بهترین کتابهای اسلاوی ژیژک؛ فیلسوفی که سلبریتی عصر دیجیتال شد
اسلاوی ژیژک جامعهشناس، فیلسوف و منتقد فرهنگی اسلوونیایی است. او در ۱۹۴۹ میلادی در لیوبلیانا اسلوونی (که در آن زمان بخشی از یوگسلاوی بود) به دنیا آمد. ژیژک دکتری فلسفهی خود را از دانشگاه همین شهر گرفت و در دانشگاه Paris VIII نزد ژاک آلن میلر و فرانسو رگنو به تحصیل روانکاوی پرداخت. او در سال ۱۹۹۰ میلادی نامزد حزب لیبرال دموکرات اسلوونی برای ریاست جمهوری شد. ژیژک خود را مارکسیست و کمونیست معرفی کرده و گاه به شوخی خودش را «استالینیست لاکانی ارتدکس» توصیف میکند. دیگران او را به «فیلسوف سلبریتی» نیز میشناسند. کتابهای ژیژک بیش از همه به دلیل استفاده از آثار لاکان (روانکاو فرانسوی قرن بیستم) در خوانشی جدید از فرهنگ عامه (Popular Culture) شناخته میشوند. او بیش از سی سال پیش با مجموعهای از کارهای درخشان در عرصهی کتابهای آکادمیک گل کرد. اولین این آثار کتاب «ابژه متعالی ایدئولوژی» بود که در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شد. به جز کتابهای فلسفی و سیاسی، کتابهای ژیژک متشکل از آثار برجستهای در تحلیل سینمای هالیوود نیز هستند؛ به ویژه آثاری مثل «کج نگریستن» و «از نشانگان خود لذت ببرید!» که به ترتیب در سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ میلادی نگاشته شدند.
او درباره موضوعات بسیاری از جمله خشونت، مسیحیت، جنگ عراق، بنیادگرایی، سرمایه داری، مدارا، صحت سیاسی (Political Correctness)، جهانی شدن، ذهنیت، حقوق بشر، لنین، اسطوره، فضای مجازی، پست مدرنیسم، چندفرهنگی، پست مارکسیسم، دیوید لینچ و آلفرد هیچکاک مینویسد. از جمله آثار متأخر او به موضوع فراگیری کرونا و مسئلهی آزادی می پردازند. در ادامه به معرفی برخی از کتابهای ژیژک میپردازیم که تنوع آثار این نویسندهی برجسته را به خوبی نشان میدهند.
۱. اهمیت مانیفست کمونیست (The Relevance of the Communist Manifesto)، ۲۰۱۹ میلادی
هیچ متن مارکسیستی دیگری شهرت مانیفست کمونیست را ندارد. این فراخوان به کارگران جهان که تاکنون به بیش از صد زبان ترجمه شده، یکی از بنیادیترین وقایع قرن بیستم میلادی را شکل داد؛ اما امروزه چه ارتباطی با ما پیدا میکند؟
در کتاب کوچک «اهمیت مانیفست کمونیست» (که تحت عنوان «ما و مانیفست کمونیست» نیز ترجمه شده است)، اسلاوی ژیژک استدلال میکند که، با وجود اینکه استثمار دیگر به آن شکلی که مارکس توصیف کرده است رخ نمیدهد، اما به هیچ وجه از بین نرفته است. برعکس، سودی که از طریق استثمار کارگران به دست میآمد، امروزه به رانتی تبدیل شده که از طریق خصوصیسازی «عقل عمومی» حاصل میشود. کارآفرینانی مثل بیل گیتس و مارک زاکربرگ ثروتمند شدهاند؛ نه به این دلیل که کارگران خود را استثمار میکنند، بلکه به این دلیل که رانتی را تصاحب میکنند که به میلیونها نفر اجازهی مشارکت در شکل جدید «عقل عمومی» را میدهد که خود صاحب و مالک آن هستند.
