۱۰ فیلم برتر دربارهی خواب و رویا
خواب دیدن میتواند ما را به مکانهای شگفتانگیز جدید ببرد، وارد ماجراجوییهای خطرناک و هیجانانگیز کند و وادارمان کند که زندگی بیداری خود را از منظری کاملا متفاوت ارزیابی کنیم. این دقیقا همان کاری است که بهترین فیلمها، البته آنهایی که مدتها پس از تماشا با ما میمانند و خود را در ناخودآگاه ما دفن میکنند انجام میدهند. جای تعجب نیست که سینما از همان روزهای ابتدایی خود به خواب و رویا پرداخته است. به هر حال، ژرژ ملییس سالها قبل از سفر افسانهای انسان به ماه، «توهم منجم» (The Astronomer’s Dream) (1898) را ساخت.
در فیلم، رویاها میتوانند کارکردهای متفاوتی داشته باشند. آنها میتوانند عجیب و خارقالعاده باشند، فرصتی برای کاوش در سرزمینهای بسیار فراتر از دسترس ذهن بیدار شخصیتهایشان فراهم کنند آن هم در حالی که برخی جلوههای ویژهی چشمگیری را به نمایش میگذارند، یا میتوانند جستجوگر و تاملکننده باشند و فرصتی برای پردازش امیدها، نگرانیها و پشیمانیها در اختیارمان قرار دهند، و به ما بگویند که در اعماق روح قهرمانمان چه میگذرد. متداولترین خوابهای سینمایی، البته کابوسها هستند؛ آنها سوخت مورد نیاز کل ژانر وحشت را تامین میکنند. فیلمها زمانی هستند که یک شخصیت در فضای مرزی بین رویاها و بیداری گیر میافتد، بدون اینکه مطمئن باشند آنچه برایشان اتفاق میافتد واقعی است یا نه میتوانند بسیار ترسناک باشند.
با تخیل بی حد و حصر و جادوی تکنیک دیداری، وقتی نوبت به زنده کردن وحشیانهترین رویاهایمان میرسد، هیچ رسانهای بهتر از سینما وجود ندارد. در ادامه ۱۰ نمونه از روشهای متفاوتی که فیلمها از خواب و رویا و کابوس برای دور کردن ما از واقعیتها استفاده کردند نام بردیم.
۱۰. جادوگر شهر آز (The Wizard of Oz)
- کارگردان: ویکتور فلمینگ
- بازیگران: جودی گارلند، فرانک مورگان، ری بولگر
- محصول: ۱۹۳۹
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
هنگامی که دوروتی (با بازی جودی گارلند) پس از وقوع یک گردباد در شهر کوچکش در کانزاس، تکهای آوار به سرش اصابت میکند، خود را در دنیای شگفتانگیز آز گم شده میبیند، جایی که همراه با سه دوست که حتی تصورش را هم نمیکرد به دنبال یافتن جادوگر معروف میگردند به امید اینکه به آنها نشان دهد چگونه به خانه برگردند.
«جادوگر شهر آز» یکی از ماندگارترین دنیاهای رویایی سینما را به ما ارائه می دهد که دههها پس از اکران فیلم، قلب و ذهن چندین نسل را تسخیر کرده است. دنیای واقعی این فیلم به رنگ قهوهای و دودی است اما آز با رنگهای متنوع و درخشان رنگآمیزی شده است، که در سال ۱۹۳۹ هنوز یک فناوری نسبتا نوپا بود. با وجود رنگهای زنده و آهنگهای شاد، آز اغلب سرزمین کابوسها لقب میگیرد. از جادوگر شریر غرب (با بازی مارگارت همیلتون) گرفته تا آن میمونهای پرندهی ترسناک، جای تعجب نیست که دوروتی اینقدر ناامید بود که به کانزاس بازگردد.
۹. نیمهشب (Dead of Night)
- کارگردان: آلبرتو کاوالانتی، چارلز کریکتون، باسیل دردن، رابرت همر
- بازیگران: مایکل ردگریو، مروین جانز، سالی آن هاوز
- محصول: ۱۹۴۵
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
«نیمهشب» با غلبه بر فیلم «تلقین» (Inception) در فرضیهی «رویا درون یک رویا» تا ۶۵ سال، والتر (با بازی مروین جانز) معمار را دنبال میکند که برای مشورت دربارهی بازسازی خانهای روستایی فراخوانده میشود. وقتی به آنجا میرسد، متوجه میشود که قبلا در خواب از این خانه بازدید کرده است و این اتفاق برایش خوشایند نبود. مهمانان دیگر از داستان او سرگرم میشوند و هر کدام از رویاهای خود و رویارویی با اتفاقات ماوراطبیعی برای او قصه میگویند.
