ممکن است برخی فیلمها از نظر منتقدان سینما چندان جذاب نباشند یا ساختار روایی آنها چندان مخاطب مشکل پسند را راضی نکند. اما همهی این فیلمها چیزی درون خود دارند که مخاطب امروز سینما آن را میپسندد و از تماشای آن لذت میبرد.
از سوی دیگر همهی فیلمهای فهرست به حز یکی آمریکایی هستند. دلیل این امر هم کاملا مشخص است؛ چرا که سینمای این کشور بهتر از هر جای دنیا، رگ خواب مخاطب را میشناسد و میتواند با طیف وسیعتری از افراد ارتباط برقرار کند. ضمن اینکه یکی از دلایل ماندگار شدن برخی از فیلمها به حضور ستاره در آن فیلم باز میگردد. و خب چه ستارهای بزرگتر و مشهورتر از یک ستارهی آمریکایی سراغ دارید؟ اما این موضوع دلیل نمیشود تا فیلمی مانند ببر خیزان، اژدهای پنهان را کنار بگذاریم؛ چرا که این فیلم بنا به دلایلی دیگر هنوز هم اثر مهمی در سینمای عصر حاضر محسوب میشود.
۱. تک افتاده (Cast away)
- کارگردان: رابرت زمکیس
- بازیگران: تام هنکس، هلن هانت
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪
تام هنکس با بازی در نقش اول این فیلم توانست پرترهی کاملی از یک انسان بختبرگشته را به تصویر بکشد. داستانی الهام گرفته از قصهی معروف رابینسون کروزو دربارهی آدمی تنها در جزیرهای وسط اقیانوس، بدون هیچ هم صحبتی یا مهارتی برای ادامهی زندگی در چنین شرایطی، یک انسان کاملا معمولی. نقطهی قوت کار تام هنکس در دمیدن روح به مردی است که در تنهایی و انزوا آهسته آهسته به سمت دیوانگی حرکت میکند و بدتر از همه امید خود را از دست میدهد.
هنکس و کارگردان فیلم یعنی رابرت زمکیس چنان سایه روشنهای این شخصیت مصیبتزده را رنگآمیزی کردهاند که مخاطب به خوبی با او همذات پنداری میکند و حتی برای کوچکترین خوشیهای او دل میسوزاند. تمام تمرکز سازندگان فیلم هم بر همین موضوع بوده است؛ اینکه مخاطب تا آنجا که ممکن است به شخصیت اصلی نزدیک شود و بتواند خود را جای او بگذارد.
تام هنکس برای اینکه بتواند به درستی نقشش را ایفا کند مدتها ورزش کرد و رژیم غذایی سختی گرفت و ۲۵ کیلوگرم از وزنش را هم از دست داد. تمام تلاشهای او نتیجه داد و در پایان سال نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای همین فیلم شد.
در کنار موارد یاد شده فیلم تک افتاده برگ برندهی دیگری هم برای رو کردن دارد و آن بازمیگردد به طرح این سؤال که: با گم شدن آدمیزاد و تصور دیگران از مرگ او، نزدیکانش چگونه او را به یاد خواهند آورد؟ اگر حال که همه تصور میکنند او مرده، ناگهان نجات یابد و بازگردد آیا همه چیز به حالت قبل بازخواهد گشت یا دیگران بدون او به راحتی به زندگی خود ادامه دادهاند و اکنون به چشم مزاحم به این آدم از مرگ بازگشته نگاه میکنند؟
«جک برای شرکت فدکس کار میکند. او در پی آن است که مشکل پیش آمده برای شرکت را حل کند و به همین دلیل به اقصی نقاط عالم سفر میکند. جک تصمیم گرفته ازدواج کند و این را با دختر مورد علاقهاش درمیان گذاشته است. در این میان هواپیمای او در یکی از سفرهای کاریش سقوط میکند و وی مجبور است با تمام توان برای دوام آوردن و زندگی در جزیرهای دورافتاده بجنگد …»
۲. گلادیاتور (Gladiator)
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: راسل کرو، واکین فینیکس
- محصول: آمریکا و انگلستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۷٪
داستان گلادیاتور ربطی به واقعیت ندارد اما آنچه که روایت این جنگسالار باستانی را برای مخاب امروز جذاب میکند، داستان سرراست و گیرای آن است. داستان مردی که بزرگترین مشکلات هستی هم کمر او را خم نمیکند و عشق بیپایان او به خانوادهاش انگیزهی وی را برای گرفتن انتقام و برقراری عدالت در کشورش افزایش میدهد. در چنین شرایطی تقابل میان خیر و شر از جنبههای شخصی فراتر میرود و به سرنوشت یک ملت دربند گره میخورد.