حتی اگر تحلیلهای مارکس را نتوان بدون بازنگریهای قابل توجه در جهان معاصر به کار برد، اما هنوز قضیهی اشتراکات فرهنگی، اشتراکات طبیعی و اشتراکات در فضای جهانی که هیچ یک از بشریت را نمیتوان از آن کنار گذاشت، مثل گذشته به قوت خود باقی است. از این رو از میان تمام کتابهای ژیژک، این کتاب اهمیت خاصی دارد که دربارهی ارتباط مداوم مانیفست کمونیست با جهان امروز حرف میزند و بیشک برای تمام علاقمندان به پرسشهای کلیدی از سیاست رادیکال امروز ارزش زیادی خواهد داشت.
در بخشی از کتاب «اهمیت مانیفست کمونیست» میخوانیم:
گیتس در دو دهه، به واسطهی بهرهبرداری از رانت یا اجارهی چیزی به ثروتمندترین فرد جهان تبدیل شد که به میلیونها کارگر فکری امکان شرکت در شکلی جدید از شعور عامی را میدهد که او مالکیت خصوصیاش را دارد و کنترلش میکند. بنابراین، آیا این درست است که کارگران فکری کنونی دیگر از شرایط عینی کارشان بیگانه یا جدا نیستند (آنها صاحب ،مثلا لپتاپ خودشان هستند) آن جداییای که تعریف مارکس برای از خودبیگانگی سرمایهدارانه است؟ بله؛ اما به شکلی بنیادینتر، خیر: آنان از عرصهی اجتماعی کارشان بریده شدهاند. از شعور عامی که تحت وساطت سرمایهی خصوصی نباشد.
۲. هنر امر متعالی مبتذل (The Art of the Ridiculous Sublime: On David Lynch’s Lost Highway)، ۲۰۰۰ میلادی
«هنر امر متعالی مبتذل» پیش از هر چیز، خوانش مفصلی بر فیلم تحسینشدهی دیوید لینچ یعنی «جادهی گمشده» است. ژیژک در این کتاب بر اساس تئوریهای روانکاوی لاکانی به تشریح موضوع فیلم پرداخته است. در «هنر امر متعالی مبتذل» جهان منحصر به فرد عالی اما مضحک فیلم لینچ، به بستری برای تفسیر ایدئولوژیهای بنیادی که جامعهی سرمایهداری امروزی ما را حفظ میکند، تبدیل میشود.
سبک نوشتاری همهی کتابهای ژیژک به گونهای است که خواننده را دعوت میکند تا همراه با او مفروضات آسان، نظریات و روندهای انتقادی کنونی را به نقد و بررسی بگذارد. این فیلسوف – نویسنده به ویژه در ضدسازی تبحر خاصی دارد که در جای جای این کتاب تکرار میشود. ژیژک همچنین سوالات سختی دربارهی راههایی که از آن طریق ما جهان و فرهنگ خود را درک میکنیم مطرح میکند. در راستای بررسی موضوعاتی مثل اخلاق، سیاست و فضای مجازی، ژیژک خوانشهایی جذاب از کازابلاناکا (Casablanca)، «فهرست شیندلر» (Schindler’s List) و «زندگی زیباست» (Life Is Beautiful) نیز ارائه میدهد.
در مقدمهی کتاب «هنر امر متعالی مبتذل» میخوانیم:
کل هستیشناسی لینچ مبتنی است بر ناهمخوانی میان واقعیت که از فاصلهای امن به آن نگریسته میشود، و نزدیکی مطلق امر واقعی به ما. شیوهی پایهای لینچ حرکت از یک نمای ثابت از واقعیت به یک نمای نزدیک ناراحت کننده است که ذات نفرت انگیز لذت، یعنی وجه چشمگیر و برجستهی زندگی خلل ناپذیر را نشان میدهد.
۳. ابتدا تراژدی، سپس مضحکه (First As Tragedy, Then As Farce)، ۲۰۰۹ میلادی
عنوان این کتاب نقل قولی برگرفته از مارکس است. در یکی از مشهورترین بخشهای هجدهمین برومر لویی بناپارت آمده: «هگل در جایی اظهار میدارد که همهی رویدادها و شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان، دو بار ظاهر میشوند. او فراموش کرد که اضافه کند: بار اول به عنوان تراژدی و بار دوم به عنوان مضحکه.»
