پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دهم/بخش اول)
فصل ۱۰
آرم مستحکم
مغز آیفون چطور رشد کرد
– دوست داری کمی چیزهای دیدنی نشانت بدهم؟
منظورش از چیزهای دیدنی، محتوای رسانهای است. اَلِن کِی[۱] این حرف را که میزند، از زیر آن سبیل جوگندمیاش، لبخندی نثارم میکند و مرا در راهروهای خانهاش واقع در محلهی برنتوود[۲] به اینطرف و آنطرف میبرد تا چیزهایی نشانم بدهد. خانهای است زیبا و دلنشین. پشت آن زمین بازی تنیس دارند، اما از آنجا که خانهشان در یکی از محلات اعیانی شهر لسآنجلس است، وجود زمین تنیس چندان هم دور از ذهن بهنظر نمیرسد و تجملاتی و اشرافی جلوه نمیکند. الن بههمراه همسرش در این خانه زندگی میکند. همسر او بانی مکبرد[۳] است. نویسنده و بازیگری که فیلمنامهی اولیهی فیلم ترون[۴] را نوشت.
کی یکی از بنیانگذاران اولیهی تکنولوژی ساخت کامپیوترهای شخصی است؛ آدم میتواند با خیال راحت او را اسطورهی زنده بنامد و هیچ باکش از اشتباه نباشد. او در زیراکسپارک که آن هم مجتمعی است با شهرت افسانهای، مدیریت گروهی از پژوهشگران را برعهده داشت و در همانجا بههمراه گروهش، تواستند زبان برنامهنویسی اسمالتاک[۵] را بنویسند. زبانی بسیار مهم و تأثیرگذار که راه را برای عرضه و بهرهبرداری از اولین رابطهای کاربری گرافیکی، هموار کرد. در زمانهای که کامپیوترها چیزی نبودند جز دستگاههایی بزرگ با محیطهای کاربری خاکستریرنگ، زمخت و بدقواره، همین کی همهجا میرفت و میگفت که میشود از کامپیوتر بهعنوان ابزاری پویا برای اهداف آموزشی استفادهها برد و با آن دست به خلاقیت زد و محصولات خلاقانه تولید کرد. آدمهایی مانند کری بودند که توانستند با ذهن خلاق خود، کاری کنند که کامپیوترها وارد خانهی مردم شوند و در دسترس همگان قرار گیرند.
اولین تبلور این ذهنیت که کامپیوتر، باید وسیلهای باشد در اختیار همهی مردم، داینابوک[۶] بود. داینابوک یکی از دیرپاترین طرحهای مفهومی است که سیلیکنولی به خود دیده است… داینابوک قرار بود کامپیوتری باشد در ابعاد کوچک که در دست جا بگیرد و کاربر بتواند آن را به اینسو و آنسو ببرد. ضمناً قرار بود دستگاهی باشد قدرتمند و کارآ که کار با آن بسیار ساده است. آنقدر ساده که کودکان بتوانند از آن استفاده کنند و نهتنها برای مصارف کمکآموزشی از آن بهره ببرند، که حتی بتوانند نرمافزارهای خود را بااستفاده از داینابوک بنویسند و به تولید انواع مختلف محتوای رسانهای بپردازند. کی و ادل گلدبرگ[۷]، دستیار او، در سال ۱۹۷۷ مقالهای منتشر کردند تحت عنوان «محتوای رسانهای شخصی و پویا». کری و گلدبرگ در همان مقاله ابراز امیدواری کردند که این پروژه محقق شوند و همچنین شیوهی کار داینابوک را توضیح دادند.
داینابوک قرار بود کامپیوتری باشد در ابعاد کوچک که در دست جا بگیرد و کاربر بتواند آن را به اینسو و آنسو ببرد.
کری و گلدبرگ بهمنظور جاانداختن مفهوم برای خوانندهشان، در مقالهی خود نوشتند که «تصور کنید دستگاهی داشته باشید شخصی که بهتنهایی اطلاعات را تحلیل و دانش تولید کند.» به لحن مقاله و تأکید نویسندگان بر کلمهی دانش دقت داشته باشید. آنها در مقالهشان نوشتند که «باز تصور کند که این دستگاه، آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند از احساس بینایی و شنوایی شما پیشی بگیرد و آنقدر ظرفیت و حافظه داشته باشد که بتوانید هزاران صفحه کتابهای مرجع، شعر، نامه، دستور پخت غذاهای ختلف، اطلاعات آماری، نقاشی، تصاویر پویانمایی، قطعات موسیقی، شکل حرکت امواج، تصاویر شبیهسازیشدهی متحرک و هرچیز دیگری را که دوست دارید، در آن ذخیره کنید و بعد هم بتوانید آنها را مرور کرده یا تغییر دهید.»
مطمئنم که اگر بعضی از ویژگیها و مشخصات داینابوک ذکر شوند، بهنظر شما آشنا خواهند آمد. کری و گلدبرگ در مقالهشان نوشتند که «بین عمل و عکسالعمل در این دستگاه فاصلهی زمانی محسوسی وجود نخواهد داشت. زمانی که مشغول طراحی سامانهی این دستگاه بودیم، از مثالهای مختلفی برای توصیفش استفاده میکردیم. یکی از بهترین و کاربردیترین مثالها، مثال ساز موسیقایی است. مثلاً فلوت را در نظر بگیرید. فلوت در اختیار نوازندهاش قرار دارد و هروقت که نوازنده دلش بخواهد و در آن بدمد، فلوت نیز بلافاصله مطابق با خواست و دستور نوازنده، صدایی از خود خارج میکند.»
داینابوک که شبیه به آیپدی است با کیبورد فیزیکی، یکی از نخستین طرحهایی بود که برای ساخت کامپیوتری قابل حمل، ارائه شد. احتمالاً مؤثرترین طرح نیز تا به امروز، همین طرح داینابوک بوده. از هنگام چاپ این مقاله، داینابوک شهرتی برای خود به هم زده و بهعنوان معروفترین کامپیوتری شناخته میشود که هرگز به خط تولید نرسید و ساخته نشد.
به خانهی کی رفته بودم تا از این پدرخواندهی صنعت ساخت کامپیوترهای قابل حمل، سؤالی بپرسم. میخواستم از او بپرسم که دنیای امروز ما، دنیایی که در آن آیفون تولید و عرضه شده و بیش از دو میلیارد نفر از مردم این سیاره، تلفن همراه هوشمند در دست دارند، در مقایسه با دنیایی که او در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در تصورات خود داشت، چه تفاوتها و شباهتهایی دارد.
کی بر این باور است که تا امروز روز، حتی بهرغم تولید آیفون و آیپد، هنوز هیچ دستگاهی ساخته نشده که بتواند کاربردهای اولیه و تعبیهشده در داینابوک را در اختیار کاربران خود بگذارد. استیو جابز همیشه به نیکی از کی نام میبرد و او را تحسین میکرد. کی در مصاحبهای معروف با نشریهی نیوزویک در سال ۱۹۸۴ گفته بود که مک، «اولین کامپیوتری است که ارزشش را دارد آدم از آن انتقاد کند». جابز در دههی ۱۹۸۰ و پیش از آنکه بهخاطر بدخواهی دیگران از اپل اخراج شود، بهدنبال تولیدکردن داینابوک و عرضهی آن به بازار بود. جابز و کی تا زمان مرگ استیو، هر یکی دو ماه یکبار، از طریق تلفن با هم صحبت میکردند و گپ میزدند. همچنین جابز شخصاً کی را به مراسم رونمایی از آیفون در ماه ژانویهی سال ۲۰۰۷ دعوت کرده بود.
کی میگوید: «بعد از مراسم تلفن را به دستم داد و گفت “الن، نظرت چیست؟ بهنظرت جای انتقاد دارد؟” من هم به او گفتم که “صفحهاش را اگر بزرگتر بسازی، بر تمام دنیا حکومت خواهی کرد.”»
