نقد فیلم متری شیش و نیم؛ روستایی هم ناامیدمان کرد
در نقد فیلم متری شیش و نیم خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
فیلم متری شیش و نیم سعید روستایی متعجبکننده بود. از سازنده «ابد و یک روز» که آنقدر در شخصیتپردازی و دیالوگنویسی ظرافت داشت ساخت فیلمی تا این حد گلدرشت و بیظرافت و حتی بد بعید بود.
فیلم «متری شیش و نیم» به دو بخش تقسیم میشود. یک ساعت اولش نشان از همان سعید روستایی بااستعداد دارد. کارگردانی یک ساعت اول حتی از «ابد و یک روز» هم بهتر است. سکانس حمله پلیس به قرارگاه معتادان چه در آن بیغوله حاشیه شهر و چه در پارک وسط اتوبان عالی از کار درآمده است. سکانس تعقیب و گریز اول نفسگیر است و جزو معدود دفعاتی است که در سینمای ایران شاهد یک کاراکتر پلیس درست و حسابی به تمام معنا هستیم. پیمان معادی در نقش پلیس مبارزه با مواد مخدر بازی درخشان و کاراکتر درستی دارد.
اما حیف از آن کارگردانی و ایده اصلی یک ساعت اول که قربانی جهانبینی فیلمساز و تردید او در انتخاب قهرمان میشود. فیلم از جایی که پلیس وارد خانه نوید محمدزاده (ناصر خاکزاد) میشود سقوط آزاد میکند. از اینجا به بعد به طرز غریبی روایت تغییر میکند و حتی در کارگردانی سکانسها هم شاهد افت قابل ملاحظهای هستیم.
انرژی که در نیمه ابتدایی فیلم شاهدش بودیم در نیمه دوم تبدیل به صحنههای الکی شلوغ میشود که به ضرب و زور میخواهد به فیلم ریتم بدهد و شکست میخورد. فیلمنامه هم که بعد از همان یکساعت از دست میرود. کمکم کارگردان تصمیم میگیرد قهرمان یک ساعت اولش را که پلیس بوده حذف کند و قاچاقچی را که دنبالش بودیم و با کلی مصیبت و دردسر گیر افتاده، از آدم بد داستان تبدیل به قهرمان و حتی شمایلی اسطورهای بکند.
کاش سعید روستایی میدانست که خاکستری نگاه کردن به آدمها در یک درام نیازمند یک رویه است که از ابتدا تا انتها طی شود. آن هم با هوشمندی و ظرافت. اگر قرار بود ناصر خاکزاد قهرمان خاکستری فیلم «متری شیش و نیم» باشد که به همان دلایل نخنما و بارها گفته شده همیشگی از جمله فقر و محله و چه و چه به دام خلاف افتاده و خودش تبدیل به مافیای خلافکاران شده تا از خانوادهاش حفاظت کند، از اول فیلم باید نگاه ملایمتری نسبت به او در تماشاگر ایجاد میکرد.
با کدام منطق برای قاچاقچی که در دهها کشور خارجی هم علاوه بر ایران صدها نفر را بدبخت کرده و دهها نفر را بالای چوبه دار فرستاده باید دل سوزاند؟ آن سمپاتی آخری که کارگردان به زور میخواهد نسبت به این شخصیت ایجاد کند، در حد و اندازهای که نیروی پلیس شبیه جوخه تیربار تصویر میشوند، وصله نچسب و حتی غیرقابل تحملی است. آن حس و حال پیمان معادی در انتهای فیلم واقعا بیمعنی از کار درآمده. پلیسی که از ابتدا دنبال مجرم بوده حالا چرا باید دلش به حال چنین آدم مخوفی بسوزد و با این حال شاهد اعدامش باشد؟
متاسفانه حتی سکانسهای مضحک هم در فیلم کم نداریم. سکانسهای دادگاه نوید محمدزاده از فرط شعارزدگی و بیانیههایی که در آن داده میشود، خندهدار شدهاند. سکانس ملاقات ناصر خاکزاد با خانوادهاش با آن صحنه غریب آفتاب بالانس زدن بچه برادرش شبیه یک فیلم ابزورد شده. همانقدر پوچ و مضحک و عجیب و غریب. یک ساعت و ربع آخر فیلم پر از پلانهایی است که بود و نبودشان هیچ فرقی نمیکند و روستایی باید به فکر یک تدوین اساسی و قیچی زدن درست و حسابی باشد.