سرگرمی میهمانان خانه از این ایده که آنها زاییدهی تخیل والتر هستند، به فیلم یک بعد چند وجهی میبخشد هر چه باشد، تفاوت زیادی بین شخصیتهای یک رویا و شخصیتهای یک فیلم وجود ندارد. اگرچه فیلم به وضوح نشان نمیدهد که آیا آنچه میبینیم همه محصول ضمیر ناخودآگاه والتر است یا خیر، این واقعیت که پیشبینیهای او در مورد اتفاقات بعدی به طور مداوم درست ثابت میشوند، سرنخ بزرگی به ما میدهد. با این حال، مکاشفهی نهایی واقعا کابوسوار است.
۸. کابوس (Nightmare)
- کارگردان: ماکسول شین
- بازیگران: ادوارد جی رابینسون، کوین مککارتی، ویرجینیا کریستین
- محصول: ۱۹۵۶
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
اولین چیزی که میبینیم این است که استن (با بازی کوین مک کارتی) مردی را با چاقو در یک اتاق آینهکاری شدهی مرموز میکشد. سپس استن در رختخواب خود بیدار میشود، عرق کرده، ترسیده و متقاعد شده است که آنچه او تجربه کرده واقعی است. رنه، دوست و برادر زنش (با بازی ادوارد جی رابینسون) که اتفاقا کارآگاه هم است شک دارد اما به او در تلاش برای کشف آنچه واقعا اتفاق افتاده کمک میکند.
از لحظهای که استن برای اولین بار «بیدار میشود»، هر تصمیمی که میگیرد او را به سمت اتاق آینهکاری شده میکشاند، حتی اگر در مورد اتفاقی که رخ داده حق با او باشد، در یک قتل نقش داشته و رنه چارهای جز دستگیری او نخواهد داشت. شیوهی وهمآوری که به نظر میرسد جهان او را به آنجا احضار میکند دقیقا مانند روشی است که رویاهایمان ما را به جلو سوق میدهند، صرف نظر از تلاشهای ما برای اعمال اختیار. در حالی که نتیجهی راز به طرز ناامیدکنندهای مبتذل است، بازگشت استن به اتاق آینهکاری شده پر از نشانههای ترسناک و کابوسوار است.
۷. هشت و نیم (۸½)
- کارگردان: فدریکو فلینی
- بازیگران: مارچلو ماستریانی، کلودیا کاردیناله، آنوک امه
- محصول: ۱۹۶۳
- امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
گیدو (با بازی مارچلو ماسترویانی) کارگردانی است که در تلاش برای ارائهی ایدههایی برای آخرین ساختهی خود است. او که ناامید از الهام گرفتن است، به درون خود نگاه میکند، به این امید که رویاها و خاطراتش به او سرنخی در مورد اینکه بعدا چه کاری کند بدهد.
«هشت و نیم» دو تا از نمادینترین سکانسهای رویایی سینما را به ما تقدیم میکند؛ آغاز، جایی که گیدو در خواب میبیند که در حال فرار از ترافیک خفهکننده است و بر فراز ایتالیا پرواز میکند، و فانتزی حرمسرای گیدو، که در آن او تصور میکند همهی زنانی که در زندگیاش دیده است در کنار هم هستند و آمادهاند تا به تمام خواستههای او توجه کند.
اگرچه جالب است که با وجود رخ دادن تمامی این اتفاقات در رویا، زنان هنوز هم توطئه، و او را تهدید به سرنگونی میکنند. در شخصیترین فیلم فلینی، حتی واقعیت نیز مانند یک رویا به نظر میرسد. شخصیتها اغراقآمیز هستند، صحنهها مانند دخمه هستند، فیلمبرداری سیاه و سفید با کنتراست بالا به همه چیز حس سورئال میبخشد. سنت ایتالیایی دیالوگهای پسا همگامسازی، به این معنی که حرکات دهان بازیگران به ندرت با آنچه که آنها می گویند مطابقت پیدا میکند، فقط به تاثیر بیشتر فیلم میافزاید.
