پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل ششم/بخش پنجم)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه

در همین گیرودار، اعضای گروه ورودی‌های شرکت به‌دنبال تأمین‌کننده‌ای بودند تا بتواند تکنولوژی تازه را با همان تعداد و همان کیفیت مورد نظر، تولید کرده و در اختیار شرکت قرار دهد. مکالمه‌های تلفنی چند نفره اغلب تا دیروقت شب ادامه می‌یافتند و افرادی از طرف اپل، به تایوان سفر می‌کردند. استریکن می‌گوید در آن دوره، بازار داشت برای هر چیزی با صفحه‌ی نمایشگر ال‌سی‌دی سرودست می‌شکست و برای همین، وقت‌گرفتن از کارخانه‌ها برای اختصاص خط تولیدشان به چنین دستگاهی، بسیار دشوار بود.

وقتی بالاخره اپل توانست خط تولید یکی از کارخانه‌ها را برای تولید محصول خود در اختیار بگیرد، مشکلی بزرگ پیش پای‌شان قرار گرفت. استریکن می‌گوید:‌ «نخستین صفحاتی را که از وین‌تک[۱] گرفته بودیم، برداشتیم تا آزمایش کنیم. وقتی صفحه‌مدارهای وین‌تک را به صفحه‌ی نمایشگر وصل کردیم، اولین اتفاقی که افتاد، این بود که صفحه‌ نمایشگر کاملاً مات شد.»

حسگرهای لمسی روی صفحه‌مدار، باعث می‌شدند جریانی از الکترودها روی صفحه‌ی نمایشگر تبلت به‌وجود بیاید و آن را مات کند و توی ذوق بزند. برای همین، استریکن این بار به‌وجودآمده را با اختراعی دیگر مهار کرد. استریکن «الگویی ساده و پیش‌پاافتاده به کل مجموعه افزود که باعث می‌شد شار الکترودها به‌نظر متحد بیاید و صفحه‌ای یک‌دست جلوه کند.» این الگو، یکی از اصلی‌ترین اختراعاتی بود که حین کار بر روی پروژه ساخته شد. البته استریکن به یاد می‌آورد که در آن زمان، گروه حقوقی اپل استفاده از این الگو را رد کرد. استریکن می‌گوید: «وقتی [آیفون] حسابی گُل کرد، آن‌ها هم گفتند “اوه، حتماً باید در این زمینه تجدید نظر کنیم!”».

بدون پیشرفت

تراشه‌ی دستگاه داشت کار می‌کرد. تکنولوژی چندلمسی هم روی صفحه‌ی شیشه‌ای جواب می‌داد. چندین نمونه‌ی اولیه‌ی از تبلت دورتادور خیابان حلقه‌ی بی‌نهایت می‌چرخید و دست‌به‌دست می‌شد. اما همین‌طور که برنامه داشت به نقطه‌ی اوج خود نزدیک می‌شد، تعداد زیادی موانع جدی هم بر سر راهش قرار می‌گرفتند.

اولین مانع این بود که هیچ مشخص نبود تبلت از لحاظ نرم‌افزاری دقیقاً چه سروشکلی خواهد داشت. مثلاً اینکه قرار بود از چه سیستم‌عاملی بهره ببرد و دیگر مشکلاتی از این قبیل. اوردینگ می‌گوید: «راستش فکر می‌کنم به‌درستی نمی‌دانستیم که قرار است پروژه به کدام سمت برود. در آن زمان هیچ خبری از آی‌او‌اس نبود. فقط یک‌مشت نمونه‌ی اولیه در دست داشتیم که همه را خودمان ساخته بودیم.»

هیچ مشخص نبود تبلت از لحاظ نرم‌افزاری دقیقاً چه سروشکلی خواهد داشت.

کریستی می‌گوید: «اصلاً محصولی در میان نبود. باس چند تایی نمونه‌ی اولیه برای‌مان آورده بود. یکی‌شان این‌جوری بود که با دو انگشت می‌شد عکس را چرخاند و توی دیگری هم می‌شد فهرستی را با انگشت بالاوپایین کرد. همه‌ی این‌ها فاقد معنی بود. آدم پیش خودش می‌گفت بسیار خوب، این کار را می‌کند، اما آخر چرا؟ همیشه کمی تردید داشتیم… در آن زمان ترک‌پدِ ساخت اپل در مقایسه با پروژه‌ی ما خیلی چیز بهتری بود.»

