۱۰ فیلمنامه برتر هالیوود دهه ۲۰۰۰؛ از «ارباب حلقهها» تا انیمیشن «بالا»
آلفرد هیچکاک همیشه معتقد بود یک فیلم بزرگ به سه عنصر مهم در مسیر موفقیتش نیاز دارد: «فیلمنامه، فیلمنامه و فیلمنامه.» پشت بسیاری از بهترین فیلمهایی که ساخته شده فقط یک کارگردان بزرگ، گروه بازیگران بااستعداد و عوامل فنی توانمند به چشم نمیخورند بلکه فیلمنامه درجه یک در عمده موارد نقشی بسیار کلیدی دارد. همین فیلمنامه است که به هنرمندان دیگر امکان ابراز وجود میدهد.
قرن بیست و یکم فیلمنامهنویسهای بزرگ بسیاری را به خود دیده است. چهرههایی چون چارلی کافمن، کریستوفر نولان، کنت لونرگان در میان آنها اسامی ثابتقدمی بودهاند و فیلمسازان مولفی همچون کوئنتین تارانتینو، ریچارد لینکلیتر و پل توماس اندرسون هم با فیلمنامههایی که به رشته تحریر درآوردند درخشش ویژه خود را داشتند.
همچون تمام دهههای گذشته دهه ۲۰۰۰ هم سرشار از حجم متنوعی از داستانسرایی به شیوههای نو و سنتی بود؛ کلمات، داستانها و شخصیتهای باورنکردنی با قلمهای بااستعداد برجستهترین چهرههای هالیوود جان گرفتند و تعدادی از چشمگیرترین آثار سینمایی روی پرده رفتند؛ از «تقریباً مشهور» کامرون کرو گرفته تا «درخشش ابدی یک ذهن پاک» و البته حضور چشمگیر آثار مشهوری چون سهگانه «ارباب حلقهها» و «حرامزادههای لعنتی» کوئنتین تارانتینو.
۱۰- تقریباً مشهور (Almost Famous)
- کارگردان: کامرون کرو
- بازیگران: پاتریک فوگیت، بیلی کروداپ، کیت هادسون
- محصول: ۲۰۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
«تقریبا مشهور» اثر دوستداشتنی کامرون کرو، یک داستان زندگینامهای از روزنامهنگاری و مسیر مبهمی است که ستارههای راک اند رول طی میکنند. پاتریک فوگیت در این فیلم که براساس قصهای واقعی از دوران نوجوانی کارگردان فیلم اقتباس شده نقش نوجوانی سادهدل را بازی میکند که برای مجله رولینگ استون کار میکند و با یک گروه موسیقی در ارتباط است.
بیلی کروداپ و جیسون لی گیتاریست اصلی و خواننده اصلی گروه تلاش میکنند تا نوجوان شخصیت اصلی قصه را جذب خود کنند تا بتوانند از طریق مقالهای که او قرار است دربارهشان بنویسد همچون خدایان عرصه راک تصویر شوند.
فیلمنامهی فیلم سینمایی «تقریبا مشهور» قادر است با ظرافت فضایی رویایی و جادویی خلق کند و در عین حال با عمقی که دارد رفاقت را به تصویر بکشد. سوای شخصیتهای پاتریک فوگیت و بیلی کروداپ در نقش نوجوان علاقهمند به موسیقی و عضو گروه راک، کیت هادسن در نقش پنی لین یکی از شخصیتهایی است که کامرون کرو با آفریدنشان موفق شد احساسات و عواطف تماشاگران را به شدت تحت تاثیر قرار دهد؛ شخصیتی که به نوجوان فیلم نشان میدهد چطور میتوان مسافر یک سفر مطلقا بیمقصد بود.
«تقریباً مشهور» یک شکست تجاری بود و با وجود بودجه ۶۰ میلیون دلاری فقط ۴۷.۴ میلیون دلار فروخت. گرچه فیلم نتوانست حتی هزینههای اولیه تولیدش را برگرداند اما این عدم موفقیت در گیشه باعث نشد که منتقدان فیلم را تحسین نکنند و قابلیتهای جذاب فیلمنامه این اثر سینمایی در زمینه پرورش داستان و شخصیتها مورد تحسین قرار نگیرد.
