۱۰ فیلم ترسناک دربارهی دگردیسیهای عجیب فیزیکی و روحی
چه راهی بهتر از دگرگونکردن آناتومی بدن انسان برای برانگیختن وحشت و لرزهانداختن بر روح و تن آدم وجود دارد؟ از زمان رمان کوتاه تحسینشدهی کافکا در سال ۱۹۱۵، دگرگونی یا تغییر شکل، همیشه به عنوان یکی از زمینههای موضوعی برای روایت داستان هیجانانگیز مطرح بوده است. به عنوان یک مفهوم، تغییر شکل در چندین سطح عمل میکند، از کارهای ترسناک و شگفتآور بدن تا نشانهای از غم و اندوه و افسردگی. این مفهوم عمیقا از شرایط انسان سخن میگوید و این حقیقت را به ما یادآوری میکند که اگرچه شاید ما آنقدر برایش اهمیت قائل نیستیم که آن را بپذیریم، اما همگی ما به آرامی تکهتکه میشویم، و مقید و در بند مشکلات روزمرهی بیپایان و همیشگی خود هستیم. در این فهرست، نگاه خواهیم انداخت به برخی از برترین فیلمها که این فرآیند انحطاط و بسیاری از راهها و چیزهای دیگر را به تصویر میکشد که از داستان کلاسیک کافکا بهره بردهاند.
۱. نفرین گرگنما (The Curse of the Werewolf)
- محصول: ۱۹۶۱
- کارگردان: ترنس فیشر
- بازیگران: کلیفورد ایوانز، الیور رید، ایون رومین و …
- امتیاز متاکریتیک: ـــ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶/۶ از ۱۰
از این فیلم که معمولا به عنوان یکی از فیلمهای ضعیف همر استودیو یاد میشود، «نفرین گرگنما» شاید یکی از قدرندیدهترین فیلمهای این استودیوی انگلیسی است. جایی که برخی از افراد از از عدم حضور بازیگران پای ثابت فیلمهای این استودیو مثل پیتر کوشینگ و کریستوفر لی گلایه دارند و خشمگین هستند، برخی دیگر از آن به عنوان عنصری یاد میکنند که صرفا سبب میشود تا فیلم بیشتر برجسته شود و به چشم بیاید. در این فیلم، اولیور رید در نقش یک مرد اسپانیایی دیوانه ظاهر شده است که از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند تا از دست نفرینش خلاص شود. جواهر کمارزش ترنس فیشر، افسار بازی رید را چنان به کنترل خود در میآورد که حقیقتا هیجانانگیز است. طراحی صحنهی عظیم و گسترده و جلوههای میدانی ترسناک چیزهایی هستند که به بازی جنونانگیز رید اضافه میشوند.
برخی از انتقادهایی که علیه «نفرین گرگنما» برپا شده است، مربوط به مسائل تصاحب و تملک است، که به این دلیل است که بیشتر بازیگران انگلیسی فیلم قصد دارند تا اسپانیای قرن ۱۸ را از نو بسازند. این موضوع باورپذیری فیلم را تحت تاثیر قرار میدهد و یقینا احمقانهترین جزء کار است، اما اگر چیزی هست، لااقل اجازه میدهد تا طراحی صحنه به مکانهای بیشتری برود. در واقع، بسیاری از صحنهها برای فیلم دیگری در نظر گرفته شده بودند و در خطر از دسترفتن و نابودشدن قرار داشتند و بنابراین تهیهکنندگان تصمیم گرفتند تا از آنها در اینجا استفاده کنند. به رغم این نواقص بیمورد، حال و هوای پر از دود این فیلم، چیزی نیست که دست کم گرفته شود.