حضور راسل کرو در قالب نقش اصلی و واکین فینیکس در نقش شخصیت شرور فیلم، تماشای فیلم را لذتبخش میکند اما ریدلی اسکات هم خوب میداند چگونه از بازیگران مهمش در مقابل دوربین استفاده کند. تقابل این دو در میدان نبرد کلوسئوم بهترین قسمت فیلم را میسازد و این سکانس امروزه به سکانسی نمادین در سینمای قرن حاضر تبدیل شده است.
علاوه بر تمام موفقیتهای فیلم، گلادیاتور موفق شد یک ژانر مرده را دوباره احیا کند؛ ژانری موسوم به «شمشیر و صندل» که در دوران سینمای کلاسیک آمریکا جایی ثابت میان تولیدات عظیم هالیوودی داشت و امروز کمتر خبری از آن میان فیلمها است. گرچه ممکن است این نام به گوش شما ناآشنا به نظر برسد ولی قطعا چندتایی از آنها را دیدهاید. ژانر شمشیر و صندل اشاره به فیلمهایی دارد که قهرمانان آن صندل به پا میکنند و در میدان نبرد شمشیر به دست میگیرند و داستان آن هم در دورههای تاریخی باستانی میگذرد؛ این سینما به همین سادگی قابل شناسایی است. به عنوان نمونه فیلم تروی هم در همین دسته قرار میگیرد.
دیگر سکانس ماندگار فیلم توصیف قهرمان داستان از خانهی خود است. جایی که همسر و فرزندش در آن زندگی میکردند و مانند گندمزاری در دل یک باد فرحبخش در ذهن شخصیت اصلی ثبت شده است. البته نباید از موسیقی درخشان هانس زیمر به این راحتی گذشت. موسقی متنی که مخاطب را دستخوش احساسات خواهد کرد.
«پس از پیروزی ارتش ژنرال ماکسیموس در برابر هجومیان، پادشاه روم باستان او را به حضور میپذیرد تا نکتهی مهمی را بازگو کند. پادشاه ماکسیموس را به عنوان جانشین خود انتخاب میکند چرا که به فرزند خود اعتمادی ندارد اما فرزند پسر پادشاه از نقشهی پدر باخبر میشود و بعد از درگذشت پدرش دستور دستگیری ماکسیموس را صادر میکند. حال او باید مانند یک گلادیاتور در میدان مبارزه برای حفظ جان خود تلاش کند …»
۳. فیلم ترسناک (Scary movie)
- کارگردان: کینن ایووری وینز
- بازیگران: آنا فاریس، رجینا هال
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۲٪
پارودی گونهای از سینمای کمدی است که در آن هدف فیلمساز بیش از تعریف کردن داستانی خاص، دست انداختن و شوخی با چیزها یا افراد مشهور است. به همین دلیل در این گونهی سینما خبر چندانی از داستانهای چفت و بستدار یا شخصیتپردازیهای دقیق و حساب شده نیست و هدف روابط علت و معلولی فیلم آماده کردن شرایطی است که به شوخی بعدی و جدیدی برسد. در این نوع سینما با همه چیز شوخی میشود؛ از کلیشههای اجتماعی و سیاسی گرفته تا برنامههای تلویزیونی، از شوخیهای جنسی گرفته تا شوخیهای نژدای. اما از همهی اینها مهمتر شوخی با فیلمهای مهم و معروف تاریخ یا کلیشههای داستانگویی در تاریخ سینما است.
پارودیها عموما از سوی منتقدان چندان جدی گرفته نمیشوند. فیلم ترسناک هم از این قاعده مستثنی نیست اما شمارهی یک این مجموعه فیلمها آن قدر موفق بود که ۴ فیلم دیگر بر اساس مولفههای پایه گذاری شده در آن ساخته شد. هدف از این مجموعه فیلمها شوخی با فیلمهای ترسناک سرشناس است. پس این کاملا طبیعی است که اگر طرفدار ژانر وحشت هستید و فیلمهای ترسناک بیشتری در طول عمر خود دیده باشید، بیشتر از این فیلم لذت خواهید برد.