کی مرا به اتاقی بزرگ میبرد. اگر بخواهم آن اتاق را بهتر توصیف کنم، باید بگویم شبیه یالی است مجزا در تمام ساختمان؛ فضایی است بسیار وسیع و بزرگ که دو طبقهی مجزا دارد. طبقهی اول آنجا مخصوص اُرگ بسیار بزرگی است ساختهشده از چوب و فولاد که به دیوار انتهای سالن چسبیده. طبقهی دوم هم سرتاسر کتابخانه است. قفسه پشت قفسه، همه مملو ز کتاب. شبیه به کتابخانهای است زیبا و جذاب. چیزهای دیدنی که میخواسته نشانم بدهد، همه قدیمیاند.
دو ساعت گذشته را با کی سرگرم بحثی مفصل بودهایم راجع به رسانههای جدید. همان تولیدات رسانهای متنوع و گوناگونی که هر روزه، روز صفحات دستگاههایمان میآیند و میروند و سرشار شدهاند از لینک، کلیپهای تصویری و تبلیغات گوناگون. همان دستگاههایی که در ساختشان از داینابوک بسیار الهام گرفته شده، امروزه بیشتر اوقات مشغول نمایش انواع گوناگون محتوای رسانهایاند. الن کی درست مانند نیل پستمن[۸]، دوست مرحومش، معتقد است که ما داریم خود را در این تولیدات رسانهای غرق میکنیم. پستمن که مردی فرزانه و دانشمند و منتقدی بزرگ بود، کتابی مهم دارد با عنوان سرگرمکردن خویش تا حد مرگ[۹]. این کتاب هنوز هم که هنوز است، نقدی بنیادین محسوب میشود بر رسانههای جهان مدرن و محیطی که ما به خواست خود در آن غوطه میخوریم. پستمن در سال ۱۹۸۵ و در کتاب خود نوشته بود که تلویزیون دارد تبدیل به رسانهی غالب در جهان میشود. تلویزیون دیگر ارکان جامعه، علیالخصوص سازوکار آموزشی و سیاسی را وا میدارد تا استانداردهای رواجیافته بهوسیلهی صنعت سرگرمی را تأیید کرده و به آن دامن بزنند.
کی استدلالهای زیادی علیه تلفن همراه دارد. یکی از آنها این است که بهعقیدهی او، تلفن همراه دستگاهی است مصرفی و ویژگیها و کاربردهای مختلف آن را بخش بازاریابی شرکتها جوری جا انداختهاند که همین ابزار، بدل شود به وسیلهای که مردم بهکمک آن، به همان چیزی برسند که از قبل میخواستند و آنچه را سابق بر این، در جایی دیگر و با وسیلهای غیر از تلفن همراه داشتند، الآن روی دستگاههایشان در اختیار داشته باشند. گویی که این وسیله دارد رسانههای قدیمی را در خود شبیهسازی میکند و بهندرت کاربران از آن برای تولید و تحلیل دانش استفاده میکنند.
احتمالاً بزرگترین نوآوری و خلاقیت بهکاررفته در ساخت تلفن همراه هم همین باشد… اینکه همان محتوای رسانهای قدیمی را، در قالبهایی جدید و سرعتی بسیار بالاتر در اختیارمان میگذارد.
کی میگوید: «یادم هست که دعا میکردم که روزی، قانون مور[۱۰] با آن سرعتی که او وصفش کرده، به پایان برسد و نقض شود.» منظور او قانونی است که گوردن مور[۱۱]، دانشمند علوم کامپیوتر و یکی از مؤسسان شرکت اینتل، بیان کرده بود. مطابق قانون مور، در هر بازهی زمانی دو ساله، تعداد ترانزیستورهایی که روی هر یک اینچ مربع، معادل حدوداً ۶.۵ سانتیمتر مربع از تراشهای کامپیوتری جا میگیرد، دوبرابر خواهد شد. این قانون را البته یکی از پیشگامان صنعت کامپیوتر، بر اساس مشاهدات دقیق خود بیان کرده بود و هیچ قاعده و مبنای علمی متقنی ندارد. در ابتدا خود شخص مور، نموداری دستی طراحی کرد تا این قانون را توضیح بدهد. اما بعدها این حرف او تبدیل به نوعی پیشگویی معطوف به مقصود شد و همین پیشگویی، به تحقق خود آن کمک کرد.
