چه فیلمی ببینم؛ خاطرهبازی با تارانتینو و اسکورسیزی (تیر ۹۸)
با شروع هر ماه میشود فهرستی از فیلمهایی را توصیه کرد که دیدنشان در ماه جدید میتواند تجربهی خوبی باشد. فیلمهایی که ممکن است زمان خودشان درست دیده شده یا نشده باشند. ممکن است در مواجههی اول از آنها خوشتان آمده باشد یا از آنها متنفر شده باشید اما به هر حال فیلمهای خوبی هستند که ارزش این را دارند دوباره آنها را ببینید یا در ماه جدید لذت دیدن آنها را دوباره تجربه کنید. فیلمهایی که تجدید دیدار با آنها به مناسبت یک اتفاق یا فیلم جدیدی که اکران شده یا در انتظارش هستیم میتواند جذاب باشد.
در فهرست این ماه ما بهترین فیلم کوئنتین تارانتینو و دو اثر کلاسیک از مارتین اسکورسیزی حضور دارد. دو فیلمسازی که امسال سینمادوستان بیشتر از هر اثر دیگری منتظر دیدن فیلمهای جدید آنها یعنی «روزی روزگاری در هالیوود» و «مرد ایرلندی» هستند. قبل از دیدن فیلمهای جدیدشان خوب است روی بعضی از آثار کارنامهشان مروری داشته باشیم. به علاوه در تابستان دیدن فیلمهای اکشن هم همیشه جذابیت دارد.
مارتین اسکورسیزی احتمالا یکی از واعظانی است که خودش را تمام و کمال وقف سینما کرده است. او دائم دربارهی نگهداری از فیلمها و تجربه سینما رفتن صحبت میکند. در نتیجه عجیب است که اخیرا میبینیم با نتفلیکس در مورد فیلمهایش همکاری میکند و حتی تعدادی از فیلمهای گذشتهاش را هم در اختیار این سرویس آنلاین قرار داده است. یا شاید بهتر است بگوییم نتفلیکس همه حواسش را جمع مارتین اسکورسیزی کرده است. به هر حال به نظر میآید آنها شراکت خوبی را آغاز کردهاند. ماه گذشته هم شبکهی نتفلیکس آخرین فیلم اسکورسیزی یعنی مستند «نمایش رولینگ تاندر: باب دیلن» را پخش کرد. فیلم «مرد ایرلندی» هم که در راه است. فیلمی جنایی با بودجهی عظیم که احتمالا مهمترین فیلمی است که در اکران پاییز انتظارش را میکشیم.
اما حالا تا آن موقع برای این که خودمان را آماده نگه داریم میتوانیم سری به آرشیو فیلمهای مارتین اسکورسیزی بزنیم.
به جز آن فیلمهای دیگری هم هستند که میتوانیم دیدنشان را در اولین ماه تابستان توصیه کنیم. تا قبل از فصل جوایز و رسیدن فیلمهای مهم خوب است سری به آرشیوهای قدیمیتر بزنیم.
کلاورفیلد
- محصول ۲۰۰۸
- عنوان اصلی: Cloverfield
- کارگردان: مت ریوز
- بازیگران: مایک ووگل، جسیکا لوکاس، لیزی کاپلان
نکته مهم «کلاورفیلد» تهیهکننده آن یعنی جی.جی.آبرامز است. این فیلم نشاندهنده سلطهی آبرامز بر هالیوود است. هیچکدام از پروژههای دیگر او، نه آنهایی که بعد از «کلاورفیلد» ساخت و نه آنهایی که قبلش ساخته بود، تا این حد دقیق و بینقص قدرت او را به عنوان یک مرد نمایش نشان نداده بودند.
البته کارگردانی مت ریوز هم باید تحسین شود. فیلمسازی که بعدتر «سیارهی میمونها» را ساخت. فیلم «کلاورفیلد» دوران اوج درخشش ویدیوهای دیجیتال است و از آنها استفاده میکند تا شاهکاری با استفاده از تصاویر پیدا شده (found footage) خلق کند. تصاویر پیدا شده اصطلاحی است برای یک زیرژانر از فیلمها که در آن بخشی از فیلم شبیه صحنههای آرشیوی مستندی است که انگار یک یا چند تا از کاراکترهای فیلم با دوربین خودشان فیلمبرداری کردهاند.
