چه فیلمی ببینم؛ از موزیکالهای مفرح تا وحشت در دههی ۶۰ (مرداد ۹۸)
تابستان اصولا فصل دیدن فیلمهای مفرح و سرگرمکننده است. کمدیها بیشتر در فصل تابستان اکران میشوند. انیمیشنها هم در تابستان برّهکُشانش است. مدارس تعطیل است و بیشتر آدمها به تماشای فیلمهای خانوادگی سرحال تمایل نشان میدهند. اما علاوه بر آن زمان خوبی است برای مرور یا دیدار با فیلمهایی که دیدنشان واجب است و تا به حال به تاخیر انداختهایم.
خب در باب فیلمهای سرحال و شیرین باید گفت که متاسفانه در سینمای روز جهان خبری از چنین فیلمهایی نیست. امیدمان به فیلم «لانگ شات» جاناتان لوین بود که امتیاز نسبتا خوب ۶۷ از ۱۰۰ را از منتقدان گرفت. علاوه بر این که کمدین دوستداشتنی و درجه یک این سالها یعنی ست روگن هم در آن بازی میکرد.
اما در نهایت «لانگ شات» کمدی ناامیدکنندهای از کار درآمد. در بهترین حالت به شوخیهایش میتوانید لبخند کوتاهی بزنید. شخصیتپردازی ضعیف باعث میشود که آن رابطهی درست میان ست روگن و چارلیز ترون شکل نگیرد. همه چیز به نظر تصنعی و باسمهای است. ست روگن البته تمام تلاشاش را میکند اما کل مسیر فیلمنامه آنقدر اشتباه دارد که از او کاری برنمیآید.
در نتیجه در این مطلب برای گذراندن بخش مفرح تابستان با فیلمهای نشاطآور چند پیشنهاد کلاسیک به شما داریم که از دههی شصت هستند.
این دههی شصت سینما هم این روزها قصهی خودش را دارد. برای فیلمبینی مرداد ماه پیشنهاد ماه دیدن چند فیلم از دههی شصت میلادی است چون فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» کوئنتین تارانتینو این روزها اکران شده که دربارهی صنعت سینما در اواخر دههی شصت است. پایان دوران طلایی هالیوود و زمانی که صنعت سینما قدم به دوران آنارشیستی مستقل دههی هفتاد گذاشت.
میان فیلمهایمان فیلمی از هیچکاک داریم که تارانتینو در «روزی روزگاری در هالیوود» به آن ادای دین کرده. فیلم دیگری که از شمایلهای دههی شصت و ورود به دههی هفتاد محسوب میشود و فیلمی از رومن پولانسکی که بخش مهمی از فیلم تارانتینو روایت کشته شدن همسر او، شارون تیت به دست طرفداران چارلز منسون است.
این فهرستی از فیلمهایی در ژانرهای مختلف است که همهشان محصول دههی شصت هستند و شما را با حال و هوای سینمای آن دوره میتوانند آشنا کنند. از موزیکالهای فرحبخش تا شاهکاری از سینمای تعلیق و وحشت.
روانی
- محصول ۱۹۶۰
- عنوان اصلی: Psycho
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: آنتونی پرکینز، جانت لی
این یکی از مهمترین فیلمهای روانشناسانهی ژانر وحشت تاریخ سینماست. داستان زنی که از محل کارش مقداری پول سرقت میکند و در مسیر فرارش به یک متل به نام بیتس میرسد. متل توسط جوانی اداره میشود که به شدت تحت سلطهی مادرش است. او از ماریون دعوت به شام میکند اما ماریون موقع شام صدای جر و بحث بین او و مادرش را میشنود.
موقعی که ماریون در حال دوش گرفتن است ناگهان کسی با چاقو به او حمله میکند و او را به قتل میرساند. مدتی بعد خواهر ماریون که نگران ناپدید شدن او شده به دنبالش به همان متل میرود و آن جا متوجه راز ترسناکی میشود.
بین شاهکارهای هیچکاک این یکی جزو پنج تای اول قرار دارد. صحنهی به قتل رسیدن ماریون زیر دوش حمام در تاریخ سینما اهمیت اساسی پیدا کرد. برای آن ۴۵ ثانیهی زیر دوش، هیچکاک برای این که صحنهی برهنگی نداشته باشد راشهای زیادی را فیلمبرداری کرد.
