پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل ششم/بخش دوم)
بعد از اینکه جابز پروژه را تأیید کرد، اهمیت آن بسیار بالا رفت و درست همانطور که پیشبینی میشد، علاقهی دیگر بخشهای شرکت به این پروژه نیز افزایش یافت. هوپی میگوید: «بعد از آن، جلسات شلوغتر و جدیتر شدند.» همین که ایدهشان تبدیل به پروژه شد، خودش چراغ سبزی بود تا اعضای گروه آتگت ایدهها و رؤیاهای خود را محقق کنند و تجارب و آزمایشهای خود را به شکل محصولی نهایی در بیاورند. اعضای گروه تلاش کردند تا نمونهی اولیه و سرهمبندیشدهی دستگاه را جمعوجورتر بسازند و بتوانند از دل آن، یک نمونهی اولیهی مشابه با محصول نهایی بهدست بیاورند. در آن زمان قرار بود که محصول نهایی، نوعی تبلت مجهز به تکنولوژی چندلمسی باشد. برای این تلاشها نامی انتخاب کردند و اسمش را گذاشتند کیو۷۹. در این پروژه دائماً دستاوردهایی جدیدی حاصل میشد.
اما هنوز راهی طولانی در پیش بود و اعضای تیم باید آن را میپیمودند.
در آن زمان هنوز هم نمونهی اولیه با صفحهی پلاستیکی ساخت شرکت فینگروُرکس کار میکرد. این خودش یکی از مشکلاتشان بود. هوپی میگوید: «معضل بعدی که پیش پایمان قرار داشت این بود که آخر چطور همهی اینها را روی صفحهای شفاف پیاده کنیم؟ اصلاً و ابداً نمیدانستیم که چطور قرار است از پس حلکردن این مشکل بربیاییم.»
استیو جابز بعد از برگشتن به شرکت، کتابخانهی آنجا را تعطیل کرده بود.
علت اینکه صفحهی ساخت شرکت فینگروُرکس میتوانست حرکات لمسی را تشخیص بدهد، بهخاطر این بود که تمام سطح آن را با قطعات الکترونیکی پوشانده بودند. هوپی میگوید: «برای هر بخش بسیار کوچک از سطح آن صفحه، یعنی برای هر مساحت پنج میلیمتر در پنج میلیمتر، الکترودی کار گذاشته بودند که به یک تراشه وصل بود… برای پوشاندن دستگاهی به آن ابعاد، یکعالمه تراشه بهکار برده بودند.» بهکاربردن آن تعداد تراشه زیر صفحهای مات و مشکیرنگ هیچ مشکلی نداشت و میشد همهشان را زیر آن صفحه مخفی کرد… اما چطور میشد تمام آن تراشهها را زیر صفحهای شیشهای که نمایشگر هم هست، قرار داد؟ هوپی هیچ نمیدانست چطور باید این کار را انجام دهند.
این میشود که جاش استریکن میرود سراغ کتابها. از سابقه و تاریخچهی تکنولوژی چندلمسی تا میتواند، میخواند. مقالات و گزارشهای مربوط به آزمایشهای پیشین را زیرورو میکند و تمام راهحلهای جایگزین را میآزماید. انجام امور پژوهشی در اپل در آن دوران چندان ساده نبود؛ استیو جابز بعد از برگشتن به شرکت، کتابخانهی آنجا را تعطیل کرده بود. تا پیش از آنکه کتابخانهی شرکت تعطیل شود، همواره منابع غنی آرشیوی را در اختیار مهندسان و طراحان اپل قرار میداد. با این اوصاف، عزم استریکن جزم بود و با خود میگفت: «باید حتماً راه بهتری هم باشد.»
پوستهای هوشمندتر
طولی نکشید که خبرهای خوب از راه رسیدند. استریکن فکر میکرد به راهحلی رسیده که به مدد آن میتوانند تکنولوژی چندلمسی را روی سطح شیشه پیاده کنند و هیچ نیازی هم به دریایی از تراشههای الکترونیکی نداشته باشند.
