پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل هشتم/بخش سوم)
البته برت بیلبری از قبل بهکلی با این حوزه ناآشنا نبود و چیزهایی در این زمینه میدانست، اما با شنیدن این حرف، ناگهان متوجه شد که بسیاری چیزها در خطر قرار گرفته و مدتزمان دو هفتهای زمانی چندان طولانی نیست. بیلبری در دههی ۱۹۹۰ شرکتی را به نام اینتلیجنت ریسورسز[۱] راهاندازی کرده و مدیریت آن را برعهده داشت. اپل بیلبری را در سال ۲۰۰۲ استخدام کرده بود تا مدیر قسمت معماری رسانهای شرکت شود. علت استخدام بیلبری هم چیزی نبود جز مهارت و تجربهی بسیار زیاد او در زمینهی تحلیل تصاویر ویدیویی؛ خود بیلبری میگوید که شرکتش «نخستین کارت ویدیویی را ساخته بود که با آن میشد بین کامپیوتر و صنایع پخش ویدیو بهشیوهی دیجیتالی ارتباط برقرار کرد.» این محصول که ویدیو اکسپلورر[۲] نام داشته، «اولین کارت ویدیویی کامپیوتری بوده که از ویدیوهای اچدی پشتیبانی میکرده.» اپل بیلبری را استخدام کرده بود، چرا که درست مانند تمام شرکتهای دیگر در حوزهی تکنولوژی، با ویدیو مشکلات بسیار داشت. دوربین بدقوارهای هم که بیرون از دستگاه و روی آن سوار میشد، تنها بخشی از این مشکل بهحساب میآمد.
بیلبری میگوید: «خاطرتان هست که در سال ۲۰۰۱ یا ۲۰۰۲، وقتی میخواستی روی لپتاپ ویدیو تماشا کنی، نتیجهاش میشد پنجرهای که ویدیوی داخل آن، تنها ۱۵ فریم بر ثانیه بود و جلوههای تصویری افتضاحی هم داشت؟» هروقت آدم میخواهد با سرعت پایین اینترنت، ویدیویی در یوتیوب تماشا کند، حتماً به جلوههای تصویری فشردهساز برمیخورد. قدیمترها هم وقتی کسی میخواست با کامپیوتری قدیمی، دیویدی تماشا کند، همین اتفاق میافتاد… یعنی بیننده با ویدیویی درهمریخته مواجه میشد که تصاویر در آن از ریخت افتاده بودند و سطحشان پر شده بود از پیکسلهای درشت. این اتفاق معمولاً هنگامی رخ میدهد که کامپیوتر، فشردهسازی با حذف انجام میدهد، یعنی اینکه در روند فشردهسازی تصویر، بخشی از اطلاعات تصویر ویدیویی را حذف میکند و حجم آن را چنان پایین میآورد که بالاخره بشود آن را روی فضای خالی دستگاه ذخیره و از آنجا پخش کرد یا اینکه بشود آن ویدیو را با سرعت کم اینترنت دید؛ چنانچه در مورد یوتیوب همین اتفاق رخ میدهد. اگر سازوکار فشردهسازی، نتواند اطلاعات کافی بهدست بیاورد تا دوباره ویدیوی اصلی را بسازد، آنوقت کیفیت ویدیوی نهایی افت میکند و بیننده، تأثیر جلوههای فشردهسازی را روی ویدیو میإیند. بیلبری میگوید: «مشکلی که داشتیم در اینجا بود که نیمی از هر یک فریم ویدیو صرف این میشد که خود آن فریم بالا بیاید و نیمهی دوم فریم به این میگذشت که تا میشود، جزئیات جلوههای فشردهساز از روی فریم پاک شود تا بیننده نهایتاً بتواند تصویری صاف و درست ببیند.»
تماشای ویدیو داشت به یکی از اصلیترین کاربردهای کامپیوتر بدل میشد.
اما در آن زمان تماشای ویدیو داشت به یکی از اصلیترین کاربردهای کامپیوتر بدل میشد و بنا به همین دلیل، این مشکل هم مشکلی بود که روزبهروز اهمیتش بالا و بالاتر میرفت. کلید گنجاندن دوربین بیرونیِ آیسایت در میان سختافزارهای دستگاه هم این بود که اول راهی برای حل این مشکل پیدا کنند.