۹- بالا (Up)
- کارگردان: پیت داکتر
- بازیگران: اد اسنر، کریستوفر پلامر، جردن ناگای
- محصول: ۲۰۰۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
انیمیشن مشهور و پرطرفدار «بالا» با شخصیتپردازی درگیرکننده و ارایه خلاصهای از زندگی یک مرد آغاز میشود. در واقع میتوان ادعا کرد بخشهای آغازین فیلم یکی از تاثیرگذارترین تدوینهای تاریخ استودیوی پیکسار را در اختیار تماشاگران میگذارد؛ تدوینی که فضا را برای ایجاد همحسی عاطفی و دلشکستگی تماشاگران در ادامه فیلم آماده میکند و به آنها مصالح کافی سوگواری برای شخصیت اصلی فیلم را میدهد.
کارل فردریکسن (با صداپیشگی اد اسنر) در مرکز داستان واقع شده است؛ او آخرین برگ دفتر زندگیاش را سپری میکند. کارل سرانجام در شرایطی قرار گرفته که قادر است رویای کودکی خود درباره کاوش جهان را آغاز کند؛ او با بستن تعداد زیادی بادکنک به خانهاش روانه سفری به آمریکای جنوبی میشود.
انیمیشن «بالا» با سفری خارقالعاده و عرفانی را به سوی ناشناختههای بزرگ جهان تصویر میکند؛ میتوان گفت فیلم و فیلمنامه معنای کشف دوباره شهوت زندگی یک ماجراجو را در اختیار مخاطبان میگذارد.
آپ انیمیشنی بود که بر نسلهای گوناگون تاثیر گذاشت. شوخطبعیهای کودکانه در کنار داستانگویی پرمعنا و توانایی خلق فیلمنامهای چندبعدی و پرطنین این اثر سینمایی را در جایگاهی متفاوت و خاص قرار دادند.
در یک نگاه کلیتر میتوان ادعا کرد فیلمنامهای که پیت داکتر (کارگردان فیلم)، تام مککارتی و باب پترسون برای انیمیشن «بالا» به رشته تحریر درآوردند توانست قدرت داستانسرایی در مدیوم انیمیشن را به رخ مخاطبان بکشد.
۸- پیش از غروب (Before Sunset)
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- بازیگران: ایتن هاک، ژولی دلپی
- محصول: ۲۰۰۴
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
یکی از بزرگترین استعدادهای ریچارد لینکلیتر در مقام کارگردان، توانایی او برای ملموسکردن روند آهسته گذر زمان در زندگی است. او این کار را با فیلمهای درخشاناش که تحت عنوان «سهگانه پیش از» شناخته میشوند به زیبایی انجام داد.
«پیش از طلوع» اولین فیلم سهگانه و اولین روبرویی ما با جادوی یک عاشقانه روزمره بود؛ رابطه میان جسی (اتان هاوک) و سلین (جولی دلپی). این دو بازیگر در فیلمنامهنویسی با لینکلیتر همکاری کردند تا اثر بتواند هر چه بیشتر برای بازیگرانش درونی شود.
این مثلث سهنفره حدود ۹ سال بعد برای فیلم دنبالهای خلق کردند که شخصیتها را مسنتر، شکنندهتر و خستهتر نشان میداد. این دنباله که «پیش از غروب» نام داشت وقایع زندگی این زوج را در حالی دنبال میکرد که هنوز پس از سالها تحت تاثیر شبی جادویی در گذشته بود. با این فرضیه که آن جادوی عاشقانه دیگر از میان رفته است این زوج روز دیگری را با هم آغاز میکنند و دوباره کشف میکنند که چه چیزی باعث شد در اولین ملاقات عاشق شوند.
«پیش از غروب» با آن جادو، سحرانگیزی عاشقانه و شیمی میان زوج اصلیاش تمام ویژگیهای لازم را دارد تا به عنوان یکی از عاشقانههای بزرگ نسل خود در نظر گرفته شود. سوای اینها میتوان فیلم را همچون قصیدهای دانست که در ستایش عشق، کشف درونیات و عواطف عاشقانه سروده شده است.