۲. پروفسور دیوانه (The Nutty Professor)
- محصول: ۱۹۶۳
- کارگردان: جری لوئیس
- بازیگران: جری لوئیس، استلا استیونز، دل مور و …
- امتیاز متاکریتیک: ـــ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶/۷ از ۱۰
در حالی که بازسازی ادی مورفی از این فیلم، بیشتر در ذهن مخاطبان نقش بسته است و مردم آن را به خاطر دارند، این فیلم اصلی جری لوئیس است که فیلم بهتری است. نویسندگی و کارگردانی و بازیگری در نقش اول این فیلم بر عهدهی خود او است و «پروفسور دیوانه» یکی از بهترین فیلمهای سبک «مرد همهکاره» است و نمایشی است همهجانبه و پر سر و صدا از مسخرهبازی و کارهای خندهدار. لوئیس نقش یک معلم شیمی احمق و دست و پا چلفتی را بازی میکند که معجونی را اختراع میکند و این معجون سبب میشود تا دانشآموزانش دیگر نتوانند در برابر او مقاومت کنند. در حالی که فیلم با نمایشهای موزیکال بیعدد و حساب و بیقاعدهاش و شیرینکاریهای باستر کیتونوارش به پیش میرود، تاثیر معجون لوئیس ناگهان از بین میرود و او یواشیواش به کالبد آن مرد زشت و ناپسند برمیگردد.
صحنهی ابتدایی تبدیل و عوضشدن، رویکرد چشمنواز و خیرهکنندهای دارد، اما زمانی که لوئیس به هنگام بازگشت به حالت سابقش، مورد تحقیر و تمسخر جامعه قرار میگیرد، جایی است که فضای داستان اصلی کافکا به ذهن ما خطور میکند. برای اینکه فیلم به تمامی آراسته و مهیا و ماندگار شود، یار و همراه همیشگی هیچکاک یعنی طراحیهای لباس ادیت هد نیز در این فیلم حضور دارد و چیزی است که آدم هلاکش میشود و تصویربرداری تکنیکالر نیز سبب میشود که سبک بصری این فیلم مثل آثار دههی ۵۰ هیچکاک، فوقالعاده از آب در بیاید .به جای جیمز استوارت با آن چشمان براقش، اینبار ما شاهد حضور یک آدم بی دست و پای دندانخرگوشی هستیم که سر صحنه با آدمها شوخی میکند. بله، این فیلم کمی طولانی و معمولا زیادی برای خودش تمسخرآمیز است، اما فیلم لوئیس تضمین میدهد که شما از خنده رودهبر میشود و مثل دیگر کمدیهای بزن و بکوب زمان خودش نیست. ترس خالصی که به درون هیجانات نوجوانی رسوخ کرده است.
۳. پوستی که در آن زندگی میکنم (The Skin I Live in)
- محصول: ۲۰۱۱
- کارگردان: پدرو آلمودوار
- بازیگران: آنتونیو باندراس، النا آنایا، ماریسا پاردس و …
- امتیاز متاکریتیک: ۷۰ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۶ از ۱۰
در این بازسازی معنوی از فیلم «چشمان بدون چهره» محصول ۱۹۶۰ به کارگردانی ژرژ فرانژو، پدرو آلمودوار با هنجارهای جنسیتی به شیوهای بازی میکند که برای این فیلمساز اسپانیایی که مرزهای تحمل یک چیز را بررسی میکند، معمول است و فیلم بین لبهی درام شخصیتی و فیلمی از جنس ژانر وحشت روانشناختی، بالا و پایین میشود. آنتونیو باندراس در این فیلم که در نقش جراح پلاستیکی مشهور و زبردست ظاهر میشود، پوستی مصنوعی را اختراع میکند که میتواند در برابر هرگونه آسیب ناشی از مواد آرایشی، دوام بیاورد و «پوستی که در آن زندگی میکنم»، نگاهی ویرانگر به هر طریق ممکن به مسئلهی عقدهی روحی و وسواس، آزمون و خطا و انتقام دارد. این فیلم جوری است که خیلی خوب به قواعد درام پایبند است و وقتی موقعش فرا برسد، ورق را بر میگرداند تا دست خودش را رو کند.