در فیلم شمارهی یک این مجموعه با آثاری مانند جیغ (scream) اثر وس کریون و هالووین (Halloween) اثر جان کارپنتر شوخی شده است و سمت و سوی نگاه سازندگان دست انداختن کلیشههای زیرژانر اسلشر از سینمای وحشت بوده است. سینمای پارودی با همهی جذابیتش متأسفانه سالها است که با اقبال چندانی مواجه نمیشود، یک دلیل عمدهی آن به خاطر آثار بی سر و تهی است که در طول این سالها ساخته شده است. در این بیابان خشک و بی حاصل، فیلم ترسناک مانند لیوان آبی گوارا و خنک، مخاطب را از لذت سرشار میکند.
«سیدنی به همراه دوستانش مشغول تفریح است. آنها با پیرمردی تصادف میکنند و پس از مرگ او، جنازه را به آب میاندازند و به یکدیگر قول میدهند تا دیگر دربارهی این موضوع حرف نزنند. پس از گذشت یک سال دختری به نام درو توسط قاتلی کشته میشود. سیدنی به یاد میآورد که این قتل دقیقا یک سال پس از کشته شدن پیرمرد اتفاق افتاده است. این در حالی است که نامهای به او و دوستانش میرسد که در آن نویسنده ادعا کرده از مرگ پیرمرد خبر دارد …»
۴. ارین براکویچ (Erin Brockovich)
- کارگردان: استیون سودربرگ
- بازیگران: جولیا رابرتز، آلبرت فینی
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۵٪
کمتر پیش میآید تا بازیگری با بازی در نقش اصلی فیلمی کمدی بتواند تا این حد تحسین شود. جولیا رابرتز چنان بازی در نقش یک مادر بیکار را جدی گرفته و چنان روحی به آن دمیده است که علاوه بر چرخاندن نگاهها به سمت فیلم، توانست تنها جایزهی اسکار زندگی خود را هم برباید. در واقع پس از سالها با نگاه کردن دوباره به فیلم آنچه که اول از هر چیز دیگر به ذهن میرسد نه کارگردانی خوب استیون سودربرگ، بلکه همین بازی عالی جولیا رابرتز در قالب نقش اصلی فیلم است.
استیون سودربرگ نشان داده که توانایی بالایی در ساختن هر فیلمی در هر ژانری دارد و گاهی حتی میتواند لحنهای مختلف هر ژانر را با هم ترکیب کند. در این فیلم یک درام دادگاهی را با لحنی کمدی ساخته و سعی کرده داستان در ظاهر تلخ خود را به گونهای دور شخصیت اصلی خود بچیند که نه تنها آزار دهنده نباشد، بلکه به شکل هوشمندانهای حال خوب کن و بامزه هم هست.
فیلم به دو بخش تقسیم میشود؛ در بخش اول به نظر میرسد که هر چه بلا در عالم وجود دارد یکی یکی سر شخصیت اصلی آوار میشود و در بخش دوم او پلههای ترقی را پشت سر هم طی میکند و به موفقیتهای بزرگی در زندگی میرسد. سودربرگ موفق شده تا هر دو بخش را به خوبی از کار در بیاورد و همین موضوع باعث شد تا فیلم ارین براکویچ در همان سال نامزد اسکارهای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای استیون سودربرگ، کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامهی اریجینال و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد هم علاوه بر کسب جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن بشود.
«یک مادر مجرد که طلاق گرفته است و در یک دورهی افسردگی مطلق به سر میبرد. این در حالی است که پشت سر هم بد میآورد. او پس از پشت سر گذاشتن این بخش از زندگی خود موفق میشود تا به عنوان دستیار یک وکیل شروع به کار کند و در حالی که هیچ کس او را قبول ندارد یک تشکیلات به شدت قدرتمند را متهم به آلوده کردن آب شهر کند …»
۵. وفادار بزرگ (High Fidelity)
- کارگردان: استیون فریرز
- بازیگران: جان کیوساک، جک بلک و لیلی تیلور
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
شاید بسیاری از مخاطبان جوان از سریالی با نام وفادار بزرگ که همین سال پیش از تلویزیون پخش میشد، آشنا باشند. آن نمایش نه توانست نظر مخاطبان را به خود جلب کند و نه توانست بینندگان تلویزیون را راضی نگه دارد و ظاهرا برای همیشه بایگانی شده است. آن سریال هر چه که بود و هر اثری که داشت، لیاقت این را ندارد تا با این فیلم کمدی رومانتیک درجه یک مقایسه شود. چرا که فیلم ساخته شده در سال ۲۰۰۰، چه به لحاظ جلب توجه منتقدین و چه به لحاظ اقبال عمومی، اثری کاملا موفق بود.