«پیش از غروب» علاوه بر استقبال منتقدان و مخاطبان، در عین حال موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه را هم تصاحب کند تا طرح داستانی موفق فیلم از زاویهای دیگر هم تحسین شود.
۷- میتوانی روی من حساب کنی (You Can Count on Me)
- کارگردان: کنت لونرگان
- بازیگران: لورا لینی، مارک رافالو، روری کالکین
- محصول: ۲۰۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
کنت لونرگان از تیزهوشی و نبوغ نمایشنامهنویسی خود در فیلمهای بلندش کم استفاده کرده است. اما هر بار که او چنین میکند، فیلم واجد قدرت عاطفی شدید و بکری میشود.
«میتوانی روی من حساب کنی» اولین فیلم سینمایی او در مقام کارگردان است که هنوز به عنوان یکی از بهترینهای قرن ۲۱ شناخته میشود. فیلم کیفیت و ابعاد کامل خود را در کوچکترین بخشهای زندگی آمریکایی و در لحظات گذرای روابط خانوادگی آشکار میکند. کاوش لونرگان در مورد آسیبهای رابطه با مادر و تلاش برای بازگرداندن آرامش به خانوادهای که در گذشته به شدت دچار آسیب شده است، کم نقص بود. این فیلم با دو بازی فوقالعاده از طرف بازیگران اصلیاش، لورا لینی و مارک رافالو در نقش خواهر و برادری که از هم جدا شدهاند، روح ویژهای پیدا کرده. این دو به اتفاق هم قصد دارند تا رودی (روری کالکین)، پسر لینی را بزرگ کنند و بر این تمرکز میکنند تا لینی بتواند همان مردی باشد که درخور جایگاه پدری است.
فیلم سینمایی «میتوانی روی من حساب کنی» احساس گرفتارشدن در یک شهر کوچک را به شکلی بینظیر به تصویر میکشد. فیلمنامه لونرگان همچون دفاعیهای است درباب اهمیت خانواده و قدرت شدید عشق. لونرگان که اساسا در فیلمنامهنویسی توانمند است موفق شد سال ۲۰۱۷ هم برای فیلم «منچستر بای د سی» جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را دریافت کند.
۶- جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)
- کارگردان: جوئل کوئن، اتان کوئن
- بازیگران: تامی لی جونز، خاویر باردم، جاش برولین
- محصول: ۲۰۰۷
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
برادران کوئن هنگام ساخت فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» متنی را یافتند که برای ساخت اثری در سبک نوآر و بیان معضلات وجودی زندگی در سرزمینی که به طور فزایندهای خشنتر میشود، مناسب بود.
مناظر پراکنده و مینیمالیستی صحرای تگزاس مملو از دیالوگهای آغشته به نیهیلیسم، عناصری نبودند که موفقیت در باکس آفیس و جایزه اسکار را تضمین کنند اما کوئنها مسیر خود را طی کردند و با این حال، شاهکاری دیگر را به کارنامه کاری پربارشان افزودند. جایی برای پیرمردها نیست از نظر تجاری یک موفقیت اساسی بود. فیلمی که با بودجه ۲۵ میلیون دلاری ساخته شد اما فراتر از انتظار عمل کرد و بیش از ۱۵۰ میلیون دلار فروخت. فیلم در عین حال محبوب منتقدان بود، از نظر هنری به تحسین جهانی دست یافت و تعدادی از کارشناسان آن را یکی از بهترین آثار قرن اخیر نامیدند. وقتی فیلم برادران کوئن به اسکار رسید هم موفقیتها ادامه داشت. این پدیده ۴ جایزه اسکار دریافت کرد؛ از جمله جوایز مهمی چون اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی.