در ابتدای نمایش فیلم نظر منتقدان نسبت به آن متناقض بود. یکی نوشت: این شبیه یکی از آن نمایشهای تلویزیونی است که دو ساعت زمانش دراز شده است. اما مردم عاشق فیلم شدند و سالها بعد منتقدان دربارهی جواهر هیچکاک نقدهای مثبت زیادی نوشتند.
بعضیها حتی «روانی» را اولین فیلم ژانر اسلشر میدانند. تاثیر آن روی فرهنگ عامه و فرهنگ سینما آنقدر زیاد بود که در هزارهی سوم سریال «بیتس متل» براساس همان کاراکترها ساخته شد.
اگر از دیدن فیلمهای وحشت و معمایی لذت میبرید «روانی» را از دست ندهید. و البته برای افراد زیر ۱۶ سال دیدنش توصیه نمیشود.
ایزی رایدر
- محصول ۱۹۶۹
- عنوان اصلی: Easy Rider
- کارگردان: دنیس هاپر
- بازیگران: دنیس هاپر، جک نیکلسون، پیتر فاندا
یکی از اولین فیلمهای مستقل سینمای آمریکا که جریان مهمی را در صنعت سینما رقم زد. «ایزی رایدر» یک درام جادهای بود که حال و هوای ورود به دههی هفتاد میلادی را داشت. دنیس هاپر بازیگر بود و «ایزی رایدر» اولین فیلم او در مقام کارگردان محسوب میشد.
داستان دو مرد به نام ویات و ویلی که موتورسوار هستند. بعد از قاچاق کوکایین از مکزیکو به لسآنجلس آنها صاحب پول گندهای میشوند. پول را در موتور ویات پنهان میکنند و از میان دشتهای کویری از لسآنجلس به سمت نیواورلئان میروند. در راه یک هیپی را میبینند و از او دعوت میکنند که به آنها ملحق شود.
از آن فیلمهایی است که اگر خلاصهی داستانش را بیشتر از این تعریف کنیم جذابیتش از بین میرود. کل فیلم به خاطر لحظهها و حال و هوایش است که در خاطر ماندگار میشود. با شمایل جذاب دنیس هاپر و پیتر فاندا و آن عطشی که به زندگی آزادانه و فارغ از همهی قید و بندها دارند.
فیلم اولین جایزهاش را از جشنوارهی کن دریافت کرد و بعد نامزد دو جایزهی اسکار برای جک نیکلسون به عنوان مرد مکمل و بهترین فیلمنامهی اریجینال شد. «ایزی رایدر» سومین فیلم پرفروش سال ۱۹۶۹ شد. فیلم به لحاظ تاثیر فرهنگی و تاریخی و زیباییشناسی توانست نام خودش را در فهرست فیلمهای ملی آمریکا ثبت کند.
بچهی رزماری
- محصول ۱۹۶۸
- عنوان اصلی: Rosemary’s Baby
- کارگردان: رومن پولانسکی
- بازیگران: میا فارو، جان کاساوتیس
سال ۱۹۶۵ گای و رزماری وودهاوس خانهشان را عوض میکنند. آپارتمانی را در نیویورک به نام برامفورد میپسندند. دوستشان سعی دارد آنها را منصرف کند و میگوید که اسم آن ساختمان با جنایت و حتی آدمخواری پیوند خورده است.
گای و رزماری آپارتمان را اجاره میکنند و با یک زوج مسن آشنا میشوند. این زوج زن جوانی را که معتاد به مواد مخدر بوده و حالا ترک کرده به خانه آوردهاند و یک گردنبند به او دادهاند. رزماری متوجه میشود که گردنبند بوی عجیبی دارد. کمی بعد زن جوان خودش را از پنجره داخل خیابان پرت میکند و زوج مسن گردنبند را به رزماری میدهند. رزماری باردار میشود و زوج پیر بیش از حد به او توجه نشان میدهند. کمکم رزماری متوجه میشود که پیرمرد پسر صاحب آن آپارتمان است که به جرم شیطانپرستی تحت تعقیب بوده.
آنها بعد از به دنیا آمدن بچهی رزماری او را تصاحب میکنند و به دروغ میگویند بچه مرده. رزماری صدای بچه را از آپارتمان بغلی میشنود.
یک شروع حیرتانگیز با موسیقی کریشتف کومدا که با نوای لالایی میا فارو آغاز میشود و حس و حال مادرانهی رزماری را انتقال میدهد. فیلم یکی از بهترینهای پولانسکی است. فیلمنامه اقتباسی دقیق از کتابی به همین نام نوشتهی ایرا لوین است. فیلمی که لایههای تاریک و حیرتانگیز و هولناکی دارد.
حتی شایعه بود که گروه چارلز منسون به دلیل رویکرد پولانسکی در این فیلم چند سال بعد شارون تیت را با بچهی در شکمش به طرز فجیع به قتل رساندند.
آوای موسیقی (اشکها و لبخندها)
- محصول ۱۹۶۵
- عنوان اصلی: Sound of Music
- کارگردان: رابرت وایز
- بازیگران: جولی اندروز، کریستوفر پلامر
اهل سینما باشید و فیلم درخشان، فرحانگیز و دوستداشتنی موزیکال رابرت وایز را ندیده باشید؟ تازه اگر با دوبلهی فارسی دیده باشید که عیشاش دو چندان هم بوده. خود دوبلهی فیلم یک شاهکار تمام عیار است. در نظرسنجی ماهنامهی فیلم برای بهترین دوبله فیلم «آوای موسیقی» که در ایران با نام «اشکها و لبخندها» شناخته میشود مقام اول را کسب کرد. مدیریت دوبلاژ فیلم برعهدهی علی کسمایی بود. کریم فکور آوازهای فیلم را به فارسی برگرداند و دوباره سرود.
فیلم برمبنای خاطرات ماریا فونتراپ ساخته شد. زنی که ابتدا در یک صومعه خدمت میکرد اما بعد از مدتی از صومعه بیرون میرود تا از بچههای یک افسر ارتشی اتریشی مراقبت کند که همسرش را از دست داده است. او موسیقی و روح را به خانهی افسر برمیگرداند در شرایطی که اتریش قرار است همپیمان نازیها شود.
ارنست لیمان فیلمنامهنویس بود و پیشنهاد او بود که جولی اندروز نقش اول را بازی کند. نقشی که برای اندروز نامزدی اسکار به ارمغان آورد. «آوای موسیقی» برندهی اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی هم شد.
فیلمی رنگارنگ با موسیقی عالی که برخلاف خیلی از موزیکالهای آن دوران حتی امروز هم تماشایش هیجانانگیز و لذتبخش است. فیلم تم وطنپرستانه و ضد نازیسمی هم در پسزمینهاش دارد که البته ممکن است در آن ضیافت نور و رنگ و موسیقی چندان توجهها را جلب نکند.
صبحانه در تیفانی
- محصول ۱۹۶۱
- عنوان اصلی: Breakfast at Tiffany’s
- کارگردان: بلیک ادواردز
- بازیگران: آدری هبپورن، جورج پپارد
یک روز صبح، هولی گولایتلی دختری شیک جلوی جواهرفروشی تیفانی از تاکسی پیاده میشود. صبحانهاش را در دست دارد. بعد از نگاه کردن از پنجرهی جواهرفروشی به آپارتمانش برمیگردد. همسایهی جدید او مردی به نام پل وارجک است. مرد کار نویسندگی میکند و آرزوی هالی بازیگری بوده است. هالی در ۱۴ سالگی ازدواج میکند اما بعد از مدتی همسرش را ترک کرده و به لسآنجلس و بعد هم نیویورک میرود. شوهر هالی این روزها در تعقیبش است تا او را به روستایی در تگزاس بازگرداند. در حالی که هالی تبدیل به زنی از طبقهی اجتماعی بالا شده است.
اهمیت فیلم به دلیل تصویری است که از آدری هبپورن ساخت. او با آن لباس مشکی و چوب سیگار بلند تبدیل به شمایل سینمای آمریکا در قرن بیستم شد. حتی عینک آفتابی او هم تبدیل به یک نماد شد.
بعدها از روی این فیلم چندین نمایشنامه در برادوی اجرا رفت.