داستان فیلم وفادار بزرگ بسیار سرگرم کننده است؛ داستان مردی که دوره افتاده تا علت شکستهای عاطفی خود را درک کند اما همان قدر که وی از روابطش با زنان چیزی سر در نمیآورد، در درک موسیقی و لذت بردن از آن توانا است. در چنین شرایطی او باید پلی بین این دو دنیای شخصی خود بزند و زندگی عاطفی خود را با موسیقی هماهنگ کند. در چنین قابی مخاطب با اثری پر انرژی و حال خوب کن روبهرو است که میتواند برای نزدیک به دو ساعت لذت ببرد و بخندد و از تماشای شوخیهای فیلم کیفور شود.
«راب مردی عاشق موسیقی است که نمیتواند از زندگی خود با زنان لذت ببرد. او در واقع درک درستی از آنان ندارد و همین باعث شده تا روابطش همواره با شکست روبهرو شود. پس از آنکه دختر مورد علاقهاش یعنی لورا از وی جدا میشود، راب تصمیم میگیرد تا سراغ دوست دخترهای قبلی خود برود. او امیدوار است که به ضعفهای خود در روابطش با زنان پی ببرد …»
۶. تقریبا مشهور (Almost famous)
- کارگردان: کامرون کرو
- بازیگران: کیت هادسون، بیلی کرودوپ و زویی دوشانل
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪
فیلم تقریبا مشهور دربارهی عدم ارتباط میان نسلهای مختلف است؛ بررسی این نکته که اگر دو انسان از دو نسل مختلف نتوانند در مکالمهای ساده، علایق و نیازهای خود را به یکدیگر توضیح دهند، چه عواقبی در انتظار دو طرف خواهد بود. این درست که فیلم به عمق چنین موضوع حساسی نمیزند و همه چیز تا حدودی در سطح میماند اما این دلیل نمیشود تا مخاطب با اثری گرم و مفرح که درست هم ساخته شده و درست به روابط میان شخصیتهایش پرداخته، روبهرو نشود.
کمتر فیلمی شبیه به فیلم تقریبا مشهور وجود دارد. امروزه با بسیاری فیلمهای نوجوانانه برخورد میکنیم که نهایت دغدغهی آنها نمایش نق زدنهای عدهای کم سن و سال است که تلاش دارند فقط خوش بگذرانند، اما زندگی یا همان بزرگترها با آنها کنار نمیآیند؛ نوجوانانی عمدتا متعلق به طبقهی متوسط رو به بالای جامعه که هیچ شناختی از دنیای بیرون ندارند و فقط به چند لحظه خوشی خود فکر میکنند و فیلمسازان هم برای جلب نظر همین مخاطب تا میتوانند به او باج میدهند؛ پس هیچ معنایی در پس اثر وجود ندارد جز کسب درآمد بیشتر.
اما فیلم تقریبا مشهور آشکارا نمیخواهد چنین فیلمی باشد. در این فیلم با مادری روبهرو هستیم که شبیه به مادران فیلمهای نوجوانانه نیست و شخصیتی پرداخت شده دارد. از آن سو فرزند ۱۵ سالهی او هم مانند نوجوانهای الکی خوش، تمام روزش را به نق زدن نمیگذراند؛ این نوجوان جهانی دارد و نگاهی یکه به زندگی که فیلمساز سعی کرده آن را به خوبی از کار دربیاورد.
تماشای فیلم تقریبا مشهور از یک منظر دیگر هم در این روزها قابل توجه است؛ چرا که میتواند مقدمهی مناسبی برای رویارویی با فیلم تازهی پل توماس اندرسون یعنی لیکوریش پیتزا (licorice pizza) باشد.