فیلم سینمایی «جایی برای پیرمردها نیست» که بر اساس داستان جنایی، خشونتبار و درخشان کورمک مککارتی بود ساخته شد را باید یکی از پختهترین و مهمترین آثار برادران کوئن در نظر گرفت؛ اثری که اغلب جذابیتهای فیلمهای کوئنها را در خود دارد. جسارت، طنز سیاه، خشونت، شخصیتهای شرور آرام که رفتارهای آنها اهداف معمولی و قابل فهمی را دنبال نمیکند، قهرمانهای خاکستری و تقریبا هر چیزی که از این دو برادر انتظار دارید.
داستان فیلم به سال ۱۹۸۰ برمیگردد. لوئلین ماس (با بازی جاش برولین) یک شکارچی است که در بیابانهای تگزاس شکار دندانگیری نصیبش نشده و اتفاقی به یک صحنه جنایت برمیخورد؛ صحنهای پر از جسد که به یک معامله ناموفق و مسلحانه مواد مخدر مربوط است. او کیفی پر از دلار پیدا کرده و آن را مخفی میکند و به این ترتیب خواسته یا ناخواسته پایش به یک ماجرای جنایی خطرناک و پیچیده باز میشود. خاویر باردم در نقش یک قاتل مزدور به نام آنتون چیگور برای یافتن پول اجیر شده و از این طریق وارد داستان میشود؛ مردی که هیچکس و هیچچیز جلودارش نیست.
۵- زودیاک (Zodiac)
- کارگردان: دیوید فینچر
- بازیگران: جیک جیلنهال، مارک رافلو، رابرت داونی جونیور
- محصول: ۲۰۰۷
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
فیلم سینمایی «زودیاک» ساخته دیوید فینچر که روایت خود را در قلب سانفرانسیسکو بازگو میکند، یکی از بهترین فیلمهایی است که درباره وحشت واقعی از جنایت ساخته شده است. فیلمنامه حسابشده و پیچیده جیمز وندربیلت از آثار غیرداستانی رابرت گریاسمیت اقتباس شد و فرآیندهای مرتبط با قاتلین سریالی، روزنامهنگاران و کارآگاهان درگیر در پرونده را به شکلی عمیق و موشکافانه کاوش کرد. فیلمنامه اما در عین حال گرایشهایی از خود نشان میدهد تا به بررسی رویکردهای شیطانی و جنبههای ویرانگر آنها در زیست انسانی بپردازد.
فیلمنامه این اثر فینچر به طرز وحشتناکی سرد و تکاندهنده است تا بتواند قتلهای قاتل زنجیرهای را همانطور که بوده و با همان احساسات به تصویر بکشد اما در عین حال وقتی مساله اجرای فرآیندهای کارآگاهی و کشاندن هیولایی مانند قاتل زودیاک به دست عدالت مطرح میشود فیلمنامه و فیلم از خود جنبههای حماسی هم نشان میدهند.
فیلم سینمایی «زودیاک» براساس یک کتاب جنایی به همین نام نوشته رابرت گری اسمیت ساخته شده است و پرونده یک قاتل زنجیرهای تحت نام زودیاک قاتل که بین سالهای ۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۷۰ دست به قتلهای سریالی میزد را بررسی میکند. دیوید فینچر با ساخت زودیاک از دید بسیاری از کارشناسان سینمایی یکی از آثار تحسینبرانگیزش را ارائه داد. گرچه پایانبندی زودیاک ممکن است برای برخی از مخاطبان خوشایند نباشد با وجود این فیلم در تمام بخشهای خود هنوز درگیرکننده باقی میماند.
در خط روایی فیلم داستان قتلها هم از زاویه دید یک کارتونیست و هم از طریق تلاشهای کاراگاهان پلیس دنبال میشود. در نهایت فیلم هم همچون واقعیت با ابهامات بسیاری همراه است و به نظر میرسد در روند ساخت «زودیاک» واقعگرایی بر ساخت یک درام معمول ارجح بوده است. «زودیاک» فیلمی نسبتا طولانی با داستانی پرپیچ و خم است که تعقیب طولانی و ماراتنگونه یک جنایتکار را همراه با جزییات فراوان جنایی و قضایی به نمایش میگذارد.