آدری هبپورن برای این فیلم نامزد اسکار شد اما برندهی بزرگ فیلم هنری منچینی، آهنگساز «صبحانه در تیفانی» بود که با موسیقی Moon River همه را مبهوت کرد. از آن فیلمهای سادهی دوستداشتنی است که با شوخطبعی آثار بلیک ادواردز باعث میشود دیدنش تبدیل به تجربهای مفرح شود.
فیلمنامهی «صبحانه در تیفانی» را ترومن کاپوتی، نویسندهی بزرگ آمریکایی نوشته بود.
بانوی زیبای من
- محصول ۱۹۶۴
- عنوان اصلی: My Fair Lady
- کارگردان: جورج کیوکر
- بازیگران: آدری هبپورن، رکس هریسون
فیلم اقتباسی از یک نمایشنامهی موزیکال مربوط به اوایل قرن بیستم بود که خود آن نمایشنامه اقتباسی آزاد از یکی از کارهای جورج برنارد شا بود. داستان دختری با لهجهی کاکنی (محلهی فقیرنشین لندن) که گلفروشی میکند و پدر دائمالخمرش از او هیچ حمایتی نمیکند.
شبی دختر به طور اتفاقی با یک پروفسور زبانشناس برجسته ملاقات میکند که معتقد است هر کسی با درست صحبت کردن میتواند به جایگاهی شایسته در اجتماع برسد. دختر که این را میشنود خانهی پروفسور را پیدا میکند و از او میخواهد کمکش کند تا حرف زدنش اصلاح شود. پروفسور با دوستش شرط میبندد که از الیزا دولیتل یک بانو بسازد که با توجه به روحیات دخترک اصلا هم کار راحتی نیست.
باز هم کار درخشانی از علی کسمایی به عنوان مدیر دوبلاژ که از نسخهی دوبلهی آن حتی بیشتر از نسخهی اصلی میشود لذت برد.
«بانوی زیبای من» با بودجهی ۱۷ میلیون دلاری ساخته شد که آن را تبدیل به گرانترین و پرهزینهترین فیلم تا آن زمان کرد. فیلم از لحاظ بصری و طراحی صحنه و لباس کار درخشانی انجام داد.
هشت جایزهی اسکار از جمله برای کارگردانی، بهترین بازیگر مرد نقش اول و بهترین فیلم دستاورد فیلم در اسکار آن سال بود.
روزی روزگاری در غرب
- محصول ۱۹۶۸
- عنوان اصلی: Once Upon a Time in the West
- کارگردان: سرجیو لئونه
- بازیگران: کلودیا کاردیناله، هنری فاندا، جیسون روباردز، چارلز برانسون
فیلم تلفیقی از دو داستان است که در غرب آمریکا رخ میدهد. داستان دعوایی بر سر زمینی که قرار است خط آهن در آن کشیده شود و قصهی ماموریت انتقام از یک قاتل خونسرد. زنی که در نیو اورلئان بوده و به نظر میرسد که گذشتهی مشکوکی دارد به غرب نزد خانوادهاش برمیگردد اما وقتی به آن جا میرسد که همهی اعضای خانوادهاش را قتل عام کردهاند. او تنها در مزرعهی خانوادگیاش میآید و چند روز بعد با دو هفتتیر کش آشنا میشود و این سه نفر ماموریتی را با هم آغاز میکنند.
یکی از بهترین وسترن اسپاگتیهای تاریخ سینما که با رنگ و بوی همیشگی آثار لئونه تفاوتهایی دارد. این جا حرکت دوربین نرم است و فیلم ریتم آهستهتری نسبت به بقیهی کارهای لئونه دارد. در میان ۲۵۰ فیلم برتر imdb فیلم رتبهی سی و هفتم را دارد. منتقدان آمریکایی به اندازهی اروپاییها فیلم را تحسین نکردند. به نظرشان فیلم هر چند از لحاظ بصری و کارگردانی نکات مثبتی داشت اما بیش از حد طولانی بود.
لئونه در این فیلم عناصر فیلمهای هاکس و فورد را برداشته بود و به شیوهای طعنهآمیز آنها را به روز کرده و در فیلمش به کار برده بود.
بیشتر بخوانید: چه فیلمی ببینم؛ خاطرهبازی با تارانتینو و اسکورسیزی (تیر ۹۸)