۴ گورخر نه، پنجمین جمعیت ارزشمند در کل دنیا
کل مساحت قلمرو جغرافیایی گورها در ایران، ۱ درصد از کل کشور هم نیست اما ارزشمندترین و در معرض خطرترین گونهی جانوری کشور در همین مساحت ناچیز هم نمیتواند راحت چشم برهم بگذارد.
وزیر صنعت، معدن و تجارت، آقای «محمدرضا نعمتزاده» در تازهترین اظهارات خود از اقدامات حفاظتی در منطقهی بهرامگور انتقاد کرده و گفته: «در جاهایی که معادنی وجود دارد و میتوان روی آن سرمایهگذاری کرد، سازمان محیطزیست اجازه بهرهبرداری نمیدهد. در هیچ جای دنیا چنین نیست که فعالیت معدنی به خاطر حفاظت از محیطزیست صورت نگیرد و در خلال حفاظت از محیطزیست، معادن نیز میبایست مورد بهرهبرداری قرار گیرند.» ایشان در ادامه با استدلالی عجیب عنوان کردهاند که منطقهی بهرامگور، یکی از معادن مهم آهن و مس را دارد که محیطزیست به علت عبور ۴ گورخر روی آن دست گذاشته و اجازهی کار در آنجا را نمیدهد. این سخنان واکنشهای متعددی را از جانب دوستداران محیطزیست برانگیخته و در عین حال این پرسش را بهوجود آورده که تن خسته و فرسودهی محیطزیست ایران چقدر دیگر باید هزینه پرداخت کند که ارزشهای بازاری و غیربازاریاش به رسمیت شناخته شوند. آیا گورهای ایرانی که یکی از ارزشمندترین گونههای جانوری کشور هستند و زیستگاه آنها حتی ۱ درصد از کل مساحت کشور را هم اشغال نمیکند، جایی در ایران ندارند؟
چوب حراج به یک سرمایهی ملی
اتحادیهی جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (آییوسیان)، گورهای ایرانی را که در پارک ملی قطرویه (شهرستان نیریز، استان فارس) و منطقهی حفاظتشدهی بهرام گور (در مجاورت پارک ملی قطرویه) زیست میکنند، پنجمین جمعیت بزرگ این گونه در کل دنیا معرفی کرده است. برمبنای آخرین آمارهای مستند، تعداد کل این جمعیت بهطور متوسط ۶۳۲ فرد (۴۲۹ الی ۹۳۹ فرد) تخمین زده شده است. واکنش آقای نعمتزاده در حالی عنوان شده که آمارها خبر از تنها روند مثبت جمعیتی گورها در ایران آنهم در منطقهی بهرامگور میدهند و سایر مناطق از جمله منطقه حفاظتشده توران با کاهش جدی جمعیت این زیرگونه ارزشمند مواجهاند و در برخی مناطق شاخص مانند ابرقو واقع در استان یزد هم دیرچندی است که گورها بهصورت محلی منقرض شدهاند.
کل مساحت زیستگاه گورها، ۱ درصد از مساحت کشور هم نیست
کل جمعیت گورهای ایران فقط و فقط ۷۹۰ فرد است که تنها ۳۹۵ فرد آن بالغ هستند. این زیرگونهی ایرانی از نظر ردهبندی اتحادیهی جهانی حفاظت (آییوسیان)، در معرض خطر شناخته شده و در کل کشور دو زیرجمعیت دارد: بزرگترین زیرجمعیت این زیرگونه، گورهایی هستند که در منطقهی پارک ملی قطرویه و منطقه حفاظتشده بهرام گور زیست میکنند؛ در حالی که زیرجمعیت دوم یعنی گورهای منطقهی حفاظتشده توران چنانچه پیشتر هم گفته شد، با کاهش جدی جمعیت دستبهگریبان هستند. جدای از آنها یک زیرجمعیت خیلی کوچک هم به منطقه حفاظتشده کالمند مجدد معرفی شده است.