دشوار است تا دربارهی وجوه تغییر شکل این فیلم بدون لودادن چیزی حرف بزنیم، اما باید بگوییم که روال این فیلم، خلاف معمول چیزی است که تا به حال بر روی پردهی سینما دیدهایم. با وجود عرضهاش در سال ۲۰۱۱، تاثیری که پیچشها و تعلیقهای این فیلم بر فیلمهای بعد از خود گذاشته است، شگفتانگیز است که «اکس ماکینا» الکس گارلند محصول ۲۰۱۴، یکی از چندین برداشت آشکار از این فیلم است. این داستانی است که در آن شخصیتی که از روند تغییر شکل عذاب میکشد، تنها به شکل فیزیکی تغییر نمیکند، بلکه از نظر روانی نیز تغییر میکند. بهتر است قبل از اینکه چیزی از این فیلم لو رود، آن را تماشا کنید.
۴. منطقهی ۹ (District 9)
- محصول: ۲۰۰۹
- کارگردان: نیل بلومکمپ
- بازیگران: شارلتو کوپلی، جیسون کوپه، دیوید جیمز و …
- امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۹ از ۱۰
وقتی که کارگردان اهل آفریقایی جنوبی – کانادا، نیل بلومکمپ راه خودش را به سمت صنعت سینما در سال ۲۰۰۹ گشود، او رمان کوتاه سورئالیستی کافکا را با جهان شگفتانگیز فیلمهای علمی تخیلی درهم آمیخت. منطقهی ۹، فصلی نو در زندگی نوین فیلمهای ژانر ویدیوی پیداشده (Found Footage) بود، فیلمهایی که تصاویر داستانشان توسط شخصیتهای خود فیلم ضبط میشود و این فیلم توانست قواعد خودش را در این ژانر به شکل مبتکرانهای بنویسد. این فیلم بیشتر مدیون جهان فیلمهای فانتزی و اکشن است تا فیلمهای ژانر وحشت، که برای این سبک از فیلم بسیار نادر است. این فیلم همچنین ریشهی عمیقی در فرهنگ کشور آفریقای جنوبی دارد و مقدمهی بینظیرش از یک فضاپیمای بیگانه که در حالت ایستا بر فراز شهر ژوهانسبورگ شناور است، یکی از بهیادماندنیترین وجوه این فیلم است.
با بازی تراژیک و در عین حال پرشور از شارلتو کوپلی در تقش ویکوس که مامور دولتی متلاطمی از ادارهی امور بیگانگان و آدمفضاییهاست، ما تماشا میکنیم که طبیعت انسان از هر بیگانه یا موجود فضایی دیگری، درندهخو تر است. به خاطر وضعیت خراب سفینهی مادر آنها، بیگانههای شبیه میگو خودشان را در کمپ فقیرشدهی پناهندگان مییابند که در محلههای یهودینشین آفریقای جنوبی گسترده شده است: برزخی جهنمی که در سایهی هنر و صنعت آنها باقی میماند. هنگامی که ویکوس در میانهی همه چیز، بررسی موشکافانهای از اوضاع دارد، او تصادفا با چیزی برخورد میکند و از آن به بعد ما از دید انگشتانی بازشده به تماشا مینشینیم، در حالی که او آرامآرام از یک انسان به هیولا تبدیل میشود.