۶. کابوس در خیابان الم (A Nightmare on Elm Street)
- کارگردان: وس کریون
- بازیگران: جانی دپ، جان ساکسون، رونی بلکلی
- محصول: ۱۹۸۴
- امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«هر کاری میکنی، فقط خوابت نبره!» بالاخره در رویاهای آنهاست که نانسی (با بازی هدر لانگنکمپ) و دوستانش توسط فردی کروگر (با بازی رابرت انگلوند)، قاتل بدنام تهدید میشوند. جانی کودککشی که سالها قبل توسط والدین مقتولهایش کشته شد و برای انتقام از فرزندان آنها بازگشته است. با شجاعت، هوش و لیوانهای قهوه، نانسی باید نقشهای برای شکست دادن او یک بار برای همیشه طراحی کند.
در تختهایمان، در اتاقهایمان، در خانههایمان با درهای قفل شده، قرار است از ما محافظت شود. «کابوس در خیابان الم» اثر وس کریون ترس خود را از قاتلی میگیرد که در مکانی مترادف با امنیت و آسایش حمله میکند و قربانیان خود را در موقعیتی آسیبپذیر گیر میاندازد. کریون با جلوههای فیزیکی تیره و تار فیلمش را میسازد که پتانسیل بیپایان ناخودآگاه ما را برای تداعی تصاویری غمانگیز نشان میدهد، اما هیچ چیز در این فیلم ترسناکتر از چشمانداز یک قاتل نیست که در بیدفاعترین حالت به دنبال شکارش میرود.
۵. جادهی مالهالند (Mulholland Dr)
- کارگردان: دیوید لینچ
- بازیگران: نائومی واتس، لورا هرینگ، جاستین ثرو
- محصول: ۲۰۰۱
- امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
به غیر از فلینی، فکر کردن به کارگردانی که کارش به اندازهی دیوید لینچ پیوسته به رویاها توجه داشته باشد، دشوار است. مانند بسیاری از فیلمشناسیهای او، طرح «جادهی مالهالند» به راحتی قابل توضیح یا درک نیست، اما تقریبا به دو بخش تقسیم میشود – رویا و سپس واقعیت. ابتدا نسخهی فانتزی بسیار اشباع شدهای را میبینیم که برای دو بازیگر زن جوان (با بازی نائومی واتس و لورا هرینگ) هنگام ورود آنها به هالیوود اتفاق افتاد. سپس با حقیقتی هولناک مواجه میشویم.
اما این یک فیلم دیوید لینچ است، بنابراین اصلا ساده نیست. رویاها و کابوسها و واقعیت همگی یک بستهی بزرگ و غیر قابل نفوذ هستند. شاید همه چیز به طور کلی در سطح دیگری از هستی اتفاق بیفتد. با این وجود، «جادهی مالهالند» – مانند بقیهی کارهای لینچ – به طرز نگران کنندهای در بازآفرینی احساس ناخوشایند گیر افتادن در یک خیال که به کابوس تبدیل شده است، موفق است.
۴. زندگی بیداری (Waking Life)
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- بازیگران: ترور جک بروکس، لورلای لینکلیتر، ویلی ویچنز
- محصول: ۲۰۰۱
- امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
مردی ناشناس (با بازی وایلی ویگینز) در رویاهای خود از شهری بینام عبور میکند و با گروهی از افراد در مورد زندگی، جهان و همه چیز گفتگو میکند. همانطور که او عمیقتر در این مکان مرموز نقب میزند و مجموعهای از «بیداریهای کاذب» را تجربه میکند که هنوز او را در خواب رها میکند، و نگران میشود که هرگز نتواند واقعا از خواب بیدار شود.
«زندگی بیداری» به صورت روتوسکوپی ساخته شد (بر روی فیلم فیلمبرداری شد، و سپس تیمی از هنرمندان روی آن تصویرسازی کردند)، و نتیجه کاملا رویایی است. حرکتی دائمی در معماری شهر وجود دارد، ساختمانها و خیابانها شناور به نظر میرسند و چشمها و بینیهای شخصیتها، شبیه آثار پیکاسو، دور صورتشان میچرخد.
سبک روتوسکوپی به کارگردان ریچارد لینکلیتر اجازه میدهد تا بر تخیل خود کنترل کاملی داشته باشد و به قهرمان ما اجازه دهد بر فراز شهر پرواز کند و مردم را در میانهی مکالمه به ابرها تبدیل کند. این فناوری برای خلق فیلمی که عمیقا درگیر ماهیت و طبیعت رویاها است عالی کار میکند.
