۱۰ فیلم ترسناک مناسب جمعهای دوستانه؛ از بدترین به بهترین
چشیدن مزه ترس حین تماشای یک فیلم سینمایی ممکن است باعث شود که تماشاگر قید تماشای آن اثر را بزند و وقتش را به تفریح دیگری سپری کند. از سوی دیگر چشیدن مزهی وحشت چنان لذت توام با گناهی در خود دارد که گاهی نمیتوان قیدش را زد و تجربهاش نکرد. خب در چنین شرایطی چاره چیست؟ آیا میتوان برای همیشه بیخیال سینمای وحشت شد و تماشای یک فیلم ترسناک را از لیست علاقهمندیهای خود خط زد یا این که باید چارهی دیگری اندیشید. بالاخره هیچ کس دوست ندارد که از تماشای فیلمی رنج ببرد. راه حل میتواند دیدن یک فیلم ترسناک در جمعی دوستانه باشد، به همین دلیل هم در این لیست ۱۰ فیلم ترسناکی که مناسب تماشا در جمعهای دوستانه هستند را زیر ذرهبین بردهایم.
- ۱۰ فیلم ترسناک جدید که جان تازهای به این ژانر بخشیدند
- ۸ فیلم ترسناک که در آنها شخصیت اصلی به موجودی شرور تبدیل میشود
از سویی هر فیلم ترسناکی هم مناسب تماشا در جمعهای دوستانه نیست. مثلا نمیتوان فیلمی را که روی روان شخصیت اصلی خود تمرکز کرده و عامل وحشتش جلوهای بیرونی ندارد و ریتم کندی هم دارد، در یک جمع شلوغ دید و در کنار دوستان لذت برد. یا آثاری که به جای ایجاد هیجان و تنش، روی ایجاد تعلیق تمرکز میکنند، شاید چندان مناسب جمعهای دوستانه نباشند. در چنین بستری است که انتخاب یک فیلم ترسناک برای چنین شرایطی کمی سخت میشود. اما راه حلهایی هم وجود دارد که میتوان به آن فکر کرد و خود و رفقا را سرگرم کرد.
یکی از این راه حلها میتواند انتخاب فیلم ترسناکی باشد که از المانهای سینمای کمدی هم بهره میبرد. به عنوان نمونه فیلمی زامبی محور و در عین خندهدار مانند «شان مردگان» (Shaun Of The Dead) اثر ادگار رایت و با بازی نیک فراست و سایمون پگ میتواند گزینهی خیلی خوبی برای این شرایط باشد اما به دلیل شهرت و احتمال زیاد دیده شدنش توسط خوانندهی این فهرست، در لیست قرار نگرفت و جای خود را به اثر معرکهی رومن پولانسکی یعنی «رقص خونآشامان» داد. اما گاهی ترسیدن اولویت بیشتری برای شما دارد، پس باید به سراغ فیلمهایی رفت که هم سرگرم کننده و خوش ریتم هستند و هم عامل وحشت مدام قربانی میگیرد.
در این صورت یکی از گزینهها سینمای اسلشر است. زیرژانر اسلشر به داستان شخصیتهایی عموما جوانی میپردازد که در جایی دورافتاده در چنگال قاتلی گرفتار میشوند و یکی یکی جان خود را از دست میدهند. حال که شما هم در جمع دوستان هستید، میتوانید خیلی راحت با شخصیتهای روی پرده همذاتپنداری کنید و مزهی ترس واقعی را بچشید. البته باید توجه کرد که هر اسلشری مناسب تماشا در جمع نیست و در صورت توجه فیلمساز به عوامل دیگری غیر از قربانیان و قاتل، ممکن است که اثر او حوصله سربر از کار دربیاید. فیلم اسلشری چون «جمعه سیزدهم» و دنبالههایش برای تماشا در چنین شرایطی مناسب هستند.
فیلمهای زامبیمحور هم به خاطر ماهیت خود میتوانند گزینهی دیگری برای تماشا در یک جمع دوستانه باشند. در این فیلمها عموما عدهای در جایی گرفتار آمده و توسط زامبیها محاصره شدهاند. پس فضای کافی برای همذاتپنداری تماشاچیان جمع باقی میگذارند. اساسا اگر داستان یک فیلم ترسناک دربارهی آدمهای گرفتار شده در یک منطقهی پرت و محاصره شده توسط عاملی ترسناک باشد، مناسب چنین شرایطی است. «قطار بوسان» و «طلوع مردگان» به همین دلیل در لیست حاضر هستند. انتخاب بعدی میتواند تا حدودی شبیه به همین انتخاب باشد، فقط این که باید عامل وحشتآفرینش را به جای یک زامبی، موجود دیگری انتخاب کرد.
فیلمهایی چون «پروژه جادوگر بلیر» و «کلبهای در جنگل» چنین فیلمهایی هستند. در این فیلمها عدهای از دوستان یا اعضای یک گروه در جایی دورافتاده در چنگال چیزی اسیر هستند که نمیتوان توضیح واضحی دربارهی ماهیتش داد؛ آن موجود یا هر چیز دیگری که باعث ترس شخصیتها شده، فقط در حال قربانی گرفتن است و همین هم میتواند جمعی را دستخوش هیجان کند. اما عامل دیگر در انتخاب یک فیلم ترسناک مناسب جمعی دوستانه، میتواند ساختار معمایی آن اثر باشد؛ این که مخاطب حین تماشا مدام در حال حدس زدن اتفاقات بعدی باشد و مدام سرنخها را دنبال کند تا درک کند چه چیزی در حال وقوع است، نه تنها عامل جذابی است که یک جمع را به هیجان میآورد، بلکه شما را تکاپو هم میاندازد تا مدام با هم بحث کنید. «فرستاده» هم به همین دلیل در این لیست حضور دارد.
همهی آثار موجود در لیست زیر بنا به چنین دلایلی انتخاب شدهاند و هدف از حضورشان در بین این ۱۰ فیلم این است که جمعی را به تکاپو بیاندازند؛ حال ممکن است پس از فیلمی چون «رقص خونآشامان» جمعی خندان داشته باشید یا ممکن است که پس از تماشای فیلمی چون «پروژه جادوگر بلیر» جرات جدا شدن از جمع را از دست بدهید، شاید هم بدتر؛ ممکن است بعد از تماشای فیلم ترسناک «کابوس در خیابان الم» حتی فکر ساعتی خوابیدن هم شما را به وحشت بیندازد.
۱۰. کلبهای در جنگل (The Cabin In The Woods)
- کارگردان: درو گدار
- بازیگران: کریستین کانلی، کریس همسورث و آنا هاچینسون
- محصول: ۲۰۱۱، آمریکا و کانادا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪
فیلم ترسناک «کلبهای در جنگل» از آن فیلمهای ترسناکی است که جان میدهند برای تماشا در جمعهای دوستانه. اصلا انگار به همین منظور ساخته شده، چرا که پیچشهای داستانی متعدد دارد و اثری مولتیژانر است که میتواند باعث خوشایند هر مخاطبی از هر سلیقهای شود. ضمن آن که آن قدرها هم ترسناک نیست که مخاطب دلنازک را فراری دهد. از سوی دیگر بسیاری از کلیشههای ژانر وحشت آگاهانه در این جا به با بازی گرفته شده تا مخاطب را فریب دهند و طرحی تازه دراندازند. پس اگر جمع دوستان شما این فیلم را ندیده و انتخاب فیلم ترسناک هم با شما است، «کلبهای در جنگل» انتخاب عاقلانه و مطمئنی است که حداقل باعث میشود در انتها کسی شما را بابت این انتخاب سرزنش نکند.
