پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش پنجم)
پایاننامهی وسترمن پایاننامهای بود موفق و موفقیت پایاننامهی او، به استاد و شاگرد انگیزهای مضاعف داد. وسترمن و الایس پیش خودشان فکر کردند که به چیزی دست یافتهاند که میتوان آن را در مقیاس انبوه وارد بازار کرد. هر دو این اختراع را در سال ۲۰۰۱ ثبت کردند و بعد هم شرکت خودشان، فینگروُرکس را بهراه انداختند. در آن زمان هنوز تحت حمایت دانشگاه دلاویر قرار داشتند. خود دانشگاه دلاویر هم بدل به یکی از سهامداران این شرکت نوپا شد. هنوز سالها زمان باقی مانده بود تا مراکزی پدید بیایند که هدفشان، حمایت از شرکتهای نوپا و تازهتأسیسِ اینگونه باشد. هنوز بهجز دانشگاههای استنفرد و امآیتی، کمتر دانشگاهی بود که تا اینحد هوای اساتید و دانشجویان مخترع خود را داشته باشد و حمایتشان کند.
شرکت فینگروُرکس در سال ۲۰۰۱ دستگاهی روانهی بازار کرد بهعنوان آیجسچر نامپد[۱]. این دستگاه تقریباً بهاندازهی صفحهی زیرموسی بود. کاربر میتوانست انگشتهایش را روی صفحهی آن به اینسووآنسو بکشد و صفحهی حسگر دستگاه، حرکات او را تشخیص میداد؛ یعنی اینکه حسگرهای تشخیصدهندهی حرکات را توی دستگاه کار گذاشته بودند. این دستگاه تحسین مهندسان و متخصصان حوزهی تکنولوژی لمسی را برانگیخت و در میان ایشان پایگاهی پیدا کرد و همین مهندسان و متخصصان بودند که به نخستین کاربران آیجسچر نامپد بدل شدند. آیجسچر نامپد آنقدر سروصدا کرد که وقتی شرکت فینگروُرکس دومین دستگاه خود را به بازار فرستاد، روزنامهی نیویورکتایمز در گزارشی انتشار آن را پوشش داد. دومین دستگاه شرکت فینگروُرکس را تاچاستریم مینی[۲] نام گذاشته بودند و ۲۴۹ دلار قیمت داشت. این دستگاه، جایگزینی بود برای کیبورد که از دو صفحهی لمسی مجزا تشکیل میشد و هر صفحه، مختص یکی از دستهای کاربر بود.
روزنامهی نیویورکتایمز در گزارش خود نوشت: «دکتر وسترمن و همکار ایشان، جان جی. الایس میخواهند دستگاه ساختهی خود را به دست کسانی برسانند که بهخاطر بیماری و معلولیت، نمیتوانند از کامپیوتر استفاده کنند.» مسئله اینجا بود که شرکت فینگروُرکس معاونت بازاریابی نداشت.
با این وجود علاقه به تولیدات این شرکت نوپا کمکم داشت در میان مردم جان میگرفت. آمار فروش محصولات شرکت از طریق وبسایت آن، روبهروز افزایش مییافت و کاربران محصولات شرکت و مشتریان وفادارشان نیز در حمایت از شرکت فینگروُرکس سنگ تمام میگذاشتند؛ مشتریهای شرکت خودشان را فینگرفَنز[۳] نامیدند و وبسایتی با همین نام تأسیس کردند تا در آن دور یکدیگر جمع شوند و به تبادل نظر بپردازند. در آن زمان شرکت فینگروُرکس تنها حدود پانصد عدد از دستگاههای تولیدی خود را فروخته بود.