استریکن میگوید: «در آن زمان به اسمارتاسکین[۱]، محصول شرکت سونی، برخوردم.» سونی داشت راهی مشابه را میپیمود و درصدد بود تا بدل به یکی اصلیترین رقبای اپل شود… چرا که در آن زمان داشت سهم بازار خود از پخشکنندههای همراه موسیقی را به آیپادهای ساخت شرکت اپل میباخت. سونی هم داشت تحقیقاتی در زمینهی صفحههای لمسیخازنی انجام میداد. استریکن میگوید: «این مقالهای که سونی منتشر کرده بود، میگفت که میشود تکنولوژی چندلمسی را در قالب ستونی و ردیفی هم پیاده کرد.» معنی مقاله این بوده که میشود لایهای نازک از الکترود را روی سطح نمایشگر کار گذاشت و همین لایهی نازک، کار لمس را انجام میدهد.
جاش استریکن لحظهی کشف این مقاله را یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین لحظات تمام روند اجرای پروژه میداند. بهگفتهی استریکن این مقاله راهی «بسیار ظریفتر» برای رسیدن به تکنولوژی چندلمسی پیش پای مهندسان میگذاشت. تنها یک مسئله در میان بود و آن هم اینکه تا آن زمان، این تکنولوژی را روی صفحهی شفاف پیاده نکرده بودند. استریکن با دنبالکردن شیوهی کلی ساخت اسمارتاسکینِ شرکت سونی، نوعی صفحهی چندلمسی برای خودش سرهمبندی میکند. استریکن میگوید: «اولین پیکسل چندلمسی را با یک صفحهی شیشهای و کمی نوار مسی ساختم. تمام ماجرا از همین جا آغاز شد.» حتی سر سوزنی هم ناراحت نیست که شیوهی ساخت این تکنولوژی را از رقیبشان گرفته است. استریکن میگوید: «پشتوانهی پژوهشی من اینگونه است که آدم میرود و میبیند در حوزهی فعالیتش، قبلاً چه اقداماتی صورت گرفته است.» این رویکرد در ساخت محصول از یکسو و ساخت محصولات جدید بر اساس پژوهشهای انجامشده در شرکت رقیب از سوی دیگر، باعث شد تیم حقوقی شرکت اپل به هولوولا بیفتد. استریکن در این مورد خاطرهای را ذکر میکند و هنگام بهیادآوری خاطره، اوقاتش تلخ میشود. میگوید: «وقتی تکنولوژی چندلمسی تازه داشت پا میگرفت و به جریان میافتاد، وکلای شرکت آمدند پیش ما و توصیه کردند که دست از انجام اینقبیل تحقیقها برداریم. هیچ نمیدانم آدم چطور ممکن است راجع به فعالیتهای قبلی در حوزهای اطلاعات و دانش نداشته باشد، بعد در همان حوزه دست به نوآوری و خلاقیت بزند.»
تا آن زمان هرگز تکنولوژی لمسی را به آن شیوه پیاده نکرده بودند.
بهرغم تمام این اوصاف، همان پیکسل اولیه نشانهی متقنی بود از این حقیقت که برای ساخت تکنولوژی چندلمسی، لازم نبود دستگاه را پر کرد از تراشههای الکترونیکی. از آنجا بهبعدش بر عهدهی تیم ورودیهای شرکت بود که آن یک دانه پیکسل تکوتنها را بگیرند و از آن، صفحهای بزرگ و در ابعاد تبلت بسازند. این شد که اعضای گروه ورودیهای اپل رفتند سراغ خرید یکعالمه اقلام مختلف.
هوپی میگوید: «همهچیز را با هم ترکیب کردیم… قطعاتی را از فروشگاههای ریدیوشَک[۲] یا مغازههای دیگر میخریدیم و همهشان را روی سطح شیشه با هم مخلوط میکردیم. دستگاهمان تکهای شیشه بود که یکمشت الکترود مسی را با سیم به آن وصل کرده بودیم و وقتی میگویم مخلوط میکردیم، منظورم واقعاً این است که همهچیز را با هم مخلوط میکردیم. کارمان را بهشیوهای انجام میدادیم که انگار داریم روی فیبر آزمایش کار میکنیم.» فیبر آزمایش وسیلهای است که مهندسان برق در ساخت نمونهی اولیهی دستگاههایشان از آن استفاده میکنند؛ فیبر آزمایش در ابتدا شباهت بسیاری به تختهی چوبی پخت نان داشت که میشد روی آن طیف وسیعی از مخمرها را با هم ترکیب کرد. روی همین تختهها بود که مهندسان و سازندگان رادیو، سیمهای مختلف را به هم وصل کردند و به مرور زمان، همین صفحه، تبدیل به وسیلهای شد که مهندسان برای انجام آزمایشهای خود بسیار از آن استفاده میکنند.