بیلبری میگوید: «یک روز توی حمام بودم که ناگهان به شهود رسیدم. فهمیدم که اگر پیکسلهای توی تصویر را نسازیم، آنوقت مجبور هم نخواهیم بود که آنها را از روی تصویر حذف کنیم. البته این فکر خیلی بدیهی و عادی جلوه میکند، اما آنوقت سؤال دیگری پیش میآید و آن این است که اگر پیکسلی نداشته باشی، چطور میخواهی تصویر بسازی؟» خود بیلبری میگوید که ایدهی او درواقع این بوده که صفحهی نمایشگری را سرتاسر از پیکسل بسازد. او الگوریتمی طراحی کرد که سامانه، بهکمک این الگوریتم میتوانست پیکسلها را بدون کاهش و افزایش کیفیت پخش کند و هروقت کاربر میخواست ویدیو را ببیند، نمایشگر، تمام فریم را بهصورت یکپارچه در برابر او قرار میداده است. بیلبری میگوید: «این شد که ناگهان توانستیم یک ویدیوی کامل را با استفاده از همین روش روی صفحهی مک قابل حمل، پخش کنیم.» او که حالا راهحل مشکل را یافته بود، آمادگی کامل داشت تا به سراغ حل مشکل آیسایت برود. بیلبری میگوید: «اما الآن مشکلی داشتم. وسایل تصویربرداری سیسیدی، مثل همین دوربین آیسایت، که بیرون از دستگاه اصلی قرار میگرفت، ویدیویی بسیار باکیفیتتر تهیه میکرد تا آن تراشههای سیماس کوچکی که ما در داخل دستگاه کار میگذاشتیم.»
در ساخت دوربینهای دیجیتالی، بهصورت عمده از دو نوع حسگر استفاده میشود. یکی از این حسگرها دستگاه بارجفتشده یا همان سیسیدی نام دارد و دیگری، چیزی نیست نیمرسانای اکسید فلزی مکمل یا همان سیماس. سیسیدی نوعی مدار حساسبهنور است که در داخل دستگاه قرار میگیرد و اطلاعات هر پیکسل از تصویر را در قالب بار الکتریکی به سامانه منتقل و در آنجا ذخیره میکند. شدت آن بار الکتریکی، رنگی مخصوص و منحصربهفرد را معین میکند که از پیش در طیف تمام رنگهای دستگاه قرار دارد. در سال ۲۰۰۲، حسگر سیسیدی تصاویری تولید میکرد با یکفیت بالاتر، اما نسبت به سیماس کُندتر بود و برق بیشتری هم مصرف میکرد. سیماس اما حسگری بود ارزانتر و کوچکتر که سریعتر تصاویر را پردازش میکرد، اما این حسگر هم مشکلات بسیار زیادی داشت. اما با تمام این اوصاف، بیلبری نقشهای برای خود ریخته بود.
او میخواست ویدیو را از دوربین، بفرستد به واحد پردازندهی گرافیکی کامپیوتر یا همان جیپییو. جیپییوی کامپیوتر، قطعهای است قدرتمند که میتواند رنگهای ویدیو را اصلاح کرده و مشکلات آن را کاهش داده و کیفیت آن را بالاتر ببرد. یعنی اساساً بیلبری میخواست با این روش، بار پردازش حسگر دوربین را از روی خود آن برداشته و بر دوش پردازندهی اصلی سامانه بگذارد.
این شد که اعضای تیمی که تحت نظر بیلبری فعالیت میکردند، دستبهکار شدند تا نحوهی پردازش تصاویر آیسایت را تغییر دهند، آن هم درحالیکه تنها چند روز با هنگام رونمایی اولیه فاصله داشتند. بیلبری میگوید: «تعدادی هم الگوریتم طراحی کردم تا فیلترهای مختلف روی تصویر اعمال کنند، کیفیت آن را بالاتر ببرند و علائم و زوائد روی آن را بزدایند و ترتمیزترش کنند. از همهی این الگوریتمها برای رونمایی اولیه استفاده کردیم.» یکی از خوشفکرترین مهندسهایی که در گروه بیلبری فعالیت میکرد، ساخت سختافزار این واحد را برعهده گرفت. اما سختترین بخش تمام کار آنها، نه مهندسی، بلکه برداشتن دقیق و سنجیده و از روی سیاست قدمهایشان بود. ساختن نمونهی اولیهی دوربین به این معنا بود که اعضای گروه، سربهسر باقی اجزای کامپیوتر بگذارند و در آن دست ببرند… اما معنای دیگری هم داشت. آنها داشتند با ساختن نمونهی اولیهی این دوربین، سربهسر باقی اجزای شرکت میگذاشتند که هر کدام، یک بخش از اجزای درون کامپیوتر را ساخته بودند.
«سیاستگذاری و برداشتن حسابشدهی هر قدم در این پروژه مثل کابوس بود.»