کل مساحت تحت اشغال گورها در ایران، ۱۱ هزار کیلومترمربع برآورد شده یعنی رقمی حتی کمتر از ۱ درصد کل مساحت کشور (۰.۶۶ درصد). کارشناسان محیطزیست باور دارند که این ۱۱ هزار کیلومترمربع بدونتردید یک ظرفیت استفاده نشده است که همانند سایر ظرفیتها به واسطهی وجود نفت نادیده گرفته شده است.
معدن یا کانون جدید گرد و غبار
پتانسیل گردشگری طبیعی در ایران هیچگاه بهدرستی تعریف نشد؛ در حالی که ظرفیت پذیرش گردشگر دوستدار طبیعت در ایران خیلی بیشتر از میزان کنونی است. شاید اگر از همین فردا گردشگری به ایران نیاید و ما بخواهیم هزینهی اقتصادی این مساله را برآورد کنیم، در وهلهی نخست به نظر برسد که چندان زیان اقتصادی متحمل نشدهایم. اما این واقعیت نیست چرا که اگر فرضا روزی نفت ما تمام شود و بنا باشد که چرخهای اقتصاد بر پایه صنعت توریسم بگردد، آنگاه مشخص میشود که ما چقدر متضرر شدهایم. در زیستگاههای گور نیز دو ظرفیت مهم وجود دارد که هم میتوان روی آنها خیلی تکیه کرد هم اینکه در عین حال، حفاظت گورها را بهنوعی معنا میکنند. این دو ظرفیت عبارت است از کارکرد بازاری و دوم کارکرد غیربازاری.
کارکرد بازاری همان کارکردی است که به پول تبدیل میشود و وارد جامعه میشود. اما کارکرد غیربازاری آن کارکردهایی است که منافع آن به جامعه میرسد اما در این میان پولی رد و بدل نمیشود. بهعنوان مثال کارکرد جنگلهای هیرکانی منطقهی گلستان و ممانعت آنها از سیل نوعی کارکرد غیربازاری است. چنانچه به گفتهی مدیر پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی، مهندس «هومن جوکار» به دلیل مدیریت ۱۵ ساله مرتع در زیستگاههای یوز کارکردهای غیربازاری وجود دارد که باعث شدهاند تا چشمههای گرد و غبار در زیستگاههای کویری که البته بسیاری از آنها نزدیک به سکونتگاههای شهری هستند، شکل نگیرند در حالی که اگر مدیریت این مراتع بهواسطهی پرچمداری حفاظت از یوز نبود، بسیاری از این مناطق بهعنوان مثال در سبزوار و نیشابور یا حتی بافق تبدیل به نقاط بحرانخیز زیستمحیطی شده بودند.
حال پرسش اینجاست که بهواسطهی طرحهای مدیریتی و حفاظت از گورها چه منافعی از جمله مهار چشمههای گرد و غبار میتواند به مردم برسد که نمیرسد و در نتیجه باید آن طرحها را کنار گذاشت و بر معادنی سرمایهگذاری کرد که میتوانند کانونهای جدید گرد و غبار را در کشور شکل دهند؟
کشورهای پیشرفته هم معدن را به محیطزیست ترجیح میدهند؟
در ایالات متحده آمریکا، نمونههای عالی از زیستگاههای طبیعی در مناطق نظامی مانند فورت براگ در کارولینای شمالی، تجهیزات مخصوص فرآوری هستهای مثل ساوانا ریور در کارولینای جنوبی و آبخیزهای نزدیک تاسیسات تامین آب شهری وجود دارد. بیش از ۲۰۰ گونه در معرض خطر و تهدید از گیاهان و جانوران در ناحیه دپارتمان دفاعی آمریکا هستند که تحت مدیریت قرار گرفتهاند. از طرف دیگر در کشورهای سرتاسر دنیا، برنامههای دولتی برای تخصیص سوبسید به کشاورزی سنتی و حفاظت از حیاتوحش بهعنوان یک هدف اصلی، در حال گسترش است. در ژاپن بهعنوان مثال، دولت محرکهای مالی برای کشاورزانی در نظر گرفته که در مزارع برنج سنتی که در طول زمستان به زیر آب میروند، کشت میکنند. چنین تجربههای کشاورزی سنتی میتوانند تراکمهای بیشتری از جمعیتهای پرندگان زمستانگذران را نسبت به زمینهایی که بهشدت مدیریت شدهاند و به زیر آب هم نمیروند، در خود پذیرا باشند.