مؤسسان شرکت فینگرورکس در نمایشگاهی مخصوص جلب سرمایهگذار شرکت کردند. این نمایشگاه در شهر فیلادلفیا برگزار شده بود و آنها توانستند توجه سرمایهگذاری محلی بهنام جف وایت[۴] را به کار خود جلب کنند. جف وایت پیشتر شرکتی داشت فعال در حوزهی بیوتکنولوژی و بهتازگی شرکت خود را فروخته بود. وایت به غرفهی شرکت فینگروُرکس رفت. وی بعدها در مصاحبه با بنگاه خبرگزاری تکنیکاللی فیلی[۵] گفت: «جلو رفتم و گفتم «چه دارید نشانم بدهید؟» همانجا مسئول غرفه دستش را گذاشت روی لپتاپش و بلافاصله فهمیدم کار آنها چیست… درجا تحت تأثیر کارشان قرار گرفتم و فهمیدم که محصولشان چقدر انقلابی است.» مسئولان غرفه به جف وایت میگویند که درصدد جذب سرمایهگذار هستند.
«با کمال احترام باید خدمتتان عرض کنم که شرکت شما تیم مدیریتی ندارد. هیچکدامتان هم در زمینهی تجارت تجربهای ندارید.»
وایت هم در پاسخشان میگوید: «با کمال احترام باید خدمتتان عرض کنم که شرکت شما تیم مدیریتی ندارد. هیچکدامتان هم در زمینهی تجارت تجربهای ندارید. اگر بتوانید برای خودتان تیم مدیریت دستوپا کنید، آنوقت من هم کمکتان میکنم تا بتوانید سرمایهای را که دنبالش میگردید، جذب کنید.» بنا به گفتهی وایت، گردانندگان غرفهی فینگروُرکس همانجا به وایت میگویند که تو خودت تازگی شرکتت را فروختهای… چرا نمیآیی مدیریت شرکت ما را بر عهده بگیری؟ وایت هم به آنها میگوید که «مرا هم بکنید یکی از اعضای هیئت مؤسس شرکت و با من، درست مثل یکی از مؤسسان فینگروُرکس برخورد کنید.» بعد از این ماجراست که جف وایت هم درست مانند باقی مؤسسان شرکت در فینگروُرکس مشغول کار میشود… یعنی برای کارش هیچ حقوقی دریافت نمیکند. جف وایت گفته است: «این تصمیم، بهترین تصمیمی بود که در تمام عمرم گرفته بودم.»
وایت بهمحض ورود به شرکت فینگروُرکس استراتژی جدیدی اتخاذ میکند. وسترمن خود مبتلا به مجرای مچ دست بود و برای همین، هدف اصلی خود را کمککردن به افرادی میدانست که از بیماریهای ناحیهی دست رنج میبردند. وایت گفته: «وین هدف والا و تحسینبرانگیزی داشت. اما من میخواستم دستگاههایمان را روی همهی کامپیوترهای دنیا نصب کنند و تا میتوانیم، از فروش آن پول در بیاوریم. این شد که گفتم «اگر یک سال دیگر بخواهیم شرکت را بفروشیم، مشکلی با این قضیه نخواهید داشت؟» وایت بعد از اینکه جواب مثبت باقی اعضای مؤسس شرکت را هم دریافت میکند، جلساتی با مدیران بزرگترین شرکتهای حوزهی تکنولوژی در آن زمان ترتیب میدهد. از جمله آیبیام، مایکروسافت، انایسی و صدالبته، همانطور که فکرش را میکنید، شرکت اپل. تمام این شرکتها به محصولات فینگروُرکس و تکنولوژی بهکاررفته در آنها تمایل نشان میدهند، اما هیچکدامشان برای خرید شرکت پیشقدم نمیؤود.
در همین حین، فینگروُرکس روند پیشرفت خود را بهتدریج و همانطور که تا آن مرحله آمده، طی میکند و روزبهروز محبوبتر میشود. تعداد کاربران و مشتریان شرکت افزایش مییابد و کمکم نام شرکت فینگروُرکس در میان خبرگزاریها و مردم جا میافتد. محصول آیجسچر شرکت فینگروُرکس در آغاز سال ۲۰۰۵ میلادی، برندهی جایزهی بهترین نوآوری از نمایشگاه سیایاس میشود. نمایشگاه سیایاس بزرگترین نمایشگاهی است بینالمللی که بهصورت سالانه در حوزهی صنایع الکترونیک و تکنولوژی برگزار میشود.
مدیران شرکت اپل هنوز حتی با این اوصاف و در این موقعیت هم فکر میکردند که کارهای شرکت فینگروُرکس چندان ارزش پیگیری ندارد. همهچیز همینطور پیش میرفت تا اینکه اعضای گروه آتگت تصمیم میگیرند در دستگاه خود از تکنولوژی چندلمسی استفاده کنند. یکی از افرادی که در شرکت اپل کار میکرده و راضی به مصاحبه شده بود، به من گفت که حتی وقتی مدیران شرکت اپل تصمیم میگیرند که نزد مدیران فینگروُرکس بروند و مذاکره کنند، رقمی که به آنها پیشنهاد میدهند، مبلغی است بسیار ناچیز. این میشود که مهندسان فینگروُرکس در ابتدا دست رد به سینهی مدیران اپل میزنند. استیو هاتلینگ[۶]، مدیر گروه ورودیهای کامپیوتری، شخصاً با مدیران فینگروُرکس تماس میگیرد و تدریجاً راضیشان میکند که بیایند پای میز مذاکره و به پیشنهاد مدیران اپل فکر کنند.
وایت گفته است که «مدیران اپل بسیار مشتاق بودند. برای همین، معاملهای که اول برای حق استفاده از اختراع شرکت شروع شده بود، بهسرعت بدل به مذاکرهای شد برای خرید کل شرکت. تمام روند این ماجرا نیز فقط هشت ماه طول کشید.»
بخشی از قرارداد دو شرکت بیان میکرد که وین و جان باید راهی غرب آمریکا میشدند و بهصورت تماموقت به استخدام شرکت اپل در میآمدند. اپل همچنین گواهی ثبت اختراع آنها را برای صفحهی چندلمسی صاحب میشد. جف وایت نیز بهعنوان دیگر عضو مؤسس شرکت، صاحب ثروتی هنگفت و بادآورده میشد. خواهر وین وسترمن میگوید که او نسبت به فروش شرکت فینگروُرکس بهصورت تماموکمال به اپل، تردیدهایی در دل داشت. وین به رسالت نخستین و اصلی خود ایمان داشت… میخواست به کمک بیمارانی برود که مشکلاتی در ناحیهی در دست دارند و راهی پیش پایشان بگذارد تا بتوانند با کیبوردی متفاوت، به کارهای روزمرهی خود با کامپیوتر برسند. فکر میکرد که فینگروُرکس داشت خلائی را در جهان پُر میکرد و با فروش شرکت خود به اپل، عملاً به کاربران کمشمار، اما پرشوروشوق و وفادار خود پشت میکرد.
وقتی در سال ۲۰۰۵ وبسایت شرکت فینگروُرکس بسته شد، بین جماعت فینگرفنز موجی از نگرانی بهراه افتاد.
باربرا[۷]، یکی از کاربران شرکت، پیغامی برای مؤسس آن فرستاد و بعد پیام خود را در گروه عمومی کاربران ارسال کرد. او نوشته بود:
«ایمیلی برای وین وسترمن فرستاده بودم که همین الآن جواب آن را بهصورت بسیار ناگهانی دریافت کردم. توی ایمیلم از او پرسیده بودم: «آیا شرکت را واگذار کردهاید و آیا خط تولید محصولات شرکت، تحت لوای شرکتی دیگر به کار خود و تولید محصولات ادامه خواهد داد؟» وسترمن در جوابم نوشته است: «از صمیم دل میخواستم که خط تولید به کار خودش ادامه بدهد یا بستهشدن شرکت کمی به تعویق بیفتد، اما تکنولوژی اصلی که قرار نیست برای همیشه از بین برود. :-)»
وقتی که در سال ۲۰۰۷ از آیفون رونمایی شد، ناگهان همهچیز معنایی دیگر گرفت و منطق پشت ماجراها عیان شد. اپل تکنولوژی چندلمسی را دوباره و باز تحت نام وسترمن ثبت اختراع کرد. تکنولوژی چندلمسی بهکاررفته در آیفون که رفتارهای مختلف و حالات گوناگون دست را تشخیص میداد، شباهت بسیار زیادی به دستگاه فینگروُرکس داشت. چند روز بعد از این اتفاق، وسترمن برای آخرین بار بهصورت عمومی مصاحبه کرد. وی در این مصاحبه که با روزنامهی دلاویر انجام میشد، بر حدسوگمانها صحت گذاشت و گفت: «بین آیفون و دستگاه فینگروُرکس یک تفاوت عمده وجود دارد. دستگاه فینگروُرکس صفحهای بود محو و مات، اما آیفون نمایشگری دارد که تکنولوژی چندلمسی را روی آن به کار بُرده.» وسترمن در همین مصاحبه گفت: «شباهتهای بسیار زیادی بین هر دو محصول وجود دارند، اما اپل واقعاً تکنولوژی را یک گام به جلو برده، چرا که آن را روی صفحهی نمایشگر کار گذاشته است.»
هیچ محصول دیگری به بازار نیامد تا برای بیماران مبتلا به آسیب فشار تکراری، جایگزین محصولات شرکت فینگروُرکس شود و کار با کامپیوتر را برای این افراد ساده کند.
وقتی تولید کیبوردهای تاچاستریم متوقف شد، میزان مشتریان آن در بازار بهشدت بالا رفت. مخصوصاً کسانی خواهان این محصول بودند که از بیماریهای دستی، علیالخصوص مبتلایان به بیمار آسیب فشار تکراری. در یکی از سایتها که گیکهک نام داشت، یکی از کاربران با نام کاربری Dstamatis بیان کرد که برای خرید کیبوردی که زمانی ۳۳۹ دلار میارزیده، مجبور شده ۱۵۲۵ دلار پول بپردازد. این کاربر در آن سایت نوشته بود: «چهار سالی میشد که از محصولات شرکت فینگروُرکس استفاده میکردم و هیچوقت مشکلی با دستگاههایشان نداشتم.» کاربران و مشتریان وفادار شرکت فینگروُرکس، محصولات و صفحات ساخت این شرکت را تنها وسیلهی ارگونومیک و مناسبی میدانستند که میشد از آن بهجای کیبوردهای معمولی استفاده کرد. حالا که بهخاطر این قرارداد جدید، دیگر خبری از محصولات این شرکت در بازار نبود، عدهی بسیار زیادی از کاربران سابق شرکت فینگروُرکس، اپل را مقصر ماجرا میدانستند. کاربر Dstamatis در آن وبسایت نوشته بود: «استیو جابز که اصلاً ککش هم نمیگزید که چه بلایی قرار است بر سر مبتلایان به آسیب فشار تکراری بیاید، کاری کرد که ناگهان عدهی زیادی از افراد مبتلا به این بیماری، رها شوند به حال خودشان. اپل یکی از محصولات مهم پزشکی را از توی بازار جمع کرد.»
هیچ محصول دیگری به بازار نیامد تا برای بیماران مبتلا به آسیب فشار تکراری، جایگزین محصولات شرکت فینگروُرکس شود و کار با کامپیوتر را برای این افراد ساده کند. از طرف دیگر هم آیفون و آیپد، تنها بخشی از خلاقیتهای بهکاررفته در ساختمان صفحات لمسی اولیه را بهکار گرفتهاند و بخش اعظمی از خلاقیتهای این محصول، بلااستفاده مانده است. اپل بعد از خرید فینگروُرکس، تمام حالات و دستورات مختلفی را که مهندسان شرکت فینگروُرکس پیشتر برای صفحات لمسی خود طراحی کرده بودند، تا حد بسیار ابتدایی ساده کرد. آنقدر ساده که حتی کودکان هم میتوانند بهراحتی از آن سر در بیاورند. اگر یادتان بیاید، براین هوپی، عضو تیم آتگت در شرکت اپل، دستورات لمسی شرکت فینگروُرکس را «عجیبوغریب» خوانده بود. همین سادهسازی دستورات برای آیفون و آیپد باعث شد که این سامانه با استقبال بینظیری مواجه شود. با این وجود، آیا اگر فینگروُرکس به اپل واگذار نمیشد، امکان داشت که امروزه، همهی ما حین کار با صفحات لمسی، از زبان پیچیدهتر و دقیقتری استفاده کنیم و تعامل گستردهتری با کامپیوتر داشته باشیم؟ بی هیچ اغراقی، زندگی هزاران نفر از کاربران محصولات شرکت فینگروُرکس بهخاطر استفاده از دستگاههای این شرکت بهشکلی شگفتانگیز دستخوش تغییر شد و بهبود یافت. درواقع اگر تینا هوانگ، کارمند اپل، برای تسکین درد مزمنِ ناحیهی مچ، روی میزش یکی از صفحات لمسی شرکت فینگروُرکس را نداشت، احتمالاً اعضای گروه آتگت هیچوقت به فکر این نمیافتادند تا در محصول جدیدشان از صفحهای چندلمسی استفاده کنند. باید در نظر گرفت که صفحهای چندلمسی که وین طراحی کرد و بعدها در آیفون گنجاندند، امروزه در دسترس میلیاردها نفر قرار گرفته است. همین ادبیات رفتاری برای صفحات چندلمسی، به زبان غیررسمی و دوم اندروید، تبلتها و تاچپد لپتاپهای مختلف تبدیل شده. ضمناً، باید حتماً ذکر کنیم که آیفون، قابلیتهایی در خود دارد که بهکمک افراد کمتوان یا معلول میآید. مثلاً میتواند به کسانی که از لحاظ بینایی یا شنوایی دچار ضعفهایی هستند، در خیلی زمینهها کمک کند.
مادر وین در سال ۲۰۰۹ در اثر ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت. پدر او نیز یک سال بعد درگذشت. هیچکدامشان تا پایان عمر آیفون نداشتند. پدرش اساساً مخالف استفاده از تلفن همراه بود. البته هر دو نفر به دستاوردهای پسرشان افتخار میکردند. باقی شهروندان شهر کوچک ولینگتن نیز به وین وسترمن افتخار میکنند. الن هوئرل میگوید که در شهر کوچکی که وین در آن بهدنیا آمده، همه او را بهچشم قهرمان میبینند.
وین نیز درست مانند مادرش راهی هوشمندانه پیدا کرده بود تا با دردهای مزمن کنار بیاید. برای کنارآمدن با همین دردها بود که او بالاخره توانست صفحهای لمسی بسازد که به راهی ارتباطی بین انسان و کامپیوتر بدل شود و برای کار با همین صفحهی لمسی بود که واژهنامهای ساخت سرشار از دستورات و حالات مختلف انگشت که امروزه، همهی ما با کمک همین دستورات، با دستگاههای خودمان به تعامل میپردازیم.
[۱] iGesture NumPad
[۲] TouchStream Mini
[۳] FingerFans
[۴] Jeff White
[۵] Technical.ly Philly
[۶] Steve Hotelling
[۷] Barbara
قسمتهای گذشته:
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش اول)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش دوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش اول)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش دوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش سوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش اول)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش دوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش سوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش چهارم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش اول)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش دوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش سوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش چهارم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل چهارم/بخش اول)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل چهارم/بخش دوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش اول)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش دوم)
پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش سوم)
امشب یهو یادت افتادم !
توی گوگل گفتم اسمتو سرچ کنم که این شد که دیدم اسمت همه جا بود!
افتخاری داداش ! 🙂
ایمیل بزن بهم :X