دومین مشکل این بود که به‌سرعت داشت مشخص می‌شد که تبلت نهایی، قرار است محصولی بسیار گران‌قیمت باشد.

هوپی می‌گوید: «خاطرم هست که در یکی از جلسات، همه‌مان دور یکی از میزهای قسمت طراحی صنعتی شرکت ایستاده بودیم و آنجا بود که از همه پرسیدیم “شما می‌خواهید با این تبلت چه‌کار کنید و حاضرید چه مبلغی برایش بپردازید؟” جواب بیشتر حضار توی آن جلسه این بود که “فکر می‌کنم که، احتمالاً، شاید از این دستگاه برای نگاه‌کردن به عکس‌هایم استفاده کنم و شاید هم وقتی روی مبل نشسته‌ام، با آن وب‌گردی کنم. شاید. ولی واقعاً فکر نمی‌کنم با این دستگاه بخواهم بروم سراغ ای‌میل‌هایم، چون کیبورد خوبی ندارد”.» به‌نظر می‌رسید تردیدی خزنده داشت کم‌کم راه خودش را باز می‌کرد و پیش می‌آمد. هوپی می‌گوید: «آخرش این شد که همه گفتند حاضرند بین پانصد تا ششصد دلار برای خریدنش هزینه کنند.»

مشکل اما آنجا شکل می‌گرفت که مواد به‌کاررفته در ساخت دستگاه، قیمت آن را جایی حدود هزار دلار قرار می‌داد، یعنی عملاً همان قیمتی که یک دستگاه لپ‌تاپ داشت. هوپی می‌گوید: «فکر می‌کنم همین موقع بود که استیو دستورش را صادر کرد؛ استیو جابز چیزی گفته بود شبیه اینکه “نمی‌توانیم این دستگاه را بفروشیم… زیادی گران است.”»

نهایتاً مانع دیگری هم بر سر راه قرار داشت که اهمیتش کمتر از دیگر موانع نبود. جابز به‌شدت بیمار شده بود و در طول سال ۲۰۰۴، چندین ماه به مرخصی رفت تا طی عمل‌هایی سخت و طولانی، تومور بدخیم پانکراسش را از بدن خارج کرده و خود را درمان کند. استریکن می‌گوید: «وقتی استیو برای بار اول مریض شد، تقریباً همه‌چیز سر جای خودش متوقف شد. وقتی استیو بالاسر شرکت نبود، هیچ‌کاری صورت نمی‌گرفت. خیلی خیلی عجیب بود.»

جابز به‌شدت بیمار شده بود و در طول سال ۲۰۰۴، چندین ماه به مرخصی رفت.

پروژه‌ی کیو۷۹ هم به پت‌پت‌کردن افتاده بود و روی این دست‌اندازها دائم بالاوپایین می‌شد.

استریکن کم‌کم داشت از کارکردن بر روی پروژه‌ای که ظاهراً قرار بود به هیچ‌جا نرسد، خسته می‌شد و صبرش سر می‌آمد. خود او می‌گوید: «موانع خیلی زیادی بر سر راه این بودند که آدم‌ها با پروژه همراه شوند.» استریکن غرغرهای بخش بازاریابی شرکت را گوش داده و در غیاب جابز در به بسیاری از مکالمه‌های بی‌ثمر شرکت کرده.

نهایتاً هم به نقطه‌ی فروپاشی و شکست رسیده. او که از حاصل‌نیامدن پیشرفت ناراحت بوده و نسبت به آینده‌ی پروژه بسیار تردید داشته و از مانع‌تراشی‌ها و سنگ‌اندازی‌های مدیران هم کاملاً ناراضی بوده، دیگر طاقتش طاق شده. آخر او به‌رغم تمام دردسرها می‌خواست محصولی و دستگاهی بسازد.

