۱۰ حقیقت جالب که درباره فرانتس کافکا نمی‌دانستید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
فرانتس کافکا

فرانتس کافکا در سال ۱۸۸۳ در پراگ متولد شد، در آستانه قرن بیستم به بلوغ رسید و تبدیل به یکی از نویسندگان برجسته این قرن شد. آثار او ترکیبی از روزمرگی و شگفتی است و خواننده را دعوت می‌کند تا در مورد طبیعت انسان، سیاست و جامعه تامل کند. متأسفانه، زندگی کافکا نیز کم از داستان‌هایش نداشت و در نوع خود دلهره‌آور بود.

۱۰. فرانتس کافکا از کودکی به ادبیات علاقه‌مند بود

کودکی فرانتس کافکا

فرانتس کافکا در کودکی

کافکا از کودکی به شدت مطالعه می‌کرد و زمانی که به سن دانشگاه رسید، متن‌هایی به زبان‌های یونانی، فرانسوی، ییدیش، چک و البته زبان مادری‌اش آلمانی را کاوش می‌کرد. در میان نویسندگان محبوبش، نام دو تن از بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ، فیودور داستایفسکی و یوهان ولفگانگ فون گوته به چشم می‌خورد. کافکای جوان نمی‌دانست که روزی به یکی از چهره‌های برجسته ادبیات جهانی تبدیل خواهد شد. در دانشگاه، ابتدا رشته شیمی را انتخاب کرد اما خیلی زود به حقوق تغییر رشته داد. گفته می‌شود که این تغییر رشته به دلیل طولانی‌تر بودن دوره حقوق بود که به او زمان بیشتری برای شرکت در کلاس‌هایی که به آن‌ها علاقه داشت (مطالعات آلمانی و تاریخ هنر) و نوشتن می‌داد.

۹. کافکا برای نوشتن «مسخ» مطالعات زیادی انجام داد

داستان‌های کافکا در دنیایی اتفاق میفتند که هم آشنا و هم بیگانه هستند، اما آنچه داستان‌های او را عمیق می‌کند، این است که آن‌ها بر واقعیت استوارند. در هر روایت، شخصیت‌ها، موقعیت یا فضا به دنیای واقعی متصل است که به ما امکان می‌دهد با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. اما همیشه یک پیچیدگی قابل توجه وجود دارد که ما را غافلگیر می‌کند. یکی از معروف‌ترین داستان‌های کوتاه او، «مسخ» است که در آن، داستان یک فروشنده عادی را روایت می‌کند که یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند به‌طور غیرقابل توضیحی به یک حشره بزرگ تبدیل شده. بخش‌های دیگر روایت کاملاً عادی باقی می‌ماند: خانواده او مانند ما شوکه می‌شوند، جهان همچنان به کار خود ادامه می‌دهد و خود فروشنده حتی توانایی‌های شناختی انسانی را حفظ می‌کند. «مسخ»، در سال ۱۹۱۲نوشته شده و یکی از مهم‌ترین آثار داستانی قرن بیستم به شمار می‌رود زیرا ما را به کاوش در معنای انسان بودن تشویق می‌کند. کافکا تعادل کاملی بین واقع‌گرایی و فانتزی را ایجاد و خواننده را مجبور به ارزیابی مجدد ادراکات خود از جهان می‌کند. از طریق این تنش، او به بررسی موضوعاتی مانند انزوا، بی‌رحمی، شجاعت و دگرگونی می‌پردازد.

۸. او اجازه نداد شغلش مانع نویسندگی‌اش شود

نوشتن برای کافکا آنقدر مهم بود که او آن را «شکل خاصی از عبادت» می‌نامید، و هیچ چیزی به اندازه شغل نمی‌توانست مانع عبادت او شود. در سال ۱۹۰۷، به یک شرکت بیمه پیوست اما در آنجا بسیار ناراضی بود. ساعات طولانی کار باعث شد زمان کمی برای نوشتن باقی بماند و بنابراین پس از تنها یک سال از سمت خود استعفا داد. سپس در مؤسسه بیمه‌ی دولتی شغلی یافت. در آنجا ساعت ۲ بعدازظهر کارش تمام می‌شد بنابراین کل بعدازظهر را به نوشتن اختصاص می‌داد. این شغل ممکن است برای برخی از داستان‌های عجیب و پیچیده‌اش الهام‌بخش بوده باشد: وظیفه او تحقیق درباره صدماتی بود که کارگران صنعتی متحمل شده بودند، به این معنی که او با انگشتان از دست رفته، اندام‌های قطع شده و بدن‌های خرد شده زیادی مواجه بود.

