۱۰ کمیک بوک که برای درک بهتر دنیای وانداویژن باید بخوانید
«وانداویژن» (WandaVision) اولین سریال جهان سینمایی مارول در شبکهی دیزنی پلاس است و با فضا و داستان نامتعارفش همه را حسابی کنجکاو کرده. این سریال نگاهی سوررئال انداخته به یکی از معروفترین زوجهای مارول. ویچن و واندا ماکسیموف، ملقب به اسکارلت ویچ، در واقعیتی مصنوعی و مجازی زندگی میکنند که منشا نامعلومی دارد و در آن به نظر میرسد شخصیتهای یک سری سیتکامهای بیمزهی تلویزیونی هستند. هر چقدر هم این زوج سعی میکنند همه چیز را عادی جلوه دهند، باز هم حس میکنیم واقعیتی تکاندهنده انتظار همهی ما را میکشد. میرسیم به سؤالی که ذهن ما را درگیر میکند؛ دقیقا به چه دلیل این دو عضو انتقامجویان در دنیایی مصنوعی نقش بازی میکنند و ادای یک زندگی خوش و خرم را در میآورند؟
آنطور که پیداست، پاسخ این سؤال در بخشهای عمیقی از کمیکهای مارول ریشه دارد. ویژن و اسکارلت ویچ سابقهی دور و درازی در صفحات مصور این کمیکها دارند؛ آنها در مقاطع مختلف ازدواج کردهاند، جدا شدهاند، از نو تعریف شدهاند، ذهنشان را شستشو دادهند، شخصیتهای شروری شدهاند، ذهنشان را کنترل کردهاند و تقریبا هر اتفاقی فکرش را بکنید برایشان افتاده. بر خلاف پیچیدگی گذشتهی آنها، سر در آوردن از داستانشان در کمیکها برای تازهواردها هم کار آسانی است و اگر حتی تا به حال کمیکهای مربوط به این دو را نخوانده باشید، میتوانید بهترین داستانهای آنها را ببینید.
اگر دوست دارید با کمیکهایی که الهامبخش سریال وانداویژن بودهاند آشنا شوید، در ادامه فهرستی از بهترین کمیکهایی را معرفی کردهایم که طرفداران این زوج عجیب و غرمتعارف از خواندنشان لذت خواهند برد.
۱. ویژن و اسکارلت ویچ (Vision and the Scarlet Witch)
دههی ۸۰ دو کمیک از ویژن و اسکارلت ویچ منتشر شد که خواندن هردوی آنها برای طرفداران وانداویژن جذاب خواهد بود. اولین نسخه، که در سال ۱۹۸۲ آمد، قهرمانهای ما را نشان میدهد که تازه ازدواج کردهاند و تمام تلاششان را به کار بستهاند تا زندگی عادی و به دور از دردسری داشته باشند. ولی همانطور که همه انتظار داریم، این زندگی آرام و بیدغدغهای که در حاشیهی شهر نیوجرسی دارند خیلی زود با جادو و آشوب و حضور مگنیتو به هم میریزد. این مجموعه کمیک ۴ جلد داشت و دست روی مضامین مهمی گذاشته بود و کش و قوسهای خانوادگی را بهخوبی با ماجراهای هیجانانگیز ابرقهرمانها تلفیق میکرد، و از همهی اینها جذابتر رابطهی ویژن و اسکارلت ویچ بود که به خودی خود همه را جذب خودش میکرد.
دومین مجموعهی ویژن و اسکارلت ویچ در سال ۱۹۸۵ روانهی دکهها و مغازههای کمیکبوک شد. در این کمیک، واندا و ویژن دچار درد و رنجهای زیادی میشوند. این دو که بیش از هر زمان دیگری عاشق هم هستند، تصمیم میگیرند به لئونیا و نیوجرسی برگردند. مثل همیشه اوضاع پیچیده میشود و ماجراهای هیجانانگیزی پیش میآید، ولی رابطهی بین این زوج عمیقتر از هر زمان دیگری است و همین تنش حاضر در موقعیتها را بیشتر میکند. تنشی که در طول ۱۲ جلد این مجموعه ادامه داشت.