«آیلین با دو فرزندش زندگی میکند. وی دیدگاهی منفی به موسیقی مخصوصا موسیقی راک دارد و تصور میکند این نوع موسیقی باعث بدآموزی فرزندانش میشود و آنها را به سمت اعتیاد میکشاند. ویلیام پسر کوچک خانواده علاقهی خود به این موسیقی را پی میگیرد و در سن ۱۵ سالگی مقالاتی دربارهی این نوع از موزیک در مجلات گم نام چاپ میکند. از بخت او مقالاتش مورد توجه سردبیر مجلهی بزرگ رولینگ استون قرار میگیرد و از او دعوت میشود تا مقالهای دربارهی یکی از گروههای مطرح بنویسد. اما او برای تهیه این مقاله باید یک هفته با اعضای این گروه به سفر برود …»
۷. چگونه گرینچ کریسمس را دزدید؟ (How the Grinch stole Christmas)
- کارگردان: ران هاوارد
- بازیگران: جیم کری، تیلور مامسن
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۹٪
فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید؟ از کتابی به همین نام اقتباس شده است و امروزه تبدیل به فیلمی کلاسیک و مناسبتی شده که خانوادهها در ایام کریسمس تماشا میکنند. زمانی که در سال ۲۰۱۸ میلادی انیمیشن سرگرم کنندهای از همین داستان ساخته شد، باز هم مورد اقبال مخاطب قرار گرفت و به لحاظ تجاری موفق بود. فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید؟ یک جیم کری معرکه در قالب نقش اصلی خود دارد که در ادامهی فعالیتش در دههی ۱۹۹۰ میلادی و حضور در فیلمهای مطرح سینمای کمدی، حضوری گرم و جذاب دارد. میتوان بازی او در این فیلم را در ادامهی بازی در فیلمی فانتزی/ کمدی مانند ماسک (mask) در سال ۱۹۹۴ قرار داد.
طراحی صحنه، طراحی لباس، رنگها و دکور فیلم همه هوش ربا است و میتواند مخاطب نوجوان و بزرگسال را توأمان راضی کند؛ به دلیل همین تلاشها و همین جلوهگریها، فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید؟ توانست نامزد اسکار بهترین طراحی لباس و بهترین طراحی هنری و برندهی جایزهی اسکار بهترین چهره پردازی شود. البته فیلم را میتوان به خاطر کارگردانی خوب آن هم تماشا کرد؛ بالاخره ران هاوارد سازندهی فیلمهایی مانند آپولو ۱۳ (Apollo 13) و یک ذهن زیبا (a beautiful mind) آن را ساخته است.
گرچه این فیلم در زمان اکران چندان مورد توجه قرار نگرفت اما رفته رفته جای خود را در میان آثار مناسبتی پیدا کرد تا به عنوان یکی از فیلمهای کریسمسی شناخته شود. البته فیلم بنا به دلایلی دیگر هم قابل بررسی است؛ امروزه استودیوها وقتی پای سینمای خانوادگی یا فیلمی برای خانوادهها وسط باشد، چندان اهل ریسک کردن نیستند و از فضاهای تیره و تار دوری میکنند. اما این اثر این گونه نیست و فضایی تیره در سرتاسر آن وجود دارد.
«گرینچ موجود زشتی است که در هوویل به دنیا آمده است. او به مارتا می علاقه دارد اما آن دختر به خاطر چهرهی ترسناک گرینچ از او بیزار است. گرینچ از محل زندگی خود رانده میشود و منتظر میماند تا روزی انتقام خود را بگیرد. حال به نظر میرسد این فرصت فراهم شده است؛ او قصد دارد کریسمس را بدزدد …»
۸. آسیبناپذیر (Unbreakable)
- کارگردان: ام نایت شیامالان
- بازیگران: بروس ویلیس، ساموئل ال جکسون
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۰٪
ام نایت شیامالان در دههی ۱۹۹۰ میلادی جای پای خود را در سینمای آمریکا محکم کرد. بعد از ساخته شدن آثار معرکهای مانند حس ششم (sixth sense) لقبهای عجیبی به او دادند و مدام با فیلمسازهایی مانند استیون اسپیلبرگ و آلفرد هیچکاک مقایسه میشد. در آن روزها شیامالان به عنوان یکی از اساتید تعلیق در سینما شناخته میشد و فیلم آسیبناپذیر هم در ادامهی همان فیلمهای موفق ساخته شده بود و همان المانهای درجه یک را داشت.
داستان فیلم داستان غریبی است. داستان مردی رویین تن که نمیخواهد از تواناییاش استفاده کند و نقش یک ابرقهرمان را بازی کند. اگر از همین زاویه به فیلم نگاه کنید، فیلم آسیبناپذیر فیلم معرکهای برای زمانهی اشباع شده از آثار سوپر قهرمانی این روزها است. در ادامهی همین نگاه در داستان، ام نایت شیامالان تا آنجا که میتواند از جلوههای ویژهی مرسوم در سینمای ابرقهرمانی فاصله میگیرد و تمرکز خود را بر روی دو شخصیت اصلی قرار میدهد. از این منظر فیلم آسیبناپذیر میتواند دربارهی هر آدمی باشد که در زمینهای تخصص دارد و در قبال جامعهی خود مسئولیتی.
بازی ساموئل ال جکسون در قالب مرد شیشهای درجه یک است. او تقریبا تمام قابهایی را که در آن حاضر است از آن خود میکند و به خوبی میتواند از پس چهرهی وحشتناکی که شخصیتش دارد بر آید و آن را مقابل چشمان مخاطب قرار دهد. از سویی دیگر بروس ویلیس هم در قالب مردی که به تازگی متوجه تواناییهای خود شده خوش مینشیند. بروس ویلیس معیاری برای بازیگری در زمان سردرگریبانی و سر در گمی ابرقهرمانها پس از آگاهی از وضعیت خود ارائه کرد که هنوز هیچ هنرپیشهای نتوانسته به آن نزدیک هم شود.
دو فیلم در ادامهی این داستان ساخته شد تا یک سهگانهی عجیب و غریب در کارنامهی ام نایت شیامالان وجود داشته باشد؛ فیلم دوم با نام شکافته (split) در سال ۲۰۱۶ ساخته شد و فیلم سوم یعنی شیشه (glass) محصول سال ۲۰۱۹ است.
«دیوید انسانی است که در برابر هر حادثهای آسیبناپذیر است و با وجود اینکه تاکنون در چندین و چند تصادف ناجور حضور داشته اما هیچ خراشی برنداشته است. در مقابل الیجاه آدمی است که با کوچکترین برخورد صدمه میبیند و دچار شکستگی استخوان میشود. الیجاه متوجه این توانایی دیوید میشود و تصور میکند او به خاطر این قدرت خدادادی، مسئولیتی در قبال دیگران دارد …»
۹. آن را روشن کن (Bring it on)
- کارگردان: پیتون رید
- بازیگران: کریستین دانست، الیزا دوشکو
- محصول: آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۴٪
فیلمهای نوجوانانه و کالجی بسیاری در طول این سالها ساخته شده است. فیلمسازان با ساختن آنها فقط جیب استودیوها را پر کردهاند و تا توانستهاند سلیقهی مخاطب ساده دل را پایین نگه داشتهاند. فرمول تمام این فیلمها هم یکی است: عدهای نوجوان در جستجوی راهی برای خوشگذارانی متوجه سختیهای گذار از دوران کودکی به دوران مسئولیت پذیری بزرگسالانه میشوند. در این میان هم کلی رقص و آواز و مهمانی و عشقهای لحظهای و البته مایههایی از سینمای کمدی رومانتیک وجود دارد. اما فیلم آن را روشن کن تبدیل به سنگ محکی برای ارزشگذاری این دسته از فیلمها شده است و یک سر و گردن بالاتر از همه قرار میگیرد.
فیلم آن را روشن کن علاوه بر آنکه سطح توقع مخاطب چنین فیلمهایی را بالا میبرد، از شخصیتهایی گرم و صمیمی هم برخوردار است که تماشاگران را تا پایان با خود همراه میکنند. به خاطر همهی این دلایل فیلم آن را روشن کن امروزه برای طرفداران سینمای نوجوانانه تبدیل به اثری کالت شده است.
کارگردان فیلم یعنی پیتون رید وقتی برای کارگردانی فیلمهایی مانند مرد مورچهای (Ant- man) انتخاب شد از بسیاری از جلوههای تکنیکی این فیلم به ویژه در تدوین نهایی اثر خود استفاده کرده است. این موضوع نشان میدهد که کارگردانی فیلم تا چه اندازه با آثار مشابه خود تفاوت دارد.
«عدهای از دختران گروه تشویق یک مدرسه در آمریکا پس از اینکه سر گروه ایشان تمام حرکات مربوط به رقص را از گروهی دیگر کپی کرده است، آبروی خود را از دست رفته دیدهاند. حال آنها میخواهند تمام آن رسوایی را فراموش کنند و دوباره برای خود افتخار به دست آورند و در آینده سنگ تمام بگذارند …»
۱۰. ببر خیزان، اژدهای پنهان (Crouching tiger, Hidden dragon)
- کارگردان: آنگ لی
- بازیگران: چو یون فت، میشل یئو و ژانگ زی یی
- محصول: تایوان، هنگ کنگ، چین و آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۷٪
فیلم ببر خیزان، اژدهای پنهان سکوی پرتاب آنگ لی به هالیوود بود و او موفق شد با ساختن این فیلم، علاوه بر بردن جوایز بسیار در همان سال ۲۰۰۰، پا به آمریکا بگذارد و فیلمهایی مانند کوهستان بروکبک (brokeback mountain) و زندگی پای (life of pi) در این کشور بسازد.
نکتهی جالب فیلم ببر خیزان، اژدهای پنهان این است که فیلمی غیرآمریکایی و بدون حضور ستارههای بینالمللی در این لیست است. این موضوع شاید باعث شود هر فیلمی بعد از گذر سالیان برای مخاطب عام جذابیت نداشته باشد و کمتر دیده شود. اما اگر قرار باشد از فیلمهای مهم سال ۲۰۰۰ میلادی یادی کنیم، نمیتوان روایت پر فراز و فرود و فانتزی آنگ لی از تاریخ و اسطورههای مردم کشورش را کنار گذاشت.
به خاطر همین قابلیتها بود که در آن سال جایزهی اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان به این فیلم رسید. از سوی دیگر بازیگران فیلم هم پس از اکران آن در آمریکا به شهرت رسیدند و کسی مانند چو یون فت توانست در فیلمهای کارگردانان بزرگی مانند کریستوفر نولان هم بدرخشد و ژانگ زی یی هم بلافاصله به ستارهای بینالمللی تبدیل شد. علاوه بر اینها دنبالهای بر این فیلم با نام ببر خیزان، اژدهای پنهان: شمشیر سرنوشت (crouching tiger, hidden dragon: sword of destiny) در سال ۲۰۱۶ ساخته و اکران شد که اصلا به لحاظ موفقیت قابل مقایسه با این فیلم نیست.
آنچه که فیلم ببر خیزان، اژدهای پنهان را از آثار رزمی مشابه متفاوت میکند و به آن اعتباری دیگر میبخشد، لحن شاعرانهی آن و دوربین رقصان فیلمساز است که مانند پروانه به دور شخصیتها میچرخد. این لحن شاعرانه از طریق موسیقی فیلم هم تشدید میشود تا با اثری یک سر متفاوت از سینمای رزمی مرسوم روبهرو شویم.
«دوران سلسلهی چانگ. زندگی دو زن که هر دو مبارزانی قدر هستند به هم گره میخورد. این تقابل منجر به درگیریهای خشونت بار و در عین حال بسیار شگفتانگیزی میشود؛ چرا که یکی در فکر آن است تا زندگی اشرافی را کنار بگذارد و رها از قید و بندها مانند یک راهزن زندگی کند و دیگری تمام عمر خود را در راه برقراری عدالت صرف کرده است …»
منبع: screenrant
سلام بر برادر بی سوادمون
دوست عزیز فیلم داریم که ساخت ۲۰۲۱ هست ولی کلاسیکه!!!
کلا سه نوع سبک اصلی فیلمسازی داریم
کلاسیک،مدرن،پست مدرن
کلاسیک مثل بعضی از فیلم های تارانتینو
مدرن مثل بعضی از فیلم های کوبریک و کاپولا
پست مدرن هم مثل فیلمای اسکورسیزی
خواهش میکنم اول سوادش رو بگیر بعد از ویکی پدیا کپی پیست کن
تمام کارای تارانتینو پست مدرنه
همه فیلمای تارانتینو پست مدرنه
توهم کم ازاون برادر بیسوادت نیستی اخوی شاید خاهره ازکجامیدونی مرده ؟ه بده
اسم نویسنده مقاله رضا زمانیه
نکنه به نظرت رضا اسم دختره ؟
یک جمله کلیشه ای باید بگم الان
خیلی تاثیر گذار بود😂
وقتی حتی نمیدونی معنی کلاسیک چیه و میای مقاله مینویسی