مور راجع به قانون خود گفته بود: «قانون مور، بیش از آنکه بخواهد روند پیشرفت صنعت کامپیوترسازی را پیشگویی کند و توضیح دهد، عملاً به عاملی برای پیشبردن آن تبدیل شد و به این صنعت جهت داد.» حرف او حقیقت دارد. صنعت کامپیوترسازی از همان ابتدای ارائهی این قانون، خود را با آن وفق داد و امروزه روز هم هنوز برای هدفگذاری، به این قانون رجوع مشود تا بتوان ساخت نرمافزار و سختافزار را هماهنگ با هم پیش برد.
تازه حالا و بعد از گذشت بیشتر از پنجاه سال از ارائهی قانون مور، این قانون آهستهآهسته رو به آن دارد که غلط از آب در بیاید.
کی میگوید: «مور این قضیه را برای حدود ۳۰ سال پیشبینی کرده و در عمل حدس زده بود. برای همین هم سال ۱۹۹۵ سال خیلی خوبی بود. چرا که در آن زمان نمیتوانستند تلویزیونهای خوب بسازند. البته هنوز. یکی دو دور دیگر که این قضیه ادامه پیدا کرد، ناگهان همهی آن چیزهایی که قبلاً بر سر راه ساخت محصولات، سنگ میانداخت و مشکل بهحساب میآمد، همهی آن چیزهایی که قبلاً باعث سردرگمی مردم میشد، از بین رفت و جای خودش را به چیزهایی بسیار ارزان و راحت داد.»
تازه حالا و بعد از گذشت بیشتر از پنجاه سال از ارائهی قانون مور، این قانون آهستهآهسته رو به آن دارد که غلط از آب در بیاید. اما طی تمام این مدت، همین قانون بوده که باعث شده بتوانیم امروز به جایی برسیم که چیزی معادل ابرکامپیوترهای چندطبقهای دههی ۱۹۷۰ را در دستگاهی کوچک توی جیبمان جا بدهیم… همین قانون بوده که باعث شده بتوانیم امروز به جایی برسیم که از سرتاسر دنیا، ویدیوهایی با کیفیت بسیار بالا برای همدیگر بهاشتراک بگذاریم و بازیهایی کامپیوتری انجام دهیم که تصاویر سهبعدی خارقالعاده و چشمنواز دارند و همچنین بتوانیم حجم بسیار زیادی اطلاعات گوناگون را روی تلفنهای باریکمان جا بدهیم. حجمی که هر روز بر میزان آن افزوده میشود و ظرفیتی که روز به روز، رو به افزایش دارد.
کی میگوید: «اگر نیل امروز زنده بود و میخواست کتابش را بنویسد، اسمش را میگذاشت پرتکردن حواس خویش تا حد مرگ.»
خواه آیفون را منبع حواسپرتی بدانیم یا عامل ارتباط میان مردم، یا حتی آن را تلفیقی از این دو به حساب بیاوریم، برای درک عملکرد و نحوهی فعالیت این دستگاه، باید از نقطهای شروع کنیم که بفهمیم چطور میتواند هر دوی اینها باشد. آن نقطه جایی نیست جز ترانزیستور آیفون.
[۱] Alan Kay
[۲] Brentwood
[۳] Bonnie MacBird
[۴] Tron
[۵] Smalltalk
[۶] Dynabook
[۷] Adele Goldberg
[۸] Neil Postman
[۹] Amusing Ourselves to Death
[۱۰] Moore’s Law
[۱۱] Gordon Moore
” دوست داری کمی چیزهای دیدنی نشانت بدهم؟ ” جمله زیرکانه ای هست…کلی خندیدیم…حتما استفاده میکنم از این جمله.