۱۰ فیلم برتر جان وین؛ شمایل قهرمان کلاسیک وسترن (پرتره‌ی یک بازیگر)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۴ دقیقه

جان وین سال‌ها ایفاگر نقش قهرمان کلاسیک آمریکایی بود. شمایلی آشنا برای مردم آن سوی اقیانوس آرام که قهرمان خود را در دل نبرد با سرخ پوست‌ها، راهزنان و جایزه بگیرها می‌دیدند و در نهایت پیروزی او را طلب می‌کردند. جان وین ایفاگر نقش مردانی بود که ذره ذره آمریکا را ساختند تا نتیجه‌ی تلاش‌ آن‌ها تبدیل به شیوه‌ زندگی و البته آرمان‌های مردم آن کشور در قرن بیستم شود. وی را بیش از هر چیز و هر جا در فیلم‌های وسترن و به عنوان قهرمان نمونه‌ای آن به یاد می‌آوریم اما اگر شهرتش را محدود به حضور در این ژانر بدانیم، بیش از هر کس در حق خود جفا کرده‌ایم. در این فهرست به ۱۰ فیلم برتر با هنرنمایی جان وین پرداخته‌ایم.

ماریون روبرت موریسون با نام هنری جان وین، زندگی هنری و سینمایی خود را بیش از هر کس به جان فورد بزرگ مدیون است. او در دوران سینمای صامت، شغل خود را به عنوان بازیگر شروع کرد و خیلی زود با جان فورد رفیق شد. پس از حضور در چند فیلم نه چندان خوب در همان دوران، جان فورد او را برای بازی در فیلم مسیر بزرگ (the big trail) به دیگر فیلم‌ساز بزرگ سینمای کلاسیک آمریکا یعنی رائول والش پیشنهاد کرد. پس از بازی در این فیلم او در تعدادی فیلم فراموش‌شدنی به بازیگری پرداخت تا اینکه در سال ۱۹۳۹ خود جان فورد با سپردن نقش رینگو کید در فیلم دلیجان، از وی یک ستاره‌ی بین المللی ساخت. از این پس راه جان وین برای درخشش هموار شد و او قدم در مسیری گذاشت که به موفقیت ختم شد.

حال جان وین می‌توانست در فیلم‌های مختلف و در ژانرهای مختلف حاضر شود اما این درخشش در سینمای وسترن بود که نام او را بیش از پیش سر زبان‌ها انداخت. به همین دلیل تا مدت‌ها کسی هنر بازیگری وی را جدی نمی‌گرفت و چهره‌ی خشن و البته اندام درشتش علت موفقیتش فرض می‌شد؛ اما فیلم‌سازی مانند هوارد هاکس حاضر بود تا چیز دیگری از او بیرون بکشد و در سال ۱۹۴۸ با فیلم رودخانه‌ی سرخ، تصویری از یک هنرمند از جان وین بر پرده‌ی سینما بیاندازد.

حال دیگر می‌شد به جان وین در بازیگری هم اعتماد کرد، تا آنجا که جان فورد از این پس نقش‌های پیچیده‌تری به او پیشنهاد می‌کرد. پس از پایان بازی در فیلم دختری با روبان زرد جان فورد در حضور همه از وی تجلیل کرد و سپس یکی از سخت‌ترین شخصیت‌های سینمایش، یعنی بازیگر اصلی فیلم مرد آرام را به او سپرد تا اینکه رسید به سال ۱۹۵۶ و بازی در معروف‌ترین نقش عمرش (شاید هم معروف‌ترین شخصیت سینمای کلاسیک) یعنی ایتن ادواردز فیلم جویندگان. جان وین در این فیلم موفق شد طیف متنوعی از احساسات را با استادی بر پرده‌‌ی سینما و مقابل دوربین جان فورد به تصویر بکشد اما عجیب اینکه با وجود این همه نقش معرکه، او هنوز هم موفق به دریافت جایزه‌ی اسکار نشده بود.

طنز زندگی جان وین در آنجا است که او با وجود اینکه جزء مطرح‌ترین بازیگران سینمای کلاسیک آمریکا بود و حضورش برای هر فیلمی غنیمت به شمار می‌رفت، به لحاظ هنر بازیگری چندان مورد علاقه‌ی منتقدان و داوران نبود و باید دوران تجدید نظرطلبی دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی می‌رسید تا بازی او مورد توجه قرار بگیرد. قضیه زمانی جذاب می‌شود که بدانیم این سینمای جدید خودش را در تعارض با سینمای قدیم معرفی می‌کرد و در بسیاری مواقع به ارزش‌های تثبیت شده در آن دوران حمله می‌کرد و جان وین چه در فیلم‌هایش و چه در جهان واقعی نمادی از همان ارزش‌های گذشته بود؛ اما در همین زمان بود که به خاطر بازی در فیلم شجاعت واقعی در سال ۱۹۶۹ میلادی موفق به کسب جایزه‌ی اسکار شد. از این پس حتی فیلم‌سازان و منتقدان مخالفش هم با احترام به دستاورد هنری وی نگاه می‌کردند.

جان وین امروزه یکی از شمایل‌های ماندگار تاریخ سینما است و به لطف کارگردانان بزرگ سینمای کلاسیک، چند پلان بازیگری او وارد حافظه‌ی تاریخی سینما دوستان در سرتاسر دنیا شده است؛ فقط کافی است به پلان‌های ابتدایی و انتهایی فیلم جویندگان یا سکانس فلاش‌بک فیلم مرد آرام  و چشمان نگران و ترسیده‌ی او در آن کلوزآپ با شکوه یا کل کل‌هایش در فیلم ریو براوو با والتر برنان یا قامت افراشته‌اش در دلیجان توجه کنید، تا بدانید تاریخ سینما تا چه اندازه مدیون ژست‌های جان وین است.

۱۰. طولانی‌ترین روز (The Longest day)

فیلم طولانی‌ترین روز

  • کارگردانان: کن آناکین (بخش‌های بریتانیا و فرانسه)، اندرو مارتون (بخش‌های‌ آمریکا)، برنارد ویکی (بخش‌های‌ آلمان)
  • دیگر بازیگران: هنری فوندا، رابرت میچم، رابرت رایان، ریچارد برتون، راد استایگر و شان کانری
  • محصول: ۱۹۶۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۷٪

یکی از ژانرهایی که جان وین زیاد در آن حاضر می‌شد و چند فیلم مطرح هم در آن دارد و البته کارگردانی هم کرده، ژانر جنگی است. پس از آغاز جنگ دوم جهانی و شرکت آمریکا در آن جنگ بزرگ و البته پیروزی ارتش این کشور، طبیعی بود که نماد آمریکایی سینما یعنی جان وین در چند فیلم با محوریت این جنگ شرکت کند. فیلم پر است از بازیگران رنگارنگ و ستارگان مهم تاریخ سینما؛ همین موضوع تماشای فیلم را جذاب می‌کند.