۳. تلقین (Inception)
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: لئوناردو دی کاپریو، کن واتانابه، جوزف گوردون لویت
- محصول: ۲۰۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰
این داستان پیچیده یک گروه جاسوسی شرکتی به رهبری دام (با بازی لئوناردو دی کاپریو) را دنبال میکند که در سرقت اطلاعات ارزشمند از ضمیر ناخودآگاه افراد متخصص هستند. هنگامی که یک تاجر (با بازی کن واتانابه) آنها را استخدام میکند تا اطلاعاتی را در یک رویا بکارند، یک کار از قبل پیچیده حتی پیچیدهتر میشود.
سکانسهای اوج فیلم پرفروش کریستوفر نولان در چندین سطح اتفاق میافتد: اکشن هم در واقعیت و هم در سه لایهی رویاها اتفاق میافتد. درک نولان از دسیسههای پرپیچ و خم پیرنگش چشمگیر است، اما حتی بیشتر از آن، تسلط فنی در ساخت سطوح مختلف آگاهی وجود دارد: «تلقین» به ما نشان میدهد زمانی که یک کارگردان میخواهد دنیای ذهنی و رویایاش را بسازد چه اتفاقی میافتد. رویاهای او و مقیاس آنها مثل هتلهایی با جاذبهی صفر، شهرهایی که در چند ثانیه فرو میریزند، و دنیاهایی که روی خودشان جمع میشوند در حالی که شخصیتهای ما هنوز درون آن هستند، ذهن را درگیر میکند.
۲. هیون دختر هیچکس (Nobody’s Daughter Haewon)
- کارگردان: هانگ سنگ سو
- بازیگران: جانگ ایون چی، لی سان کیون، یو جان سنگ
- محصول: ۲۰۱۳
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
هیون دانشجوی سینما در دوران جوانی خود قرار دارد: مادرش به کانادا نقل مکان میکند، او روابط سختی با دوستپسر فعلی و سابقش دارد و نمیداند آیندهاش چه خواهد شد. در گفتگو با اطرافیانش، چه واقعی و چه رویایی، سعی میکند آرامش و راه خود را پیدا کند.
اگرچه سبکهای آنها بسیار متفاوت است، اما استفادهی هانگ سنگ سو از رویاها در «دختر هیچکس» شبیه به سبک فلینی در فیلم «هشت و نیم» است؛ هر دو کارگردان از آنها برای کاوش در ضمیر ناخودآگاه قهرمانان ضعیف خود استفاده میکنند. رویاهای هیون به قدری ساده و کم اهمیت هستند که به سختی میتوان آنها را از روال روزانه او متمایز کرد.
در واقع، اغلب تنها زمانی که او را در حال بیدار شدن میبینیم متوجه میشویم که او خواب بوده است. هانگ مرز بین رویاها و واقعیت را به گونهای فرو میریزد که تقریبا معلوم نمیشود آیا آنچه ما دیدهایم واقعا اتفاق افتاده است یا خیر.
۱. در جسم و روح (On Body and Soul)
- کارگردان: ایلدیکو اینیدی
- بازیگران: کازا مورکاریانی، آلکساندرا بوربئی، زوزا جارو
- محصول: ۲۰۱۷
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
ماریا (با بازی الکساندرا بوربئی) و اندره (با بازی کازا مورکاریانی) در یک کشتارگاه کار میکنند. آندره رئیس و ماریا مسئول کنترل کیفیت است. هر کدام به صورت مجزا کار و زندگی میکنند و با هم ارتباطی ندارند، تا زمانی که متوجه میشوند که رویاهای تکرار شوندهی یکسانی را به اشتراک گذاشتهاند. این دو با کنجکاوی به هم نزدیک میشوند و یک عاشقانهی موقت آغاز میشود.
معمولا رویا دیدن یک فعالیت انفرادی است، اما فیلم ایلدیکو اینیدی آن را چیزی معنوی و عاشقانه تصور میکند، راهی برای اتصال دو روح تنها در یک قلمرو شبانهی اثیری. در حالی که رویایی که آنها به اشتراک میگذارند کاملا ناشناخته و غریب است، یعنی ماریا و اندره گوزنهای نر و ماده هستند که در جنگلی برفی به دنبال غذا میگردند، تاثیر آن بر زندگی بیداری آنها بسیار شگفتانگیز است. «در جسم و روح» مکانیسم چگونگی توطئهی کیهان برای گرد هم آوردن این دو را بررسی نمیکند، و ترجیح میدهد همهی اینها را یک راز اثیری باقی بگذارد. یک رویای زیبا
منبع: bfi
عااالی من هنوزم شک دارم جادوگر شهر اوز درباره مرگ و دنیای بعد از مرگ بوده سا صرفا کما و خواب