در بسیاری از کشورها، قطعات بزرگی از زمینهای تحت مالکیت دولت به شکل زیستگاههایی با کاربری چندگانه طرحریزی شده. این بدان معناست که آنها مدیریت میشوند تا مجموعهای از کالاها و خدمات را فراهم کنند. بنابراین همهی اینها یک بستر مطالعاتی مهم و ضروری، جهت بسط روشهای نوآورانه به منظور بهبود کاربریهای مختلف زمین است که هر کدام بهنوعی با یکدیگر در رقابت هستند. تحقق این امور مستلزم تجزیهوتحلیل دقیق و ملاحظات کافی برای سبک و سنگین کردن گزینههای مختلف توسعه، نظر به اولویتهای زیستمحیطی و اجتماعی و اقتصادی است.
لازم است که برای حفظ مزایای زیستمحیطی در طولانیمدت، مدیریت و پایش از هر منطقه صورت پذیرد و در عین حال حقوق و رفاه افراد محلی نیز لحاظ شود. حتی مناطق پرت و دورافتاده که دولتها و مردم عادی، آنها را بکر فرض میکنند هم جمعیتهای انسانی پراکنده و کوچکی دارند. این مردم بیش از آنکه تهدیدی برای محیطهای طبیعی و دستنخوردهای که در آنها زندگی میکنند، باشند جزئی جداییناپذیر از محیط هستند. سوال اینجاست که نیازهای اقتصادی، اهداف و عقاید مردم بومی که در نزدیکی این مناطق زندگی میکنند هم در طرحهای توسعهای و حتی حفاظتی کشور ما لحاظ شده است؟ بسیاری کشورها در شرق و جنوب آفریقا، با حمایت مالی کشورهای غربی در حال پیادهسازی راهکارهای برداشت پایدار هستند و تلاش میکنند تا از این طریق جمعیتهای حیاتوحش را حفظ کنند. دولت نامیبیا در جنوبغربی آفریقا بهطور اخص، برنامههای نوآورانهای را در عرصهی مدیریت حیاتوحش اجرا کرده و از طریق آنها منافع مالی را برای مردم محلی به ارمغان آورده است. یک مثال چنین کارهای پیشگامانهای، قرنطینهی جامعهی بابونها در شرق بلیزه است که با استفاده از یک قرارداد توافقی بین چندین روستا و به منظور حفاظت از زیستگاههای جنگلی جمعیت میمونهای فریادکش سیاه یا همان بابونها، اجرایی شده است.
در همهی این طرحها محیطزیست، توسعه و جوامع محلی در کنار هم دیده شدهاند؛ در حالی که در کشور ما هنوز تضادهای آشکاری میان طرفداران محیطزیست و طرفداران توسعه وجود دارد و در این میان هم کمترین توجه ممکن به جوامع محلی و در کنار آنها حیاتوحش میشود. بنابراین دور از ذهن نیست که با ادامهی این روند، روزبهروز ذخایر و ظرفیتهای بازاری و غیربازاری محیطزیست بیشتر از قبل نادیده گرفته شوند. اگر ما امروز نتوانیم از ظرفیت حضور ارزشمند پنجمین جمعیت مهم گورهای آسیایی در کشور حفاظت کنیم و راهکاری منطقی چه برای توسعه و چه حتی برای حفاظت داشته باشیم، دور نخواهد بود زمانی که سرمایههای مادی بالفعلمان مانند معدن تمام شود و دیگر چیزی حتی به اسم محیطزیست و حیاتوحش نداشته باشیم که بخواهیم از آن بهعنوان ظرفیت جایگزین استفاده کنیم.