اسلاوی خود «ابتدا تراژدی، سپس مضحکه» را کتابی دربارهی یازده سپتامبر، جنگ علیه تروریسم و فروپاشی مالی سال ۲۰۰۸ میلادی توصیف میکند. او این سوال را مطرح میکند که «چطور به سرعت میلیاردها دلار برای برقراری ثبات مالی به سیستم بانک جهانی سرازیر شد؛ اما نمیتوان از همین نیروها برای از بین بردن فقر جهانی و بحرانهای زیست محیطی استفاده کرد؟»
ژیژک این وقایع تکان دهنده را از هم جدا ندانسته و آنها را به عنوان بخشی از یک بحران متوالی به نقد و بررسی میگذارد. او در این کتاب به بررسی دوبارهی روایت مارکس از پراکسیس و به ارزیابی بحرانهای جاری در جهان سرمایهداری امروزی در امتداد پروژهی مارکس میپردازد. از نظر ژیژک، بحران یک امر حتمی است؛ اما میتواند یک فرصت باشد. قبل از هرچیز اما باید وضعیت معاصر بشری مورد بازاندیشی قرار بگیرد و باید از هرگونه اقدام یک باره و از روی احساسات دوری کرد.
در بخشی از کتاب «ابتدا تراژدی، سپس مضحکه» میخوانیم:
فشار دائم رای انتخاب نه تنها جهل نسبت به ابژه ی گزینش، بلکه به شکلی بنیادی تر، عدم امکان سوبژکتیو پاسخ گویی به پرسش میل را شامل می شود. زمانی که لاکان هدف میل را به عنوان چیزی اصالتا از دست رفته تعریف می کند، منظور او صرفا این نیست که ما هرگز نمی دانیم به چه چیزی میل داریم و محکومیم به جست و جوی ابدی برای ابژه ی«حقیقی» که مغاک میل به معنای عینی کلمه است، حال آنکه تمامی ابژه های قطعی صرفا جانشین های مجازی آن هستند.
۴. وحشت از اشکهای واقعی؛ کریشتوف کیشلوفسکی بین نظریه و مابعد نظریه (The Fright of Real Tears: Krzysztof Kieślowski Between Theory and Post-Theory)، ۲۰۰۱ میلادی
نظریه در مطالعات فیلم، مثل دیگر مباحث، در معرض بحران است. این کتاب هم، مانند دیگر کتابهای ژیژک روایتهای شناختگرا – تاریخگرای سینما و هم نظریههای متعارف فیلم را به چالش میکشد. ژیژک بر نیاز به درک پیچیدهتر از لاکان تأکید دارد و در تلاش است تا رویکردهای روانکاوانه در سینما احیا شوند تا از این طریق راههای جدیدی در اندیشهی فرهنگی و انتقادی برای پسانظریهها باز شود.
اسلاوی ژیژک در کتاب «وحشت از اشکهای واقعی» میکوشد تا استدلالهای نظری خود را با استفاده از آثار کریشتوف کیشلوفسکی، کارگردان لهستانی اثبات کند؛ از اولین فیلمهای مستند او، تا مجموعههای مشهور او «ده فرمان» (The Decalogue) و «سه رنگ» (Three Colors). علاوه بر این، «وحشت از اشکهای واقعی» یکی دیگر از کتابهای ژیژک است که تنوع موضوعی در آن سر به فلک میکشد. او در این کتاب از مسائل گوناگونی مثل آموزههای مسیحی، ابهامات عصر جدید، فرهنگ عامه و ماهیت فضای مجازی و دیجیتالیزه شدن تدریجی جهان و زیست ما صحبت میکند.