مانند بسیاری از فیلمهای ترسناک، در این جا هم عدهای نوجوان برای تفریح به جایی دورافتاده میروند. از دیرباز این تمهیدی در سینمای وحشت بوده تا مخاطب توقع سر رسیدن کمک و نجات گروه دوستان از دست خبیث ماجرا را از سرش بیرون کند. ضمن این که وجود همین حلقهی رفقا در داستان باعث میشود که جمع دوستانهی شما با فیلم و شخصیتهایش احساس نزدیکی بیشتری کند. از سوی دیگر حضور در یک مکان پرت در این دنیای پر از تکنولوژی و تلفنهای همراه، توقع زنگ زدن و درخواست کمک کردن را از بین میبرد. اگر سری به حافظهی خود بزنید، متوجه خواهید شد که حتی فیلمهای ترسناکی که از حضور کنت دراکولا هم بهره میبرند، قصهی خود را در مکانی دورافتاده که هیچ فریاد رسی نیست، تعریف میکنند.
چرا که اگر چنین نباشد، اولین فریاد کمک یا اولین برقراری تماس تلفنی، داستان را تمام میکند و فیلم پایان مییابد. دلیل بعدی از همان دلیل اول سرچشمه میگیرد. نبود کمک طبعا باعث ایجاد وحشت میشود. این که مخاطب بداند هیچ فریادرسی در کار نیست و قربانیان در مواجه با آن هیولاها، خود باید دست به کار شوند و خود چارهای بجویند، حتما از موقعیت پیش آمده شرایط ترسناکتری میسازددر این فیلمها حتی اگر فریادرسی هم به طور اتفاقی از راه برسد و صدای کمک خواستن کسی را بشنود، چون نمیداند که چه اتفاقی در حال وقوع است و از شدت خباثت قاتل یا هیولای ماجرا هم خبر ندارد، سریع سلاخی میشود و از بین میرود.
از سوی دیگر داستانهایی مبتنی بر خوشگذرانی چند نوجوان به دور از چشم جامعه و در محلی دورافتاده که به یک تراژدی خونبار ختم میشود، از چیزهایی دیگری هم بهره میبرند. در این فیلمها عموما با عدهای آدم احمق طرف هستیم که تصمیماتی احمقانه میگیرند. روند داستان هم به این شکل است که من و شمای مخاطب باید مدام حدس بزنیم که هیولای اثر چه کسی را به عنوان قربانی بعدی خود انتخاب میکند. قربانی آخر هم عموما دختری زیبا است که بیش از همه حرص مخاطب را درآورده است. فیلم ترسناک «کلبهای در جنگل» همهی اینها را یک جا در خود دارد اما با چند تفاوت آشکار که آن را شایستهی حضور در این لیست میکند.
تفاوت اول این که فیلم از بودجهی خوبی برخوردار است که جلوههای ویژهی استفاده شده در آن را حسابی معرکه از کاردرآورده. دوم استفادهی متفاوت از عناصر سینمای وحشت فراطبیعی در طول فیلم است که البته میتوان رگههایی از زیرژانر اسلشر هم در آن دید. سوم هم سیر سریع وقایع از جایی به بعد است که سبب میشود تماشاگر از تماشای فیلم لذت ببرد و سرگرم شود. ضمن این که در قسمتهایی هم طنز جاری در فضای اثر خوب از کار درآمده است. همهی اینها در کنار هم قرار گرفته و فیلم ترسناک «کلبهای در جنگل» را به اثری مفرح تبدیل کرده است.
«پنج جوان برای گذراندن تعطیلات به کلبهای درون جنگل میروند. به نظر این کلبه، کلبهای عادی است. اما آنها متوجه میشوند که اتفاقاتی در آن جا شکل میگیرد که هیچ توضیحی برایش وجود ندارد. به نظر این کلبه رازی درون خودش دارد اما این پنج نفر به جای فرار و رفتن به جای دیگری، تصمیم میگیرند که از اتفاقات جاری سر دربیاورند و همین هم سبب میشود که یکی یکی قربانی قدرتی عجیب و غریب شوند …»
۹. فرستاده (Apostle)
- کارگردان: گرت اوانز
- بازیگران: دن استیونس، لوسی بوینتون و مایکل شین
- محصول: ۲۰۱۸، آمریکا و بریتانیا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۹٪
در مقدمه اشاره شد که فیلمهای ترسناک معمامحور بسیار مناسب تماشا در جمعهای دوستانه هستند. چرا که دنبال کردن سرنخهای مختلف برای پی بردن به ماهیت عامل شر یا چرایی اتفاقات جاری درون قصه میتواند به بازی مفرحی تبدیل شود که همه را حسابی سر ذوق میآورد. فیلم ترسناک «فرستاده» چنین فیلمی است که در مرکز قابش مردی حضور دارد که میخواهد از اتفاقات غریب یک جزیره سر درآورد و همچنین جای خواهرش را پیدا کند و او را نجات دهد. دنبال کردن این مرد لحظه لحظه باعث بالا رفتن ضربان قلب مخاطب میشود تا در انتها با فهم ماهیت اتفاقات شگفتزده شود.
البته تفاوت دیگری هم میان این فیلم با دیگر آثار فهرست وجود دارد. در این جا شخصیت اصلی را نه میتوان قربانی به آن مفهوم غالب فیلمهای ترسناک دانست و نه هیولایی است که جان میستاند. در این جا قهرمان قصه مانند کارآگاهی شجاع و باهوش است که دل به دریا زده و از عواقب کارش ترسی هم ندارد. من و شمای مخاطب هم اتفاقات داستان را با او تجربه میکنیم و قدم به قدم با وی پیش میرویم. به همین دلیل هم فیلمساز از برخی کلیشههای سینمای کارآگاهی و جنایی استفاده و داستان خود را شبیه به آنها تعریف کرده است. در بسیاری از فیلمهای کارآگاهی، یک جستجوگر وجود دارد. این جستجوگر یا پلیس و کارآگاهی حرفهای است یا فردی که بنا به دلایلی شخصی به دنبال حل کردن معمایی به راه افتاده.
توماس، شخصیت اصلی فیلم ترسناک «فرستاده» دقیقا چنین مردی است. او بعد از ربوده شدن خواهرش به جزیرهای دورافتاده میرود که مردمانی با اعتقادهای عجیب و غریب در آن زندگی میکنند. حال او باید سرنخهای مختلف را کنار هم بگذارد تا بتواند خواهر ربوده شدهاش را پیدا کند. داستان فیلم در سال ۱۹۰۵ میگذرد. همین موضوع به فیلم حال و هوایی تاریخی، از نوع قرون وسطاییاش داده که در ترکیب با خصوصیات جزیره یا همان محل زندگی افراد آن فرقه، به مرموز شدن داستان کمک میکند. گویی در همان حال و هوایی به سر می بریم که داستانهای شرلوک هلمز یا هرکول پوآرو جریان دارند؛ با این تفاوت که این بار این داستان جنبهای ترسناک به خود گرفته است و جای آن فضاسازی ویکتوریایی، با فضاهای دوران قرون وسطی عوض شده است.