۴- جاده مالهالند (Mulholland Drive)
- کارگردان: دیوید لینچ
- بازیگران: نائومی واتس، لورا هرینگ، جاستین ثرو
- محصول: ۲۰۰۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
دیوید لینچ به خاطر سینمای ماورایی خاصش که بعضا با ابعاد جهان آشنای مخاطبان همخوانی ندارد وعمدتاً بابت انتخابهای بصری و زیباییشناختی متفاوتش شناخته میشود. با این حال او معمولا تحسین و تمجید کافی را برای نوشتن فیلمنامههایی که همیشه با سبک کارگردانیاش هماهنگاند را دریافت نمیکند.
«جاده مالهالند» فیلمی است همچون یک پازل که با جنبههایی سوررئالیستی قصد دارد ماهیت کمعمق و ساختگی هالیوود را نمایش دهد.
در میان آثار لینچ احتمالا «جاده مالهالند» اوج تواناییهای او را به عنوان کارگردان نشان میدهد و اما سوای این جنبههای خلاقانه فیلمنامه و تناسب جذاب محتوای طرح داستانی با سبک کارگردانی و فرم اثر جالب توجه است. به هر حال لینچ از آن دست هنرمندانی است که با ساخت هر فیلمش یک دنیای به کل بیهمتا و یک تجربه سینمایی ناب را پیش چشم تماشاگران میگشاید. تجربهای که نه لزوما در سطح کارگردانی بلکه در بسیاری موارد در سطح فیلمنامه هم جریان دارد و هنگام رودررویی با آن میدانیم کمتر هنرمندی در جهان سینما قادر است تجربه مشابهی را برایمان رقم بزند.
۳- سهگانه ارباب حلقهها (The Lord of the Rings Trilogy)
- کارگردان: پیتر جکسون
- بازیگران: الایجا وود، ایان مککلن، لیو تایلر
- محصول: ۲۰۰۱، ۲۰۰۲، ۲۰۰۳
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰، ۹۵ از ۱۰۰، ۹۳ از ۱۰۰
سهگانه «ارباب حلقهها» یکی از شاهکارهای بزرگ فیلمسازی در اوایل قرن ۲۱ بود که با اقتباس وفادارانه، تاثیرگذار و موفقیتآمیز یک اثر ادبی شناختهشده امکانپذیر شد.
اگر حماسه برجسته جی. آر. آر. تالکین به دستان هنرمندی ناتوان یا نامناسب سپرده میشد احتمال داشت که فاجعهای تلخ را در پی داشته باشد اما کاری که پیتر جکسون به همراه فران والش و فیلیپا بوینز انجام دادند این بود که یک فیلمنامه ملموس و حسابشده نوشتند تا هر سه فیلم را به طور یکپارچه برای روایت داستانی حماسی و افسانهای به هم متصل کند.
داستان هابیتی که با حضور هشت همراهش برای نابودکردن حلقهای قدرتمند و نجات سرزمین میانه از دست ارباب تاریکی راهی سفری پرمخاطره میشود در تاریخچه هالیوود نمونهای نادر است. فیلمبرداری پی در پی سه قسمت با تکنیک قوی، شخصیتپردازی سطح بالا و جهانسازی موفق سه گانه ارباب حلقهها را در جایگاه یک اثر کلاسیک قرار داده است.
۲- حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: برد پیت، کریستوف والتس، مایکل فاسبندر
- محصول: ۲۰۰۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
فیلمنامههای کوئنتین تارانتینو از زمان موفقیت او در « سگهای انباری» مدتها است که در هالیوود مورد توجه قرار گرفته است. پس از موفقیت این تریلر جنایی کوچک، دیگر نام تارانتینو خود همچون برندی عمل میکرد تا مخاطبان با اشتیاق پای فیلمهای جدیدش بنشینند. «حرامزادههای لعنتی» فیلم سال ۲۰۰۹ این کارگردان، صمیمانهترین داستان انتقامجویانه این هنرمند است. این کمدی سیاه جنایی در چند فصل روایت میشود. اثری که با درونمایه هجو، طعنه و طنز تصویری خیالی را از جنگ جهانی دوم نشان میدهد.
