یلدای امسال من شگفت‌انگیز نبود!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه

یلدای امسال، فرصتی دست داد تا برای کمک به همکارانم در بخش ارسال، سری به واحد لجستیک دیجی‌کالا بزنم و چند روزی را مهمان بچه‌های این واحد باشم. خیلی‌ها از من سوال کردند که هدفم از این کار چیست و چرا می‌خواهم چنین کاری انجام بدهم. راستش واقعا برایم جذاب بود که با مشتریان نهایی دیجی‌کالا ارتباط برقرار کنم و از نزدیک با آن‌ها در تماس باشم. من در زندگی‌ام به این حقیقت باور داشته‌ام که اگر کنار مردم‌ات باشی، از کار کردن خسته نمی‌شوی. شاید باورتان نشود؛ حتی زمانی تصمیم گرفته بودم راننده تاکسی فرودگاه بشوم. حالا جشنواره‌ی یلدای شگفت‌انگیز دیجی‌کالا این فرصت را در اختیارم قرار داده بود که به‌طور مستقیم، در خدمت مشتریان عزیز دیجی‌کالا باشم و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستم در مقابل این فرصت مقاومت کنم. به همین دلیل، پیش از همه‌ برای کمک به واحد لجستیک داوطلب شدم تا به عنوان کمک‌راننده خدمت شما هم‌وطنان عزیزم برسم. متنی که در ادامه می‌خوانید، شبه‌سفرنامه‌ای است از آن‌چه در این مدت، بر من و رانندگان دیجی‌کالا گذشت و در آن راجع به تصورات درست و غلطی که من راجع به این کار در سر داشتم، حرف زده‌ام.

فکر می‌کردم تحویل کالا، یکی از ساده‌ترین کارهایی است که می‌توان انجام داد: چند بسته‌ی شیک را از انبار تحویل می‌گیری و راهی منزل خریدار می‌شوی، بسته‌ها را تحویل می‌دهی و به شرکت برمی‌گردی و تمام؛ به همین سادگی. اما اشتباه فکر می‌کردم. این کار به‌هیچ‌وجه ساده نبود. باید خیابان به خیابان، کوچه به کوچه و حتی نقطه‌به‌نقطه‌ی شهر را می‌شناختی و مسیرت را طوری انتخاب می‌کردی که در کمترین زمان ممکن به مشتری برسی. همیشه هم این استرس را داشتی که نکند دیرتر از زمان تعیین‌شده توسط مشتری، کالا را به دستش برسانی. باید ساعت‌ها در ترافیک شهر و پشت چراغ‌قرمزها می‌ماندی، از کوچه‌های باریک و عریض می‌گذشتی و سرما و گرما را به جان می‌خریدی. خنده‌رو بودن و برخورد محترمانه با مشتری خیلی مهم بود. باید همواره لبخند می‌زدی و با صبر و حوصله، به مشتری پاسخ می‌دادی. این حق مشتری است که برخورد محترمانه‌ای از فروشنده دریافت کند و پیک‌های ارسال دیجی‌کالا به شایستگی تمام این حق را ادا می‌کردند. پیک‌های دیجی‌کالا اعصابی پولادین دارند که می‌توانند با تمام سختی‌های پیش رو، دل مشتری‌ها را با روی گشاده و لبخند به‌دست بیاورند. واقعا این کار از هر کسی ساخته نیست و من به این خاطر، دست تک‌تک پیک‌های دوست‌داشتنی و زحمت‌کش دیجی‌کالا را می‌فشارم.

تصورم این بود که مشتری‌های ما همواره خوش‌برخورد هستند و با شربت و شکلات از ما پذیرایی می‌کنند. من چاکر تمام مشتریان نازنین دیجی‌کالا و مردم خوب ایران عزیزم هستم؛ اما داشتیم کسانی که به‌خاطر تحویل کمی‌ دیرتر از زمان مقرر، سر راننده‌ داد می‌زدند. البته هر دو طرف حق داشتند؛ یکی به علت بدقولی دیدن و دیگری به دلیل تلاش کردن و درعین‌حال به‌موقع نرسیدن. داشتیم افرادی که از راننده‌ی ما‌ که در مسائل مالی، قیمت‌گذاری کالا و صدور فاکتور واقعا هیچ‌کاره است، انتظار تخفیف داشتند. آقایی داشتیم که می‌گفت دارد برای باجناق‌اش هدیه می‌‌خرد و نمی‌خواهد از حد مشخصی بیشتر هزینه کند! در طرف مقابل، یک مشتری خانم داشتیم که اتفاقا دکتر بودند و خیلی هم باشخصیت. خانم دکتر، زمانی‌که بسته‌ی سفارش خود را تحویل گرفت، یک اسکناس ۵ هزار تومانی را به عنوان انعام کف دستم گذاشت و محترمانه درخواست کرد که بسته را صندوق عقب خودروی شخصی‌شان بگذارم. زمانی که من از گرفتن اسکناس امتناع کردم، ایشان دلیل را جویا شد و این جواب را شنید که هیچ‌کدام از پیک‌های دیجی‌کالا از مشتری انعام نمی‌گیرند. خلاصه اینکه بسته به صندوق عقب ماشین خانم دکتر انتقال داده شد و لبخندی از سر رضایت بر لبان ایشان شکل گرفت. به‌دست آوردن این لبخند، نهایت آرزوی ما در دیجی‌کالا است.