همهی آن چه که گفته شد، بهآن معنا نیست که با اثری کم نقص روبهرو هستیم. ساختهی گرت اوانز فیلم خوبی است اما از همهی پتانسیلهایش بهره نمیبرد. کارگردان فیلمی ساخته که آشکارا میتواند به تجربهی یکهای برای مخاطب خود تبدیل شود و حتی لقب یکی از برترن فیلمهای ترسناک یک دههی گذشته را تصاحب کند. اما در آخرین نفسها کم میآورد و ما را مایوس میکند. البته این یاس بیش از هر چیزی از توقع بالایی است که خود فیلم در ما ایجاد کرده است.
گرت اوانز را با فیلم اکشن معرکهای چون «یورش» (The Raid) به یاد میآوریم. نقطه قوت آن فیلم در کارگردانی اثر بود. همین توانایی فنی باعث شده بود که فیلمی سراسر رزمی و خشن به اثری فراموش نشدنی تبدیل شود، وگرنه داستان خاصی در آن میان وجود نداشت. اوانز در کارگردانی فیلم فرستاده «فرستاده» هم موفق است. فضاسازی خوب، در کنار سر و شکل قدیمی فیلم، کمک میکند که با اثری قابل بحث مواجه شویم. معمای قصه هم از جایی به بعد به چنان کلاف سردرگمی تبدیل میشود که انگار هیچ راهی برای باز کردنش وجود ندارد.
«در سال ۱۹۰۵، توماس بعد از بازگشت به خانه متوجه میشود که خواهرش جنیفر توسط اعضای فرقهای عجیب و غریب ربوده شده است. او برای نجات خواهرش به آن جزیره میرود و متوجه میشود که اعضای فرقه اعتقاداتی مبنی بر قربانی کردن افراد دارند. توماس با مالکولم، رهبر این فرقه رو در رو میشود. اما …»
۸. بچه خوک (Piggy)
- کارگردان: کارلوتا مارتینز پردا
- بازیگران: لورا گالان، ریچارد هلمز و ایرن فریرو
- محصول: اسپانیا و فرانسه
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪
اول این که فیلم ترسناک «بچه خوک» به خاطر غیرآمریکایی بودنش، حال و هوای متفاوتی نسبت به فیلمهای ترسناک آمریکایی دارد. آثار ترسناک آمریکایی واجد ویژگیهای مشترکی هستند که حتی در زیرژانرهای مختلف هم تکرار میشوند. البته این موضوع کاملا هم طبیعی است؛ ژانر وحشت به خاطر ماهیتش از جامعه اطراف خود تاثیر زیادی میگیرد و همین هم باعث میشود که آثار متعدد متعلق به یک جغرافیا در برخی چیزها شباهتهای بسیاری به هم داشته باشند. اما فیلم ترسناک «بچه خوک» به دلیل اروپایی بودنش باعث ایجاد احساس تازهای در مخاطب خو گرفته به ترسناکهای آمریکایی میشود.
کارگردانان مختلفی، در چارچوب ژانرهای مختلفی به سراغ مشکلات دوران نوجوانی و ترسهای شخصیتها در آن زمان رفتهاند. در بین فیلمهای ترسناک این چنینی میتوان از فیلم ترسناک «کری» (Carrie) ساختهی برایان دیپالما نام برد که در آن سیسی اسپیسک در نقش دختر نوجوان خجالتی و سر به زیری ظاهر میشود که توسط هم مدرسهایها و البته از سوی مادرش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد و در نهایت هم با فوران خشمی کور، انتقام میگیرد و جان میستاند. گاهی هم این فیلمها به سراغ مشکلات نوجوانان در مدرسه یا یک محیط عمومی میروند که به خاطر یک مشکل فیزیکی یا نقصی در رفتار مورد هجمه قرار می گیرند. فیلم ترسناک «بچه خوک» چنین فیلمی است که در مرکز آن دختری قرار دارد که به خاطر ظاهرش هم مورد تمسخر خانواده است و هم مورد تمسخر دیگران. از آن جایی که اثری غیراروپایی هم هست، با اکثر فیلمهای ترسناک تفاوت دارد.
درامهای ترسناک بسیاری بر شخصیتهای سرکوب شده متمرکز شدهاند. اصلا یکی از روشهای خوانش سینمای ترسناک، خوانش هیولا یا عامل ایجاد وحشت به عنوان نمادی از عقدهها و امیال سرکوب شده در فرد یا جامعه است. اگر این امیال در فردی سرکوب شده نمود پیدا کنند، عامل ایجاد وحشت بیشتر به شکل فوران خشونت در فرد نمایش داده میشود و اگر نمایندهای از کثافتهای لانه کرده زیر پوست جامعه باشد، در چارچوب شری وهمآلود که تر و خشک را با هم میسوزاند، نمایش داده میشود. گرچه این خوانش راه به تفاسیر فرامتنی روانشناسانه آن هم از نوع فرویدی میدهد اما بالاخره یکی از راههای درک و فهم سینمای ترسناک به حساب میآید.
این تفاوت از قرار گرفتن یک دوراهی اخلاقی در برابر شخصیت اصلی به وجود میآید. دخترکی که از اضافه وزن رنج میبرد و همه او را اذیت میکنند و خانوادهاش هم متوجه احساسات سرکوب شدهی او نیست و توجهی به هیجاناتش زیر ظاهر آرامش ندارد، در جایی از فیلم در شرایطی قرار میگیرد که باید بین انتقام و بخشش یکی را انتخاب کند. اگر قهرمان فیلم ترسناک «کری» برایان دیپالما به شکلی ناآگاهانه و بدون حق انتخاب در یک لحظه تر و خشک را با هم میسوزاند و از کل جامعهی اطرافش انتقام میگرفت، در این جا شخصیت اصلی این فرصت را دارد که انتخاب کند و کاری کند که دیگران تحت تاثیر رفتارش قرار بگیرند نه ظاهرش.
اهمیت همین انتخاب است که فیلم ترسناک «بچه خوک» را از اثری صرفا ترسناک فراتر میبرد؛ در فیلمهای ترسناک این چنینی که قهرمان داستان همان عامل ایجاد وحشت هم هست، کارگردان باید توانایی بسیاری در طراحی شخصیت اصلی داشته باشد، چرا که مخاطب باید از او بترسد. شناخت عامل ایجاد وحشت نباید باعث شود که با او همراه شویم و درکش کنیم. نمونههای خوب در تاریخ سینما بسیار نادر هستند و فیلم ترسناک «بچه خوک» هم یکی دیگر از آن موارد نادری است که مخاطب را شگفتزده میکند.
«دختر به نام سارا که از اضافه وزن رنج میبرد، مدام مورد اذیت و آزار دوستانش قرار می گیرد. پدر و مادرش یک مغازهی قصابی و فروش گوشت خوک دارند و همین باعث شده که هم مدرسهایها و هم محلهایهایش او را «بچه خوک» صدا بزنند. آنها عکسهای او را در صفحات اجتماعی منتشر میکنند و به تمسخرش مینشینند. روزی سارا به استخری در نزدیکی محل زندگیاش میرود. دو تن از دخترهای محله لباسهای او را میدزدند و بدون توجه به گریههای سارا آنها را با خود میبرند. حال سارا باید تمام مسیر استخر به خانه را نیمه برهنه طی کند. در طول مسیر یک ون در کنارش توقف و کسی از درون ون لباسهای او را به بیرون پرتاب میکند اما سارا یکی از همان دخترهای آزارگر را در حالی که با طناب بسته شده و گریه میکند، عقب ون میبیند. حال سارا باید انتخاب کند که انتقام بگیرد یا به آن دختر ربوده شده کمک کند …»
۷. فعالیت فراطبیعی (Paranormal Activity)
- کارگردان: اورن پلی
- بازیگران: کیتی فدرستن، میکا اسلوات
- محصول: ۲۰۰۷، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۳٪
امروزه فیلمهایی شبیه به فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» که از دوربینی چون دوربینهای مداربستهی معمولی بهره میبرند و از این حقه طوری استفاده میکنند که انگار همهی اتفاقات روی پرده واقعی است، تعدادشان رو به فزونی است. اما در سال ۲۰۰۷ که این فیلم روی پرده افتاد، چنین تکنیکی تازه مینمود. قبل از فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» آثار دیگری از دوربینهایی شبیه به دوربینهای خانگی بهر برده بودند که به زیرژانری چون «تصاویر پیداشده» در ژانر وحشت معروف هستند، اما چنین چیزی کلا کار تازهای بود.
از سوی دیگر این کیفیت که همه چیز را طبیعیتر جلوه میدهد، باعث میشود که تماشای فیلم ترسناک در یک جمع دوستانه، جذابتر شود. چرا که انتظار برای سررسیدن یک عامل وحشت در اتاقی معمولی و با آگاهی از بیخبری افراد حاضر در آن اتاق که دوربینی هم درونش قرار گرفته، باعث میشود که حتی چشم گرداندن در اطراف و نگاه نکردن به قاب تلویزیون هم به کار ترسناکی تبدیل شود. در واقع نه تنها تماشای فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» کار ترسناکی است، بلکه چشم دزدیدن و تماشا نکردنش هم به اتفاق ترسناکی تبدیل میشود.
همیشه، هر ژانری به نوآوری نیاز دارد، به کسانی که از راه برسند و طرحی نو دراندازند و ژانر را از پوسیدن و به دام تکرار افتادن نجات دهند. طبعا نام چنین افرادی در تاریخ سینما ماندگار میشود و البته فیلمشان هم جایی برای خود در تاریخ سینما دست و پا میکند. این نیاز برای ژانر وحشت، بیش از هر ژانر دیگری احساس میشود. چرا که به لحاظ مضمونی، سینمای وحشت بسیار از محیط اطرافش تاثیر میپذیرد و با توجه به دگرگونی سریع دنیا، به فرمهای تازهای برای بیان حرفهای تازه نیاز است. وقتی «فعالیت فراطبیعی» اکران شد، مدتی از آخرین تغییر و دگرگونی اساسی ژانر وحشت میگذشت. گرچه فیلمهای بسیاری به مسائل تازه، از زاویهی جدیدی نگاه میکردند اما فرم فیلمها و شیوهی ساخته شدنشان در همان دایرههای بستهی از پیش تعیین شده دست و پا میزد.
از دیرباز سینمای وحشت سینمایی ارزان بوده که فیلمسازان مستقل را به خود جلب میکرده، چرا که هم امکان طبعآزمایی به کارگردانان تازه کار میداده و هم تضمین بازگشت سرمایه وجود داشته است. اما در آن دوران ترسناک ساختن هم به کاری پرخرج تبدیل شده بود و باید کسی چون اورن پولی و فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» او از راه میرسید که دوباره این ژانر را به مسیر درستش بازگرداند. از سوی دیگر نحوهی فیلمبرداری اثر سبب شده که چشم ما مدام در قاب تصویر بگردد و به دنبال اتفاقات جورواجور یا ظاهر شدن روحی خبیث باشد. کارگردان از ترس ذاتی انسان از تاریکی استفاده کرده و با نمایش اتفاقات جاری در آن، کاری کرده که به دور و بر خود نگاهی تازی کنیم و این سوال را بپرسیم که نکند شبها و در تاریکی اطراف ما هم اتفاقاتی میافتد که ما از آنها بی خبر هستیم.
نکتهی آخر این که. اگر زیرژانر اسلشر با فیلم ترسناک «اره» (Saw) در قرن بیست و یکم جانی تازه گرفت، زیرژانر وحشت فراطبیعی و خانههای جن زده هم با فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» چنین حالی پیدا کرد. اگر فیلم «اره» با تعریف کردن داستانی تازه به این مهم دست یافت، فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» تمام بدعت خود را در فرم تازهای ریخت که از منطقی دراماتیک سرچشمه میگرفت؛ نتیجه این شد که مخاطب هم بیشتر با داستانها و شخصیتهای آن احساس نزدیکی کرد. فیلم ترسناک «فعالیت فراطبیعی» با وجود بودجهی بسیار کم خود، به سود زیادی دست یافت و شیوهای جدیدی از داستان پردازی را برای فیلمهایی مبتنی بر وجود جن و روح پیشنهاد کرد. همین سوددهی هم در نهایت باعث شد که این شیوهی تعریف کردن داستان همهگیر شود.
«یک زوج جوان بعد از نقل مکان به یک خانه در حومه شهر متوجه فعالیتهای غیر طبیعی در آن جا میشوند. آنها گمان میکنند که نیرویی شیطانی در آن مکان حضور دارد. پس تعدادی دوربین مداربسته تهیه میکنند تا از تمام اتفاقات خانه فیلمبرداری کند. بعد از مدتی آن چه که میبینند را باور ندارند …»
۶. قطار بوسان (Train To Busan)
- کارگردان: یئون سانگ- هو
- بازیگران: گنگ یو، دون لی و جونگ یو می
- محصول: ۲۰۱۶، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۴٪
گاهی فیلم ترسناکی به درد تماشا در یک جمع دوستانه میخورد که هیجان زیادی داشته و ریتمش هم فوقالعاده سریع باشد؛ فیلمی که نتوان از آن لحظهای چشم برداشت و اگر کسی به هر بهانهای لحظهای روند تماشایش را متوقف کرد، سر و صدای همه بلند شود و آهی از سر افسوس اتاق را پر کند. فیلم ترسناک «قطار بوسان» چنین فیلمی است که هم به اندازهی کافی مهیج است و هم به قدر کافی سرشار از احساسات. پس اگر دوست دارید که هم بترسید و هم حین تماشای یک فیلم با دستمالی مدام اشکهای خود را پا کنید، تماشای این یکی را از دست ندهید.
عامل ایجاد وحشت در فیلم ترسناک «قطار بوسان» زامبیها هستند. یکی از دلایل هیجان فیلم هم سرعت سریع تبدیل شدن آدمهای سالم به این موجودات است که انگار در کسری از ثانیه پس از گاز گرفتن اتفاق میافتد. دیگر نکته سرعت حرکت آنها است. این زامبیها چنان برای خوردن گوشت تن قربانیان خود له له میزنند و عجله دارند که علاوه بر دویدن سریع به سمت قربانی نگونبخت، خیلی زود هم کلک آن بخت برگشته را میکنند و سراغ قربانی بعدی میروند.
از سوی دیگر به خاطر ماهیت لوکیشن محل وقوع حوادث که قطاری سریعالسیر و در حال حرکت است، این حرکات زامبیها به عامل ایجاد هیجان دیگری تبدیل میشود؛ چرا که هیچ راه فراری وجود ندارد و به محض رویت توسط یک زامبی، همه کشته خواهند شد. پس با محیط بستهای سر و کار داریم که شرایط قربانیان ماجرا را بغرنجتر میکند. زامبیها از دیر باز زیرگونهی مهمی از ژانر وحشت بودهاند و برخلاف بسیاری از هیولاها، نیازی به تاریکی برای تهدید نداشتند. آنها ماشینهای بی فکر و بدون ارادهای هستند که فقط در جستجوی قربانی تازهای میگردند. این موضوع هم عامل دیگری است که باعث هیجان میشود.