فیلمنامه تارانتینو با ساختن برخی از ماندگارترین شخصیتهایش مانند آلدو آپاچی (با بازی برد پیت)، هانس لاندا یا همان کلنل اس اس (با بازی کریستوف والتس) و دانی ملقب به خرس یهودی (با بازی الی راث) روایتگر داستان فرانسه اشغالی در دوره جنگ جهانی دوم است که در آن گروهی از سربازان آمریکایی- یهودی تصمیم میگیرند تعدادی از رهبران نازی را ترور کنند. این تصمیم همزمان با برنامههای انتقامجویانه یک صاحب سالن تئاتر پیش میرود. فیلم ضد قهرمانی جذاب دارد؛ چندین ژانر گوناگون را ترکیب میکند؛ تاریخ را نه آنطور که رخ داده بلکه به شیوه تخیلی جایگزین میکند و در نهایت مرزهای میان درست و غلط را از میان میبرد.
تارانتینو به شکلی کاملا هنرمندانه مجموعهای از شخصیتها را با خط داستانی مهیج ترکیب میکند تا به یک نتیجهی خونین کلاسیک دست پیدا کند؛ این در شرایطی است که «حرامزادههای لعنتی» تا کنون سختترین داستان او برای تبدیل به فیلمنامه و یکی از بهترین فیلمنامه های دهه ۲۰۰۰ بوده است.
۱- درخشش ابدی یک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)
- کارگردان: میشل گوندری
- بازیگران: جیم کری، کیت وینسلت، کیریستن دانست
- محصول: ۲۰۰۴
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
فیلمنامههای چارلی کافمن پروژههایی سوررئال، عجیب و بعضا متافیزیکیاند که میتوان چندینبار تماشایشان کرد و از آنها چندین تفسیر متعدد داشت؛ گرچه این نکته تا حد زیادی در مورد مفاهیم آثار او صادق است اما آنچه حقیقت غیرقابل انکار فیلمهای او را تشکیل میدهد، نوعی انسانیت ملایم و اضطراب در مورد وقایع عاطفی خطیر زندگی است؛ وقایعی مانند عاشقشدن و البته از دستدادن عشق.
«درخشش ابدی یک ذهن پاک» یک فیلم فانتزی رمانتیک است و عشق شدید جوئل (با بازی جیم کری) را نسبت به کلمنتاین (با بازی کیت وینسلت) روایت میکند. فیلم از ساختار غیرخطی برای پیشبرد روایت استفاده میکند؛ ساختاری که از نگاه فرمی هم با تودرتوبودن دالانهای ذهن و حافظه هماهنگ است و میتواند به بهترین شکل داستانی را درباره عشق و خاطرات بازگو کند.
«درخشش ابدی یک ذهن پاک» جیم کری را در بهترین حالت تراژیک خود به تصویر کشیده است. کری در حومه لانگ آیلند به تنهایی زندگی میکند و قصد دارد تا خاطرات زنی که عاشق بوده – کلمنتاین با بازی کیت وینسلت – را از طریق یک روش نوین آزمایشگاهی از ذهنش پاک کند. وقتی گروهی از پزشکان که در حال انجام این عملیاتاند تحت تاثیر مصرف الکل در انجام فرایند دست به اشتباه میزنند وقایع از قالب پیشبینیشده خارج میشود. کری در اعماق ناخودآگاه ذهن خود غوطهور میماند و کافمن به شکلی عمیق آموختن مهارت مقابله با درد و رنج را نشان میدهد؛ درست همانطور که دلشکستگی شخصیت اصلی برای مخاطب کاملا ملموس شده و جیم کری باید بیاموزد چطور با وجود این وضعیت عاطفی به زندگی ادامه دهد. میشود گفت چون فیلم درباره احساساتی همچون فروماندگی و نومیدی است که پس از شکست در یک رابطه عاطفی ایجاد میشود، عموم مخاطبان با آن عمیقا ارتباط برقرار میکنند. چارلی کافمن در قامت فیلمنامهنویس داستانی سرشار از احساساسات را به اثری ماندگار تبدیل و میشل گوندری آن را کارگردانی کرده است.