هوپی می‌گوید: «چیزی به من گفت توی این مایه‌ها که “این آدم‌ها اصلاً نمی‌خواهند چیزی بسازند.” داشت دل‌سرد می‌شد و فکر می‌کرد که اپل واقعاً قضیه را جدی نگرفته است. برای همین هم زد زیر همه‌چیز.» یعنی استعفا کرد.

جاش استریکن که باور داشت پروژه‌ی ساخت دستگاه لمسی، هرگز به بار نخواهد نشست، از شرکت اپل بیرون آمد. او بابت اینکه از اپل استعفا کرده، اصلاً پشیمان نیست. فقط شاید کمی بابت اینکه سهامش را فروخته، پشیمان باشد. خود استریکن می‌گوید: «کار سرگرم‌کننده‌ای بود، اما در عین حال، همیشه توی دلم علاقه داشتم که محصولاتی بسازم که در جهان توزیع شوند. نه اینکه بروم یک گوشه و به کاری مشغول بشوم که هیچ‌کس هیچ خبری از آن ندارد و اصلاً نمی‌بیندش.»

آیفون

پروژه افتان‌وخیزان تا پایان سال ۲۰۰۴ ادامه داشت تا اینکه دستوری از مقامات بالا رسید. جابز تصمیم گرفته بود که شرکت اپل، می‌بایست تلفن بسازد.

اوردینگ می‌گوید: «استیو به من زنگ زد و گفت “می‌خواهیم تلفن بسازیم. نباید دکمه داشته باشد. فقط باید صفحه‌ی لمسی باشد و بس”. این حرف خودش خبر بزرگی بود.»

اما این خبر برای اعضای گروه ساخت سخت‌افزار، خبری بود تلخ و شیرین. اعضای گروه امید داشتند که تکنولوژی چندلمسی‌شان را به محملی بدل کنند برای دیگر انواع وسایل الکترونیکی که همگی از زبانی واحد در زمینه‌ی کامپیوتر استفاده می‌کردند. هوپی می‌گوید: «این تصمیم استیو جابز درست مثل رفتارهای همیشگی او بود. “بی‌خیال همه‌چیز. تلفن می‌سازیم.” … هرچه هست و نیست را فراموش کنید. این را که گفت، خیلی‌های‌مان زبان‌مان بند آمد و پیش خودمان می‌گفتیم “آخر تلفن بسازیم؟ واقعاً باید تلفن بسازیم؟”»

ابتدا به‌نظر می‌رسید که گویی شرکت دارد حاصل کار آن‌ها را کم‌ارزش تلقی می‌کند و به‌دنبال پایین‌آوردن آن است. هوپی می‌گوید: «اما همین جا بود که استیو جابز دوباره آمد وسط و همه‌چیز را برای‌مان از منظری جدید نشان داد. آمد و چیزی گفت توی مایه‌های اینکه “نه، آخر واقعاً برای تلفن بی‌نظیر است.”» از یک جهت، ابعاد کوچک تلفن، باعث می‌شد که دست کاربر کمتر به‌صورت اتفاقی با صفحه‌ی دستگاه تماس پیدا کند. از سوی دیگر، با این شیوه می‌شد تکنولوژی لمسی را به‌آسانی وارد بازار کرد. هوپی می‌گوید: «این ایده برای بازار تلفن‌های همراه واقعاً محشر است. اپراتورها هم یک‌جورهایی پشت این قضیه را گرفته بودند. آمدند وسط و بعد کاربر می‌توانست برای دستگاهی که هشتصد دلار می‌ارزید، فقط دویست دلار بدهد و صاحبش بشود. اپراتورها پشت کار را گرفتند چون می‌دانستند مشتری را با این نوع گوشی‌ها به تور می‌اندازند.»

طولی نکشید که جابز گروه ساخت آیپاد را با یکی از گروه‌های برنامه‌نویس مک ترکیب کرد تا به کمک یکدیگر، محصولی باکیفیت‌تر تولید کنند که شباهت بیشتری به تلفن همراه دارد. دو سال تمام طول کشید تا مسئولیت سخت و توان‌‌فرسای بعدی انجام شود و مهندسان بتوانند سیستم‌عامل معروف و معتبر اپل را کوچک کرده و در دل تلفنی کوچک که کف دست قرار می‌گرفت، جا بدهند. در این مدت بعضی از مدیران با هم درگیر شدند؛ عده‌ای هم استعفا کردند. برنامه‌نویس‌ها تمام زندگی خود را شبانه‌روز مشغول کدنویسی بودند تا بتوانند آیفون را برای مراسم رونمایی آماده کنند. در این راه از زندگی اجتماعی خود و روابط زناشویی و حتی گاهی از مسائل بهداشتی و سلامت خود هم می‌گذشتند و همه را نادیده می‌گرفتند.