اسلاوی ژیژک در بخشهای آغازین کتاب «وحشت از اشکهای واقعی» مینویسد:
اگر این کتاب بیست و پنج سال پیش یعنی در دوران اوج «مارکسیسم ساختارگرا» چاپ شده بود بیتردید این عنوان بر آن نهاده میشد: «دربارهی مبارزهی طبقاتی در سینما»
اجازه بدهید با اشاره به یک امر واضح آغاز کنم، چیزی که در فرانسه une verite de la palice مینامند: اگر بخواهیم به زبان مائویستی سخن بگوییم، تضاد اصلی مطالعات سینمایی امروز تضاد بین رویکرد واسازانه / فمینستی / پسامارکسیستی / روانکاوانه / نقد اجتماعی / مطالعات فرهنگی و غیره که رقیباناش نام مستعار «نظریه» بر آن نهادهاند (که البته هیچ ربطی به یک عرصهی یکپارچه و منسجم ندارد – زنجیرهی فوقالذکر بیشتر مجموعهای از «شباهتهای خانوادگی» ویتگنشتاینی است) و به اصطلاح مابعد نظریه، یعنی همان واکنش شناخت گرایانه و / یا تاریخگرا در قبال آن است.
۵. کژ نگریستن (Looking Awry: An Introduction to Jacques Lacan through Popular Culture)، ۱۹۹۱ میلادی
اسلاوی ژیژک در کتاب «کژ نگریستن» میکوشد از طریق آثار فرهنگ عامه معاصر، خوانشی عالی از نظریهی روانکاوی ژاک لاکان ارائه دهد؛ از داستانهای ترسناک، مثل «قبرستان حیوانات خانگی» (Pet Sematary) استفن کینگ، کتاب «وسواس ناشایست» (An Indecent Obsession) از کالین مککالو، «بازگشت مردگان زنده» (Return of the Living Dead) و فیلمهای تریلر پلیسی گرفته، تا عاشقانههای عامه پسند و فیلمهای هیچکاک مثل «سرگیچه» (Vertigo). او راهبردهای آموزشی فعلی را وارونه میکند تا از این طریق، زیربنای دشوار روانکاو – نظریهپرداز فرانسوی یعنی لاکان را توضیح دهد.
کتابهای ژیژک اغلب متنی پریشان و آشفته دارند. اما روانی متن ژیژک در «کژ نگریستن» با رویکرد ساختارشکنانهای که با دریدا شناخته میشود کاملا متفاوت است. ژیژک با روشن ساختن آنچه لاکان میگوید و همچنین آنچه لاکان نمیگوید، توانسته به طور منحصر به فردی لاکان را، از پساساختارگراهایی که لاکان را از خودشان میدانند، متمایز کند.
در بخشی از کتاب «کژ نگریستن» میخوانیم:
یکی از مشهورترین افسانههای هالیوود به صحنهی آخر فیلم کازابلانکا مربوط میشود. نقل است که حتی به هنگام فیلمبرداری، کارگردان و نویسنده در مورد انتخاب روایات متفاوت فرجام مردد بودهاند (اینگرید برگمن همراه با همسرش شهر را ترک میکند، با بوگارت میماند؛ یکی از دو مرد میمیرد). همچون بیشتر افسانههایی از این دست، این یکی نیز دروغ است؛ یکی از عناصر سازندهی اسطورهی کازابلانکا که پس از اتمام فیلم سر هم شد (واقعیت آن بود که بحثهای چندی دربارهی پایانهای ممکن فیلم مطرح شدند، ولی همهی آنها مدتها قبل از مرحلهی فیلمبرداری حل و فصل شدند). بااینحال، این افسانه بهدقت روشن میسازد که نقطهی آجیدن در یک روایت چگونه عمل میکند.