فیلم روایت پدری است که در زمان تبدیل شدن انسانها به زامبی، سعی میکند به همراه دخترش از مهلکه بگریزد تا با قطار به شهر بوسان که محل سکونت همسر سابقش است، برسد. فیلمساز از این داستان یک خطی، فیلمی بدون پیچیدگی خلق کرده و در واقع قصه را قربانی پرداخت روابط بین آدمها و ایجاد هیجان کرده است. چنین مشخصاتی در کنار فضای تنگ قطار و همینطور پُر بودن ظرفیت آن حضور تهدیدگر این موجودات را تشدید میکند و این فرصتی فراهم میآورد تا روابط میان انسانها و جامعهی سرمایهداری امروز کره جنوبی زیر ذرهبین قرار گیرد. تقابل میان مردان خانواده و انسانهای حقیر و ترسویی که فقط به فکر نجات خودشان هستند و البته نوجوانانی شجاع چند فصل نفسگیر فیلم را میسازد و محملی برای شخصیتپردازی و آشنایی تماشاگر با هر کدام از آنها را فراهم میکند. جدال میان شجاعت و بزدلی، انسانیت و درندهخویی، عشق به خانواده و خود محوری در کنار ضرباهنگ و بازی درست بازیگران، باعث شده با فیلمی سرِپا طرف باشیم که نمیخواهد فقط فیلمی پر فروش اما معمولی باشد.
سکانس درگیری قهرمان فیلم یکی از این مردان ترسو برای توقف لوکوموتیوی در حال حرکت در اواخر داستان شاید باعث شود که فیلم را بیش از یک مرتبه ببینید. این روزها سینمای کره جنوبی در تولید و پرداختن به سینمای ژانر پیشرفت بسیاری کرده است. گاهی محصولات ژنریک امروز این کشور با فاصله از تمامی کشورها و حتی آمریکا قرار میگیرند و این هم به لطف مخاطب شناسی و چرخهی تولید، توزیع و پخش صحیح است و هم به دلیل پیشرفت در جنبههای فنی و تکنیکی مختلف؛ از گریم گرفته تا جلوههای ویژه.
«پدری که به تازگی از همسرش جدا شده، به دلیل مشغلهی فراوان فرصت رسیدگی به فرزند خود را ندارد. در این میان فرزندش مدام بهانهی مادر خود را میگیرد و پدر مجبور میشود تا به وسیلهی قطار، او را تا محل زندگی مادرش که شهر بوسان است، همراهی کند. هم زمان با عزم پدر برای سفر، اتفاقات عجیبی در حال رخ دادن است. آدمهایی پس از مرگ از جا بر میخیزند و دیگران را دنبال میکنند. به نظر میرسد که محیط قطار امن است اما …»
۵. جمعه سیزدهم (Friday The 13th)
- کارگردان: شان کانینگهام
- بازیگران: بتسی پالمر، آدرین کینگ و هری کرازبی
- محصول: ۱۹۸۰، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۳٪
زیرژانر اسلشر خصوصیات متنوعی دارد. تعریف کلی آن این است: قاتلی عموما نقابدار، با آلات و ادوات تیز به جان گروهی از دوستان میافتد و قربانی میگیرد. محل وقوع حوادث هم در اکثر مواقع جایی دور افتاده است که صدا به صدا نمیرسد و به همین دلیل هم هیچ فریاد رسی حضور ندارد و اعضای گروه فقط باید به خود و تواناییهایشان اکتفا کنند. اگر این عامل حذف شود و قصه در جایی شلوغ بگذرد، حتما کارگردان باید کار عجیب و غریبی انجام دهد، وگرنه اثرش از دست رفته خواهد بود و مخاطب را پس خواهد زد.
از سوی دیگر اکثر فیلمهای اسلشر روی مفهوم گناه و شخص گناهکار تمرکز دارند. قاتل چاقو به دست داستان چیزی را ارزش میپندارد و اگر کسی آن را زیرپا بگذارد، از دم تیغ میگذارد. یکی از گناهان از دید قاتلان فیلمهای اسلشر جوانی شخصیتها و رفتار عادی آنها در این سن است. کمتر فیلم اسلشری وجود دارد که در آن قاتلی به خانوده یا جمع دوستانی متشکل از افراد پا به سن گذاشته حمله کند. در فیلمهای اسلشر اگر فرد پا به سن گذاشتهای هم وجود دارد، یا ناجی است یا هشدار دهنده.
فیلم «جمعه سیزدهم» دقیقا انگار از روی کلیشههای بالا ساخته شده و یکی یکی هر کدام را تیک زده است. قاتلی نادیدنی در قصه وجود دارد که افراد جوان گناهکار از دید خودش را میکشد. او عموما از چاقو و تبر برای این کار خود استفاده میکند. محل جنایتهایش هم جایی دورافتاده است که در آن هیچ فریادرسی نیست و ظاهرا تا نزدیکترین جاده بیش از ۱۰ مایل فاصله دارد. اعضای گروه هم یکی یکی قربانی میشوند و مخاطب هم مدام در حال حدس زدن قربانی بعدی است. ضمن این که اگر افراد باتجربه و پیری هم در فیلم حاضر هستند، مدام به این جوانان هشدار میدهند تا آن جا را پیش شروع جنایتها ترک کنند.
اما دلیل انتخاب فیلم ترسناک «جمعه سیزدهم» فقط این موارد نیست. ریتم خوب این فیلم ترسناک در کنار استفاده درست از عنصر تعلیق، باعث شده که برای تماشا در یک جمع فیلمبین مناسب باشد. ضمن این که سازندگان در میزان نمایش خشونت هم چندان علاقهای به بیپروایی ندارند و همین که گاهی با تماشاچی بازی کنند و او را انگشت به دهان باقی بگذارند، برایشان کافی است. از این منظر «جمعه سیزدهم» پردهدری آثار ترسناک امروزی را ندارد و میتوان با خیال راحتتری در جمع تماشایش کرد.
اما دلیل دیگری هم برای این انتخاب وجود دارد؛ فیلم ترسناک «جمعه سیزدهم» بدون شک به لحاظ هنری به گرد پای همتایانی چون فیلم ترسناک «هالووین» (Halloween) اثر جان کارپنتر یا فیلم ترسناک «کشتار با اره برقی در تگزاس» (The Texas Chain Saw Massacre) به کارگردانی توبی هوپر نمیرسد. در حین تماشای آن آثار اصلا نباید پلک زد و باید تمام حواس خود را به فیلم داد. شاید بعد از تماشا نکات بیشتری برای گپ زدن در اختیار شما قرار دهند، اما قطعا مناسب جمعی با همه نوع علاقهمند به سینما نیستند. حین تماشای اثری چون «جمعه سیزدهم» میتوان گفت و شنید و گاهی بحث کرد و چیز زیادی هم از دست ندارد.
فیلم ترسناک «جمعهی سیزدهم» اثر بسیار موفقی از کار درآمد و یکی از سرشناسترین قاتلان تاریخ سینما را تقدیم مخاطبان ژانر وحشت کرد. هنوز هم پیشدرآمدسازیها و دنبالهسازیها و بازسازیهای این اثر ادامه دارد. اگر از تماشای فیلم اول مجموعه لذت بردید، حتما فیلم دوم را هم ببینید؛ چرا که یک فیلم ترسناک معرکه است که تنه به تنهی بهترینهای این ژانر میزند.