بیلبری میگوید: «سیاستگذاری و برداشتن حسابشدهی هر قدم در این پروژه مثل کابوس بود. هیچکس تمایلی نداشت که معماری آیمک را تا آن حد تغییر بدهد. تنها به یک شیوه توانستم این کار را محقق کنم و آن هم این بود که پیش از اینکه کسی بتواند جلوی مرا بگیرد، طرح و نقشهام را بردم و جلوی استیو قرار دادم. وقتی استیو از چیزی حمایت میکرد، هیچکس جرأت نداشت سر راهش بایستد. اگر کسی میخواست کاری را انجام بدهد، کافی بود که بگوید “اوه، راستی استیو هم میخواهد که این کار انجام بشود.” آن حرف مثل این بود که به دست کسی چک سفیدامضا داده باشند. از آنجایی که هیچکس نمیرفت تا از استیو بپرسد که آیا واقعاً میخواسته که آن کار انجام بشود یا نه، هیچکس هم سر راه آدم را نمیگرفت و نمیپرسید که میخواهی چهکار کنی. برای همین هروقت کسی توی بحث گیر میافتاد و میخواست در آن جلسه جان خودش را نجات بدهد، کافی بود دهان باز کند و بگوید “استیو گفته!” و آنوقت همه در جوابش میگفتند “ای لعنتی.”»
بالاخره اعضای گروه توانستند با استفاده از الگوریتمهای تازه نوشتهشده و بهکارگیری سختافزارهای جدید، دوربین را روی بالای لپتاپ کار بگذارند؛ دیگر نیزی نبود تا دوربین بهصورت دستگاهی مجزا بالای سر لپتاپ نصب شود و ظاهری زشت به آن بدهد. اعضای گروه زیر نظر بیلبری، شب پیش از رونمایی، رفتند داخل اتاق هیئتمدیره. دستگاه را امتحان کردند و دیدند که سامانهی سیماس که نسبت به دوربین آیسایت بسیار جمعوجورتر است، با سرعتی بسیار بسیار بیشتر عمل میکند. ویدیویی باکیفیت در دست داشتند که بهراحتی با قطعهای کوچک بهدست میآمد؛ قطعهای که میشد آن را بهسهولت در لپتاپ گنجاند.
بیلبری میگوید: «به همدیگر گفتیم که “بسیار خوب، کسی به نمونه دست نزند… همگی برویم خانه.” همه رفتیم و دستگاه را گذاشتیم توی همان اتاق هیئتمدیره بماند. قرار شد صبح روز بعد بیاییم و آن را نشان استیو بدهیم و همهچیز هم همان طوری که قرار بوده، انجام بشود و کارمان فیصله بگیرد.»
صبح روز بعد اعضای گروه مدتی کوتاه پیش از آغاز جلسه به اتاق هیئتمدیره میروند و آیسایتی را که در داخل لپتاپ کار گذاشتهاند، روشن میکنند. در اتاق دو نمایشگر کار گذاشته بودند؛ یکی از نمایشگرها در سمت چپ قرار داشت و تصویر بهدستآمده از سیسیدی را روی آن نمایش میدادند و نمایشگر دیگر را در سمت راست گذاشته بودند و تصویر بهدستآمده از سیماسِ تازه و بهبودیافته روی آن پخش میشد. اما تصویر روی نمایشگر سمت راست، بنفش بود. بیلبری با دیدن تصویر اول گیج شده و بعد حسابی ترسیده. میگوید: «از خودمان پرسیدیم “این دیگر چه کوفتی است و چه اتفاقی افتاده؟”»
درست در همان لحظه جابز وارد اتاق شده. نگاهی به دو نمایشگر انداخته و بدون هیچگونه مقدمهچینی، بلافاصله رفته سر اصل مطلب.
گفته: «تصویر سمت راستی بنفش است.»
بیلبری هم در جوابش گفته: «بله. نمیدانیم چه شده.»
یکی از اعضای گروه که مسئول نرمافزار بوده، آمده توی بحث و گفته: «آره، دیشب نرمافزار را بهروزرسانی کردم و آن موقع متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده.»
آه از نهاد بیلبری برخاسته. میگوید: «پیش خودم گفتم که این چه کاری بود کردی؟» حتی حالا و با گذشت این همه مدت، هنوز بهنظرم میآید که تا حدی باورش نشده چه اتفاقی افتاده است. میگوید: «زده بود نرمافزارش را بهروزرسانی کرده بود! میدانم که میخواسته کار خوبی انجام بدهد. اما وقتی همهچیز سر جای خودش قرار دارد و درست کار میکند، لازم نیست به هیچچیزش دست بزنی.»
بیلبری میگوید که استیو با «پوزخندی شبیه این پوزخند» به او زل زده و با لحنی خیلی معمولی گفته: «درستش کن و بعد دوباره نشانم بده.» حداقلش این بود که اخراج نمیشد. آن روز مشکل پیشآمده را رفع کرده و روز بعد، آن را مجدداً به استیو جابز نشان دادهاند؛ جابز هم با اظهار نظری بسیار کوتاه، جوابشان را داده. اظهار نظری که به اندازهی حرف دیروزش کوتاه بوده. جابز گفته: «محشر شده.»
[۱] Intelligent Resources
[۲] Video Explorer