۶. خشونت: پنج نگاه زیرچشمی (Violence: Six Sideways Reflections)، ۲۰۰۸ میلادی
اسلاوی در کتاب «خشونت: پنج نگاه زیرچشمی»، همچون دیگر آثار خود، با استفاده از تاریخ، فلسفه، کتاب، فیلم و روانکاوی لاکانی، که چاشنی اکثر کتابهای او هستند، به زبان طنز ادراک درست و نادرست ما از خشونت را بررسی میکند. ژیژک با بهرهگیری از دیدگاه فرهنگی خاص خود نسبت به شورشهای سال ۲۰۰۵ میلادی در پاریس اظهار نظر میکند. او مجاز بودن خشونت در انساندوستی را زیر سوال میبرد و همچنین در مقاصد تروریسم معاصر تأملاتی ارائه میدهد. «پنج نگاه زیرچشمی» همچون دیگر کتابهای ژیژک، مجموعهای از پرسشهای عمیق دربارهی ذات جهانیسازی، سرمایهداری، بنیادگرایی و خشونت زبان را مطرح میکند؛ اما این بار با مرکزیت قرار دادن مسئلهی «خشونت» به پاسخ به این پرسشها میپردازد.
به گفتهی ژیژک، خشونت سه شکل دارد: سوبژکتیو (جنایت)، ابژکتیو (نژادپرستی، گفتمان نفرت پراکنی) و سیستماتیک (برآمده از سیستمهای اقتصادی و سیاسی). اغلب یک شکل از این خشونت توانایی ما برای دیدن دیگر اشکال خشونت را محدود میکند که منجر به پرسیدن سوالات پیچیدهتری میشود.
در بخشی از کتاب «خشونت: پنج نگاه زیرچشمی» میخوانیم:
پس چرا امروزه شاهد این ترس از نزدیکی بیش از حد دیگری در مقام سوژهی میل هستیم؟ چه نیازی به کافئینزدایی از دیگری، محروم ساختن وی از مادهی خام کیف کردنش است؟ به گمان من، این واکنشیست به فرو پاشیدن دیوارهای نمادین محافظی که دیگران را در فاصلهی مناسبی، دور از ما نگه میداشت. فرهنگ ما که در آن ترس سیاسی درستی از آزار که دیگری را دور نگه میدارد، جلو اعترافات تلخ و ناخوشایند را به خود میگیرد، فاقد روحیهای است که بهتر از همه، از زبان گور ویدال بازگو شده است. ویدال به خبرنگار فضول و بیادبی که رودررو از او پرسیده بود آیا نخستین همبستر جنسیاش مرد بوده یا زن، پاسخ کاملی داد. او گفت: ادب مانع شد از او بپرسم!
۷. به برهوت حقیقت خوش آمدید! (Welcome to the Desert of the Real: Five Essays on September 11 and Related Dates)، ۲۰۰۲ میلادی
از میان تمام کتابهای ژیژک، «به برهوت حقیقت خوش آمدید!» بیش از همه با مسائل نژادی و قومیتی سر و کار دارد و مقالات موجود در آن واقعیت تکاندهندهای را نشان میدهند که با نگاهی به گذشته، کاملا برای امروز ما پیشبینی کننده هستند. ژیژک در این کتاب، که پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ نوشته شده، از حرکت سیاسی جهان سرمایهداری غرب به سمت آیندهای مملو از درگیریهای قومی و ملی مبتنی بر تضادهای مبهم طبقاتی، ظهور یهودیستیزی، تشدید خشونتها بین اسرائیل و فلسطین، تک قطبی شدن سیاسی و سیاستزدگی افراطی راستگرایان فاندمنتالیست خبر میدهد. ژیژک عقیده دارد یک سیاست طبقاتی نیرومند تنها پادزهری است که میتواند با نیروی مخرب تروریسم مقابله کند.
اگر چه این تفاسیر تا حدودی در پیچ و خمهای لفاظی بیش از حد ژیژک مدفون شدهاند (که ویژگی برجستهی اغلب کتابهای ژیژک است)، اما با خواندن مقالاتی که او در سال ۲۰۰۲ میلادی نگاشته و مقایسهی آنها با وضع فعلی جهان امروز، میتوان به آیندهنگری شگفتانگیز این فیلسوف پی برد.
ژیژک در بخشی از کتاب «به برهوت حقیقت خوش آمدید!» مینویسد:
در ۱۱ سپتامبر این فرصت به آمریکا داده شد که دریابد جهانی که آمریکا بخشی از آن است چه نوع جهانی است. آمریکا میتوانست از این فرصت استفاده کند، اما نکرد؛ به جای آن تاکید دوباره بر تعهدات ایدئولوژیک سنتی خود را انتخاب کرد: ما که آکنده از احساس مسئولیت و گناه در قبال جهان سوم گرفتار فقر بودیم، اکنون خود قربانی شدهایم.
۸. رخداد (Event: A Philosophical Journey Through a Concept)، ۲۰۱۴ میلادی
رخداد به عنوان اثری که بیش از علت خود است تعریف میشود. رخداد چیزی بزرگتر از حد انتظار است و نشان میدهد بین آنچه فکر میکردیم میدانیم، یعنی علت، و چیزی که الان میدانیم، یعنی نتیجه، شکاف وجود دارد. این شکاف به ما هشدار میدهد که اتفاق مهمی رخ داده است. ژیژک رخداد را اینگونه شرح میدهد: «…[رخداد] چیزی تکاندهنده، خارج از کل است که به نظر میرسد ناگهان اتفاق میافتد و جریان معمول چیزها را قطع میکند. چیزی که ظاهرا از ناکجاآباد سر و کلهاش پیدا میشود؛ بدون علل قابل تشخیص که وقوعاش، ماننده شالودهی آن، بدون وجودی استوار است.»
اسلاوی ژیژک در «رخداد» بیش از آنکه به انسجام روایی و سازگاری منطقی اهمیت بدهد، متنی مملو از ایدههای ناب ارائه داده که افکار در آن به این سو و آن سو میچرخند؛ با این حال متن «رخداد» به نحوی نوشته شده که میتوانید به راحتی آن را بردارید، چند صفحهای از آن را بخوانید و بار دیگر که به آن برمیگردید نگران نباشید که چیزی را فراموش کردهاید. مانند دیگر کتابهای ژیژک، «رخداد» نیز مملو از فلسفهی لاکان، هگل، دکارت و مارکس، و مثالهایی از فیلم و داستان است.
در بخشی از اولین فصل کتاب «رخداد» میخوانیم:
بیایید فرض کنیم که در مترو نشستهایم و سفری در پیش داریم با ایستگاهها و تقاطعهای مختلف، و هر ایستگاه معرف تعریفی است پذیرفته شده از رخداد. اولین ایستگاه همان تغییر یا نابودی قابی است که از طریق آن واقعیت بر ما ظاهر میشود؛ دومین ایستگاه هبوط دینی است. ایستگاههای بعدی به ترتیب عبارتند از: نابودی تقارن؛ وارستگی بودایی؛ مواجههای با حقیقت که زندگی عادیمان را به لرزه در میآورد؛ تجربه خود به مثابه اتفاقی کام رخدادگونه؛ درون ماندگاری توهم نسبت به حقیقت که باعث میشود خود حقیقت خصلتی رخدادی یابد؛ ترومایی که نظم نمادینی را که در آن به سر میبریم زیر و رو میکند؛ سر بر آوردن «دال مهتر» جدیدی که عرصه کاملا نوینی از معنا میسازد؛ تجربه سیلان ناب امر (بی) معنا؛ گسست سیاسی ریشهای؛ و خنثی کردن دستاوردی رخدادگونه. سفر ما پر از دستانداز اما جذاب خواهد بود و در خلال سفر مسائل زیادی شرح داده خواهند شد. پس بدون معطلی شروع کنیم؟
۹. آنها نمیدانند چه میکنند: لذت به عنوان عنصری سیاسی (For They Know Not What They Do: Enjoyment as a Political Factor)، ۱۹۹۱ میلادی
ژیژک عقیده دارد نظامهای سیاسی نمیتوانند پیشرفت کنند؛ مگر اینکه حمایت اکثریت شهروندان خود را به دست بیاورند. بنابراین، در مواجهه با مشکلاتی مثل جنگ، تروریسم، بحرانهای اقتصادی، ایدئولوژی به کار میآید تا به توجیه مشکلات پرداخته و علل آنها را بیرونی جلوه دهد. در این گفتمان ایدئولوژی هر دکترین سیاسی است که ادعا دارد میتواند به مردم بگوید چگونه زندگی سیاسی خود را ساماندهی کنند؛ و در کجای کلیت ماهیت بزرگتر چیزها قرار میگیرند. مارکسیسم – لنینیسم، لیبرالیسم، فاشیسم و غیره هر کدام یک ایدئولوژی محسوب میشوند. ایدئولوژی میتواند به مردم معنا و احساس مشترک بدهد که باعث میشود افراد برای رسیدن به یک هدف مشترک گرد هم بیایند.