داستان فیلم حول حمله‌ی ارتش آمریکا به خاک اروپا در شش ژوئن ۱۹۴۴ معروف به d-day شکل گرفته است. تمام تلاش سازندگان فیلم صرف این شده تا آن روز مهم تاریخ جنگ جهانی دوم به درستی ساخته شود و برای مخاطب قابل باور شود. داستان فیلم هم در چند منطقه‌ی مختلف از دنیا می‌گذرد، پس طبیعی است که تمرکز سازندگان بیش از هر چیز بر دلاوری‌ها و تلاش رزمندگان باشد نه بر شخصیت‌ها. این موضوع زمانی قابل توجه می‌شود که بدانیم روایت پراکنده‌ی اثر، با همین تأکید بر جان فشانی‌ها است که اتحاد پیدا می‌کند و اگر این تأکید نبود با توجه به حضور سه فیلم‌ساز در پشت دوربین، ممکن بود با اثری شلخته روبه‌رو شویم که چند پاره است و حرفی برای گفتن ندارد. البته می‌توان فیلم طولانی‌ترین روز را در نهایت اثری از تهیه کننده‌ی بزرگ تاریخ سینما یعنی داریل اف زانوک به حساب آورد؛ چرا که او بر تمام مراحل پروژه نظارت داشت و آنقدر قدرتمند بود که کسی توان مخالفت با وی را نداشته باشد.

جان وین در این فیلم در کنار یکی دو جین بازیگر سرشناس دیگر حاضر شده است. فیلم طولانی‌ترین روز توانست در گیشه موفق باشد و خوب بفروشد، گرچه از سوی منتقدان چندان جدی گرفته نشد اما نمی‌توان آن را به لحاظ تکنیکی ستایش نکرد. فیلم طولانی‌ترین روز به خاطر تصویربرداری خوبش موفق شد جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم‌برداری را از آن خود کند و در رشته‌ی بهترین فیلم هم نامزد جایزه‌ی اسکار شود اما آن جایزه را به فیلم درخشان دیوید لین یعنی لورنس عربستان (Lawrence of Arabia) باخت.

جان وین همواره طرفدار سیاست‌های کشورش به ویژه در زمان جنگ بود و حتی در دوره‌ای که اعتراض‌ها به سیاست‌های آمریکا در زمان جنگ ویتنام در داخل کشور فزونی می‌یافت و در سراسر دنیا هم احساسات ضد آمریکایی گسترش پیدا می‌کرد، با ساختن فیلم کلاه سبزها (the green berets) به کارگردانی خودش و مروین لیروی در سال ۱۹۶۸، از سیاست‌های کشورش در ویتنام دفاع کرد و به توجیه حمله به این کشور پرداخت.

«جنگ دوم جهانی. ژنرال آیزنهاور، فرمانده‌ی ارتش متفقین، تصمیم گرفته تا در سال ۱۹۴۴ به تاریخ ششم ژوئن به خاک اروپا حمله کند. هوا بسیار بد است و ارتش آلمان تصور نمی‌کند که نیروهای متفقین در این روز حمله کنند. از سوی دیگر آدولف هیتلر خوابیده و دستور داده کسی مزاحمش نشود. ارتش فرانسه و جبهه‌ی مقاومت این کشور، سیم‌های تلگراف را برای عدم ارتباط ارتش آلمان قطع می‌کنند و این در حالی است که آیزنهاور دستور می‌دهد تا ارتش متفقین از سه نقطه‌ی مختلف به نرماندی واقع در فرانسه حمله کنند …»

۹. شجاعت واقعی (True Grit)

فیلم شجاعت واقعی

  • کارگردان: هنری هاتاوی
  • دیگر بازیگران: گلن کمپل، کیم داربی و رابرت دووال
  • محصول: ۱۹۶۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪

در سال ۱۹۶۸ کتابی به نام شجاعت واقعی به قلم چالز پورتیس منتشر شد که حسابی سر و صدا کرد. داستان کتاب حول زندگی کلانتری درب و داغون و الکلی بود که به دختری کمک می‌کرد تا انتقام بگیرد. سناریوی کتاب مبتنی بر سناریوی انتقام بود اما نویسنده چنان به شخصیت کلانتر بها داده بود و چنان با جزییات کامل او را لا با لای خطوط کاغذ ترسیم کرده بود، که عملا داستان را باید داستان آن کلانتر به حساب می‌آورد؛ داستان مردی پا به سن گذاشته و بی هدف که سعی می‌کند تا دوباره روی پای خودش بایستد و برای بار آخر کاری را به درستی انجام دهد. این داستان بلافاصله توسط هالیوود خریداری شد تا هنری هاتاوی از آن فیلمی درخشان بسازد.

زمان دهه‌ی ۱۹۶۰ است. حال و هوای هالیوود و اساسا جامعه‌ی آمریکا شبیه به گذشته نیست. همه چیز در حال پوست‌اندازی است و عقاید آدم‌ها از صبح تا شب، بارها و بارها تغییر می‌کند. دیگر جایگاه ارزش‌ها مشخص نیست و از همه مهم‌تر جوانان از ارزش‌های پدران خود ناراضی و عاصی هستند. در چنین شرایطی طبیعی است که جان وین با آن سابقه‌ی سینمایی و البته آن سابقه‌ی اجتماعی/ سیاسی و توجه به سیاست‌های دست راستی در کشورش، آماج حمله‌ی دیگران باشد. در چنین قابی تصویر روستر کاگبرن، قهرمان داستان فیلم شجاعت واقعی را با خود جان وین در زمان ساخته شدن فیلم مقایسه کنید: داستان، قصه‌ی مردی است که هنوز هم برای انجام کارها به روش قدیمی باید به سراغ او رفت، حتی اگر زمانه تغییر کرده باشد و دوران او به سر آمده باشد.

روستر کاگبرن این فغیلم یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های تاریخ سینمای وسترن است. مردی یک چشم که حتی توان ایستادن هم ندارد و باید در سفر اودیسه‌وار پیش رو اول با دیوهای درونش روبه‌رو شود و از پس آن‌ها برآید تا سپس شایستگی گرفتن انتقام مرگ پدر دختر و سپس به دست آوردن آبروی خود را داشته باشد. در چین قابی هم بازی جان وین عالی است و هم هنری هاتاوی از پس کارگردانی کار به خوبی برآمده است. در واقع کهنه‌کاران هالیوود در آن دوران به خوبی نشان می‌دهند که هنوز هم دود از کنده بلند می‌شود: چه در داخل فیلم و چه در خارج از آن.

سال‌ها گذشت تا اینکه برادران کوئن هم در سال ۲۰۱۰ میلادی، علاقه‌ی خود را به کتاب و فیلم شجاعت واقعی نشان دادند. آن‌ها داستان کتاب را برداشتند و نقش اصلی را به جف بریجز معرکه سپردند. جف بریجز این فیلم نسبت به جان وین واقع‌گرایانه‌تر تصویر شده و وقار ذاتی جان وین را ندارد، بد دهن‌تر است و البته بیشتر هم سخنرانی می‌کند. تماشای هر دو فیلم می‌تواند چیزهای زیادی از عوض شدن زمانه و همچنین سینما به ما بیاموزد.