داستان فیلم از این قرار است که وزارت دفاع آمریکا از یک دوربین شخصی مقداری تصاویری آرشیوی پیدا میکند که به پروندهای به نام «کلاورفیلد» اختصاص یافته است. داستان فیلم روز ۲۷ آوریل سال ۲۰۰۸ آغاز میشود. ویدیویی توسط دوربین شخصی راب هاوکینز در آپارتمان پدر نامزدش ضبط شده است. آنها برنامه میریزند که به یک جزیره سفر کنند. ویدیو کات میخورد به یک ماه بعد وقتی آن دو در جزیره هستند. بعد زمین لرزهای اتفاق میافتد و مقامات محلی گزارش میدهند که تانکر بنزینی واژگون گشته است. از آن به بعد اتفاقات عجیب و غریب تراژیک پشت سر هم رخ میدهند و گویا کاری از کسی ساخته نیست. حالا باید یک گروه نجات برای خیابانهای نیویورک تشکیل شود تا جلوی حمله هیولاها را بگیرد.
امتیاز فیلم در متاکریتیک ۶۴ از ۱۰۰ است و فیلم به گفتهی منتقدان به شدت تحتتاثیر اضطرابهای بعد از ۱۱ سپتامبر است. فیلمی با رویکرد مستقل در ساختار و جلوههای ویژه درجه یک و البته رویکرد نیهیلستی. اما کاراکترهایش گاهی اوقات احمق به نظر میرسند.
آمریکایی
- محصول ۲۰۱۰
- عنوان اصلی: The American
- کارگردان: آنتون کوربین
- بازیگران: جورج کلونی، پائولو بوناچلی، ویولانته پلاچیدو
جک یک آدمکش قراردادی است. او با معشوقهاش اینگرید در سوئد مشغول استراحت هستند. جک ردپاهایی در برف میبیند. اینگرید میبیند که جک تفنگی از جیبش بیرون میآورد و به یک تکتیرانداز شلیک میکند. جک متوجه شده که هویتش لو رفته و در خطر است. در نتیجه اینگرید را هم میکشد و بعد برای آخرین قراردادی که بسته به ایتالیا میرود که آنجا هم وقایع مختلفی در انتظار توست.
این فیلم واقعا شبیه الماسی در خاکستر است. وقتی سال ۲۰۱۰ اکران شد کسی تحویلش نگرفت. میشود آن را به عنوان یک فیلم کالت در نظر گرفت که استحقاقش را دارد توسط طرفداران ژانر تریلرهای جنایی تحویل گرفته شود. با اختلاف زیاد بهترین فیلم کوربین است. فیلمی که در آن چشمهای تیزبین تصویری کوربین با داستانی پرتنش تلفیق شده است. این تریلر جمع و جور و نیشدار اصول ریاضت اگزیستانسیالیستی سینمای ملویل را با قدرت ستارگی غیرقابل مقاومت جورج کلونی ترکیب کرده است.
بار کنار جاده
- محصول ۱۹۸۹
- عنوان اصلی: Road House
- کارگردان: رودی هرینگتون
- بازیگران: پاتریک سوایز، بن گازارا
«من ازت میخوام خوشرفتار باشی تا وقتی که زمانش برسه که خوشرفتاری فایده نداشته باشه».
زمانی شنیدن این دیالوگ از تلویزیون به معنای پخش فیلم «بار کنار جاده» ضیافتی برای دوستداران سینما بود. برای کسانی که فیلم را ندیدهاند باید بگوییم که یک خوشگذرانی درجه یک در انتظارشان است.
داستان دالتون که یک بادیگارد تربیت شده است اما گذشتهی مرموزی از محل کار قبلیاش در کلوبی در نیویورک همیشه به دنبالش است. او در یک کلوب جدید استخدام میشود تا آنجا را از آدمهای نامربوط پاک کند. سوایز که تقریبا با هر مردی در غرب اوهایو مبارزه کرده جملهای دارد که میگوید: «هیچکس هیچوقت برنده یک نبرد نمیشود.» باید به این جملهاش اضافه کنیم هیچکس به جز تماشاگران این فیلم در خانه.
البته در کمال تعجب منتقدان از فیلم متنفرند و به آن امتیاز ۳۶ از ۱۰۰ را دادهاند. راجر ایبرت که امتیاز ۶۳ از ۱۰۰ را به فیلم داده توصیف خوبی از آن دارد: «این فیلم درست در لبه یک فیلم خوب-بد میایستد و شاید حتی کفه بدی آن بچربد. شک دارم که آن را پیشنهاد بدهم چون به شدت بستگی دارد که تماشاگرش چه کسی باشد و چه قدر نگاه طعنهآمیزی داشته باشد. فیلم خوبی نیست اما اگر در چهارچوب درست ذهنی دیده شود قطعا فیلم خستهکنندهای نیست.»