ایده‌ی نخستین و مفهوم کلی آیفون، محصول ذهن و خلاقیت استیو جابز نبود.

اما تمام این روند از سال‌های سال پیش آغاز شده بود. ایده‌ی نخستین و مفهوم کلی آیفون، محصول ذهن و خلاقیت استیو جابز نبود. هرچند، جابز با تمام قوا بر ساخت، شکل‌دهی و بهبود ویژگی‌ها و اجزا و طراحی این محصول نظارت داشت. آیفون برآیند تضاربی بود از مکالمه‌هایی پرشمار، حس کنجکاوی و همکاری افرادی بسیار زیاد. آیفون محصول تکنولوژی‌هایی است که شرکت‌هایی دیگر ساخته بودند، اما بعضی از خوش‌فکرترین مهندسان اپل آمدند و همان تکنولوژی‌ها را با نبوغ خود از نو شکل دادند…. همین مهندس‌ها بودند که بعدها از تاریخچه‌ی رسمی ساخت این محصول خط خوردند.

هوپی فکر می‌کند حالت کلی رابط‌های کاربری که امروزه بر سامانه‌های کامپیوتری حکم‌فرماست و به‌نظر می‌رسد تا دهه‌ها به همین قرار بماند، حاصل آن روزی است که جابز برای دیدار از زیراکس پارک رفت و همان‌جا بود که برای نخستین بار رابط گرافیکی کاربری را از نزدیک دید. هوپی می‌گوید: «یک چیزی است توی این مایه‌ها که… انگار از مسیر اصلی کمی منحرف شده باشد و همین انحراف بسیار جزئی و عجیب‌وغریب، رسیده باشد به چیزی بسیار تأثیرگذار و پردامنه. خیلی حیرت‌انگیز است که انحراف از مسیر و تغییر تصمیم، کار خودش را کرد و نتیجه داد. همان‌قدری که ممکن بود نتیجه دهد، امکان داشت به هیچ‌جا هم نرسد، اما دیدیم که رسید و نتیجه داد.»

به‌لطف تغییر مسیر جزئی گروه آتگت، نمونه‌ی اولیه‌ی رابط کاربری که شمای کاربر بیش از هر چیزی از آن استفاده می‌کنید، ساخته شد. همان رابط کاربری که روی صفحه‌ی اول تلفن همراه هوشمندتان قرار گرفته. همان رابط کاربری که تشکیل شده از تعدادی آیکون که با لمس انگشت باز می‌شوند. همان رابط کاربری که می‌شود توی آن آیکون‌ها و اجزای مختلف را این‌سو و آن‌سو کشید، محکم فشارشان داد یا نیشگون‌شان گرفت.

عمران چاودری می‌گوید: «الآن دیگر همه‌چیز عین آب خوردن ساده شده. اما زمانی به این سادگی‌ها نبود.»

در حقیقت انجام این کارها هنوز هم به آن سادگی‌ها نیست. شاید رابط کاربری آیفون را امروزه همه‌جا به چشم ببینیم، اما تنها کارکردن با این سیستم است که به آسانی آب خوردن می‌نماید. برای فراهم‌آوردن آن، سامانه‌ای بسیار پیچیده و پیشرفته پشت صفحه‌ی نمایش چندلمسی و ضدخش آیفون به کار رفته است. در قسمت بعدی کتاب، به سخت‌افزارهایی می‌پردازیم که به یگانه‌دستگاه جان می‌دهند، یعنی باتری کوچک آن، دوربینش، پردازنده، تراشه‌ی وای‌فای، حسگرها و باقی اجزای آن را بررسی خواهیم کرد.

[۱] WinTech



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما