نقد فیلم ما؛ پناه میبریم از شیطانی که درون ماست
جوردن پیل بعد از فیلم «برو بیرون» (Get out) که او را به عنوان یک کارگردان جوان بااستعداد مطرح کرد و حتی برای نوشتن فیلمنامهاش برندهی اسکار بهترین فیلمنامهی اریجینال هم شد، با یک فیلم ترسناک دیگر به نام «ما» (Us) امسال به سینماها بازگشت. از خیلی جهات «ما» از «برو بیرون» فیلم بهتر و یکدستتری است اما این که به اندازهی فیلم قبلی در فصل جوایز مطرح شود بعید است.
استفاده از حس مادرانهی آدلاید برای بیرون ریختن خشونت خودش و فرزندانش برای بقا عالی است. این حس مادرانه نیرویی است قدرتمندتر از هر حس دیگری در جهان و به همین دلیل هم در اکثر قریب به اتفاق فیلمهای وحشت از «بچه رزمری» بگیرید تا همین «ما» یا حتی «مادر!» که نمونه واضحتری است، نیروهای شر بیشتر حول و حوش مادران میچرخند. چون تنها عشق مادرانه است که میتواند بر همهی سیاهیها غلبه کند.
«ما» کاملا منطبق بر فرمولهای ژانر وحشت است بدون این که در اجرا به دام کلیشه شدن بیفتد. برای تفسیر فیلم «ما» راههای گوناگونی وجود دارد. سطحیتریناش این است که فیلم را فقط یک اثر سرگرمکننده ترسناک ببینیم که شبیه خیلی از فیلمهای ترسناک دیگر کاراکتر مادر در آن نقش محوری دارد.
از طرف دیگر میشود آن را انتقادی به جامعهی آمریکا دانست. جامعهای طبقاتی که در آن به ازای هر فرد از طبقه متوسط یا مرفه آدمی از طبقات فرودست وجود دارد و این آدمها کمکم ممکن است برای گرفتن حقشان از هیچ خشونتی فروگذار نکنند.
یا میشود کمی نگاه فلسفی به آن انداخت که همهی ما در وجودمان یک بخش شیطانی و در سایه داریم. و وقتی آن سایه آزاد شود حال شوم وخیمی پیدا میکنیم و آن وقت قادر به کارهایی هستیم که تصورش را هم نمیکردیم.
با هر سه نگاه «ما» فیلم خوبی است که مخاطبش را راضی نگه میدارد.
سرنخهایی که از ابتدای فیلم به تماشاگر داده میشود تا انتها به کارش میآید. این که وقتی بعد از چند دقیقه از فیلم روی صفحه مینویسد «زمان حال»، ما تا یک سوم ابتدایی فیلم هنوز نمیدانیم که دقیقا کدام سکانسهای فلاشبک است و کدام به زمان حال تعلق دارد به حس تعلیق و کنجکاوی تماشاگر کمک میکند. جوردن پیل آهسته معماهایش را طرح میکند اما شاید در جمعبندیشان کمی عجله کند.
این جزو معدود فیلمهای ترسناکی است که با وجود داشتن صحنههای خشونتبار ترسناک با پریدن یک نفر از پشت سر نیست که صدای فریاد تماشاگر در میآید. کل نیمهی دوم فیلم استرس و التهاب حاکم است.
آدلاید (با بازی درخشان لوپیتا نیونگ او) در کودکی در ساحل سانتاکروز برای مدتی از پدر و مادرش جدا شده و در شهربازی در جایی شبیه به اتاق آینه گیر افتاده. آخرین چیزی که از او میبینیم مواجههاش با دختری است که همزادش به نظر میرسد.
و حالا آدلاید خودش مادر یک دختر و پسر است و با خانوادهاش برای تعطیلات به همان ساحل سانتاکروز رفتهاند. ما درست تا قبل از نمای پایانی فیلم نمیفهمیم که آن روز چه بر سر آدلاید آمده است فقط میدانیم که او برای مدتی در سکوت بوده و رقصیدن به دادش رسیده تا انگار چیزی را که دیده هضم کند و برونریزی داشته باشد. بخشی از جذابیت فیلم به تفسیرهای شخصی است که از داستان آدلاید میکنیم. به خصوص وقتی سایهاش حمله میکند و کمکم چیزهای بیشتری برایمان از گذشته روشن میشود هر حرکت یا تصویری میتواند تاویل دیگری پیدا کند. جزییات همهی شخصیتها بعد از حملهی سایههای آدمها اهمیت بیشتری پیدا میکند.
«ما» فیلمی با شخصیتپردازیهای دقیق است. در حالی که مثلا فقط با خانوادهی آدلاید سر و کار داریم کمکم متوجه میشویم که آن حضور کوتاه همسایههایشان در ساحل و ویژگیهای کاراکتری که الیزابت ماس نقشاش را بازی میکند تا چه حد مهم بوده است.
به جز قسمت تعقیب و گریز که وقتی رو به پایان میرویم کمی کشدار میشود و حرفهای حکیمانهی سایهی آدلاید در محکومیت آدمها که اواخرش دیگر شعارزده است، بقیهی فیلم در ایجاد حس وحشت درخشان عمل میکند. جوردن پیل کارگردانی خوبی دارد که از فیلمنامهاش بهتر به نظر میرسد.
استفاده از حس مادرانهی آدلاید برای بیرون ریختن خشونت خودش و فرزندانش برای بقا عالی است. این حس مادرانه نیرویی است قدرتمندتر از هر حس دیگری در جهان و به همین دلیل هم در اکثر قریب به اتفاق فیلمهای وحشت از «بچه رزمری» بگیرید تا همین «ما» یا حتی «مادر!» که نمونه واضحتری است، نیروهای شر بیشتر حول و حوش مادران میچرخند. چون تنها عشق مادرانه است که میتواند بر همهی سیاهیها غلبه کند.
جوردن پیل خوب میداند چطور از کلیشه داستان حملهی بیگانگان به یک خانه استفاده کند و طوری میزانسناش را بچیند که هیچ چیز کلیشهای به نظر نرسد. به خصوص انتخاب بازیگرانش کمک زیادی کرده که فیلم از سطح یک اثر ترسناک کلیشهای بالاتر برود و تبدیل به یک فیلم ترسناک هنری شود. شوخطبعی جوردن پیل در ایدهی فیلمنامه و در کارگردانی که به خصوص در کاراکتر پدر خانواده تجلی پیدا میکند یکی دیگر از مواردی است که به ستارههای فیلم «ما» اضافه میکند.
جوردن پیل علیرغم ادای دین به فیلمهای دیگران در این دو فیلمش و علیرغم استفاده از فرمولهای ژانر در «ما» نگاه و بینش خودش را دارد. آن نگاه و گرهگشایی پایانی برگ برندهی آخرش است که باعث میشود فیلم بعد از پایان هم رهایتان نکند. این پیمان شیاطین است یا پیروزی بشر؟ آمادهسازی برای ساخت دنبالهای برای «ما» است یا صرفا رودست کارگردان به تماشاگران؟ هر چه هست فعلا جزو نکات مثبت فیلم است. به خصوص که بیانیههای آخرش نزدیک بود فیلم را به همان مسیری بیاندازد که باعث میشد «برو بیرون» از یک فیلم درجه یک فاصله بگیرد.
فیلم هنوز هم با یک اثر پنج ستاره فاصله دارد. به جز رودست آخر کمی قابل پیشبینی است و میشود دست کاراکترها را خواند. اما حرفش مهمتر از این حرفهاست. این که چطور ممکن است گذشته در آینده جاری شود و انتقامش را نه از یک شخص که از دایره اطرافیانش بگیرد شاید ترسناکترین نکته فیلم باشد. نکته ترسناک بعدی همان سایهها هستند. سایههایی که درست شبیه ما حرکت میکنند، حتی فکر میکنند، حتی میرقصند اما رقصشان به جای این که در ستایش زندگی و جهان باشد شیاطین را فرا میخواند. این سایهها بخشی از ما هستند که در شرایط روزمره در زیرزمین و پستوهای ذهن و روحمان دفنشان کردهایم. روزی که برخیزند وحشت حکمفرما خواهد شد.
بیشتر بخوانید: نقد سریال چرنوبیل؛ بازیهای خطرناک و هزینهی دروغ
بنظر من فیلم زیاد ترسناک نبود و بیشتر به فیلم اجتماعی عمیق شبیه بود
فیلم میگفت شرایط و محیط زندگی میتونه عامل اصلی در شیطانی شدن انسان یا خوب شدن اون باشه
من فیلم رو کامل دیدم و به نظرم فیلم خوبی بود امادر کل حس وحشت و ترس رو نتونسته بود ایجاد و منتقل بکنهو توی این بخش یه ذره که نه خیلی بیشتر لنگ میزد