«در سال ۱۹۵۸ در کمپی کنار یک دریاچهی دورافتاده به نام کریستال، دو جوان توسط فردی با یک چاقو کشته میشوند. سالها میگذرد و این کمپ بسته میماند تا این که نسل بعدی گرداندگانش دوباره تصمیم به افتتاح آن میگیرند. دختری که قرار است به عنوان آشپز در آن کمپ استخدام شود، عازم آن جا است. او در حین سفر از شهرکی در همسایگی میگذرد و با افراد مسنی روبهرو میشود که به او دربارهی آن مکان هشدار میدهند. این اهالی معتقد هستند که آن کمپ نفرین شده اما دخترک که چنین چیزی را باور ندارد، به راهش ادامه میدهد …»
۴. طلوع مردگان (Dawn Of The Dead)
- کارگردان: زک اسنایدر
- بازیگران: وینگ ریمز، سارا پاولی، تای بورل و مایکل کلی
- محصول: ۲۰۰۴، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۶٪
فیلم ترسناک «طلوع مردگان» اثر معرکهای برای تماشا کردن در جمعی دوستانه است. قصهی آدمهایی که در یک محیط بسته و در ظاهر دوستانه گرفتار آمده اما هر لحظه حلقهی محاصرهی زامبیها اطرافشان تنگتر تنگتر میشود. این شرایط جان میدهد برای نشستن پای فیلم و همذاتپنداری کردن با شخصیتها. از این منظر که در ابتدا انگار هیچ چیزی آنها را تهدید نمیکند. مکان مورد بحث که پاساژی مجهز است و انگار راه نفوذی هم ندارد. پس میتوان تا مدتها در آن جا ماند و منتظر کمک شد. اما برخلاف فیلم ترسناک «قطار بوسان» این جا زامبیها فقط یکی از عوامل ایجاد وحشت هستند.
وقتی زمان محاصره طولانی میشود و امید برای نجات یافتن هم کمرنگ و کمرنگتر میشود و روزمرگی به شکل تازهای خودش را نمایان میکند، این آدمها هستند که تبدیل به عامل تازهای برای ایجاد وحشت میشوند. بروز جنون و دیوانگی در نتیجهی این شرایط پیش آمده و جولان دادن به غرایز حیوانی از جایی به بعد درون پاساژ را هم به اندازهی بیرونش خطرناک میکند. از این جا است که دیگر منتظر ماندن دردی را دوا نمیکند و راهی تازه برای نجات باید پیدا شود. فیلم زک اسنایدر همهی اینها را یک جا دورنش دارد تا جمع دوستانهی شما را دستخوش هیجان کند.
فیلم ترسناک «طلوع مردگان» اولین فیلم زک اسنایدر در مقام کارگردان است. او با همکاری جیمز گان، فیلمنامهای نوشت که در واقع نسخهای بازسازی شده از اثر معروف و درخشان جرج رومرو با همین نام بود. او همان داستان را گرفت، کمی به اکشن آن افزود، زامبیها را ترسناکتر کرد و آدمیان مختلف را به جان هم انداخت و چندتایی هم موقعیت کمیک آن گوشه و کنار قرار داد تا از همان فیلم اول امضای کاری خود را مشخص کند. زک اسنایدر تا کنون بسیاری از المانهای تصویری و داستانی حاکم بر این فیلم را در ادامهی پروندهی کاری خود حفظ کرده است. از همان اغراقها گرفته تا اهمیت قابها و ایدههای تصویریاش بر داستانگویی.
کمتر پیش میآید که بازسازی یک فیلم به اندازهی اولی فیلم خوبی باشد و زک اسنایدر از پس انجام این کار به خوبی برآمده است. دلیل این امر به این نکتهی اساسی بازمیگردد که فیلم ترسناک «طلوع مردگان» زک اسنایدر روی پای خودش ایستاده و توانسته به اثری مستقل از نسخهی اصلی تبدیل شود. دلیل این امر به چند نکته باز میگردد: اول این که زک اسنایدر به همان اندازه که به شخصیتهای داستان خود اهمیت میدهد، به گلهی زامبیهای بیرون از محیط هم اهمیت میدهد. برای او این زامبیها موجودات مهمی هستند که فقط به درد خلق یک موقعیت ترسناک نمیخورند بلکه میتوانند به شخصیت اصلی ماجرا تبدیل شوند.
نکتهی دوم این که زک اسنایدر میزان اکشن حاکم بر فیلم را افزایش داده و سعی کرده شخصیتهایش را در دل این سکانسهای اکشن و در برخورد با موقعیتهای پر خطر تعریف کند. بسیاری از لحظههای جذاب فیلم در همین موقعیتها خلق میشود و شخصیت اصلی آدمهای قصه به واسطهی تصمیمگیری در لحظات سخت این سکانسها متجلی میشود. در چنین شرایطی فیلم چند موقعیت و سکانس درجه یک هم دارد؛ از جمله زمانی که شخصیتهای گیر کرده در مرکز خرید سعی میکنند کمی غذا به فردی در همسایگی برسانند یا زمانی که سوار بر اتوبوسی سعی در فرار دارند.
نکتهی سوم کنار هم قرار گرفتن شخصیتهای مختلف با پس زمینههای مختلف اما امروزی است. زک اسنایدر تلاش کرده درگیریهای میان شخصیتها را به روز کند و از آنها انسانی قرن بیست و یکمی با عقاید قرن بیست و یکمی بسازد. این عامل شاید بیش از هر عامل دیگری باعث شده تا فیلم «طلوع مردگان» او روی پای خودش بایستد و مستقل از آن شاهکار جرج رومرو باشد.
«پس از آن که همهی اهالی یک شهر به زامبی تبدیل میشوند، عدهای بازمانده به درون مرکز خریدی هجوم میبرند و با بستن تمام راههای ورودی و خروجی در آن جا پناه میگیرند. این در حالی است که زامبیها دور تا دور آن مرکز خرید را محاصره کردهاند و روزها و شبها سپری میشود، بدون آنکه کمکی از جایی برسد …»
۳. پروژه جادوگر بلیر (The Blair Witch Project)
- کارگردان: دنیل میریک، ادواردو سانچز
- بازیگران: هدر داناهو، جاشوآ لئونارد و میشل ویلیامز
- محصول: ۱۹۹۸، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۶٪
همهی ما گاهی به همراه دوستان خود سری به طبیعت زدهایم و از محیط خارج از شهر لذت بردهایم. ممکن است که شبی را هم جایی آن بیرون سپری کرده و از مواهبش لذت برده باشیم. احتمالا آن شب هم کمی یکدیگر را ترساندهایم و از وجود موجود ترسناکی در تاریکی گفتهایم تا بفهمیم که کدام رفیقمان از همه ترسوتر است. این تجربهی مشترک در دستان آدمهایی خلاق تبدیل به فیلم ترسناک معرکهای شده که یکی از نقاط اوج ژانر وحشت در تاریخ سینما است و به نظر میرسد که تا سینما باقی است، از آن و نوآوریهایش حرفها به میان خواهد آمد.
از سوی دیگر این تجربهی مشترک حضور در مناطق و طبیعت خارج از شهر باعث شده که فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» به اثر شدیدا مناسبی برای تماشا در محیطهای دوستانه تبدیل شود. این در حالی است که هیجان فیلم هم آن چنان زیاد است و از جایی به بعد ریتم اثر آن قدر سریع میشود که هیچ فرصتی برای پلک زدن باقی نمیگذارد. فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» از آن فیلمها است که اگر کمی دل نازک هستید و زیاد فیلم ترسناک نمیبینید، کاری میکند که محکم رفیق کناری خود را بچسبید و مدام چشمان خود را از تصویر تلویزیون بدزدید.
فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» به محض اکران به پدیدهای تبدیل شد و حسابی همه را غافلگیر کرد. این هم از شیوهی بدیعی سرچشمه میگرفت که سازندگان برای روایت خود به کار گرفته بودند و هم از داستانی مهیج که لحظهای مخاطب را رها نمیکند و مدام وحشت میآفریند. جالب این که در تمام مدت هم چیز ترسناکی در قاب فیلمساز وجود ندارد و این وحشت، از طریق تدوین، شیوهی فیلمبرداری و از همه مهمتر استفادهی خلاقانه از صدا به مخاطب منتقل میشود. سازندگان فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» نشان دادند که از هیچ، میتوان وحشت آفرید.
داستان فیلم، داستان سه جوان است که قصد دارند به جنگلی بروند و مستندی درباره جادوگر بلیر بسازند؛ جادوگری که طبق افسانهها در دل جنگل حضور دارد و حسابی هم ترسناک است. آنها با مصاحبه با افراد محلی شروع میکنند و اطلاعاتی به دست میآورند. سپس قدم به جنگل میگذارند و به دنبال نشانهها میگردند. ضمن این که آشکارا وجود چنین جادوگری را صرفا زاییدهی خیال میدانند و چندان جدی نمیگیرند.
یکی از زیرژانرهای محبوب سینمای وحشت، زیرژانر «تصاویر پیدا شده» است. در این فیلمها کسی فیلمی پیدا میکند و به تماشایش مینشیند. در ابتدا همه چیز عادی است و به نظر میرسد که عدهای از تفریح و شوخیهای خود فیلم گرفتهاند. اما رفته رفته اتفاقات ترسناکی شکل میگیرد که غیرقابل توضیح است. کسانی قربانی شدهاند و هیولایی هم وجودش را افشا کرده. حال فقط آن نوار از آن باقی مانده و خاطرهای ترسناک که بیننده را رها نمیکند. در فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» هم چنین است و پلیس در حال تماشای فیلمی است که اول خیال میکند دربارهی شوخی سه جوان است اما کم کم ورق برمیگردد.
تمام فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» از همان تصاویری که توسط سه جوان فیلمبرداری شده، تشکیل شده است. این شیوهی ساختن فیلم ترسناک این احساس را در مخاطب ایجاد میکند که انگار همه چیز واقعا اتفاق افتاده و اصلا از فیلمنامه و گروه تولید خبری نیست؛ فقط تعدادی تصویر واقعی پشت سر هم ردیف شده که خبر از رویدادی واقعی میدهند. پس طبعا فرصت بیشتری برای همذاتپنداری با شخصیتها و آن چه که به نظر در واقعیت روی داده برای مخاطب ایجاد میشود. مخاطب ساده حتی ممکن است فکر کند که همه چیز واقعی است.
پس از اکران فیلم ترسناک «پروژه جادوگر بلیر» معادلات ساختن آثار ترسناک عوض شد. حال معلوم شد ژانری که اساسا ژانری ارزان قیمت است، حتی میتواند تولید فیلمهایش ارزانتر هم شود. این در حالی است که فیلم خیلی زود تبی جهانی ایجاد کرد و در تمام دنیا مخاطب را به سینماها کشاند و چنان فروخت که رکوردهای سوددهی را شکست؛ چرا که با بودجهای چند ده هزار دلاری، موفق شده بود که چند صد میلیون دلار بفروشد. پایانبندی فیلم، یکی از ترسناکترین پایانبندیهای تاریخ سینما است.
«خبری وجود دارد که سالها پیش در جنگلی تعدادی قتل صورت گرفته است. عامل این قتلها ظاهرا شیطان پلیدی به نام جادوگر بلیر است. حال سه جوان مستندساز تصمیم گرفتهاند که به آن جنگل سر بزنند و ببینند که میتوانند مستنداتی برای وقوع قتلها و چگونی رخ دادنشان پیدا کنند یا نه. این سه مستندساز هدر، مایکل و جاشوآ نام دارند. در همان ابتدا جاشوآ گم میشود و هدر و مایکل به دنبالش میگردند. این در حالی است که اتفاقات غیرقابل توضیحی اطراف این دو نفر در جریان است و …»
۲. کابوس در خیابان الم (A Nightmare On Elm Street)
- کارگردان: وس کریون
- بازیگران: جانی دپ، جان ساکسون و رابرت انگلود
- محصول: ۱۹۸۴، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۵٪
فیلم ترسناک «کابوس در خیابان الم» هم مانند بسیاری از آثار ترسناک این فهرست به زندگی جمعی دوستانه میپردازد که در چنگال هیولایی اسیر هستند. اما این بار تفاوتی اساسی وجود دارد؛ این هیولا نه در جایی دور افتاده در خارج از شهر و نه در خانهای که این دوستان دور هم جمع شدهاند، بلکه در کابوسها و رویاهایشان در حین خواب به سراغشان میآید. پس هیچ راه فراری از دستش وجود ندارد؛ چرا که آدمی در هر صورت نیازمند خواب است. حال برای لحظهای تصور کنید که انجام آرامبخشترین کار دنیا، یعنی خوابیدن از کسی سلب شود و اگر شخصی خوابش ببرد، حتما خواهد مرد. در این صورت پس از چند وقت، بیدار ماندن هم مثل خوابیدن ترسناک میشود.
برای مخاطب دلنازک احتمالا این ترسناکترین فیلم فهرست است؛ چرا که بعد از تماشای فیلم در جمع رفقا امکان تنها خوابیدن را از دست میدهد. پس اگر کسی اطراف شما وجود دارد که چندان اهل تماشای فیلم ترسناک نیست، قید تماشای این فیلم را بزنید و سراغ اثر دیگری را بگیرید اما اگر چنین نیست، نه تنها این یکی، بلکه دنبالههایش هم میتوانند شما را حسابی سرگرم کنند و جمع شما را حسابی دستخوش هیجان کنند.
وس کریون یکی از خدایان سینمای وحشت بود. او در کنار بزرگانی چون جرج رومرو، جان کارپنتر یا توبی هوپر میراثی از آثار وحشتناک ساخت و شخصیتهای ترسناک یکهای مانند قاتل نقابدار فیلم ترسناک «جیغ» (Scream) یا فردی کروگر همین فیلم را به تاریخ سینما و علاقهمندان سینمای وحشت هدیه داد. او رگ خواب علاقهمندان سینمای وحشت را میشناخت و میدانست که چگونه مدام آنها را شگفتزده کند. بسیاری از المانهای امروزه کلیشه شدهی سینمای وحشت از فیلمهای او آغاز شده و بسیاری از قصههای تکراری امروز، زمانی از آثار او زاده شدهاند.
