نامزدهای نهایی جایزه و نشان ابوالحسن نجفی معرفی شدند
شاید همه ما ابوالحسن نجفی را با کتاب «غلط ننویسم» و یا ترجمه کتاب «شازده کوچولو» بشناسیم. کسی که با وسواس و کوشش بسیار در طی سالها زندگی فرهنگی خود در حوزههای زبانشناسی، ترجمه، ادبیات تطبیقی و فرهنگنویسی، آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشت و با نظم، دقت، دانش و مهربانی مشوق نویسندگان و مترجمان جوان و چهرهای اثرگذار در ادبیات معاصر ایران بود.
«جایزه ابوالحسن نجفی» برای بهترین ترجمه کتاب داستانی سال، چندی پس از درگذشتش شکل گرفت و نام او بر این جایزه در کنار اعتبار نام برخی داوران خیلی زود سبب شد نشان این جایزه برای برگزیده جایزه به نشانی واقعی از افتخار تبدیل شود.
اکنون داوران سومین دوره این جایزه (منوچهر بدیعی، حسین معصومی همدانی، ضیاء موحد، عبدالله کوثری، مهستی بحرینی، عبدالله کوثری، موسی اسوار و سعید رضوانی) پنج نامزد نهایی «جایزه امسال ابوالحسن نجفی» را معرفی کردهاند.
فهرست نامزدهای راهیافته به مرحله نهایی سومین دوره این جایزه را به شرح زیر است:
- اسبها و آدمها، نوشته ویلیام فاکنر، ترجمه احمد اخوت، نشر افق
- سحابی خرچنگ، نوشته اریک شوویار، ترجمه مژگان حسینیروزبهانی، انتشارات ققنوس
- سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود، نوشته رومن پوئر تولاس، ترجمه ابوالفضل اللهدادی، انتشارات ققنوس
- زلیخا، نوشته گوزل یاخینا، ترجمه زینب یونسی، انتشارات نیلوفر
- خرگوش و مارهای بوآ، نوشته فاضل اسکندر، ترجمه آبتین گلکار، نشر افق
مراسم اهدای جایزه و نشان ابوالحسن نجفی در روز سهشنبه نهم بهمن ساعت ۱۶:۳۰ در مرکز فرهنگی شهر کتاب، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست)، نبش کوچه سوم برگزار میشود.
این یادداشت به شما کمک میکند تا با خیال آسوده از کیفیت این پنج اثر، به سراغشان بروید و درگیر ترجمههای شتابزده و غیرقابل اعتماد نشوید. با ما همراه باشید تا با نامزدهای نهایی «جایزه ابوالحسن نجفی» بیشتر آشنا شوید.
سحابی خرچنگ
اریک شوویّار در سال ۱۹۶۴ در فرانسه به دنیا آمد. سحابی خرچنگ پنجمین رمان اوست، که جایزۀ فنئون ۱۹۹۳را برده استبار اولی که کراب را با فیل عوضی گرفتند، او فقط شانههایش را بالا انداخت و راهش را کشید و رفت. بار دوم که کراب را با فیل عوضی گرفتند، ناخودآگاه از ناراحتی سر تکان داد. بالاخره بار سوم، او که حدس میزد دشمنانش دسیسه کردهاند که دیوانهاش کنند، بهسرعت کمر پررو را گرفت و او را هجده متر دورتر از آنجا پرتاب کرد… کراب که این کتاب میخواهد چند کار درخشانش را بازگو کند چنین آدمی است و به این ترتیب اگر کمی خوششانس باشیم، او را خواهیم دید که آسمان را مثل ملافه تا میکند، یا در حالی که خیال میکند دارد به برادر دوقلویش خنجر میزند، از حواسپرتی خودش را میکشد؛ بعد سیلاب میشود تا راحتتر بتواند به دلخواه خودش رفتار کند. البته به شرط اینکه به جای آن، تمام این مدت خودش را در دخمۀ تاریکش مخفی نکند. چون پای کراب در میان است، آدم هیچ قولی نمیتواند بدهد.
سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود
داستان زندگی «رومن پوئرتولاس» شاید به اندازه شخصیت کتابش عجیب و پرماجرا باشد. «رومن پوئرتولاس» متولد ۲۱ دسامبر ۱۹۷۵ در مونپلیه است. پدر و مادرش هر دو نظامی بودهاند و رومن در انگلیس و اسپانیا زندگی و در اسپانیا در مقام استاد زبان فرانسه و سپس مترجم شفاهی انجام وظیفه کرده است. او مدتی نیز در شرکتهای هواپیمایی کار کرده است. بعدها با آرزوی اینکه کارآگاه شود در کنکور نیروی پلیس شرکت کرد و اگرچه ستوان شد، هیچوقت نتوانست به آرزویش برسد. او چهار سال در پلیس مرزی خدمت کرده و همین موضوع باعث شده است که امروز علاوه بر نویسندگی، کارشناس مهاجرتهای غیرقانونی نیز باشد. پوئرتولاس تا قبل از انتشار کتاب سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود هم در نیروی پلیس خدمت میکرد اما حالا از این شغل استعفا داده است. علاوه بر این، مدتی در یوتیوب ویدئوهای کوتاهی منتشر میکرد که در آنها از ترفندهای شعبدهبازان رمزگشایی میشد؛ ویدئوهایی که باعث خشم انجمن شعبدهبازان هم شد. اما از آن زمان به بعد او به کار دیگری روی آورده است: نوشتن. سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود نخستین رمان پوئرتولاس است که در سال ۲۰۱۳ در انتشارات Le Dilettanteمنتشر شد؛ انتشاراتی که پیش از آن آنا گاوالدا را به کتابخوانها معرفی کرده بود. ابوالفضل اللهدادی مترجم این کتاب که نامزد جایزه ابوالحسن نجفی شده کتابهای دیگری هم از این نویسنده ترجمه کرده است.
اسبها و آدمها
رمان اسب ها و آدم ها اثر «ویلیام فاکنر» با ترجمه احمد اخوت توسط نشر افق وارد بازار شده است و از مجموعه داستان های پرطرفدار است. این کتاب تعدادی داستان کوتاه از فاکنر را شامل میشود که پیش از هر کدام، معرفی و مقدمهای کوتاه به قلم اخوت درباره شان نوشته شده است. «ضربه ناجوانمردانه از شخص سوم»، «اسبهای خالدار»، «دادگاه»، «پایان اِسنوپس»، «قاطری در حیاط» و «فریب خوردن سرِ یک اسب» عنوان داستانهایی هستند که در این کتاب چاپ شدهاند.
به گفته فاکنر که تا حد مرگ از اسب میترسد. نتیجه این ترس، داستانهایی درباره اسبها و تاثیرشان بر زندگی مردم یوکناپاتافا شده است. یوکناپاتافا نام سرزمینی خیالی است که فاکنر خلق کرده است. اخوت در مطالب و مقدمه هایی که درباره داستان ها نوشته، چگونگی انتخابشان و تعقیب آدم های داستانی فاکنر در آثارش را تشریح کرده است.
خرگوش و مارهای بوآ
کتاب خرگوش و مارهای بوآ نوشتهی «فاضل اسکندر» را «آبتین گلکار» به فارسی برگردانده است. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «مار نوجوان که تازه بلعیدن خرگوشها را یاد گرفته بود، گفت: “از یک چیز سر در نمیآورم. چرا وقتی من به خرگوشها نگاه میکنم، فرار نمیکنند؟ آنها که خیلی تند میدوند.” چپچشم تعجب کرد: “چطور فرار کنند؟ ما آنها را هیپنوتیزم میکنیم…” مار نوجوان پرسید: “هیپنوتیزم یعنی چه؟” فاضل اسکندر با ایران پیوند خونی دارد، پدرش مهاجری ایرانی بود که در گرجستان کارخانهی آجرپزی داشت. رمان تمثیلی خرگوشها و مارهای بوآ از مشهورترین آثار اوست. نثر و روایت ساده و گذشتن ماجرا در سرزمین حیوانات ظاهر اثر را به حکایات اخلاقی و فابلهای ازوپ و لافونتن شبیه میکند، ولی قضیه فراتر از این حرفهاست و بیهوده نیست که پژوهشگران این اثر را با مزرعهی حیوانات جورج اورول مقایسه کردهاند.» کتاب حاضر را نشر «افق» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
زلیخا؛ چشمهایش را باز میکند
رمان زلیخا چشمهایش را باز میکند نوشته «گوزل یاخینا» در همان سال اول انتشارش در روسیه، توانست جایزه کتاب بزرگ روسیه و جایزه یاستا پولیانا بهعنوان بهترین رمان سال ۲۰۱۵ را از آن خود کند و سپس در سال ۲۰۱۶ به مرحله نهایی جایزه بوکر روسی و جایزه مدیسی فرانسه راه یابد. این رمان در ظرف کمتر از سه سال به ۲۴ زبان زنده دنیا ترجمه شد، که یکی از آنها فارسی است: ترجمه زینب یونسی در نشر نیلوفر. «زلیخا چشمهایش را باز میکند» نمونه اثری دوفرهنگی است: داستان زنی تاتار و معتقد به خرافات در سفری ششماهه با قطار مرگ به اردوگاههای کار، و سپس زندهماندن و یافتن راههایی برای زندگیکردن و عشقورزیدن و امید به فرداهای روشن… «زلیخا چشمهایش را باز میکند» هر خوانندهای را ترغیب میکند در آنجایی که نشسته و فکر میکند نقطه پایانی زندگی اوست، یکبار دیگر چشمهایش را رو به زندگی باز کند و به سمت فردا حرکت کند.