۵. خام (Raw)
- محصول: ۲۰۱۶
- کارگردان: ژولیا دوکورنو
- بازیگران: گرونس ماریلیه، الا رامپف، لوران لوکا و …
- امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
بر خلاف فیلمهای دیگر این فهرست، فیلم «خام» اندکی با سایر آثار تفاوت دارد، به این دلیل که هیچ تغییر فیزیکی اتفاق نمیافتد. با توجه به این موضوع، این فیلمی دربارهی دگردیسی با حس و حال داستان کافکا نیست، اما توانایی گرونس ماریلیه در به تصویرکشیدن زوال شخصیتش و قراردادن آن در نقطهی کانونی این فیلم، آن قدر کافی هست که تیک این گزینه بخورد. این فیلم که دربارهی دانشجوی ۱۶ سالهی دامپزشکی به نام جاستین و میل و هوسهای ناگهانی او به خوردن گوشت خام است (فارغ از علت آن)، بهترین ضربه را میزند و از هیچ مشتی صرف نظر نمیکند و سقوط خطرناک جاستین به سبک زندگی گوشتخواری خود، تنها نصف ماجراست.
نکتهی دیگر شایان ذکر این است که «خام» در حقیقت یک شروع است و مثل قرصی است که به سختی میشود آن را قورت داد، آن هم با درنظر گرفتن تکنیک سینمایی فیلم که نشان از تبحر و استادی کارگردان دارد. در پایان این فستیوال ترس، جاستین تبدیل به یک حیوان شده است؛ در قیاس با گیاهخوار ساکت و ترسویی که قبلا بود، و این اجازه را به دگرگونی میدهد که جای خودش را محکم کند و دیگر بازگشت به قبل امکانپذیر نشود. فیلم ترسناک دوکورنو از دیگر معاصرانش بیشتر زنده میماند آن هم به این دلیل که تا چه اندازه میتواند به پیش رود و شاهکار آوانگارد دیگری را به سینمای مولف فرانسه که پیش از این نیز آثاری بیبدیل را ساخته بود، اضافه میکند.
۶. تتسوئو: مرد آهنین (Tetsuo: The Iron Man)
- محصول: ۲۰۱۶
- کارگردان: شینیا تسوکاموتو
- بازیگران: تومورو تاگوچی، کی فوجیوارا، شینیا تسوکاموتو و …
- امتیاز متاکریتیک: ـــ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
به شکل بالقوه، این فیلم غیرمعمولترین اثر در بین فیلمهای این فهرست است و ساختهی سیاه و سفید شینیا تسوکاموتو، فیلم سورئالیستی «تتسوئو: مرد آهنین»، گواهی است بر وقتی که انسان به حال خودش رها شود، قوهی خیالپردازیاش تا کجا میتواند به پیش برود. داستان این فیلم، حول مردی شکنجهشده و تبدیل تدریجی او به موجودی مکانیکی و تماما مصنوعی است و «تتسوئو: مرد آهنین» برخوردی آشفته از فیلمی در ژانر ترس با درجهی سنی R با تفسیری گزنده از جامعه است، جوری که تا به حال سینما چنین فیلمی را به خود ندیده است.
ترکیب علاقهی غیر معمول از نوع تمایلات جنسی به فلز با ۶۷ دقیقهی شکنجهی جنسی تمام عیار از نوع سادیسمی و مازوخیستی میتوانست بیمعنی شود اگر مفهومی درون خود نداشت، اما ساختهی تسوکاموتو هر چیزی به جز یک اثر تهی و بیارزش است. این فیلم که در آن واحد، از صنعت انتقاد میکند و در عینحال نگاهی دلسوزانه به مرد کارگر ازکارافتاده دارد، تتسوئو در جلوههای میدانیاش، انگشت به دهانمان میگذارد و موفق میشود تا پیام نهفتهی درون خودش را برساند و این فیلم را به یکی از مدعیان و انتخابهای اصلی در کتابهای تاریخ فیلمهای نیمهشب تبدیل کند. این فیلم ضیافتی با بودجهای کم از استاپموشن انقلابی و فیلمهای بعد از جنگ هستهای با ترکیبی از دگرگونیهای سبکی کراننبرگ است و شاید تنها فیلمی است که ترکیبی است از فیلم انیمیشنی «آکیرا» محصول ۱۹۸۲ به کارگردانی کاتسوهیرو اوتومو و «کلهپاککن» محصول ۱۹۷۷ به کارگردانی دیوید لینچ.
۷. قوی سیاه (The Black Swan)
- محصول: ۲۰۱۰
- کارگردان: دارن آرونوفسکی
- بازیگران: ناتالی پورتمن، ونسان کسل، میلا کونیس و …
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
اگرچه وجوه مربوط به دگرگونی در «قوی سیاه» تا آخر قصه شکوفا و نمایان نمیشود، اشتباه بزرگی است اگر این فیلم ماندگار و مسحورکننده از دارن آرونوفسکی را در این فهرست قرار ندهیم. این فیلم که داستانش بر روی زندگی یک بالرین به اسم نینا سایرز متمرکز است (با بازی تماشایی و بیعیب و نقص ناتالی پورتمن)، آرونوفسکی پارانویای در حال ظهور از فیلمهای برجستهی ژانر وحشت به مانند «سوسپیریا» محصول ۱۹۷۷ ساختهی داریو آرجنتو را به یاد میآورد؛ سالنهای بزرگ رقص و آکادمی که رقابت شدید و تنگاتنگی برای کسب موفقیت وجود دارد و این موضوع در بخش اعظمی از وحشت تافته بر پیکرهی فیلم حضور دارد.
همانگونه که در فیلمهای آرونوفسکی رایج است، همکار همیشگی او یعنی تصویرهای متیو لیباتیک بیش از هر زمانی دیگری گیرا و جذاب است، و تنها بر وحشت و ترس این محیط پر از فشار و تنش میافزاید. به مانند «فیلم مرثیهای برای یک رویا»، این فیلم نیز با غم و اندوه عجین شده است، اما زیر پوست آن، طنینی مبهم از امید به گوش میرسد. «قوی سیاه» با اطمینان و قرص و محکم عمل میکند و جلوههایی از وحشت جسمی و خون، آن را به چالشی برای افراد زودهراس تبدیل میکند، اما ترسناکترین چیز دربارهی این فیلم، تفسیر نیهیلیستی آن از مسئولیت است. ما در این فیلم یاد میگیریم که مسئولیت به همان که اندازه یک برتری و امتیاز هست، یک نفرین نیز هست و تبدیل نینا به شکل یک هیولای درنده، تنها بخشی از ماجراست.
۸. گرگنمای آمریکایی در لندن (An American Werewolf in London)
- محصول: ۲۰۱۶
- کارگردان: جان لندیس
- بازیگران: دیوید ناتن، جنی آگاتر، گریفین دان و …
- امتیاز متاکریتیک: ۵۵ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۵ از ۱۰
به دلایل مشخص، همهی فیلمهای گرگنمایی به نوعی وجه اشتراکی با رمان کوتاه تحسینشدهی کافکا دارند، اما «گرگنمای آمریکایی در لندن» بهترین آنها است. فیلم برجستهی ترسناک و کمدی جان لندیس، انقلابی هم در ترکیب ژانر و هم در جلوههای میدانی وحشتآور بود و در کنار اینها، چهرهپردازی ریک بیکر در کنار چهرهپردازی راب باتین برای فیلم «موجود» محصول ۱۹۸۲، نقطهی اوج این کار بر روی محصولات موفق دههی ۸۰ میلادی است. اما داستان این فیلم: دو توریست آمریکایی به انگلیس سفر میکنند و گرگنمایی به آنها حمله میکند و بعد از این اتفاق، این دو فرد خودشان را در تسلسل تلاششان برای قانعکردن مردم محلی از وقوع این اتفاق مییابند. نتیجه چیست؟ صحنههایی پر از خون و مادههایی لزج و البته کمدی. کارگردانی سفت و مقید لندیس، همهی اینها را تا پایان به شکلی کنایهآمیز با خود جلو میبرد.
لیکانتروپی یا خودگرگانگاری، موضوعی نیست که بتواند خودش را در اختیار مضمون کمدی بگذارد، اما با کارهای امتحانپسدادهی لندیس در این ژانر (از قبیل برادران آبی، خانهی حیوان و سفر به آمریکا)، تمامی ضربآهنگهای کمدی ماجرا کاملا طبیعی جلوه میکند. برای هر یک از طراحیهای حال به همزن ریک بیکر، شوخیها و شیرینکاریها و در مقابل هیجانات شدید به یک اندازه وجود دارد، که ترکیبی بیعیب و نقص از قهقهه و فریادهای بیامان را در این فیلم ارائه میکند. البته فیلمهای دیگری از دههی ۸۰ وجود دارد که پای فیلمهای گرگنمایی، ریسک زیادی کردند برای مثال فیلم «زوزه» از جو دانته محصول ۱۹۸۱ که نمونهای بارز است، اما با اطمینان میتوان گفت که هیچ خللی بر موفقیت شاهکار لندیس وارد نکرده است. اگر صحبت تبدیل و دگرگونی به میان بیاید، هیچ چیز در تاریخ با آن سکانس ماه کامل قابل مقایسه نیست. CGI اگر تمام زورش را هم بزند و تمام آرتیستهای دنیا را هم جمع کند، نمیتواند حتی به یک قدمی این سکانس نزدیک شود.
۹. مگس (The Fly)
- محصول: ۱۹۸۶
- کارگردان: دیوید کراننبرگ
- بازیگران: جف گلدبلوم، جینا دیویس، جان گتز و …
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۶ از ۱۰
مثل فیلم «گرگنمای آمریکایی در لندن»، مگس نیز یکی از بایدهای حضور در این فهرست است. کمتر فیلم ترسناکی توانسته است تا این حد به ترجمهای دقیق ار کتاب کافکا نزدیک شود و کراننبرگ هنوز هم در تلاش است تا محکم و استوار، امضایش را پای سبک بصری مرجع چنین فیلمهایی بزند. در این فیلم چهرهی جدیدی به نام جف گلدبلوم در نقش ست براندل ظاهر میشود، دانشمندی بینظیر که ماشین تلهپورت میسازد و خودش را به عنوان اولین انسان برای آزمایش این دستگاه، منتقل میکند و ما شاهد تماشای ترس هستیم وقتی که براندل متوجه خطایی نهفته در آزمایش میشود؛ او به هنگام انتقال تنها نبوده است.
بازیگر دیگر این فیلم جینا دیویس است که بازیاش در این فیلم، نقشی تعیینکننده در حرفهاش داشت و موسیقی متن گیجکنندهای این فیلم، دستپخت آهنگساز پرآوازه یعنی هاوارد شور نیز به این معجون ترسناک اضافه شده است و «مگس» در رقابت برای کسب عنوان بهترین فیلم دربارهی دگرگونی فیزیکی است. بسیار شبیه به فیلم «موجود» جان کارپنتر محصول ۱۹۸۲، این اثر نیز یکی از معدود بازسازیهایی است که خیلی بهتر از فیلم اصلی ظاهر میشود و با اعتماد به نفسی مثالزدنی، باورپذیری چهرهپردازی خود را به نمایش میگذارد که برای آن جایزهی اسکار را نیز از آن خود کرده است. این فیلم که نواقص پیش پاافتادهی فیلمهای دههی ۶۰ را بهبود میبخشد، دستاورد نمادین کراننبرگ، داستان عاشقی جفادیده را در دستش میگیرد و آن را با کله به جهانی با وسواس و علاقهی مفرط از جنس فرانکنشتاینی پرتاب میکند. بترسید، خیلی بترسید.
۱۰. احوال دگرگونشده (Altered States)
- محصول: ۱۹۸۰
- کارگردان: کن راسل
- بازیگران: ویلیام هرت، بلر براون، باب بالابان و …
- امتیاز متاکریتیک: ۵۸ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶/۹ از ۱۰
دربارهی موضوع سیر قهقرایی فیزیکی، هیچ فیلمی به اندازهی «احوال دگرگونشده» کن راسل، به زیبایی پیر نشده است. راسل که مشهورترین فیلمش یعنی «شیاطین» محصول سال ۱۹۷۱، به دلیل مضامین کفرآمیزش، کاتهایی را تجربه کرده بود که به فیلم آسیبی جدی زد، بیشتر به خاطر این شناخته شده است که مرزهای سانسور را جابهجا کرده است و هیچ وقت از استودیوی سازندهاش به عنوان یک فیلمساز شکست نخورده است و سعی کرده است که تجربه کند و سرزمینهای نانشاخته را کشف کند. مثل فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» کوبریک محصول ۱۹۶۸ یا «درخت زندگی» ترنس مالیک محصول ۲۰۱۱، «احوال دگرگونشده« مخاطب را به سفری وهمآلود ورای قلمروی ادراک انسان میبرد و بازی جنونآمیز ویلیام هرت در قلب این داستان، در تمام لحظات آن تا پایان عرفانیاش ادامه دارد.
مثل فیلمهای مذکور، قهرمان پرتوان فیلم، دانشمندی به شدت مشتاق است، کسی از روی هوس و به طور مشخص روی مرزهای آگاهی انسان کار میکند. به مجرد کشف ترکیبی توهمزا که توسط یک قبیلهی بومی آمریکایی که او دربارهاشان در مکزیک تحقیق میکرد، استفاده میشد، شخصیت هرت وارد الگویی چرخهای از آزمایشهایی قوی میشود که تنها کسانی که به او بها میدهد، تکههایش را برمیدارند.
وقتی که تغییر شکل فیزیکی به تدریج اتفاق میافتد، غولهای جلوههای چهرهپردازی یعنی ریک بیکر و دیک اسمیت آنجا هستند که کارشان را انجام دهند و این فیلم را به یکی از قدرندیدهترین نمایشها در جلوههای میدانی تبدیل کنند. کن راسل و نویسندهی تحسینشده پدی چایفسکی دو نیروی مقابل هم هستند، یک از حیث بصری و یکی از دید ادبی، ترکیبی فرا روشنفکری که با جهشی، راه جهنم را نشان میدهد. در پایان، «احوال دگرگونشده» ارزش خود را به عنوان نمونهای از مصداق این عبارت ثابت میکند: بگذار تیری بزنیم شاید به هدف خورد و البته تیری هم نیست که به هدف نخورد. ما چیزی جز میمونهای بیمو نیستیم که یاد گرفتهاند چگونه عاشق شوند و این فیلم این موضوع را میداند. نقطهی اوج دگردیسی در سینما.
منبع: Taste of Cinema
فیلم raw اصلا اصلا اصلا پیشنهاد نمیکنم بشدت چرت و چندش آور
من نمیدونم این فراسنویا چشونه اینقدر تو ساختن فیلم اشغالی تبهر دارن حیف نتی که حروم دانلودش بشه چه برسه به یک ساعت و چها دقیقه زمان با ارزش
اسپایدر من
مجموعه گرگ و میش
داراکولا
لوگان
کاپتان امریکا
…..
این چه لیستی بود
اصلا اینهایی که این مقالات رو مینویسن
آیا فیلم و سریال می بینند
عجیبه
عالی و جالب بود 👌
لیست پر و پیمون و خیلی خوبی بود.
(The Skin I Live in) هم به شدت پیشنهاد می شه.شاهکار👌
سلام بسیار عالی
ممنون میشم فیلم عاشقانه غمگین شبیه به فیلم بخت پریشان معرفی کنید
بسیار عالی ممنون از مطلب خوبتون
سلام بسیار ممنون عالی بود 👌🏻🙏🏻