این موضوع دربارهی فیلم ترسناک «کابوس در خیابان الم» هم صدق میکند. ما در این جا با فیلمی طرف هستیم که تقریبا هیچ مشابهی ندارد. قاتلی ترسناک و غریب در کابوس شخصیتها سراغ آنها میرود. هر کاری که او در خواب انجام میدهد، در واقعیت هم خودش را نشان میدهد. اما مشکل این جا است که فقط قربانی متوجه این اتفاقات میشود و کس دیگری نمیتواند آنها را ببیند. قربانی هم زمانی می فهمد که دیگر خیلی دیر شده و امکان بازگو کردنش وجود ندارد. اگر هم جان سالم به در برد، چه کسی است که چنین داستانی را باور کند؟ در چنین قابی است که پلیس هم سرگردان میماند و با قتلهایی روبهرو میشود که توضیحی برای آنها وجود ندارد و به همین دلیل هم به سادهترین توضیح قانع میشود و کسانی را مظنون میپندارد که دم دستش هستند.
گره اصلی قصه حول دختری چیده میشود که تمام تلاشش را برای شکست دادن قاتل انجام میدهد. در ذیل مطلب فیلم ترسناک «جمعه سیزدهم» اشاره شد که در ترسناکهای قدیمیتر، به ویژه اسلشرها قاتل سراغ کسانی میرود که در نظرش گناهکار هستند. در این جا هم این موضوع را میتوان دید. از سوی دیگر نمیتوان فیلم ترسناک «کابوس در خیابان الم» را به تمامی اسلشر نامید؛ چرا که عامل ایجاد وحشت جایی در روان شخصیتها جا خوش کرده و این یعنی با یک فیلم ترسناک روانشناسانه طرف هستیم اما از آن جایی که برخلاف ترسناکهای روانشناسانه، هیولای این فیلم قابل رویت است و همچنین از وسیلهای تیز برای کشتن قربانیانش استفاده میکند، به نوعی اسلشر هم به حساب میآید؛ بازی کردن با کلیشههای سینمای ترسناک، آن هم به این شکل نبوغآمیز فقط از بزرگانی چون وس کریون برمیآید.
«دختری کابوس میبیند که در جایی شبیه به موتورخانه یک عمارت توسط مردی که صورتش سوخته و چنگکی در یکی از دستانش فرو کرده، تعقیب میشود. مرد به دخترک حمله و لباسش را پاره میکند اما قبل از بقیهی اتفاقات، دختر با حالتی ترسان از خواب بیپار می شود، این در حالی است که مادرش بالای سرش است. دختر در کمال شگفتی متوجه میشود که جای پارگی لباسش در واقعیت هم وجود دارد. فرادی آن روز متوجه میشود که سه دوست دیگرش هم کابوسهایی شبیه به او دیدهاند. پس این چهار نفر تصمیم میگیرند که شب را با هم بگذرانند اما …»
۱. رقص خونآشامان / قاتلان بیباک خونآشام (The Fearless Vampire Killers/ Dance Of The Vampires)
- کارگردان: رومن پولانسکی
- بازیگران: رومن پولانسکی، جک مکگوران، شارون تیت و فردی مین
- محصول: ۱۹۶۷، بریتانیا و آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۱٪
به شکل عجیبی فیلم ترسناک / کمدی «رقص خونآشامان» در کارنامهی پربار رومن پولانسکی، فیلم مهجوری است. از این جهت این موضوع عجیب به نظر میرسد که امروزه آثار بسیاری با الهام یا تحت تاثیرش ساخته میشوند و مدام مورد استقبال قرار میگیرند اما کمتر کسی سراغی از این شاهکار مسلم تاریخ سینما میگیرد که به نوعی از اولین هجویههای ژانر ترسناک به حساب میاید؛ انگار هر کس به رومن پولانسکی و کارنامهاش میرسد، یا دوست دارد از «بچه رزمری» (Rosemary’s Baby) بگوید یا از «محله چینیها» (Chinatown)، یا از «مستاجر» (The Tenant) بگوید یا از فیلمهای اقتباسیاش چون «تس» (Tess) یا «مکبث» (Macbeth). یا حتی از فیلم اولش یعنی «چاقو در آب» (Knife In The Water) که با آن تصاویر چشمنواز و معرکهاش مانند جواهری در تاریخ سینما میدرخشد.
یاد کردن از آن فیلمها اصلا اتفاق بدی نیست و هر کس که به تماشای تک تک آن شاهکارهای مسلم تاریخ سینما مینشیند، به خودش لطف میکند اما در دنیایی که هر روز بر تعداد پارودیهای سینمایی اضافه میشود و به ویژه فیلمسازان بسیاری مشغول دست انداختن کلیشههای ژانر وحشت هستند تا به هر نیرویی شده کمی کمدی خلق کنند، فراموش کردن بهترین فیلم این چنینی کمی بیانصافی و حتی کجسلیقگی است. فیلم ترسناک / کمدی «رقص خونآشامان» خیلی زودتر از آثاری چون مجموعه فیلمهای ضعیف «فیلم ترسناک» (Scary Movie) یا «شان مردگان» یا حتی آثار مل بروکس در دههی ۱۹۷۰ شروع به شوخی و دست انداختن کلیشههای ژانر وحشت کرد و کاری کرد که مخاطب به خیلی از چیزهایی که روی پرده میدیده و زمانی از آنها وحشت داشته، بخندند.
توانایی رومن پولانسکی در بهره گرفتن از خصوصیات و المانهای زیرژانر گوتیک از ژانر مادر وحشت درخشان است. هر چیزی که در سینمای گوتیک با محوریت حضور کنت دراکولا به عنوان عامل وحشت وجود دارد، در دستان پولانسکی تبدیل به فرصتی برای ایجاد خنده شده است. به عنوان نمونه دالانهای طولانی و وجود اتاقهای مخفی در قصر کنت دراکولا همیشه راهی برای ایجاد وحشت بودهاند؛ چه از طریق غافلگیر کردن مخاطب و چه از طریق شیوهی نمایش آنها و بازی با نور و سایهها. حال همین المانهای همواره ترسناک، در دستان پولانسکی خلاف کلیشههای رایج عمل کرده و به عاملی کمدی تبدیل شدهاند.
مواردی از این دست در فیلم زیاد هستند. حتی آن پایانبندی باشکوه خلاف جریان رایج سینمای ترسناک است و بسیار لحنی گزنده دارد. در کنار همهی اینها میتوانید چنین فیلمی را در جمع دوستانهی خود ببینید و حسابی کیف کنید. در این جا پولانسکی کاری کرده که هم گاهی از تماشای فیلمش احساسی آمیخته با ترس به مخاطب منتقل شود و هم در لحظهی درست لبخندی پهن روی لبان شما بنشاند. اگر با فیلمهای دراکولایی آشنایی زیادی داشته و نمونههای متعددی از این سینما را تماشا کرده باشید، لذت بیشتری خواهید برد. فضاسازی بینظیر قصر کنت دراکولا در کنار دیالوگهای معرکهی اثر و همچنین خلق موقعیتهای کمیکی که در برخی مواقع اسلپ استیک میشوند، این نوید را به تماشاگر میدهند که اوقات خوشی را سپری خواهد کرد. خلاصه که هیچگاه هجویهی داستانهای دراکولایی تا این اندازه در اوج خود نبوده است.
«پروفسور ابرونسیو به همراه دستیار احمقش به نام آلفرد به روستایی در ترنسیلوانیا میروند تا پروفسور بتواند به تحقیقاتش در خصوص اثبات وجود دراکولا و خونآشامها ادامه دهد. آنها در مسافرخانهی روستا مستقر میشوند و آلفرد به دختر صاحب آن جا دل میبازد. در یکی از روزها آلفرد متوجه قصر عجیب و غریبی میشود که متعلق به کنت کرولاک است. کنت کرولاک همان خونآشامی است که پروفسور به دنبال آن میگردد اما …»