حرامزدههای بیآبرو
- محصول ۲۰۰۹
- عنوان اصلی: Inglourious Basterds
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: کریستف والتز، ملانی لوران، برد پیت، دایان کروگر
هیچکس از ستایش اسطورهای که خودش خلق کرده خجالت نمیکشد و تارانتینو در محافل عمومی بارها گفته که سکانس افتتاحیهی فیلم «حرامزادههای بیآبرو» عزیزترین چیزی است که تا به حال نوشته. شاهکاری دربارهی گروهی که شکارچی نازیها هستند و هیتلر را میکشند و جسدش را در میان سلولوییدهای فیلم میسوزانند. اگر دنبال چک کردن حقایق نباشید باید بگوییم که از تاریخ واقعی فیلم خیلی سرگرمکنندهتری است.
اگر چه هنرمندان بهترین قاضیها برای کارهای خودشان نیستند، تارانتینو جزو معدود فیلمسازانی است که به سلیقهی خوبش در سینما همانقدر شهرت دارد که به ساختن فیلمهای خوب.
مکالمه هانس لاندا با کشاورز فرانسوی که به او مشکوک هستند یک سکانس درخشان است که یکی از شریرترین شخصیتهای کل تاریخ سینما را خلق میکند.
صحنه برای فیلم تارانتینو آماده است. فیلمی خونبار که در تاریخ تجدیدنظر میکند و جرات میکند پیشنهاد بدهد که پاپ آرت میتواند فرمی از انتقام باشد.
خیابانهای پایینشهر
- محصول ۱۹۷۳
- عنوان اصلی: Mean Streets
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: رابرت دنیرو، هارول کایتل
فیلم «خیابانهای پایینشهر» درست مثل فیلم دیگر اسکورسیزی یعنی «راننده تاکسی» اهمیت تاریخی دارد. میشود جواهراتی مثل «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» از اسکورسیزی را پررنگ کرد اما واقعیت این است که اسکورسیزی بدون ساختن «خیابانهای پایینشهر» تبدیل به اسکورسیزی نمیشد.
فیلم تصویری خام و ظالمانه از زندگی در خیابانهای ایتالیایینشین دهه هفتاد میدهد. اسکورسیزی با این فیلم ترحم و خشونتی را که در لایه زیرین زندگی آدمهایی که در این محلهها زندگی میکنند وجود دارد نشان میدهد.
فیلم داستان چارلی جوان است و رفیق خبیثت جوانترش به نام جانی که قمارباز است و به یکی از اهالی قدرتمند محله مقداری پول باخته است. ستیزهجویی که در فیلم به چشم میخورد سالم و دستنخورده در بقیه آثار اسکورسیزی هم باقی ماند. اسکورسیزی هنوز هم از همان انرژی تغذیه میکند و برای همین توانسته همان گروه بازیگران را حالا برای «مرد ایرلندی» دور هم جمع کند.
راننده تاکسی
- محصول ۱۹۷۶
- عنوان اصلی: Taxi Driver
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: رابرت دنیرو، جودی فاستر
زمانی که اسکورسیزی متهم به طرفداری از جوردن بلفورت سر فیلم «گرگ والاستریت» شد واقعا کنایه ناامیدکنندهای به نظر میرسید چون این فیلمساز همیشه در قضاوت نکردن کاراکترهایش ثابت قدم بوده است. کاراکترهایی که بسیاری از آنها مثل تراویس بیکل «راننده تاکسی» مردان مشکلزایی بودند. پالین کیل همان سالی که فیلم اکران شد نوشت: «این فیلم خودش را در این سطح نمیگذارد که تراویس بیکل را قضاوت اخلاقی کند. به جایش ما را در گرداب او میکشاند و باعث میشود ما تخلیههای روانی پسرک ساکتی را که ناگهان برآشفته میشود درک کنیم. و وقتی در پایان تراویس را میبینیم که تسکین پیدا کرده انگار به صورتمان سیلی میزنند.»
اگر فیلم را بعد از این همه سال دوباره ببینید متوجه میشوید که ذرهای از تاثیرگذاریاش کم نشده است. حتی جهان اطرافش هم که او را به فساد کشاند هنوز همانقدر منحط است.