«متی راس دختر نوجوانی است که به تازگی فهمیده پدرش توسط آدمی پست که خود پدر استخدامش کرده، کشته شده است. او برای اینکه انتقام مرگ پدر را بگیرد در به در در جستجوی جایزه‌بگیری است تا اینکار را انجام دهد. در این میان به کلانتر پیر و البته دائمآلخمری به نام روستر کاگبرن بر می‌خورد و از وی می‌خواهد تا این کار را برایش انجام دهد …»

۸. تیرانداز (The Shootist)

فیلم تیرانداز

  • کارگردان: دان سیگل
  • دیگر بازیگران: جیمز استیوارت، لورن باکال
  • محصول: ۱۹۷۶، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۷٪

این آخرین فیلم جان وین به عنوان بازیگر است و جمع قدیمی‌ها هم حسابی در آن جمع است. جان وین در کنار جیمز استیوارت قرار گرفته تا دوباره یاد و خاطره‌ی فیلم با شکوه جان فورد یعنی مردی که لیبرتی والانس را کشت را زنده کند. لورن باکال هم مانند همیشه، حتی در زمانی که پا به سن گذاشته هم بی نظیر است و می‌تواند مخاطب را متوجه حضور گرم خود کند. زمانه هم دهه‌ی هفتاد میلادی است و یواش یواش دارد، تندروی‌های اوایل دهه، جای خود را به التیام زخم‌ها می‌دهد و کم کم زندگی جدیدی در آمریکا شروع می‌شود. تاریخ ورق می‌خورد اما فراموش نمی‌شود، بلکه فقط دورانی جدید آغاز شده است. همه‌ی این‌ها به معنای یک خداحافظی نهایی است؛ خداحافظی با جان وین و سینمایی درخشان که او یکی از نمادهای راستینش بود؛ خداحافظی باشکوه با مردی که مخاطبان سال‌ها ایستاده تشویقش می‌کردند.

به همین دلیل فیلم تیرانداز مانند یک مراسم وداع می‌ماند. می‌دانیم که جان وین در آن زمان با سرطان دست در گریبان بود و شخصیتی هم که او نقشش را بازی می‌کرد چنین بیماری داشت؛ یک هفت تیر کش سرشناس که از مرضی لاعلاج درد می‌کشد دقیقا خود جان وین بود. به همین دلیل فیلم تیرانداز بیش از هر چیزی ادای دین به شمایل جاودانه‌ی جان وین به عنوان قهرمان سنتی ژانر وسترن است و اینکه در دل داستان هنوز هم گذشته‌ی پر آوازه‌ی او حتی در آستانه‌ی مرگ دست از سرش برنمی‌دارد و نمی‌گذارد تا آسوده و در آرامش بمیرد، به همان اعتراض‌های سال‌های پایانی زندگی جان وین در زمان تجدید نظر طلبی هالیوود اشاره دارد.

فیلم تیرانداز اقتباسی از کتابی به همین نام به قلم گلندن سوارتوت است و برخی از دیالوگ‌های بی نظیر رمان در فیلم هم وجود دارد و البته دیالوگ نویسی فیلم در کل عالی است و اگر توجه کنیم که بیشتر آن‌ها از دهان بازیگران بزرگی مانند وین، استیوارت و باکال خارج می‌شود، بیش از پیش به چشم می‌آیند. افتتاحیه فیلم از همان اول یقه‌ی مخاطب را می‌گیرد و مشخص می‌کند که تماشاگر با چه نوع فیلمی روبه‌رو است و البته نام فیلم هم این موضوع را فریاد می‌زند؛ تصویر اسطوره‌ای جان وین سوار بر اسب و خلاص شدن از شر یک راهزن در کسری از ثانیه، آن هم در زمان کهنسالی نشان می‌دهد که چرا نام فیلم تیرانداز است. این فیلم شاید داستان آخرین تیراندازی است که دوست ندارد به مرگ عادی بمیرد و می‌خواهد مانند همیشه ایستاده، با قامتی افراشته با دنیا وداع کند.

در این میان و در یک قدمی مرگ، عشقی پر از حیا و دلچسب میان دو شخصیت اصلی فیلم شکل می‌گیرد. عشق دو انسان قدیمی و با اصول به یکدیگر که دیگر در این دنیا جایی را ندارند و باید چشم به در بدوزند تا مرگ از راه برسد و آن دو را با خود ببرد. عوض شدن زمانه باعث نشده تا آن‌ها فراموش کنند که چه کسی بوده‌اند و از کجا آمده‌اند و از زندگی چه چیزی می‌خواستند. این درک مشترک از وضعیت خود باعث شده تا این عشق شریف، به یکی از آخرین امیدهای آدمی برای ادامه‌ی زندگی تا آخرین نفس تبدیل شود.

فیلم تیرانداز آخرین حضور جذاب جیمز استیوارت بر پرده‌ی سینما هم هست. او بعد از این فیلم در چهار اثر سینمایی دیگر بازی کرد که هیچ کدام فیلم قابل ملاحظه‌ای نیست. لورن باکال هم عالی ظاهر شده و همتای مناسبی برای جان وین در قاب‌های دو نفره است. دان سیگل هم کار خود را به خوبی انجام داده است؛ بالاخره او یکی از بهترین افراد سینمای آمریکا برای ساختن شخصیت‌های مرد به ته خط رسیده است.

«زمان سال ۱۹۰۱. جان برنارد بوکس به تیرانداز معروف است. وی وارد شهر کارسون سیتی واقع در ایالت نوادا می‌شود و به سراغ رفیقش دکتر هاستتلر می‌رود. دکتر خبر بدی برای او دارد چرا که متوجه می‌شود جان به سرطان مبتلا است. جان فقط چند روز دیگر زنده خواهد ماند؛ این در حالی است که گذشته‌ی او به عنوان یک هفت‌تیر کش دست از سرش بر نمی‌دارد …»

۷. پسران کیتی الدر (The Sons of Katie Elder)

فیلم پسران کیتی

  • کارگردان: هنری هاتاوی
  • دیگر بازیگران: دین مارتین، مارتا هایر
  • محصول: ۱۹۶۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪

هنری هاتاوی یکی از بزرگ‌ترین وسترن ‌سازان تاریخ آمریکا است که نامش متاسفانه در سرزمین ما مهجور مانده و کمتر آثارش مورد توجه علاقه‌مندان سینما قرار گرفته است. فیلم پسران کیتی الدر بهترین فیلم او است و داستان آن به انتقام یک خانواده از خانواده‌ای دیگر ارتباط دارد که برای یک مشت دلار همه چیز خانواده‌ی اول را از بین برده‌اند. داستانی درباره‌ی شرافت و افتخار و البته پیدا کردن هویت با محوریت بازپس گیری یک زمین خانوادگی.