«متری شیش و نیم» حداقل در چهار سکانس میتوانست تمام بشود و پایانش با بدترین سکانس ممکن رقم خورد. فیلم البته از همان تمهیدهای «ابد و یک روز» برای احساساتی کردن تماشاگرش استفاده میکند اما بار اول دیدن فیلم هیجانزده نشوید. این احساسات قلابی است. متاسفانه سعید روستایی از نیمه فیلمش به بعد چنان به بیراهه رفته که حتی عیش یکساعت اول را هم از تماشاگرش دریغ میکند.
«متری شیش و نیم» از سطحیترین فیلمهای امسال سینمای ایران است. ناامیدکننده از سوی جوانی که به او امیدها داشتیم.
برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجیکالا مگ بروید.
اتفاقا سکانس آخر فیلم بسیار عالیه پیشنهاد میکنم نشانه شناسی مطالعه کنید آفتاب بالانس بچه نشانه چرخش روزگار و تکرار همین پدیده هاست ایستادن بروی دست نماد و فوکوس برپاها تمثیل تصویر عکس پایان با اعدام هست تعجب میکنم چطور از پیچیدگی های یک انسان به این سادگی عبور می کنید تأثر پایانی فیلم بر سرنوشت انسانهاست
فیلم خوبی بود ولی ی چیز چرتش این بود ک پلیس هیچوخ انقدر زوود سرشاخه گیر نمیارع دومن مشکل این بود ک انقدر واسع ی خیکی و معشوقه طرف خودشونو برا ادرس جر میدادن چرا چهره نگاری نکردن ک اول بفهمن طرف چ ریختیع
ک اون خیکی رو بکشونن ببرن خونه ناصر تا شناسایی کنع ؟؟؟
اولین کاری ک پلیس همیشه میکنه چهره نگاریع این ی گاف بزرگع
دوما نقد شماااا
کدوم بدبخت کردن برادر من اولا ک طرف کسی رو توی کشورای دیگ بالای دار نفرستاده چون حکم اونور آب اعدام نیس
دوماا
کدوم بدبخت کردن این همه چیز تو دنیا هست ی عده خریدارن ی عده فروشنده
همین خودت مگ گشنت میشه نمیری بقالی مگ میخای ادم بکشی دنبال قاچاقچیع اسلحه نمیری اینا پاک کردن صورت مسئله اس مگه
اون اومده چاقو گذاشته دم خر ۶ میلیون نفر ک یالا بیاااا از من مواد بخر بکش
اونی ک خریدع خودش شکر مفت خورده خودش خاسته بکشه پول خودش بودع قاچاقچی رو سننه
خودتون ی مشت سست عنصر معتادین ک برای پول و اعتیاد میرین تو اینکارا بعد امثالی مث ناصر خاکزاد اعدام میشن
اونم در صورتی ک در کشورهای دگ هیچوخ طرفو اعدام نمیکنن چون فایدع ندارع جون کسی رو گرفتن ….
تو اینو بکش خانوادشو داغدار کن هزاران هزاران هزار ناصر دیگ متولد میشن و راهشو ادامه میدن برای خدمت ب توی معتادی ک خودت مقصری ن مواد فروش
شمایی ک خودت نقد میکنی صد درصد مطمینم ک یبار حشیش یا ماری زدی یا فوقش سیگار گوشع لبت بودع
سیگارم نیکوتین دارع ک اونم مخدرع فقط توهم زا نیس
برای دولت پول سازه و مرگ تدریجی دارع
معتاد نباشع ناصرها ب جایی نمیرسن
دولت ها خراب نباشع معتاد ها فقط تفریحی میزنن
خودتی حالا و کُلات
خلاص
نقد فیلم متری شیش و نیم, برگ زردی که برای سازندگانش پول و برای قهرمانش مجوز ویرانی غیر خودیست
آنگاه که ستونهای هالیوود قرار بوده بلرزد و خاک گور امیل دورکهایم و ماکس وبر که همین حالا هم از حسادت بر خود میپیچد.
پیش از نگاهی کوتاه به فیلم باید بگویم نگارنده ، مجازات اعدام را نه تنها حلال مشکلی نمیدانم بلکه در بسیاری موارد باعث تشدید خشونت و جرم نیز میدانم .
انگاه که بدنبال کف زدن دیگرانیم ، بیشک دیر یا زود ،گرچه فربه و بالا بالاتر میرویم(مالی) ،اما هر آینه میشود میان آن دستها له شد ، میتوانیم بازی را ببریم ،اما بردن بازی به مفهوم ، توان فیلمسازی نیست ، همانگونه که شعار های ناصر خاکزادها توجیهی شاید برای فیلمساز باشد که قهرمان اوست (چه بخواهد چه نخواهد) اما نه برای شیش و نیم ها ، چرا که ما آنچه را دوست داریم درست میدانیم و نه آنچه درست است دوست میداریم ، همانگونکه فیلم الماس ۳۳ داریوش مهرجویی ،که روزی برایش کف زدند و امروز مایه شرمساری اوست.
فیلم سینمایی متری شیش و نیم که میتوانست با متراژهای مختلفی نامگذاری شود بیشک از آن دسته فیلمهاییست که بدعتی نوین را یدک میکشد و آنهم دادن تراژدی از نوع نابودی قهرمان ساخته ذهن کارگردانیست که به دلیل نداشتن قهرمان ،ناخواسته بیننده را داغدار نه همه اعدامیان بلکه اعدام شده ای میکند که خود را قربانی فقر و تنگدستی خانواده خود میکند !! و یک تنه به نبرد با فقر و بی پولی میرود و فقط با دادن چند متر ونیم قربانی ناچیز !! به قهرمانانی تبدیل میشود که تنها بدلیل نداشتن تحمل دیدن (از نگاه سازنده) مشکلات خانواده و نزدیکانش که باید در خارج تحصیل کنند و خانه ۱۲۰۰متری در فلان جای شهر داشته باشند و دوست دخترش که با آن موهای بلوند زیبا حیف میشود در ماشینی زیر ۷۰۰میلیون رانندگی کنند و از همه مهمتر خودشان در آن منزل بالا بالای شهر و احتمالا چند صد متری ناقابل که تنها ۵یا ۶ دقیقه میکشد تا چندین پلیس، این بزرگوار را در استخر منزل مسکونی بیابند، ، ، چرا که( مگر انان گوسفندند که طویله ای در ته کوچه نیم متری داشته باشند و اگر کسی یا موتوری عبور میکند باید عقب عقب بروند تا یکی رد شود چرا که فضایی برای عبور دونفر در کنار هم نیست ) و تا آخرین لحظه زندگی بزرگوارانه اش به خاندانش وفادار میماند و با یاد آنها که بی او مجبورند دوباره به منجلاب فقر و کوچه نیم متری و خانه غیر قابل بازسازی و بازگشت به دانشگاههای …. داخلی ، از کانادا تشریف بیاورند داخل کشور ، حتی در آخرین لحظات زندگی ، پای طناب آویزان بگردن ، و با نگرانی از آینده آنان جهان فانی را ترک میفرمایند . سازنده فیلم خواسته یا ناخواسته بیننده را در برابر یک پارادوکس (تناقض) عجیب قرار میدهد از یکسو تماشاگر را با جماعتی غرق در اعتیاد و فلاکت که در لوله های بتونی فاضلاب در هم میلولند مثل … و از سویی دیگر یکی از مجریان این تلاشی و نابودی آنان را بدلیل نداشتن قهرمان در فیلم به تدریج مبدل به شخصیتی میکند ،که بدلایل متعددی که در فیلم و فیلمنامه بیان میکند در انجام کارهایش محق نشان میدهد و چه با احساس هم نشان میدهد ، که بهیچ عنوان با شخصی که دوست دختر بلوندش (ایزدیار) که با او بیش از یکی دوسال زیر یک سقف بوده و توصیفات رفتاری او همخوانی ندارد .اما فیلنامه آقای روستایی از او یک مصلح خانوادگی و اجتماعی میسازد که به سان یک جامعه شناس سخنور ، گهر افشانی میکند، آقای روستایی آسیبهای اجتماعی از قبیل اعتیاد را بجای ریشه یابی هرچند محدود و در سطح یک فیلم سینمایی را با کمال تاسف از زبان کسی بیان میکند که بقول خودش در نامگذاری فیلم یکی از کسانیست که لااقل بعنوان مجری ، میلیونها انسان را معتاد و خوانواده آنان را به منجلاب فساد و تباهی کشانده ، و این سردرگمی در پردازش فیلم و شاید از ترس و البته نظام باورهای شخصیش که قطعا بسیاری را فقط مجری میدانند و ممیزی های گوناگون او را به داوری نگارنده در شرایطی قرار داده که آنقدر در فیلنامه خود گم میشود که نه جای دوغ را مشخص میکند نه دوشابه را و آنچنان ، در بالا بلندای نویسندگی و فیلنامه عقب ،عقب میرود که از سوی دیگر بلندی سقوط میکند.
فیلم سینمایی متری شیش و نیم به کارگردانی و فیلمنامه سعید روستایی و تهیه کنندگی سید جمال ساداتی ساخته ۱۳۹۷ است که در همان سال در جشنواره فجر نیز برنده سیمرغ بهترین فیلم ازنگاه تماشاگران شد ، که البته بخاطر موضوع اعتیاد و نمایش زندگی معتادین به سبکی نظیر فیلمهای مستند یا لایو(زنده) مورد پسند واقع شدنش از سوی تماشاگر بی دلیل و بی ربط نیست .
فیلم روایتگر تلاش ماموران پلیس اداره مبارزه با مواد مخدر است که بدنبال یکی از فروشندگان نسبتآ بزرگ مواد مخدر هستند فیلم تقریبا تا قبل از دستگیری ناصر (نوید محمدزاده ) با آنکه کمی تا قسمتی ابری پیش میروید اما قابل تحمل تر مینماید، و علارقم چند حرکت خاص که در فیلمهای ایرانی بسیار عادی شده نظیر صحنه دیدن سایه مواد فروش توسط مآمور پلیس و بدنبال او دویدن مآمور به (میهمانی)!! آمده ، جالب آنکه آقا پلیس آقای سعید روستایی ما انگار به مجلس خواستگاری دعوت شده یا میرفته که حتی یک سوت!! و نه هیچ سلاح سرد و گرمی به همراه ندارد و نه ایست دادنی در کار است و نه کلامی و البته نباید هم باشد چرا که به این سکانس در ادامه فیلم و برای صحنه ای بنجل تر از این در اواسط فیلم نیاز دارد آنقدر گرگم به هوای روستایی ادامه میابد تا انکه آقا دزده یا مواد فروش جنس را پرت میکند و خودش با پریدن در گودال، گودبرداری ساختمانی زنده به گور میشود . پس از آن شروع میشود یک به یک دستگیری و لو دادن مواد فروشان توسط همدیگر ، کارگردان برای تنوع بخشیدن به داستان خودش یکبار جناب سرگرد ما را یعنی آقا صمد (پیمان معادی)را سرپیکو میکند ، و کمی جلوتر همکار اورا بر علیه خود صمد ،سرپیکو میکند (سرپیکو فیلمی است ساخته سیدنی لومت با بازی کم نظیر ال پاچینو که در سال ۱۹۷۳ اکران شده و نابودی اخلاقی و رشوه خواری پلیس آمریکا را نشان میدهد ) ، البته سرپیکوی روستایی با لومت تفاوت های فراوان دارد که نکته بارز آن مصلحت اندیش نبودن او بود ، فیلم که میتوانست علارقم کاستیهایش فیلمی نسبتا قابل تحمل از آب در بیاید ، اما با نمایش قسمتهای مختلف از قبیل مواردی که ذکر مینمایم خود را تبدیل کرده به فیلمی که بسیار ناشیانه ومصنوعی و در برخی جاها کمدی بنظر میرسد ، نگاه کنیم به صحنه دادو بیداد صمد و همکارش و باز بودن درب سلول و بیرون آمدن آنها و نگاه کردن زندانیها به این دو نفر و بعد مثل آقا پسرهای حرف گوش کن ، و برگشتن به داخل سلول ، چقدر موضوع ها، خانوادگی و راحت حل میشود !! ، اما هم اینان در پلانی دیگر با باز کردن درهای سلولها به هر دلیلی آنچنان حمله میکنند که آقا ناصر را چیزی نیست له کنند ، نگاه کنید به صحنه انبار کردن موبایل توسط زندانی که با داستان مضحکش که گاهی میاید در حبس و میرود تا دوزار کاسبی کند ، جناب کارگردان احتمالا این بدبخت های معتاد را با سلول های بابک زنجانیها اشتباه گرفته ، بگذریم باطری گوشی چگونه شارژ میشود که حتما اگر کشف جدیدی توسط صاحب گوشی صورت گرفته باید بازتاب جهانی یابد که در انباری او ، بگذریم از سایز انباری ،چگونه الکتریسیته نیز برای شارژ موجود است ، اگه رابطی در زندان است، چه نیازی به انبار و بوی دلنواز آن دارد ،نگاه کنید به لحظه گفتار ناصر در برابر قاضی در مورد وزن مواد ،( که انصافآ نظیر آن در فیلمهای بالیوود البته از نوع درپیتی آن هم کم نظیر است) و جناب قاضی مثل برق دستور بازداشت جناب سرگرد ما را بدلیل گفته های ناصر !! میدهد ، بعد بلافاصله فیلم وزن کشی مواد که سه روز طول میکشه دست قاضی برسه با یه تلفن فوری آنهم با دادن کفش جناب صمد خان ،در اختیار قاضی محترم قرار میگیره و دسبند آقا سرگرده باز میشه ، نگاه کنید به عربده کشی ناصر و هارت و پورت هایش در سلول که با شعار و نصیحت فورآ پایان میابد، آقای روستایی میدانی اون تو چه خبر است یا فقط میسازی؟ اگر نمیدانی چه خبر است چطور یهویی آقا صمد که رئیس هم شده اند ، تحولی عظیم را نشان میدهند و تا دو روز قبل دنبال ناصرها بود اما بلطف فیلمنامه نویس تکامل فکری روانی پیدا میکند و پس از اعدام ها و تحول پیش آمده ، تازه یاد دانه درشتها میافتند و استعفا میدهد ، همین کار باعث حذف این قسمت از فیلم میشود ، پس میدونی چه خبره اما فقط بساز ، در فیلم ابد و یک روز هم بازیگر مورد علاقه تان عربده میکشید و براحتی کلاه افغانی ها رو برداشتن و همانها که امروز باعث جایزتان شدند، آنروز هم برایتان کف زدند که البته دلیلش را باید خودشان بگویند ، امااا ، نگاه کنید به اشکهای آقای قهرمان کارگردان فیلم و شبهه کمدی ،شایعه نشه من بچه کشم ، وبه همین خاطر رضا ژاپنی لو میرود ، نگاه کنید به صحنه رفتن بیرون شهر و آدرس آشپزخانه رضا ژاپنی و ماشینهای پلیس که با آقای رئیس کل هم میروند به آشپزخانه اما یکی از وحید برادر ناصر سؤال نمیکنه اونجا چه غلطی میکند ، حتی اگر ندانند او کیست در جاده ای پرت کسی نمیگوید او آنجا چه میکند،( ظاهرآ در اینجا همه چیز مثل فیلمهای کارتون شدنیست) ، نگاه کنید به تلفنچی تو سلول که به زندانیهای معتاد که شپش هم ته جیبشان سه قاپ نمیریزه میگه سیگار نخی ۴۰ هزار و و و و ، بله از این دست شاهکارها در فیلمهای ایرانی زیاد است وقتی همه را کنار هم بگذاریم چه بی بدیلی از آب در میاید و از همه جالبتر اینکه متری شیش و نیم یکی از گزینه های انتخاب فیلم برای اسکار۲۰۲۰ بوده ،مدتیست که بعد از زدن و بردن اسکار توسط فرهادی خبری از فیلمهای ایرانی در اسکار نیست اما تا سرو کله عزیزان معتاد و اعدام چند نفری ، پیدا میشه مهم اینکه هالیوود دوباره رودست بخوره و بخاطر مساله مثلا حقوق بشر و وضع معتادان و ….. یه چیزی به نام جایزه به این فیلم بدهند . که البته آنها نیز ظاهرا زرنگتر از این حرفها شده اند و دم لای تله نمیدهند . به هر رو ظاهرآ مشخص نشده ، مستند درجستجوی فریده یا قصر شیرین و بالاخره کدام فیلم این مسیر را خواهد پیمود ، یا حداقل بنده اطلاع از این انتخاب ندارم ، البته فرق چندانی هم نمیکند دانستن و ندانستنش ،چرا که باز در آخرین لحظات (اساتید ) ممکن است تغییر نظر دهند . وقتی با یک زنگ با گوشی انباری سرنوشت افسر مواد مخدر عوض میشود ، این تغییر فیلم که چیز مهمی نیست.ذکر مصیبتی کنم از بازیها که الارقم بازی خوب پیمان معادیخواه در بیشتر فیلمهایش و حتی در فیلم ابد و یک روز اینجا بازی دلچسبی ارائه نمیشود ، قهرمان عربده کش فیلم که داشت تو استخر خودشو میکشت ،و باز به لطف فیلمنامه ، قهرمان مبارزه با فقر و دلسوز خانواده ،(روستایی جواب نمیدهد کسی که براحتی ده ، یازده ورق قرص احتمالا روان گردان میخورد تا خود را خلاص کند ،چگونه این همه زور میزند تا آزاد شود و زنده بماند) میشود به سان همیشه فقط داد و فریاد ،همین و همین ،البته تنها در یک صحنه نسبتا خوب ظاهر میشود انهم ،در اواخر فیلم که ابراز علاقه میفرمایند به بانوی بلوند فیلم که البته بلا فاصله همان میشود که بود ،در این فیلم تنها ، پسر بچه ایکه میخواهد به جای پدر مهربانش!! به زندان برود علارقم نقش کوتاهش بسیار زیبا بازی میکند ، قابل توجه کسانیکه ادعای بازیگری دارند چه زن چه مرد در (سینمای) ایران ،بد نیست کمی به بازیهای هرچند کوتاه این نوجوان نگاه کنید . در انتها در مجموع فیلم را همانگونه که گفتم میتوان به دو قسمت تقسم کرد ،ایکاش که کارگردان جوان ما قسمت اول را کامل میکرد و بجای فیلم ۱۳۰ دقیقه ای ۹۰ دقیقه میساخت اما درست میساخت ،تا شاهکار سیمرغی ، اسکاری بعدی .
إنا لله وإنا إلیه راجعون
سوگواری بر ویرانه ای بنام (سینما) در ایران خبر رسیده: بهترین کارگردان سعید روستایی برای فیلم متری شیش و نیم !! و از این کمدی تر بازیگر زن (تصاویر متحرک ، دارکوب) که قبلا نگاهی به آن داشته ام بازیگر اول زن ،جشنواره خانه سینما شد . در باره این …. چیزی برای گفتن نیست ،جز آنکه از کوزه برون همان تراود که در اوست.و یاد فرمون خان مرحوم افتادم که فریاد زد قیصررررررر کجایی که داآشتو کشتن …….
سامان سامانی
این فیلم عالی بود از هر جهت
باید قبول کنیم سعید روستایی با استعداده و فیلمساز خوبیه .. بعنوان کار دوم یک فیلمساز ۳۰ ساله قابل تحسین بود
اما این نکته رو نباید فراموش کرد : قابل تحسین بود ولی قابل دفاع نیست !! اگر بخوایم نگاه حرفه ای داشته باشیم این فیلم سرشار از ایراد بود که درصد بسیاری از اون مربوط به فیلمنامه بود
هر چقدر هم بخوایم هیجان زده از تماشای فیلم نظر بدیم و بگیم عجب فیلم بی نظیری دیدیم، بعد از کمی تامل سوالاتی زیادی پیش میاد که هر کدوم نشون از باگ ها و سوراخ های فیلمنامه است
۸۰ در صد نقد این سایت رو کاملا قبول دارم ولی ای کاش در کنارش کمی از محسنات فیلم هم گفته می شد..
این فیلم یک سر و گردن نسبت به ابد و یک روز بالاتره و تنها در قسمت دیالوگ نویسی نسبت به کار قبلی روستایی ضعیف تر بود
برای من امیدوارکننده بود این فیلم چون رشد یک فیلمساز رو دیدم .
اما به هیچ عنوان و از هیچ زاویه فیلم استانداردی نبود چه از نظر کارگردانی و چه از نظر فیلمنامه
بازی نوید و پیمان در بعضی صحنه ها جلب توجه میکرد اما نقص کلی فیلم بازی این دو عزیز رو تحت تاثیر قرار داده بود و در انتها باورپذیر نبودن
و در آخر اشاره کنم به فروش فیلم و نگاه تماشاچی .. بنظر شما دوستان عزیز که خودتون رو منتقد دارای درک سینمایی میدونید، آیا فروش بالا در سینمای ایران نشان از اکران یک فیلم تمام عیار میده ؟؟
هزارپا خوب بود ؟ سلام بمبئی و گشت ارشاد ۲ چطور ؟
به نظر میاد یه نقد سفارشی هست برای تخریب فیلم و کارگردانش ، وگرنه فیلم عالی بود
تحلیل خیلی خوبی بود. به همان ایراداتی اشاره کردید که من هم به آنها اندیشیده بودم و چندی بیشتر البته.
صحنه اول فیلم که آن پسر جوان زنده به گور شد خیلی تأثیرگذار بود ولی در ادامه فیلم ازش استفاده نشد. من همش منتظر بودم در وقتی جایی جسد آن پسر پیدا شود و یک دیلمای اخلاقی پیش بیاید. ولی همانطور که گفتید ما قرار نبود دلمان برای خرده پاها و سرنوشتشان بسوزد. ما باید دلمان برای بدترینهای این بازی دوسر باخت بسوزد. کسی که در بهترین حالت یک آدم خودپرست قبیله گرا بود که فقط به خودش و خانوادش فکر میکرد. دقیقن چه چیز این آم قابل ستایش و حتی ترحم بود؟
نقد خیلی خوبی بود
به نظر من با وجود بازی های خوب وکارگردانی رو به پیشرفت روستایی باید به چند مورد بیشتر توجه میشد:
۱.در پرداخت شخصیت ها ایراداتی وجود دارد، یکی از کمبودهایی که به چشم می آید این است که جز در روابط کاری پلیس( صمد،با بازی پیمان معادی)، جزییات بیشتری از روابطش با خانواده، با وجود اینکه مدام به آن در طول فیلم اشاره میشود، نشان داده نمیشود که می توانست به درک بیشترابعاد این شخصیت کمک کند .واگرچه ناصر یک خلافکار سنگین در تجارت شیشه معرفی می شود اما درپایان سعی دارد با نشان دادن انگیزههای او از این امر، ناصر را خاکستری جلوه دهد. مشکلی که در اینجا پیش میآید این است که اولاً این کار را بسیار دیر انجام میدهد و حرفهای او آنقدر جنبه شعاری پیدا میکنند که نمیتوانیم آن را جزو شخصیت پردازی او بدانیم. دوم اینکه آنقدر بار گناه او سنگین است که عملا انتظار عجیبی است که بخواهیم با او همذات پنداری کنیم)مثل این میماند که در فیلم ابد و یک روز نیز بخواهیم با مرتضی به خاطر اقدامهایش همذات پنداری کنیم( کارگردان سعی دارد در دل دیالوگهای ناصر، به طرز کاملاً صریح و توی ذوق زنندهای به اختلاف طبقاتی و فقری که به شکل یک عقده درآمده است و هر لحظه میتواند ناصر خاکزاد دیگری به وجود بیاورد تاکید کند وسی دقیقه پایانی بسیارخطابهای میشود.
۲.ما از ابتدا از ناصر خاکزاد با توجه به دیالوگهایی که میشنویم، تصور یک آدم باهوش و بسیار با نفوذ را داریم که با توجه به اینکه چند سال است که او را دستگیر نکردهاند، انتظار نمیرود که به راحتی گیر بیفتد. اما اتفاقی که میافتد این است که با چند بازجویی که روندهایی شبیه به هم دارند به ناصر خاکزاد میرسند. آن وقت مدام این پرسش در ذهن ما شکل میگیرد که چگونه با این تهدیدها و بازجوییها پیش از این نتوانستند رد ناصر را بزنند. یا اگر هم تا کنون آن همه معتاد را مورد بازجویی قرار نداده بودند، به تکرار افتادن روند بازجوییها انکار ناپذیر است و شگرد خاصی را در گیر انداختن ناصر خاکزاد شاهد نیستیم.
۳.ماجرای کشته شدن فرزند حمید (همکار پلیس صمد( اگر بخواهیم آن را یک داستان فرعی در مسیر فیلمنامه هم در نظر بگیریم،اما باید تاثیری حداقل در تغییر شخصیتها ایجاد کند. اتفاقی که میافتد این است که پس از خودکشی رضا ژاپنی، این ماجرا هم به کلی فراموش میشود و دوباره به سراغ کَل کَل صمد و ناصر میرویم.
۴.به یکباره جذابیت فیلم تمام میشود. در پایان ما میمانیم و ترس و لرز از تماشای صحنه اعدام احتمالا برای عبرت گرفتن. هرچند شاید ممیزیها، کارگردان را مجبور به نوشتن چنین پایانی کردهاند.
به هر روی، ستودنی ست زحمت سعید روستایی در فیلم جدیدش، چه از منظر کارگردانی (مانند محدود نبودن به یک لوکیشن مثل خانه فیلم ابد و یک روز و همچنین طراحی و هماهنگی پلانهای شلوغ خیابانی) و چه از منظر فیلمنامه که به شخصیتهایی در جایگاه متفاوت با فیلم قبلیاش، توانسته است به تکرار نیفتد و فیلم متفاوتی را در مقایسه با تجربه اول به نمایش بگذارد. فیلمی که با تمام ایراداتش به هرحال میتواند رضایت بسیاری از مخاطبان را جلب کند.
(دست مریزاد)
نقد شما بشدت ضعیف بود چون فقط میخواستید برای جلب توجه از فیلمی که این همه مخاطب جذب کرده بد بگویید
در نقد شما چرا به اون فیلم برداری خوب یا بازی درخشان نوید محمد زاده اشاره نشد،کدوم فیلم در جشنواره امسال بود که اینچنین فیلم نامه پویایی داشته باشه، شاید باید دوباره فیلم رو ببینید شاید نظرتون عوض شد
میخوام بدونم اگه منتقد نبودی جرات داشتی از پونصد متری اینجا هم رد بشی؟
تو نه! همتووووووون
:)))