در این مجموعه، بارداری واندا بنمایهی اصلی و خط ربطی بود که ۱۲ جلد را به هم مرتبط میکرد. در جلد سوم و از طریق جادو نطفهی پسرهایش شکل میگرفت و در جلد دوازدهم آنها را به دنیا میآورد. در این میان هواداران دنیای مارول با موقعیتهای جالبی رو به رو میشوند، مثل حضور مگنیتو در مراسم روز شکرگزاری، تلاش ویژن برای عادی جلوه دادن خودش و پوشیدن شلوار جین و مهمانی دادن اسکارلت ویچ در نیو اورلئان در حالی که لباس بارداری تنش کرده.
خلاصه بگوییم، این مجموعه کمیک واقعا دوستداشتنی است و برای هرکسی که از دیدن وانداویژن حسابی لذت برده، توصیه میشود.
۲. تیرهتر از اسکارلت (Darker than Scarlet)
روزی روزگاری یک ساحره و یک رُبات دو پسربچهی زیبا داشتند و بعد مجموعه کمیکی آمد با نام «انتقام جویان ساحل غربی» (Avengers West Coast) که در سال ۱۹۸۹ کمیکهای تیرهتر از اسکارلت را بهعنوان آرک و زیرمجموعهاش منتشر کرد. در این کمیکها، زندگی شاد و خوش و خرم اسکارلت ویچ و ویژن با ماجراهایی تلخ و تاریکی فرو میپاشد.
داستانی که در این کمیکها میخوانید اساسا نقطهی آغاز ماجراهایی است که در کمیک بوکهای واندا و ویژن سه دههی اخیر دیدهایم. تازه این را هم بگوییم که در این کمیکها دلیل و چرایی وجود وانداویژن هم آشکار میشود.
در تیرهتر از اسکارلت با تامی و بیلی، دوقلوهای دوستداشتنی واندا و ویژن آشنا میشویم. دو پسر که با قدرتهای جادویی خلق شدهاند. آنطور که آگاتا هارکنس، استاد و مربی سابق واندا در جادوگری توضیح میدهد، عطش و تمایل واندا برای یک زندگی آرام و خانوادگی و با ثبات چنان شدید بوده که ناخودآگاه برای خلق تامی و بیلی از دو ذره استفاده کرده است. دو ذرهی روح که آزاد و رها در دنیا غوطهور بودند. ولی اسکارلت ویچ خبر نداشته که این دو قطعه یا ذره از روح، متعلق به چه موجود وحشتناک و پلیدی بوده؛ مفیستو که شیطانی رده بالا و قدرتمند و از شخصیتهای شرور مهم مارول است.
طبیعی است که واندا از فهمیدن این ماجرا به هم میریزد. آگاتا با نیروهای جادوییاش آن بخش از خودآگاه واندا را که تمام خاطرات پسرها را در خودش نگه داشته، از ذهن او جدا میکند، ولی این روش مدت زیادی دوام نمیآورد. خیلی زود واندا به شخصیتی منفی تبدیل میشود و ضدقهرمان دیگری به نام ایمورتوس هم به داستان میآید.
در این کمیک مضامین مهم و عمیقی مطرح میشود. میفهمیم اسکارلت ویچ قدرتهای شگرف و عجیبی دارد که در حد و مرزهای این دنیا نمیگنجد، و تمایل او برای داشتن یک زندگی عادی و بی ماجرا به حدی عظیم است که بدون اینکه کنترلی رویش داشته باشد، قدرتهایش را به بازی میگیرد.
۳. انتقامجویان سال ۱۹۹۸، جلد شمارهی ۱۰
این شماره از انتقامجویان، ریشههای واندا را با نگاهی تازه بررسی میکند. بسیاری از جزئیات در این کمیک بازتعریف شدهاند؛ قدرتهای جادویی واندا سرمنشا و ریشهی متفاوتی دارد و او را بهعنوان یک جهشیافته میشناسند، مگنیتو هم انگار پدر خونی اوست. در حال حاضر، هیچکدام از این نظریهها بهعنوان داستان اصلی اسکارلت ویچ شناخته نمیشوند و در این مدت با بسیاری خط داستانیها مواجه شدیم که نشان میدهد اسکارلت ویچ کنترل زیادی روی قدرتهایش ندارد. ولی به هر حال در این کمیک با ایدههای محکم و جالبی روبهرو میشویم که گذشته و منشا اسکارلت ویچ را نشان میدهد و مسائلی را مطرح میکند که شخصیت او را شکل داده.
در بخشی از داستان واندا به سفری میرود تا با آگاتا هارکنس ملاقات کند. ساحرهی پیر و خستهای که در دورهای به واندا آموزش میداده تا قدرتهایش را کنترل کند. قدرتهای واندا باعث عذابش شده، بهویژه نیروی تازه کشفشدهای که به او اجازه میدهد واندر من را از مرگ برگرداند. آگاتا هم قبول دارد که این ماجرا نگرانکننده است، ولی جالب اینجاست که به واندا میگوید او میتواند قدرتهای شگفتانگیز و بزرگش را کنترل کند. از آنجایی که در بسیاری کمیکها دیدهایم اسکارلت ویچ به خاطر قدرتهای بزرگش دچار دردسر و رنج و ناراحتی میشود و قادر به مهار و کنترلشان نیست، مطرح شدن این ایده جذاب و جالب به نظر میرسد.
گرفتاریهایی که قدرتهای واندا به بار میآورند همیشه بخشی از داستان او هستند، ولی وقتی میبینیم او میتواند فراتر از این نیروهای لجامگسیخته عمل کند و کنترل زندگیش را به دست بگیرد، حس خوبی دارد.
۴. فروپاشی انتقامجویان (Avengers Disassembled)
داستان این کمیک که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد با ورود «سرباز دل» (Jack of Hearts) شروع میشود، که اتفاق عجیبی است چون او به تازگی مرده بود. ماجرا عجیبتر هم میشود و با انفجار جسد نامیرای او، مرد مورچهای از بین میرود. همه چیز مدام بدتر و بدتر میشود. تونی استارک مست و لایعقل در سازمان ملل سخنرانی میکند، ویژن یک هواپیمای جت را به برج انتقامجویان میکوبد، و هاوکآی هم طی حملهی فضاییهای نژاد Kree کشته میشود. انتقامجویان با بحرانهای بیسابقهای روبهرو میشوند و از خودشان میپرسند که چه چیزی باعث شده گروهشان از چند جبهه متلاشی شود.
سرانجام دکتر استرنج میآید و افشا میکند که مقصر همهی این فجایع، واندا است. فقدان پسرهای دوقلوی واندا مدتی فکر و ذهن او را مشغول کرده و مثل یک بمب ساعتی خطرناک منتظر جرقهای برای انفجار و به وجود آوردن اتفاقهای مهلک بوده. جرقهای که واسپ با زدن حرفی نامناسب به او مقدماتش را فراهم کرد. میفهمیم آشوبی که در این مدت گریبان انتقامجویان را گرفته بود به خاطر خشم و جنونی است که اسکارلت ویچ در دنیا رها کرده، و تنها از کسی مثل او بر میآید که فجایعی با این ابعاد رقم بزند.
این خط داستانی، نگاهی تکاندهنده به قدرتهای واندا میاندازد و اساسا نقش او را در دنیای مارول تغییر میدهد. همچنین ماجراهای این کمیک به «خانهی ام» (House of M) میرسد، داستانی که احتمالا هیجانانگیزترین و مهمترین ماجرای واندا در تاریخ کمیکها است.
اگرچه در طول سالها، خیلی از اتفاقهای فروپاشی انتقامجویان را نادیده گرفتند و داستانهایی را با ایدههای جدید شکل دادند، ولی وقایع غیرمنتظرهی آن هیچوقت فراموش نمیشود و تهدید واندا بهعنوان یک سلاح خطرناک و پیشبینی ناپذیر که توانایی ایجاد خرابیهای غیرقابل توصیف دارد همچنان باقی است.
۵. خانهی اِم (House of M)
این کمیک سال ۲۰۰۵ منتشر شد و تمرکز اصلیش روی قدرتهای خداگونهی واندا است و احتمالا دراماتیکترین خط داستانی او به شمار میرود. داستان این کمیک بعد از وقایع فروپاشی انتقامجویان رخ میدهد.
بعد از اینکه دکتر استرنج جلوی واندا را میگیرد، ابرقهرمانهای مطرح و مهم انتقامجویان گرد هم میآیند تا تصمیم بگیرند با اسکارلت ویچ چه بکنند. اما پیش از آنکه بتوانند اقدامی کنند، واندا واقعیت تمام جهان را تغییر میدهد. قهرمانهای ما چشم در جهانی میگشایند که در آن جهشیافتهها حکمفرمایی میکنند و مگنیتو با خانهی اِم در صدر این جهان قرار دارد.
در نهایت، قهرمانهای ما واقعیت را میفهمند و نبردی تمام عیار در میگیرد. در لحظات اوج این نبرد، اسکارلت ویچ ظاهر میشود. واندا که از ایدهآلگراییهای مگنیتو به ستوه آمده و از اینکه خودش و برادرش پیترو به خاطر اقدامات مگنیتو دچار عذاب شدهاند، حسابی ناراحت است. واندا با چشمهایی اشکبار و در حالی که بدن زخمی برادرش را بغل کرده، این جملهی کلیدی را میگوید: «دیگه هیچ جهشیافتهای نباشه»
وقتی قهرمانهای ما به واقعیت خودشان برمیگردند، متوجه میشوند تمام جهشیافتههای دنیا تبدیل به آدمهای معمولی شدهاند.
همچون فروپاشی انتقامجویان، این کمیک هم وجه مخرب و وحشتناک قدرتهای اسکارلت ویچ را نشانمان میدهد. اقداماتش شوکهکننده هستند، ولی همه با او همذاتپنداری میکنیم و خشمش را نسبت به مگینتو میفهمیم. واندا بار دیگر تلاش کرد قلب شکستهاش را التیام بخشد و جهان را هم که به تعبیر او جای وحشتناکی بود، به دنیای بهتری تبدیل کند. اما عواقب کارهایش عظیم و فراموش نشدنی هستند.
۶. انتقامجویان جوان (Young Avengers)
بیلی و تامی، پسران دوقلوی واندا و ویژن، سرگذشت طولانی و عجیبی در دنیای مارول دارند. گاهی اوقات واقعی هستند، گاهی وقتها تصور و توهم، و در زمانهای دیگر گفته میشود که تکهها یا بخشهایی از روح مفیستو هستند.
در سالهای ۲۰۰۰ اما شخصیتهای مستقلی در کمیکها داشتند به نامهای بیلی کاپلان و تامی شپرد، اعضای جدید انتقامجویان جوان. در این نسخه آنها پسران واندا نیستند، در اصل بازآفرینی آن شخصیتها هستند که در خانوادههای دیگری به دنیا آمدند. اساس رابطهی بین آنها مشخص نیست، ولی پیداست یک چیزهایی جریان دارد: قدرتهای بیلی شبیه واندا است و میتواند واقعیت را به دلخواه خودش تغییر دهد، و تامی مثل پیترو موهای سفید و سرعت مافوق بشری دارد.
ممکن است در وانداویژن تامی و بیلی را برای حضور در جهان سینمایی مارول آماده کنند و بهترین حالت برای اینکار، دیدنشان در بین اعضای انتقامجویان جدید است. کمیک انتقامجویان جوان که سال ۲۰۰۵ منتشر شد معرفی کامل و بزرگی برای این دو کاراکتر ترتیب میداد. در سال ۲۰۱۰ هم در کمیک «انتقامجویان: جنبش فرزندان» (Avengers: The Children’s Crusade) این مسأله که تامی و بیلی بازآفرینی بچههای واندا و ویژن هستند مطرح میشود. سری انتقامجویان جوانی که سال ۲۰۱۳ منتشر شد مسیر نسبتا متفاوتی را پیش گرفت.
در کل ماجراهای تامی و بیلی در کمیکها قدری گیجکننده و عجیب هستند، ولی این چیزی از جذابیتشان کم نمیکند. بهویژه وقتی واندا و ویژن درگیر ماجرا هستند.
۷. ویژن (Vision)
کمیکهای ویژن که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد انقلابی در داستانهای مارول به پا کرد. در شمارهی اول ویژن را میبینیم که در خانهی جدیدش به همراه همسر جدید، دختر و پسرش ساکن شده. همهی اعضای خانوادهاش شبیهسازی شدهاند؛ موهای سبز دارند، پوستشان قرمز است و تمام قدرتهای ویژن را دارند. ولی با این حال مثل یک خانوادهی آمریکایی معمولی زندگی میکنند که گرفتار تکالیف مدرسه، ظرف شستن و ضربالعجلها هستند. بچههایشان، ویو و وین، درگیر کارهای مدرسه هستند. مادرشان ویرجینیا به جلسات اولیا مربیان میرود و ویژن هر روز صبح سر کار میرود، اگرچه کارش معمولا شامل مبارزه با هیولاهای عظیمالجثه میشود.
این مجموعه کمیک در طول ۱۲ شمارهی نفسگیر بررسی میکند که چرا ویژن خودش را درگیر یک زندگی معمولی و روزمره کرده که اینچنین با ذاتش در تضاد است و اینکه چرا این ایده از همان ابتدا محکوم به شکست بود.
در همان جلد اول، زوجی را میبینیم که در همسایگی ویژن زندگی میکند و در نریشنی میخوانیم که در آیندهای نزدیک این زوج به دست خانوادهی ویژن کشته میشوند. این مجموعه کمیک انگیزههای داستانش را خیلی زود به مخاطبش معرفی میکند تا پیچیدگی سفر تکاندهندهی ویژن را درک کنیم و با پیچ و خمهای روانی این شخصیت ویژه آشنا شویم. درست است که تمرکز اصلی این مجموعه رابطهی او با واندا نیست، اما سایهی سنگین و تأثیرگذار واندا روی این فصلها حس میشود، بهویژه در شمارهی هفتم.
۸. کمیک شمارهی ۲۷۹ انتقامجویان
مونیکا رامبیو در طول سالها با نامهای مختلفی شناخته شده. این شخصیت قدرتمند تا به حال نامهایی مثل اسپکتروم، فوتون، پولسار و کاپیتان مارول به خودش گرفته. او را به خاطر قوای جسمی حیرتانگیز، شجاعت و مهمتر از همه، مهارتهای بینظیرش در رهبری میشناسند.
دههی ۸۰ دههی خوبی برای مونیکا بود. در سال ۱۹۸۳ به انتقامجویان پیوست، و در سال ۱۹۸۹ اولین کمیک مستقلش با عنوان کاپیتان مارول منتشر شد. ولی شمارهی ۲۷۹ انتقامجویان که سال ۱۹۸۷ منتشر شد، شخصیت او را کامل معرفی میکرد.
در این کمیک، واسپ از مدیریت انتقامجویان کنارهگیری میکند و در کمال شگفتی مونیکا، کاپیتان آمریکا او را برای جایگزینی کاندید میکند. مونیکا از اینکه او را لایق دانستهاند به شدت خوشحال است، اما مطمئن نیست که برای چنین مسؤولیت بزرگی آماده باشد یا نه. در مدت زمانی که برای تصمیمگیری فکر میکند، سری به پدر و مادرش میزند، روزی را که قدرتهایش را کشف کرد به یاد میآورد، به کاپیتان آمریکا کمک میکند تا بچههایی را که در غاری محبوس شدهاند نجات دهد و به ملاقات همکارانش در بیمارستان میرود.
در عمل با ویژگیهای مختلف شخصیتش آشنا میشویم و مولفههایی شخصیتش را میسازند میبینیم. مثل عشقی که به خانوادهاش دارد و تمایلش به کمک به دیگران. در نهایت او این سمت را قبول میکند و با مهارت، عشق و ملاحظه به مدیریت انتقامجویان میپردازد. ممکن است او را در جهان سینمایی مارول هم ببینیم؟ باید صبر کرد و دید. ولی آنطور که از سریال وانداویژن پیداست، دارند او را برای موقعیتهای بزرگی آماده میکند.
۹. مردان ایکس حیرتانگیز (Astonishing X-Men)
مارول واقعا عاشق تصویر کردن سازمانهای دولتی مرموز است. سازمان S.W.O.R.D. که در سریال وانداویژن معرفی میشود تنها یکی از بیشمار سازمانهای مخفی دولتی دنیای مارول است، ولی قطعا یکی از باحالترینشان است.
اولین معرفی این سازمان در سال ۲۰۰۴ و سومین شماره از کمیک مردان ایکس حیرتانگیز بود. رهبر این سازمان، ابیگیل برند پشت پردهی نیک فیوری کار میکرد.
اساسا این سازمان یک آژانس اطلاعاتی است که با تهدیدهای موجودات فرازمینی سر و کار دارد. ابیگیل برند هم مثل نیک فیوری آدم صریح و رُکی است و برایش مهم نیست کسی از حرفهایش ناراحت شود، تمام فکر و ذکرش به سرانجام رساندن کارهاست.
با اینکه در این مجموعه کمیک خبری از واندا یا ویژن نیست، ولی با خواندنشان متوجه مسیری میشوید که جهان سینمایی مارول قرار است طی کند، و با سازمانی آشنا میشوید که خط مقدم دفاع از زمین در برابر نیروهای فرازمینی است. علاوه بر این، ماجراهای واقعا جذابی دارد که خواندنشان خالی از لطف نیست و هرکسی به راحتی میتواند با آنها ارتباط برقرار کند، چه کمیکباز حرفهای باشد چه نه. حتی بعید نیست در آینده سریالی با نام مأمورین SWORD ساخته شود.
۱۰. اسکارلت ویچ (Scarlet Witch)
این کمیک که سال ۲۰۱۵ منتشر شد با چالشهای زیادی روبهرو بود. کمتر شخصیتی از دنیای مارول مثل واندا گذشتهای اینچنین مبهم و پیچیده دارد، تازه دردسرها و فجایعی که قدرتهایش در گذشته به بار آورد به کنار. جیمز رابینسون به همراه تیمی خلاق از تصویرگران و هنرمندان، رویکردی واقعا جالب و کنجکاویبرانگیز برای این مجموعه در نظر گرفتند. در این کمیک، واندا با قدرتهایی جادویی سر و کار دارد که مثل خودش دچار نقص و کمبود هستند. اسکارلت دیگر از مشکلاتش فرار نمیکند و شجاعانه مقابلشان میایستد. به این طریق شخصیتش دلیرتر و هوشمندتر شده و شهامتی در او میبینیم که کمتر سابقه داشته.
داستان از نیویورک شروع میشود. واندا میفهمد دنیای سحر و جادو دچار مشکلات عمیقی شده. او در سراسر دنیا سفر میکند تا راهی برای بهبود نیروی سحر و جادو کند و روح آگاتا هارکنس هم با طعنهها و مزهپرانیهایش او را همراهی میکند. بزرگترین موفقیت این کمیک، جدی گرفتن واندا است. دیگر با او مثل یک زن دیوانهی خطرناک برخورد نمیشود، یا یک موجود شکننده و رقتانگیز. بلکه زنی قدرتمند است که سعی دارد در دنیایی عجیب و پرچالش، آیندهی خودش را شکل دهد.
گذشته و پیشزمینهی شخصیتش که پیش از این بهعنوان نگاههایی گذرا و سرسری تصویر میشد، اینجا عمیقتر میشود و معنا پیدا میکند. بهویژه اصالت رومانیایی او که در صربستان سراغشان میرود. این کمیکها واندا را بهعنوان موجودی چند بعدی معرفی میکنند و تمام ماجراهای گذشتهاش را بهعنوان چالشهای یک قهرمان بزرگ نشانمان میدهد، به جای اینکه دلایل ناپایداری و شکنندگی یک شخصیت نامتعادل باشد. خلاصه بخواهیم بگوییم، با اسکارلت ویچ مثل یک ابرقهرمان تمام و کمال رفتار میکند.
منبع: Looper
خیلللی مقاله عالی بودش. مرسی بابت توضیح ساده کامیک های مربوطه. واقعا استفاده کردیم