«آنها نمیدانند چه میکنند» کتابی دیگر از میان مجموعهی رنگارنگ کتابهای ژیژک است که پر از تحلیلهای لاکانی و هگلی است و کالبدشکافی عمیقی از فلسفهی ژیژک ارائه میدهد. این کتاب، مقدمهی مهمی بر رویکرد ژیژک برای حرکت به سمت دیالکتیک ماتریالیستی نظریه سوبژکتیویتهی اوست و فلسفهی ژیژک را در جدیترین حالت آن بازنمایی میکند.
۱۰. پاندمی: کرونا دنیا را تکان میدهد! (Pandemic: COVID-19 Shakes the World)، ۲۰۲۰ میلادی
«پاندمی: کرونا دنیا را تکان میدهد!» اولین ایدههای ژیژک دربارهی کووید ۱۹ را در قالب کتابی بسیار کوتاه ارائه میدهد که در آن گفتارها همراه با گزیدههایی از نامهها و مباحثهها با دوستان او سازماندهی شدهاند. متن این کتاب طبق روال همیشگی کتابهای ژیژک، مملو از حکایتهای جالب نه همیشه مرتبط به موضوع، پارادوکسهای فلسفی و نمونههایی از فیلم و کتاب برای درک بهتر موضوع مورد بحث است.
از نظر ژیژک کنار گذاشتن سرمایهداری و اعتماد به بازارهای آزاد هیچ زمانی به اندازهی الان فوریت نداشته است. وی بر لزوم اتخاذ نوع جدیدی از سیاست شفاف و مبتنی بر مردم تأکید میکند؛ چرا که نمونه رهبریهایی که در این مدت دیدیم وحشتناک بوده است؛ مثل راستگراهایی که با اطمینان دادن به مردم میگفتند هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و همه چیز به زودی به حالت عادی بازمیگردد!
در بخشی از کتاب «پاندمی: کرونا دنیا را تکان میدهد!» میخوانیم:
البته بله، میشود گفت که تمام فعالیتهای دستگاه دولتی در چین دقیقا برخلاف این شعار قدیمی مائو است که میگفت «همیشه به مردم اعتماد کن!» ولی برعکس، حکومت چین در عمل بر اساس این فرض به پیش میرود که اساسا نباید به مردم اعتماد کرد: باید مردم را دوست داشت، خادم مردم بود، از آنها مراقبت کرد، آنها را کنترل کرد… ولی به آنها اعتماد نباید کرد. این بیاعتمادی را فقط باید به عنوان شکل نهایی همان موضوعی قلمداد کرد که مسئولین چینی در مواجهه با واکنشها به اعتراضات محیطزیستی یا مشکلات سلامتی کارگران دارند. مسئولین چین حتی اغلب اوقات به رویهای مشخص متوسل میشوند: یک شخص (مثلا یک فعال زیستمحیطی، دانشجوی مارکسیست، مسئول اینترپل، واعظ دینی، ناشر هنگکنکی، حتی بازیگر مشهور سینما) قبل از اینکه به طور علنی اتهاماتی علیه او مطرح شود، برای چند هفته کاملا ناپدید میشود، و این دورهی بیاطلاعی و سکوت پیامی کلیدی را منتقل میکند: قدرت به شیوهای نفوذناپذیر در جایی اعمال میشود که هرگز نمیتوان دربارهی اتفاقات این دوره که شخص توسط دولت ربوده شده چیزی را اثبات کرد. دلایل قانونی (جلسات دادرسی و غیره) تنها وقتی که این پیام اولیه مخابره شد در مرحله بعدی مطرح میشوند.