فیلم‌برداری فیلم خیره کننده است و دشت‌ها و بیابان‌های مکزیک به خوبی جایگاه موقعیت افراد حاضر در صحنه را مشخص می‌کند. بازی بازیگران خوب است و البته دین مارتین با آن طنز ملیحی که در بازی خود دارد از بقیه موفق‌تر است. اما این جان وین است که با کاریزمای ذاتی خود فیلم را از آن خود می‌کند، البته با وجود اینکه کمی برای نقشی که در آن ظاهر شده، پیر به نظر می‌رسد. گاهی می‌توان تصور کرد که وی می‌تواند جای پدر کشته شده‌ی دیگر برادرها باشد. پسران کیتی الدر اما بیش از هر چیزی به کارگردانی درخشان هنری هاتاوی وابسته است. او مانند یک فیلم‌ساز بزرگ کلاسیک همه چیز را به خوبی می‌چیند و سپس وقتی مخاطب شرایط را درک کرد، یکی یکی گره افکنی می‌کند تا به موقع آن‌ها را از هم باز کند.

همکاری جان وین و دین مارتین مخاطب اهل سینما را به یاد همکاری مطبوع و لذت بخش این دو نفر در فیلم ریو براوو به کارگردانی هوارد هاکس می‌اندازد. در آن فیلم شخصیت جان وین مانند یک برادر بزرگتر پشت شخصیت دین مارتین می‌ایستد و از وی حمایت می‌کند تا او از چاه بیرون بیاید. در این فیلم هم دوباره همین اتفاق شکل می‌گیرد، با این تفاوت که در اینجا شخصیت دین مارتین مانند آن فیلم دست به عصا و سر در گریبان نیست. هنری هاتاوی به قدر کافی به هر دو اجازه‌ی عرض اندام می‌دهد و به شخصیت آن‌ها نزدیک می‌شود. پس هر دو بازیگر می‌توانند توانایی خود را در ارائه‌ی قهرمان‌های وسترن به رخ بکشند.

فیلم پسران کیتی الدر جزء آخرین فیلم‌های شاهکار وسترن کلاسیک در تاریخ سینما است. در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی و با پیدا شدن سر و کله‌ی فیلم‌های وسترن اسپاگتی که زادگاهی غیر آمریکایی و ایتالیایی داشتند، این آمریکایی‌ترین ژانر تاریخ سینما یواش یواش نفس‌های آخر خود را کشید و از پرده‌ی سینماها محو شد تا سالانه یکی دو فیلم قابل دفاع این‌چنینی ساخته شود. هنری هاتاوی هم از آخرین وسترن سازان قدیمی بود که هنوز می‌دانست چگونه از ستارگان سینمای آن زمان به ویژه جان وین بازی بگیرد. جامعه‌ی آمریکا داشت پوست عوض می‌کرد و زمانه با معیارها و ارزش‌های اخلاقی گذشته قابل سنجش نبود. این موضوع در سینما بیش از همه به ژانر وسترن و البته خوش‌خیالی سینمای موزیکال ضربه زد؛ چرا که دیگر کسی برای قهرمان تکرو و متکی به خود ژانر وسترن و عشق و عاشقی و آواز ژانر موزیکال تره هم خرد نمی‌کرد.

«پسران کیتی الدر با نام‌های جان، باد، تام و مت برای مراسم تدفین مادرشان به تگزاس بازمی‌گردند. به محض ورود آن‌ها پدرشان کشته می‌شود. پسرها تصور می‌کنند که مورگان و پسرش که املاک خانوادگی آن‌ها را تصرف کرده‌اند، پدر را به قتل رسانده‌اند. مورگان کلانتر شهر را می‌کشد تا پسران الدر را به عنوان قاتل معرفی کند اما این چهار پسر قصد انتقام مرگ پدر خود را دارند …»

۶. مردی که لیبرتی والانس را کشت (The man who shot Liberty Valance)

فیلم مردی که لیبرتی

  • کارگردان: جان فورد
  • دیگر بازیگران: جیمز استیوارت، لی ماروین و ورا مایلز
  • محصول: ۱۹۶۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۴٪

اگر در دلیجان و جویندگان روند تشریح گام به گام شخصیت برگزیده‌ی جان فورد به تصویر در می‌آید، در مردی که لیبرتی والانس را کشت این قهرمان از جایگاه زمینی فراتر می‌رود و به اسطوره تبدیل می‌شود؛ اسطوره‌ای که بدون وجود او آمریکا به این شکلی که اکنون وجود دارد، نبود.

جام وین این فیلم در همان قامت همیشگی ظاهر شده است. او همان قهرمان نمادین سینمای وسترن است؛ کسی که همه می‌توانند روی کمکش حساب باز کنند و وقتی حضور دارد، خطر از جامعه به دور است. در این فیلم لیبرتی والانس به عنوان شرور قصه فقط زمانی سربه‌سر اهالی نمی‌گذارد و دست از پا خطا نمی‌کند که او آن حوالی باشد. مردم هم این قضیه را می‌دانند و با حضور گرم وی احساس آرامش می‌کنند.

اما چیزی این وسط در حال عوض شدن است. زمانه‌ی جدیدی در راه است که قهرمانان خود را طلب می‌کند. مردان و زنانی از جنس جدید که به جای هفت‌تیر، قلم به دست می‌گیرند و به جای قانون قاطع و البته خشن غرب، قانون مدنی را تصویب می‌کنند. زمان انتخابات است و در این بزنگاه برای آن ششلول بند قدیمی دیگر جایی نیست. پس او باید دنبال راهی باشد تا درست و حسابی کلکش کنده شود و قدم نهایی برای پاسداری از مردمان غرب آمریکا را بردارد؛ او باید از نماینده‌ی آینده‌ی آمریکا محافظت کند، همان مردی که به جای اسلحه، قلم به دست دارد.

جان فورد برای بیان این نکته سکانس بی نظیری خلق کرده است؛ سکانسی که در آن جان وین به جیمز استیوارت هفت‌تیر کشی یاد می‌دهد نه تنها از بهترین سکانس‌های تاریخ سینما است، بلکه حاوی همین نگرش فورد از آغاز شیوه‌ی جدیدی از زندگی هم هست. و البته این جمله‌ی کلیدی فیلم هم همواره به یادگار خواهد ماند: اینجا غربه؛ وقتی افسانه‌ها به واقعیت غلبه می‌کنند، افسانه را انتخاب کن. گویی خود فورد سال‌ها است که چنین می‌کند.

جان وین و جیمز استیوارت در قالب این دو نقش عالی ظاهر شده‌اند. جلال و جبروت جان وین، همانی است که باید باشد. او به خوبی توانسته نقش آدمی که می‌داند دورانش به سر آمده را بازی کند و به ویژه حسادت نقش در قبال از دست دادن معشوق را عالی بازی کرده است. از سوی دیگر جیمز استیوارت به خوبی توانسته نقش آدمی دست و پا چلفتی که فقط با کتاب‌هایش روزگار گذرانده و از جهان خشن غرب چیزی نمی‌داند را بازی کند. اما می‌ماند لی ماروین که نماد شرارت محض است، ولی زمانی بازی او جذاب می‌شود که دقت کنیم او به خوبی توانسته روی مرز باریک ادعاهای تو خالی و ترسش در حضور جان وین حرکت کند.

تمام فیلم در یک فلاش‌بک می‌گذرد. اکنون با جامعه‌ای متمدن سر و کار داریم. اما می‌دانیم که غرب همیشه هم اینگونه نبوده است. پس راوی با بازی معرکه‌ی جیمز استیوارت داستانی را آغاز می‌کند که در آن جان فورد پرونده‌ی شخصی چگونگی متمدن شدن غرب را می‌بندد تا با صدای رسا اعلام کند که از جایی به بعد و با حاکمیت نظم و قانون، وسترنر بزن‌بهادر باید از بین می‌رفت تا مردی از جنس قانون کنترل شهر را به دست بگیرد.

اگر فیلم مردی که لیبرتی والانس را کشت ساخته نمی‌شد، نمی‌توانستیم با قاطعیت جان وین را نماد این نوع سینما بدانیم. چرا که او با فیلم دلیجان مسیری را آغاز کرد که مقصدش همین فیلم بود. مسیری که از جدال با سرخ پوست‌ها و هف‌تیرکشان و گریز از قانون شروع می‌شد و پس از سر و سامان دادن به خانه و کاشانه در فیلم جویندگان، به نفع حاکمیت قانون تمام می‌شد. پس با آغاز زندگی متمدنانه و اتمام زندگی به شیوه‌ی غرب وحشی، دفتر زندگی نماد آن هم بسته می‌شد.

«سناتور استودارد به همراه همسرش برای مراسم ترحیم شش‌لول بندی تازه درگذشته وارد شهر کوچکی می‌شوند. همه‌ی اهالی گمان می‌کنند که سناتور سال‌ها پیش راهزن معروفی به نام لیبرتی والانس را از پا درآورده و شهر را از شر او نجات داده است. سناتور تصمیم می‌گیرد برای خبرنگاری داستان آن واقعه را تعریف ‌کند …»

۵. رودخانه سرخ (Red River)

فیلم رودخانه سرخ

  • کارگردان: هوارد هاکس
  • دیگر بازیگران: مونتگمری کلیفت، والتر برنان و جوآن درو
  • محصول: ۱۹۴۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪

اگر قرار باشد بهترین بازی جان وین در تاریخ سینما را انتخاب کنیم، بدون شک نقش‌آفرینی او در قالب نقش اصلی رودخانه سرخ می‌تواند یکی از گزینه‌ها جایی بعد از فیلم مرد آرام باشد. داستان به وجود آورندگان غرب و پیشگامان فتح آن پهنه‌ی وسیع در دستان هوارد هاکس تبدیل به مکاشفه‌ای برای درک چگونگی رسیدن به یک هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و هم‌چنین آشتی میان دو نسل مختلف می‌شود.

هوارد هاکس در دو شکل روایتگری داستان‌های سینمای وسترن طبع‌آزمایی کرد؛ او هم به سراغ داستان پیشگامان غرب آمریکا رفت و رودخانه سرخ را ساخت و هم به داستان زمانی سرک کشید که قانون داشت جایگزین بدویت و خوی وحشی مردم در آن جغرافیای خشن می‌شد. اما هاکس یک اصل را هیچ‌گاه فراموش نکرد؛ اهمیت دادن به شخصیت و روابط آدم‌ها و ارجحیت دادن مکاشفه در باب انگیزه‌های آن‌ها نسبت به هر چیز دیگر. هاکس بر خلاف جان فورد گاهی احساساتی می‌شد و به درون آدم‌هایش نفوذ می‌کرد.

آنچه که برای هوارد هاکس به مانند جان فورد در حین ساخت وسترن‌هایش اهمیت داشت، حفظ باور به اسطوره‌ی آمریکایی و تلاش برای زنده نگاه داشتن آن است. اما این به آن معنی نیست که هوارد هاکس همه چیز را مقدس می‌سازد یا دست به دامان شعار دادن می‌شود؛ بلکه کاملا برعکس، او اسطوره‌ی آمریکایی فیلمش را در رودخانه سرخ تا مرز فروپاشی پیش می‌برد و انتخابی سخت در مقابلش قرار می‌دهد تا مجبور شود پس از تصمیم گرفتن تا پایان عمر با آن انتخاب زندگی کند.

پس اسطوره آمریکایی از دید هوارد هاکس متفاوت از آن چیزی است که ما عموما توقع آن را داریم. اسطوره و رویای آمریکایی در ذهن او فقط از وجود فرصت‌های برابر یا انتخاب‌های ساده شکل نمی‌گیرد؛ بلکه با انتخاب‌های سخت و گذر از مسیرهای خطرآفرین و پر پیچ و خم است که قهرمان آمریکایی زاده می‌شود. ضمن اینکه این قهرمان حال باید دین خود را هم به اطرافیانش ادا کند تا شایسته‌ی رسیدن به مقام اسطوره باشد. و البته در این ادای دین، کمتر نشانی از تراژدی‌های عظیم جان فوردی است؛ چرا که هاکس بر خلاف فورد، می‌تواند قهرمان خود را در اوج خوشبختی رها کند و کمی خنده بر لب‌های او بکارد.

هوارد هاکس وسترن‌ساز متفاوتی در تاریخ سینمای آمریکا است. عادت کرده‌ایم که سینمای وسترن را با قاب‌های باز و تصویرهای فراخ و بازش از دشت‌ها و مزارع و گله‌های حیوانات ببینیم. اما او برای نزدیک ماندن به شخصیت‌هایش و کاویدن درون آن‌ها، قاب‌هایش را بسته‌تر نگه می‌دارد و آدم‌ها را موضوع اصلی داستان‌های خود قرار می‌دهد.

در این وسترن هم از این جلوه‌گری‌ها وجود دارد. شخصیت‌ها مهم‌تر از داستان هستند و تقابل دو مرد از دو نسل بسیار مهم‌تر از سفر دور و درازی است که آن‌ها و همراهانشان با گله‌‌ی گاوها طی می‌کنند. واقع‌گرایی تصاویر فیلم دیگر وجه تمایز رودخانه سرخ با دیگر آثار وسترن است. در واقع چسبیدن هاکس به واقعیت موجود در این فیلم در سینمای خودش هم کمتر وجود دارد و مثلا در دیگر وسترن نمونه‌ای او یعنی ریو براوو اصلا دیده نمی‌شود.

ترکیب بازیگران فیلم درخشان است. والتر برنان در قالب همیشگی‌اش به عنوان نقش فرعی مهم فیلم ظاهر شده و البته که توانسته قاب‌هایی را که در آن حاضر است از دیگران برباید و از آن خود کند. جان وین با وجود آنکه فقط ۷ سال از فیلم دلیجان گذشته و هنوز جوان است، در قالب پیرمردی سخت‌گیر مانند جواهری می‌درخشد و مونتگمری کلیفت هم در ابتدای راه خود در عالم بازیگری کم نمی‌آورد پا به پای برنان و وین تصاویر فیلم را از آن خود می‌کند.