تا آن زمان هرگز تکنولوژی لمسی را به آن شیوه پیاده نکرده بودند. اعضای گروه ورودیهای شرکت اپل سه نمونه از این فیبرهای آزمایشی ساختند. همهشان دستگاههایی بسیار بزرگ و در ابعاد میز پوکر بودند و همهی سیمکشی داخلیشان، بیرون و بالای دستگاه قرار داشت. میخواستند با ساخت این سه نمونه اثبات کنند که نمونهی اولیه میتواند دستورهای تعاملی کاربر را بشناسد و به آن پاسخ بدهد. از این سه عدد، تنها یک نمونهی اولیه هنوز باقی مانده و شاهدی زنده است بر نخستین مراحل ساخت و شکلگیری آیفون. همین یک نمونه را در یکی از اتاقهای کار شرکت اپل گوشهای گذاشته و به حال خود رها کردهاند. تصویری بسیار کمیاب از این فیبر آزمایش اولیه نشانم دادند. شبیه تمام آن صفحات معمولی است که تراشههای الکترونیکی را رویش سرهم میکنند. به صفحهای سبزرنگ میماند که مخصوص ترکیب صداست و در آن نمایشگری کار گذاشتهاند و دورتادور نمایشگر، پر است از دریایی مدار و سیم.
اعضای تیم میخواستند بدانند که دست کاربر دقیقاً به چه صورت با صفحهی لمسی تعامل خواهد داشت.
اعضای تیم میخواستند بدانند که دست کاربر دقیقاً به چه صورت با صفحهی لمسی تعامل خواهد داشت و روی آن کار خواهد کرد. برای همین استریکن ابزاری ساخت که بهکمک آن میشد تصویری از کفِ دست و انگشتهای کاربر هنگام کارکردن با حسگرهای لمسی بهدست آورد. هوپی میگوید: «این ابزار یکجورهایی شبیه آن صفحاتی است که یکعالمه میلهی فلزی ریز رویشان قرار دارد و وقتی آدم دستش را میگذارد روی آن، طرح سهبعدی دستش آنطرف بالا میآید.» اسم این دستگاه را میگذارند تصویرساز چندلمسی. استریکن میگوید: «اولین چیزی که روی صفحهی نمایشگر قرار دادیم دقیقاً همین بود.» بنا به گفتهی هوپی، امروزهروز هم هنوز برای نظارت بر حسگرهای لمسی در اپل از همین ابزار استفاده میشود.
استریکن از فرصت نهایت بهره را برد و کمی با قابلیتهای موسیقایی دستگاه تازه کار کرد. وی همچنین برنامهای نوشت که بهکمک آن، صفحهی لمسی بدل به ترمن میشد. وقتی دستش را بهسمت چپوراست تکان میداد، حالت صدا عوض میشد و وقتی آن را بالا یا پایین میبرد، شدت صدا تغییر میکرد. دستگاهی که جد آیفون بهحساب میآید، پیش از آنکه بتواند کار دیگری انجام دهد، میتوانست نوعی موسیقی روسی شبیه سینثسایزر از خودش در بیاورد. هوپی میگوید: «از این کارهای بانمک و سبُک انجام میدادیم و کمی خوش میگذراندیم.»
چشماندازی که فرا روی تیم قرار داشت، مسحورکننده بود؛ میشد با استفاده از تکنولوژی چندلمسی تبلتی ساخت که کاربر بتواند بدون هیچگونه واسطهای با آن در تعامل باشد. تبلتی که کار با آن لذتبخش، آسان و سریع است و میزان بهرهوری بسیار بالایی هم دارد. اما از طرف دیگر میشد با استفاده از همین تکنولوژی، صفحاتی لمسی و ابزارهایی برای گرفتن ورودی به کامپیوترهای معمولی ساخت. در آن زمان تلفن همراه هنوز برای اعضای تیم بسیار دور از ذهن بود.
[۱] SmartSkin نام یکی از محصولات شرکت سونی و همچنین بهمعنی پوست هوشمند. – م.
[۲] RadioShack