۷. کافکا خود را با افراد هم‌فکر احاطه کرده بود

کافکا هنگام تحصیل، دوستان زیادی پیدا کرد. بسیاری از آن‌ها را از طریق یک انجمن ادبی ملاقات کرد که جلسات، خوانش‌ها و بحث‌هایی درباره کتاب‌ها و هنر ترتیب می‌داد. چند نفر از این دوستان نیز به نویسندگان مهمی تبدیل شدند، از جمله ماکس برود. با آغاز حرفه‌اش، شبکه اجتماعی کافکا در سراسر شهر گسترش یافت و او به زودی با برجسته‌ترین نویسندگان، شاعران و بازیگران شهر ارتباط گرفت.

۶. زبان کافکا خواننده را به تفکر در مورد سوالات بزرگ وا می‌دارد

داستان‌های کافکا به روش‌های مختلفی قابل تفسیر هستند: این به عهده ماست که از حشره غول‌پیکر در «مسخ»، دستگاه شکنجه در «در مستعمره مجازات» یا جرم نامشخص در «محاکمه» چه برداشتی داشته باشیم. به همین ترتیب، زبان خود کافکا ما را به کشف مجموعه‌ای از گزینه‌ها تشویق می‌کند. کلمه‌ای که برای توصیف موجود در «مسخ» استفاده می‌شود، «Ungeziefer» است. اکثر ترجمه‌های انگلیسی این کلمه را به عنوان «حشره» یا «آفت» ترجمه می‌کنند، اما این کلمه به معنای «جانوری که برای قربانی مناسب نیست» است که معانی مختلفی را به همراه دارد. به همین ترتیب، طبیعت دستور زبان آلمانی به کافکا این امکان را می‌داد تا از جملات بسیار طولانی با مهم‌ترین کلمات در انتهای آن‌ها استفاده کند. این کار باعث می‌شود که خواننده تا حد امکان در حال حدس زدن، تعجب و تفکر باشد. البته این ویژگی‌های زبان گاهی اوقات غیرقابل ترجمه هستند، اما شایان ذکر است که حتی در سطح کلمات فردی نیز، کافکا می‌خواهد خواننده‌اش را در حالت کنجکاوی ابدی نگه دارد.

۵. سیاست و مذهب نقش مهمی در زندگی و نوشته‌های او ایفا کردند

رویدادهای سیاسی اوایل قرن بیستم خوراک فکری زیادی به کافکا می‌دادند. سرنگونی تزار و ظهور کمونیسم در روسیه به‌ویژه برای نویسنده‌ای که در منطقه‌ای کلیدی از بلوک سوسیالیستی شرقی زندگی می‌کرد، مهم بود. اگرچه به طور گسترده‌ای پذیرفته شده که این وضعیت سیاسی بر آثار کافکا تأثیر گذاشته اما محققان هنوز به شدت در مورد دقیقاً تأثیر این وضعیت بحث می‌کنند. برخی می‌گویند که داستان‌های او سرمایه‌داری غربی را مسخره می‌کنند، در حالی که دیگران آن‌ها را به عنوان حمله‌ای به ایدئولوژی سوسیالیستی سازش‌ناپذیر می‌دانند. معنای کار کافکا برای بحث باز است. تجربه او در پراگ به عنوان یک یهودی آلمانی‌زبان به این معنی است که از دوران کودکی با فرهنگ‌های مختلفی آشنا بوده. اگرچه او خود را بی‌خدا اعلام کرده بود، اما میراث یهودی‌اش او را به مطالعه تعدادی نویسنده ییدیش وادار کرد. به‌ویژه، رمان ناتمام او که بعداً تحت عنوان «آمریکا» منتشر شد، تحت تأثیر تئاتر ییدیش قرار داشت و به بررسی معنای خانواده، میراث و پذیرش اجتماعی می‌پرداخت.

۴. زندگی او به‌طور غم‌انگیزی با بیماری همراه بود

سنگ قبر کافکا

آرامگاه کافکا در گورستان ژیژکوف

در طول جنگ جهانی اول، کافکا به‌طور شجاعانه‌ای تلاش کرد به ارتش بپیوندد، اما به دلیل مجموعه‌ای از مشکلات پزشکی مداوم منع شد. جدی‌ترین آن‌ها بیماری سل بود که در سال ۱۹۱۷ تشخیص داده شد. این بیماری به قدری شدید شد که محل کارش او را به بازنشستگی زودهنگام فرستاد و کافکا بیشتر سال‌های باقی‌مانده از عمرش را در مکان‌های پزشکی و درمانی مختلف سپری کرد. او با وجود این سختی‌ها به نوشتن ادامه داد و داستان‌های کوتاه بسیاری را در مزرعه خواهرش، نوشت. اما هنگامی که وضعیت بدتر شد به یک آسایشگاه حرفه‌ای نزدیک وین منتقل شد، جایی که پایان غم‌انگیزی را تجربه کرد. گمان می‌رود علت غم‌انگیز مرگ کافکا در ژوئن ۱۹۲۴، گرسنگی باشد. بیماری او باعث شده بود که بلع برایش بسیار دردناک شود. در آن زمان راه دیگری برای تأمین مواد مغذی ضروری بدنش وجود نداشت. آخرین داستان کافکا، که در بستر مرگ نوشته شده است، «هنرمند گرسنگی» نام دارد؛ این داستان درباره یک هنرمند است که با توانایی نخوردن غذا برای روزهای طولانی، مردم را به خود جذب می‌کند.

۳. کافکا از اختلالات روانی رنج می‌برد

علاوه بر بیماری‌های جسمی، اعتقاد بر این است که کافکا از طیف گسترده‌ای از مشکلات روانی نیز رنج می‌برد. تحلیلگران بعدی حدس زده‌اند که او ممکن است دارای اختلال شخصیت مرزی، بی‌خوابی روان‌تنی، اختلالات خوردن و حتی اسکیزوفرنی بوده باشد. شواهد این شرایط در سبک نوشتن او، گزارش‌های شخصی و حکایات ارائه شده توسط نزدیک‌ترین افرادش یافت می‌شود. در نوشته‌های شخصی‌اش، کافکا اعتراف می‌کند که در اوایل قرن بیستم به خودکشی فکر می‌کرد و داستان‌هایش نشان می‌دهند که او به شدت به مرگ توجه داشته است. علاوه بر این، کافکا بخش عمده‌ای از آثار خود را سوزاند و در بستر مرگ از دوست و ویراستارش ماکس برود خواست که تمام نوشته‌های باقی‌مانده‌اش را نابود کند: «هر چیزی که پشت سر من باقی می‌ماند… به شکل خاطرات، دست‌نوشته‌ها، نامه‌ها (مال خودم و دیگران)، طرح‌ها و غیره، باید خوانده نشده سوزانده شود.» اگرچه برود به وصیتش احترام نگذاشت اما دستورالعمل‌های او از احساس بی‌ارزشی عمیق و تراژیکی خبر می‌دهد.

۲. کافکا در زنده بودن ناشناخته بود اما شهرتش پس از مرگ اوج گرفت

اگرچه در گروه دوستانش به عنوان نویسنده‌ای خوب و شخصیتی جالب مورد تحسین قرار داشت اما آثار کافکا در دوران زندگی‌اش تقریباً مهجور بود. این احتمالاً به این دلیل است که ۹۰ درصد آن‌ها سوزانده و از بقیه بخش اندکی منتشر شد. اما پس از مرگش، جهان شروع به شناخت او کرد به گونه ای که شهرتش در نیمه دوم قرن بیستم یه شکل فوق‌العاده‌ای افزایش یافت. داستان‌های کافکا در سراسر جهان منتشر و به بیش از ۴۰ زبان (با دشواری) ترجمه شدند. میراث کافکا چنان برجسته است که صفت کافکایی (Kafkaesque) به افتخار او برای توصیف موقعیت‌ها یا رویدادهای سورئال و غیرعادی‌ استفاده می‌شود که شبیه روایت‌های عجیب هستند. او به‌ویژه در زادگاهش پراگ مورد تحسین است. آنجا دو بنای یادبود برای بزرگداشت او وجود دارد. موزه کافکا هم در سال ۲۰۰۵ تأسیس شد و به زندگی و آثارش اختصاص یافت. علاوه بر این، این شهر هر ساله جایزه فرانتس کافکا را اهدا می‌کند که برنده آن ۱۰٬۰۰۰ دلار و افزایش چشم‌گیری در شهرت به دست می‌آورد.

۱. فرانتس کافکا احتمالا تأثیرگذارترین نویسنده قرن بیستم است

مجسمه کافکا

مجسمه کافکا در پراگ

کافکا با وجود زندگی کوتاهش، یکی از قدرتمندترین میراث‌های ادبی را از خود به جا گذاشت. بسیاری از برجسته‌ترین نویسندگان قرن بیستم از سراسر جهان به داستان‌های دلهره‌آور او مدیون هستند، از جمله نابوکوف، مارکز، بورخس، کامو و سارتر. دوست قدیمی او، ماکس برود، ادعا کرد که این دوره در نهایت به عنوان «قرن کافکا»‌ شناخته خواهد شد. جالب اینجاست که با وجود اهمیتش، کافکا یکی از نویسندگانی نیست که نقل‌قول‌هایش به وفور یافت ‌شود. در واقع، به‌ندرت می‌توان یک جمله نقل شده منتسب به او یافت. در عوض، این ایده‌ها و سبک او هستند که همچنان الهام‌بخشند. نویسندگان و هنرمندان بعدی به کنجکاوی وجودی کافکا و دیدگاه منحصر به فردش توجه و آن را به آثار خود منتقل کرده‌اند تا مخاطب را وادار کنند که پیش‌فرض‌های خود را زیر سؤال ببرد و تفسیرهای مختلفی را در نظر بگیرد. به این ترتیب، کافکا نسل‌های متعددی از خوانندگان را مجبور به ارزیابی مجدد نظراتشان کرده و از طریق ادبیات راهی جدید برای برخورد با جهان ارائه داده است.

منبع: Thecollector

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X