«تام پس از آنکه محبوبش توسط مردمان قبیله کومانچی به قتل می‌رسد، بد اخلاق و کینه‌جو می‌شود. او پسری را به سرپرستی می‌گیرد که تنها بازمانده‌ی قتل عام کومانچی‌ها است. پس از سال‌ها تام تصمیم می‌گیرد که از مسیری که قبلا امتحان نشده، گله‌های گاو خود را عبور دهد و به میزوری برسد. در راه این دو مرد با هم دچار اختلافاتی عمیق می‌شوند که آن‌ها را در برابر هم قرار می‌دهد …»

۴. دلیجان (Stagecoach)

فیلم دلیجان

  • کارگردان: جان فورد
  • دیگر بازیگران: توماس میچل، جان کاراداین
  • محصول: ۱۹۳۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪

در مقدمه گفته شد که جان فورد در سینمای صامت نقشی به جان وین داده بود که او را به جای خاصی نرساند اما اولین حضور جان وین جوان در فیلم ناطقی از جان فورد به طرز غافلگیر کننده‌ای از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما هم هست. فیلمی که آندره بازن، تئوریسین بزرگ فرانسوی، آن را حد متعالی وسترن کلاسیک می‌نامید و امروزه به عنوان یکی از منابع آموزشی در کلاس‌های سینما معرفی می‌شود؛ حتی اورسون ولز بزرگ هم حین ساختن فیلم همشهری کین بارها و بارها به تماشای آن می‌نشست.

از همان نمای اولی که جان وین مقابل دوربین فورد قرار می‌گیرد، گویی فورد او را در قامت قهرمان آرمانی خود می‌بیند. توجه کنید که وین هنوز بازیگری ناشناخته است اما فورد در او گوهری کشف می‌کند که سال‌ها بعد برای مخاطب قابل درک می‌شود. این گوهر همان وجود رفتارهای متناقضی است که جان وین می‌تواند به بهترین شکل آن‌ها را بازی کند. این رفتار متناقض بیش از هر چیز از ایستادن بر سر اصولی خاص، حتی در دل یک موقعیت غیرقانونی نشأت می‌گیرد. قهرمان نمونه‌ای سینمای آمریکا باید هم اینگونه باشد؛ مردی که عدالت را به شیوه‌ی خودش اجرا می‌کند و منتظر نظر دیگران برای عمل نمی‌ماند.

داستان روایتی اپیزودیک دارد و دلیجانی را دنبال می‌کند که به تمامی می‌توان آن را نمادی از آمریکای نمادین فورد در نظر گرفت. فضای دلیجان پر از سوظن است و به نظر می‌رسد که افراد مختلف که هر کدام به طبقه‌ای متفاوت تعلق دارند چندان با هم سازگار نیستند. اما آن‌ها چندان آگاه نیستند که آنچه اکنون تهدیدشان می‌کند نه در فضای داخلی دلیجان، بلکه جایی آن بیرون، در صحرای بی‌انتها کمین کرده است. حال جان وین نقش شخصیتی را بازی می‌کند که از همان صحرا وارد دلیجان شده است. او به خوبی از خطر کین کرده در بیرون مطلع است و توان مقابله با آن را دارد، اما به دلیل فرار از قانون باید دست بسته منتظر اتفاق باشد.

حضور او در حاشیه‌ی داستان دیری نمی‌پاید، چرا که این محیط خو نکرده به مدنیت هنوز آنقدر پیشرفت نکرده تا از قاطعیت خشونت فرار کند و احوالات شهروندانش را به دست مردان قانون بسپارد. در چنین محیطی هر کمکی که برسد نیکو است، حال چه پزشکی همواره مست و طرد شده باشد، چه زن بدکاره‌ای، چه قماربازی فراری یا قهرمانی کت بسته که اول باید حقانیت خود را ثابت کند تا شایسته‌ی جایگاه ناجی شود.

جان وین فیلم دلیجان دقیقا همان چیزی است که سینمای وسترن برای ورود به جهان پس از جنگ جهانی دوم به آن نیاز دارد. مردی خشن و قاطع که از خشونت روی برگردان نیست و هر جا که نیاز باشد تا دست بیگناهی را بگیرد از هیچ عملی رو فرو گذار نمی‌کند. ضمن اینکه او در پایان می‌رود تا خانواده‌ی خود را تشکیل دهد، عملی که جهان بدوی غرب وحشی بیش از هر چیزی برای ورود به دروازه‌های تمدن به آن نیاز دارد.

«افرادی با روحیات و سطح طبقاتی مختلف سوار دلیجانی می‌شوند که به سوی لردزبرگ (واقع در نیومکزیکو) در حرکت است. این سفر بسیار خطرناک است، چرا که سرخ پوست‌ها چندین حمله در مسیر دلیجان انجام داده‌اند. اما همه‌ی سرنشینان به دلیل مختلف اصرار دارند تا حرکت کنند؛ به همین دلیل کلانتر هم با آن‌ها راهی سفر می‌شود. در بین راه به شخصی برمی‌خورند که به تازگی زندانی بوده اما از زندان فرار کرده است. کلانتر او را دستگیر می‌کند اما  …»

۳. مرد آرام (The Quiet Man)

فیلم مرد آرام

  • کارگردان: جان فورد
  • دیگر بازیگران: مارین اوهارا، ویکتور مک‌لاگن
  • محصول: ۱۹۵۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪

شاید بتوان بازی جان وین در فیلم مرد آرام را بهترین بازی او در تاریخ سینما به حساب آورد؛ جایی بالاتر از نقش‌آفرینی در فیلم شجاعت واقعی که برایش جایزه‌ی اسکار به همراه آورد و حتی جایی بالاتر از بهترین فیلم زندگی او یعنی جویندگان اثر همین جان فورد. دلیل این امر به توانایی بالای او در این فیلم، در بازی با چشم‌ها (سکانس فلاش‌بک) و هم‌چنین ابراز احساسات مختلف و ژست‌ها متنوع برمی‌گردد. او در آن واحد هم می‌تواند همان مرد مغرور همیشگی سینمای جان فورد باشد و هم عاشقی دل خسته که معشوق را طلب می‌کند.

مرد آرام اوج شاعرانگی جان فورد در تاریخ سینما است. او این بار سراغ داستانی عاشقانه با محوریت دو شخصیت کاملا متفاوت رفته که برای رسیدن به هم باید موانعی را پشت سر بگذارند. اما این داستان آشنا در دستان جان فورد به چنان فیلم جذاب و دل‌نشینی تبدیل می‌شود که به راحتی می‌توان آن را بهترین کمدی رومانتیک تاریخ سینما نامید.

جان فورد پس از سال‌ها روایت کردن داستان‌های غرب آمریکا، این‌بار سرخورده از سرزمین یانکی‌ها داستان خود را به کشور ایرلند می‌برد، جایی که اشاره به اصالت خود او دارد. قصد یک بوکسور سابق برای خرید قطعه زمینی در ایرلند باعث می‌شود تا افق جدیدی در مقابل چشمانش شکل بگیرد. حال او قصد دارد همه‌ی ناملایمتی‌های زندگی در آمریکا را فراموش کند تا شادی حقیقی را بیابد.

طنز خوشایند فیلم و فضاسازی دلبرانه‌ی فورد و شیمی معرکه‌ی میان مارین اوهارا و جان وین از نقاط قوت اصلی فیلم است. چنین فضایی سبب خلق یکی از درخشان‌ترین فلاش‌بک‌های تاریخ سینما شده: جایی که شخصیت جان وین مشت‌زنی خود در آمریکا را به یاد می‌آورد. جان فورد به زیبایی از دل یک کنش واحد، دو احساس متفاوت بیرون می‌کشد؛ در ایرلند مشت‌زنی باعث خوشحالی مردم می‌شود و دو طرف را سر ذوق می‌آورد و سبب آشتی می‌شود در حالی که در آمریکا باعث و بانی مصیبت تصویر می‌شود.

ویکتور مک‌لاگن در قامت برادر دختر بازی درخشانی از خود به نمایش گذاشته و توانسته هماورد مناسبی برای جان وین باشد. حضور او و جان وین و نمایش رگ‌های ورم کرده‌ی آن‌ها منجر به تشدید فضای مردانه‌ی فیلم می‌شود. جان فورد به خوبی این را می‌داند که داستانی عاشقانه نیازمند فضایی زنانه هم هست و چه کسی بهتر از حضور همواره کاریزماتیک مارین اوهارا که باد آن رگ‌های متورم را بخواباند و رایحه‌ای از عشق و احساس در فضای فیلم جاری کند. بازیگران زن مختلفی در برابر جان وین ایفای نقش کرده‌اند، اما هیچ‌کدام به اندازه‌ی مارین اوهارا نمی‌توانست در تناسب با وی قرار گیرد و خوی وحشی درونش را رام کند.

رنگ‌های تکنی‌کار فیلم بی نظیر است. این رنگ‌ها هم باعث شده تا آن فلاش‌بک کوتاه و بی بدیل از گذشته‌ی شخصیت اصلی در رینگ بوکس، مهیب جلوه کند و هم فضای زیبای کشور ایرلند و دهکده‌ی محل وقوع داستان را به درستی برای مخاطب جا بیاندازد. باید این دهکده و فضای دلنشین آن به درستی ساخته شود تا تمایل شخصیت اصلی برای ماندن در آنجا و تشکیل خانواده درک شود.

«مشت‌زنی آمریکایی/ ایرلندی پس از سال‌ها به دهکده‌ی زادگاهش باز می‌گردد تا زندگی جدیدی را شروع کند و مرگ رقیبش در رینگ بوکس را فراموش کند. او عاشق دختری در همسایگی می‌شود اما طبق سنت، برادرِ دختر ابتدا باید جهیزیه‌ی دختر را فراهم کند وگرنه ازدواج شکل نمی‌گیرد …»

۲. ریو براوو (Rio Bravo)

فیلم ریو براوو

  • کارگردان: هوارد هاکس
  • دیگر بازیگران: دین مارتین، والتر برنان، انجی دیکنسون و ریکی نلسون
  • محصول: ۱۹۵۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

جان وین در ادامه‌ی دهه‌ی موفقیت آمیز ۱۹۵۰ میلادی، نقش شخصیتی را بازی کرد که هم پشت و پناه دیگران است و هم نماینده‌ی حفظ قانون. اگر در فیلم دلیجان و جویندگان او به تصمیمات قانون چندان توجهی ندارد، در اینجا او خود قانون است. اما به جای استفاده از این قدرت به نفع خود، آن را در جهت کمک به شهر و اهالی آن به کار می‌برد.

هوارد هاکس از ساخته شدن فیلم نیمروز (high noon) فرد زینه‌مان حسابی عصبانی بود. زینه‌مان در آن فیلم با شرکت گاری کوپر در قالب نقش مشهور کلانتر ویل کین، شهری را تصویر کرده بود با اهالی ترسو و بزدل و مردمانی که پشت کلانتر شجاع خود را خالی کرده‌اند و او مجبور است به تنهایی با جنایتکارن بجنگد و نظم و شادی و آرامش را به شهر بازگرداند. ترسیم یک ساعت و نیم جهنم کامل با تمرکز بر تنهایی کلانتر و مردم ترسان، چیزی نبود که هوارد هاکس از غرب وحشی توقع داشته باشد. او معتقد بود زینه‌مان به نحوی از ظن خود تصویری غلط از مردم کشورش را در فیلم نیمروز ارائه داده است و نمی‌توانست چنین چیزی را تحمل کند.

به همین دلیل وقتی که پس از چند سال زندگی در اروپا به آمریکا بازگشت، در دوران افول سینمای وسترن تصمیم به ساخت فیلمی گرفت که جوابیه‌ای به فیلم نیمروز فرد زینه‌مان باشد. پس جان وین، به عنوان رقیب جدی گاری کوپر به عنوان نماد وسترنر کلاسیک را صدا زد تا بازیگری هم تراز با گاری کوپر آن فیلم داشته باشد، والتر برنان هم که همیشه با او بود و یکی دو بازیگر جوان هم به عنوان نماینده‌ی نسل جوان کشورش را بکار گرفت و حتی سهمی هم برای مکزیکی‌تبارها قایل شد و بهترین وسترنش را ساخت. امروزه دیگر زمان بحث‌های حاشیه‌ای حول محور جوابیه هوارد هاکس به فرد زینه‌مان گذشته و به تاریخ پیوسته اما خوشبختانه هر دو فیلم از دل آزمون سخت زمان سربلند خارج شده‌اند و امروز دو شاهکار مسلم هنری و سینمایی برای لذت بردن باقی مانده‌اند.

در این فیلم شخصیت‌ها پشت و پناه یکدیگر هستند و با وجود اینکه نیرویی ترسناک اهالی را تهدید می‌کند اما هیچکس جا نمی‌زند و همه آماده برای نبرد نهایی باقی می‌مانند. کلانتر شهر با بازی جان وین دو همراه در کنار خود دارد؛ او همانقدر که نگران حمله به شهر است، هوای این دو همراه خود را هم دارد . از آن سو آن دو نفر هم برای او هیچ کم نمی‌گذارند. دوربین فیلم‌ساز هم مانند همیشه متمرکز بر این شخصیت‌ها و روابطشان باقی می‌ماند و آدم‌هایی معرکه خلق می‌کند که مخاطب به آن‌ها دل می‌بندد.