فکر می‌کردم رانندگی و ارسال کالا، یکی از ‌کم‌چالش‌ترین کارهایی است که در دیجی‌کالا داریم. اما مثلا شنیدم یکی از رانندگان دیجی‌کالا در حین ماموریت، حواسش از کامپیوتر دستی کوچکی که همراه داشته پرت شده و مشتری هم فکر کرده که باید دستگاه را همراه با سفارشش بردارد و دیگر پس ندهد! این همکار ما که در بازگشت به مرکز پردازش، تازه متوجه شده دستگاه سر جایش نیست، دیگر دستش به جایی بند نبوده و از سر متانت‌اش هم نمی‌توانسته به کسی انگ بزند. او حالا باید ۳ میلیون تومان، بهای دستگاه را که تقریبا دوبرابر حقوق ماهانه‌اش است، به شرکت غرامت بدهد. باز شنیدم یکی دیگر از رانندگان به دلیل مسافت طولانی بین منزل و محل کارش، مجبور بوده از خواب شبانه‌‌اش بزند تا بتواند اول وقت در شرکت حاضر شود و شب‌ها هم چون دیرتر از زمان معمول از سرویس برمی‌گشته، طبعا دیرتر به خانه می‌رسیده و این روند کم‌خوابی و بی‌خوابی مرتبا تکرار می‌شده. صحبت از استراحت در طول روز کاری که هم که بیشتر به شوخی شباهت دارد و چنین امکانی هم برای همکار عزیزمان فراهم نبوده. این دوست ما با وجود کم‌خوابی به‌اجبار به کارش ادامه دهد تا اینکه پس از سه روز، ناگهان در حین رانندگی خواب‌اش می‌برد و زمانی از خواب بیدار می‌شود که نیمی از کاپوت ماشین‌اش در اثر برخورد با ستون یک پل درون‌شهری جمع شده بود. خوش‌بختانه خودش هیچ آسیبی نمی‌بیند، اما باید خسارت ماشین را به شرکت پرداخت کند.

فکر نمی‌کردم انجام چنین کاری، تا این اندازه به مردم‌شناسی و روان‌شناسی نیاز داشته ‌باشد. پای صحبت مشتریان که می‌نشستی، بحث‌های مختلفی پیرامون مسایل مختلف سیاسی و اجتماعی شکل می‌گرفت و لازم بود تو هم گپ بزنی و نظرت را بگویی. از اینکه آیا بچه میمون ارسالی به فضا با آن بچه میمونی که همراه ماهواره از سفر برگشت، یکی بود یا نه بگیرید تا صحبت با یک جوان که تازه شرکت خود را راه انداخته بود و از ما در مورد راهی سوال می‌کرد که بتواند کالاهای وارداتی‌اش را در دیجی‌کالا بفروشد. خلاصه باید همه‌جوره با مردم راه می‌آمدی و با آن‌ها هماهنگ می‌شدی. مثلا… مثلا منتظرشان می‌ماندی تا به خانه بیایند و سفارش را تحویل بگیرند یا برای کسی که در آدرس اعلام شده حضور ندارد، به عنوان آپشن جایگزین، آدرس جدیدش را بپرسی و سعی کنی به هر قیمتی که شده در همان روز بسته را به دستش برسانی. باز هم بگویم؟ اینکه جلوی در خانه‌ی یک مشتری خانم منتظر بمانی تا لباسی که از دیجی‌استایل خریده را پرو کند یا اینکه از بین دو سایز کفشی که سفارش داده، چک کند که کدام سایز به پایش می‌خورد. همه‌ی این شرایط وجود داشته و دارد و پیک دیجی‌کالا منعطف‌تر از هر چیزی که فکرش را بکنید، خود را با این مسائل هماهنگ می‌کند.

دیجی‌کالا فروشگاهی شناخته شده‌ و جای خوبی برای کار کردن است که در طول سال، چند جشنواره‌ی فروش برگزار می‌کند. درست است که در طول جشنواره به پیک‌های ارسال کمی سخت می‌گذرد، اما این دوستان به سختی‌های این‌چنینی خو گرفته‌اند. آن‌ها با تمام سختی‌های کارشان، دیجی‌کالا را دوست‌ دارند و می‌دانند که در حرکت رو به جلوی دیجی‌کالا نقش‌شان بسیار مهم است. اما برسم به عنوانی که برای مطلب انتخاب کرده‌ام. گفتم «یلدای امسال من شگفت‌انگیز نبود!». چرا؟ به‌خاطر اینکه در طول جشنواره به اینترنت دسترسی نداشتم و چون اصلا عادت ندارم دیتای موبایلم را فعال کنم، از آفرهای هیجانی دیجی‌کالا کاملا بی‌خبر بودم. از شما چه پنهان، پولی هم در بساط نداشتم! از بین کالاهای اعلام شده برای جشنواره، تنها از پلی‌استیشن ۴ خوشم می‌آمد که یک‌بار دیگر هم فرصت‌اش پیش آمد که بتوانم با قیمتی کمتر از قیمت اصلی تهیه‌اش کنم و باز هم دست نجنباندم و باز هم فرصتم سوخت شد. تقریبا مطمئن هستم که دیگر پلی‌استیشن نخواهم خرید. خداحافظ رویای دوران جوانی! خداحافظ یلدای شگفت‌انگیز سال ۹۵.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۷۷ دیدگاه
  1. شمس

    سلام جناب سماک، عالی بود. ممنون از توضیحات و قلم خوب شما

  2. فاربیت

    باورم نمیشه متن به این بلندی رو خوندم. آقای سماک بی خیال چالش های دیجی کالا شو. تو برای نوشتن به دنیا اومدی.

  3. وحید

    آقا محمد امکانش هست مارو با این دوست گلمون لینک کنی…؟؟

    1. محمد سماک محمد سماک

      با کدوم دوست گلمون وحید جان؟

  4. احسان

    راست میگین. منم پلی استیشن رو خبر نداشتم . اگه میدونستم حتما میخریدم. هنوز دارم حسرتشو میخورم

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X