ریو براوو تعریف دقیقی از سینما به معنای متعالی آن است. فیلمی که به ما یادآور می‌شود بعضی کارها را فقط سینما می‌تواند انجام دهد، نه هنر دیگری. زیستن در دل شهری که حتی گذرندگان و کوچانیدگان، دل تنگ آن خواهند شد و آدم‌هایش چنان بی‌غل و غش هستند که هر شهر آرمانی می‌تواند داشته باشد. مردان و زنان فیلم نه در جلوه‌گری و نه در رفتار خود نمونه‌ی مشابهی در هیچ اثر هنری دیگری ندارند و رفاقت و هجران‌هایشان فقط و فقط در دل همین دنیا و با همین مختصات آرمانی امکان ابراز وجود دارد و اگر ذره‌ای به واقعیت‌گرایی آلوده شود، از هم خواهد پاشید و فرو خواهد ریخت.

والتر برنان در قالب یک نقش فرعی معرکه، صحنه را از آن خود می‌کند. برنان نقش‌های فوق‌العاده زیادی دارد اما اگر قرار باشد بهترین بازی او را شخصا انتخاب کنم، بازی در نقش پیرمرد زندان‌بان همین فیلم خواهد بود. از آن سو دین مارتین در قالب مردی در تقلا که سعی می‌کند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و دوباره روی پای خود بایستد و نوش‌خواری را ترک کند، بازی درجه یکی دارد و پر بیراه نیست اگر نقش‌آفرینی او در این فیلم را بهترین بازی او هم بدانیم. اما از آن سو می‌ماند جان وین که مانند همیشه ستاره‌ی هر فیلم وسترنی است که در آن بازی می‌کند و طبعا آن را تبدیل می‌کند به فیلمی که با نام «فیلمی از جان وین» معروف خواهد شد.

«کلانتر شهری کوچک برادر فرد قدرتمند و گله‌دار محلی را به جرم تلاش برای کشتن معاونش دستگیر می‌کند. او حال منتظر است تا مارشال ایالتی از راه برسد و خطاکار را برای شرکت در دادگاه و محاکمه با خود ببرد. این در حالی است که برادر زندانی علاقه‌ای به این کار ندارد و تهدید کرده که اگر برادرش را آزاد نکنند به زندان و دفتر کلانتر حمله خواهد کرد. حال کلانتر باید با دو معاون خود که یکی همواره مست و دیگری از یک پا ناقص است، در برابر آن‌ها بایستد …»

۱. جویندگان (The Searchers)

فیلم جویندگان

  • کارگردان: جان فورد
  • دیگر بازیگران: جفری هانتر، ورا مایلز و ناتالی وود
  • محصول: ۱۹۵۶، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪

اگر جان وین فقط در همین فیلم جان فورد حاضر می‌شد و نقش ایتن ادواردز را بازی می‌کرد، باز هم برای ماندگاری نامش در تاریخ سینما آن هم به عنوان یکی از قهرمانان اصلی سینمای آمریکا کافی بود. چرا که بسیاری ایتن ادواردز را قهرمان نمونه‌ای مردم و سینمای آمریکا می‌دانند. پس طبیعی است که بازیگر این نقش هم به جایگاهی منحصر به فرد دست یابد.

جویندگان فیلم نمونه‌ای جان فورد در تاریخ سینما است. فیلمی که همواره جایی ثابت در تمام نظرسنجی‌های انتخاب بهترین فیلم تاریخ سینما دارد و شخصیت اصلی آن یعنی ایتن ادواردز تبدیل به نمونه‌ای کلاسیک از قهرمان آرمانی آمریکا شده است؛ مردی که از پا نمی‌نشیند و گرچه گذشته‌ای گنگ و پر سوتفاهم دارد اما تحت هیچ شرایطی حاضر به تسلیم نیست.

جدال میان تمدن و بربریت همواره در وسترن‌های فورد حضور دارد اما هیچگاه این تناقض به چنین کمالی به تصویر در نیامده است. شخصیت جان وین در ابتدا گویی از دل توحش و بربریت به سمت تمدن می‌آید تا از آن پاسداری کند اما هجوم وحشتناک توحش بیرون از خانه چنان ویران می‌کند و می‌رود که او در این کار شکست می‌خورد. حال او به خود قول می‌دهد تا پای جان این زندگی را از گزند دوباره محفوظ بدارد. حرکت کردن روی این مرز باریک و ایجاد توازن میان این تناقض‌ها و تلاش و مبارزه برای پاسداری از آن خانه، شکست و دوباره ایستادن در برابر دشمن کمین کرده در دل صحرا، بیش از هر چیزی تبیین کننده‌ی اهمیت این شخصیت در تاریخ سینما است.

گرچه نیت ابتدایی این قهرمان در ابتدا چندان خیر نیست اما بار دیگر تقدس خانه و خانواده و نیاز به حفظ آن مشکلات را از پیش پای قهرمان ماجرا بر می‌دارد و باعث می‌شود او تصمیم نهایی خود را بگیرد. در فیلم دلیجان قهرمان جان فورد می‌رود تا جایی برای آرامش پیدا کند اما در جویندگان گویی نتوانسته با گذر سال‌ها آن محل را پیدا کند و آواره شده است. زندگی او چه قبل از شروع داستان و چه بعد از اتمام آن با همین آوارگی پیوند خورده است و از اهمیت خانواده در سینمای فورد می‌آید. چرا که این آوارگی در نتیجه‌ی نداشتن یک خانه و خانوداه است.

سکانس ابتدایی و انتهایی و قرینه بودن آن‌ها اکنون نه تنها به یکی از نمادهای سینمای وسترن بلکه به نمادی از کلیت دستور زبان سینما تبدیل شده است. تصویر جان وین در آن قاب‌های باشکوه و تنهایی او وقیت دوربین فیلم‌ساز درون خانه مانده و جان وین بی‌پناه و بی کس به آینده‌ای نامعلوم چشم دوخته است، هنوز هم از نمادین‌ترین تصاویر آوارگی در تاریخ سینما است.

فیلم جویندگان در سال ۲۰۰۸ توسط بنیاد فیلم آمریکا به عنوان بهترین وسترن تاریخ سینما انتخاب شد و در نظرسنجی ده سالانه‌ی مشهور نشریه‌ی سایت اند ساوند در سال ۲۰۱۲ از دیدگاه منتقدان بزرگ سینمایی در جایگاه هفتم برترین فیلم‌های تاریخ سینما قرار گرفت. حال باید ببینیم سرنوشت این فیلم در سال ۲۰۲۲ در همین نظرسنجی چه خواهد شد.

«ایتن ادواردز، کهنه سرباز جنگ داخلی، پس از سال‌ها به نزد خانواده‌ی برادرش بازمی‌گردد. او تصمیم دارد که بماند اما هجوم سرخ‌ پوستان در شبی تاریک باعث کشته شدن همه‌ی اعضای خانواده‌ی برادر به جز دختر کوچک خانواده می‌شود. ایتن به خود قول می‌دهد این دختر ربوده شده را تحت هر شرایطی پیدا کند؛ اما پیدا کردن گروه مهاجم به این سادگی‌ها نیست…»



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما