مغلطههای درجهدو (B-List Fallacies) | مغلطه به زبان آدمیزاد (۳۱۳-۲۲۹)
محض یادآوری، یک مغلطهی منطقی (Logical Fallacy) شامل سه ویژگی زیر است:
۱. مغلطه باید خطا در برهان و استدلال (Reasoning) باشد، نه خطا در بیان واقعیات (Factual).
۲. مغلطه باید به طور رایج در استدلال به کار رود، یا در قالب خود استدلال یا تفسیر مخاطب از استدلال.
۳. مغلطه باید گولزننده باشد، یعنی باید بتواند یک فرد بالغ معمولی را به اشتباه بیندازد.
مغلطههای بسیاری وجود دارند که در اینترنت یافت میشوند و حداقل یکی از سه ویژگی بالا را ندارند، اما با این حال مردم همچنان واژهی «مغلطه» را در توصیفشان به کار میبرند. با توجه به اینکه هیچ معیار تثبیتشدهای برای تعریف مغلطه وجود ندارد، مردم میتوانند هر چیزی را که دلشان میخواهد مغلطه خطاب کنند، ولی ما جزو «مردم» نیستیم. ما میخواهیم مغلطهشناسهای حرفهای باشیم، برای همین مغلطههایی را که واقعاً مغلطه نیستند یا ارزشاش را ندارند که من بخواهم مفصل توضیحشان دهم یا شما عمیقاً درکشان کنید، «مغلطهی درجهدو» خطاب میکنیم. اگر این مغلطهها سلبریتی بودند، شاید بعضیهایشان به مراسم اسکار دعوت شوند، ولی بیشترشان در بهترین حالت در برنامهی تلویزیونی هالیود اسکوئرز (Hollywood Squares) بهعنوان مهمان حضور مییابند. اما اگر قرار باشد این کتاب بزرگترین مجموعهی مغلطهی موجود در بازار باشد، لازم میبینم که حداقل فهرستشان کنم. با این وجود، ارزشش را دارد که این فهرست را یک بار کامل بخوانید، همانطور که ارزشش را دارد بعضی از اپیزودهای هالیوود اسکوئرز را یک بار تماشا کنید (البته به شرطی که نوبت اجراهای اعصابخردکن آن خانم عروسکگردان نباشد).
در ضمن من در توضیحات مغلطههای زیر چند جمله هم دربارهی اینکه چرا مغلطهی موردنظر به فهرست مغلطههای اصلی راه پیدا نکرده توضیح دادهام.
(توضیح مترجم: فهرست پایین ترکیبی از مغلطههای درجهدو در سایت و کتاب است. بعضی از مغلطههای درجهدوی فهرستشده در کتاب در سایت مدخل کامل هستند و برای هرچه کاملتر بودن ترجمهی فارسی توضیح آنها در سایت در این ترجمه آورده شده است. همچنین بعضی از مغلطههای فهرستشده در کتاب در سایت فهرست نشدهاند و این مغلطهها نیز به این فهرست اضافه شدهاند. در کل هیچ مغلطهای در سایت یا کتاب نیست که در این ترجمه فهرست نشده باشد و میشود این ترجمه را کاملترین نسخهی پروژهی بو بنت در نظر گرفت).
این شما و این هم مغلطههای درجهدو:
- مغلطهی خطا در بهکارگیری متدولوژی شبیهسازی (Abduction Fallacy): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که یک متدولوژی شبیهسازی ناکافی برای یک عمل (Task) شبیهسازی به کار گرفته شود. این مغلطه در یک مقالهی آکادمیک و چند بار در اینترنت مورد اشاره قرار گرفته است. معلوم نیست که آیا در استدلال قابل استفاده است یا نه. تازه، اگر کسی از متدولوژی شبیهسازی درست استفاده نکند، احتمالاً تخصص کافی نداشته؛ خطایی در برهان و استدلال صورت نگرفته است.
- عدم وجود مدرک (Absence of Evidence): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که فرض شود چون مدرکی موجود نیست، میتوان بدون آن نتیجهگیری منطقی کرد. البته گاهی اگر انتظار داشته باشیم مدرک یا شواهدی به دست آوریم و این اتفاق نیفتد، اشکالی ندارد اگر بدون آنها نتیجهگیری کنیم. با این حال، این مسئله مبحثی پیچیده در حوزهی معرفتشناسی (Epistemology) است و آنقدر ظرافت دارد که نمیشود بهراحتی برچسب مغلطه را به آن چسباند. مغلطهی توسل به نادانی (شمارهی ۶۷) معادل مغلطهآمیزتر این مدخل است.
- حقایق جایگزین (Alternative Facts): حسن تعبیری برای «خیالبافی» یا «دروغ». این مغلطه زیاد با استدلال و دلیل و برهان سر و کار ندارد و دروغگویی است. شاید در شرایطی که گوینده باور داشته باشد حقایق جایگزین با حقایق واقعی یکسان هستند، بتوان آن را مغلطه در نظر گرفت.
- توسل به آسایش خاطر (Appeal to Convenience): پذیرفتن یک استدلال صرفاً به خاطر اینکه نتیجهی آن باعث آسایش خاطر است، نه به خاطر حقیقت داشتن آن. این مغلطه چندان رایج نیست و میتوان آن را زیرمجموعهی توسل به عواقب (شمارهی ۲۹) در نظر گرفت. تنها تفاوت بین این دو در این است که نتیجهگیری توسل به عواقب ممکن است مثبت یا منفی باشد، اما نتیجهگیری توسل به آسایش خاطر ضرورتاً مثبت است.
- توسل به شانس (خوششانسی یا بدشانسی) ((Appeal to Luck (good or bad luck): نادیده گرفتن عوامل و دلایل مشخص برای وقوع یک اتفاق و ربط دادن آن به شانس.
- توسل به حسادت ((Appeal to Envy (Argumentum ad invidiam): تلاش برای متقاعد سازی افراد از طریق برانگیختن حس حسادتشان، به جای ارائهی مدرک و دلیل. این مغلطه به قدر کافی رایج نیست و غیر از این نمیشود آن را خطا در استدلال به حساب آورد، چون یک ترفند متقاعد سازی عامدانه است.
- توسل به معماسازی (Appeal to Mystery): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که در یک استدلال، به جای ارائهی توضیح، صرفاً بیان شود که هیچ توضیحی ممکن نیست، یا به عبارت دیگر حقیقتی که قرار است توضیح داده شود غیرقابلتوضیح است. من این مغلطه را خطا در استدلال نمیبینم، چون در آن ادعا نشده که به خاطر غیرقابلتوضیح بودن مسئله، استدلال صحیح یا غلط است. بعضی چیزها هستند که (در حال حاضر) قابل توضیح نیستند. اگر بیان کنیم که چیزی به خاطر غیرقابلتوضیح بودن صحیح است، مرتکب مغلطهی توسل به نادانی (شمارهی ۶۷) شدهایم.
- توسل به حریم شخصی (Appeal to Privacy): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که شخصی به خاطر «خصوصی» بودن یک مسئله از بحث کردن دربارهی آن سر باز بزند و به صورت پیشفرض آن را بپذیرد. این مغلطه تحت عنوان مغلطهی سرت تو کار خودت باشه (Mind Your Own Business Fallacy) نیز شناخته میشود. بهشخصه این مغلطه را خطا در استدلال نمیبینم. اگر موضوعی شخصی یا خصوصی است، به خود آن شخص مربوط است. تازه این مغلطه چندان رایج نیست.
- توسل به فخرفروشی (Appeal to Snobbery): توسل به فخرفروشی موقعی اتفاق میافتد که شخصی سعی کند شخص دیگر را متقاعد کند با پذیرفتن فلان ادعا عضوی از جامعهی فاخر و باکلاس به حساب خواهد آمد. این کار بیشتر ترفند تبلیغاتی/متقاعدسازی است تا مغلطه، چون بهندرت در استدلال به کار میرود و بیشتر تلاشی است برای به دست آوردن چیزی که از کسی میخواهید.
- توسل به سنگ ((Appeal to the Stone (argumentum ad lapidem): توسل به سنگ موقعی اتفاق میافتد که شخصی یک ادعا را به خاطر پوچ یا مضحک بودنش رد کند، ولی حاضر نباشد مدرکی برای پوچ یا مضحک بودنش عرضه کند. به زبان سادهتر توسل به سنگ یعنی رد کردن یک استدلال یا گزاره بدون دلیل مشخص. این مغلطه خطا در استدلال و برهان نیست؛ صرفاً پرهیز از استفاده از آن است. ما میتوانیم یک استدلال را «دیوانهوار»، «احمقانه»، «غیرمنطقی»، «مزخرف» و… خطاب کنیم، ولی دلیلی ندارد برای هر صفت یک مغلطهی جدا درست کنیم.
- توسل به سود (Appeal to Utility): (به توسل به آسایش خاطر رجوع کنید)
- رد کردن بیدلیل استدلال (Argument by Dismissal): رد کردن یک استدلال بدون توضیح دادن دلیل آن. شخصی که استدلال را رد کرده ممکن است دلیل خوبی برای این کار داشته باشد و صرفاً حاضر نباشد آن را با کسی در میان بگذارد. بنابراین نمیتوان فرض را بر این بگیریم که این کار خطا در برهان و استدلال است. تصمیم به عدم شرکت در بحث صرفاً یک انتخاب آگاهانه است.
- استدلال از روی تنبلی (Argument by Laziness): استدلالی که استدلالکنندهاش به خود زحمت نداده باشد برای تقویت آن مدرک جمعآوری کرده باشد. در اینجا تنبلی حاکی از این است که استدلالکننده میداند که باید برای تقویت استدلالش مدرک جمعآوری کند، بنابراین خطا در برهان و استدلال صورت نگرفته است.
- توسل به پرسش بلاغی (Argument by Rhetorical Question): پرسیدن سوال به نحوی که جواب موردنظرتان را بگیرید. توسل به پرسش بلاغی به استراتژیای در استدلال کردن اشاره دارد که یادآور دو اصطلاح سوال معنادار (Loaded Question) و سوال تلقینی (Leading Question) است.
- توسل به نظر ناآگاهانه (Argument by Uninformed Opinion): (به استدلال از روی تنبلی مراجعه کنید)
- توسل به طراحی (Argument from Design): تصور اینکه چون چیزی طراحیشده به نظر میرسد، حتماً کسی یا چیزی آن را طراحی کرده است. توسل به طراحی بیشتر یک برهان به نظر میرسد تا یک مغلطه، چون ریشهی آن در عدم در اختیار داشتن دانش کافی است (مثلاً دربارهی تکامل، انتخاب طبیعی و..)، نه غیرمنطقی بودن.
- توسل به عاقبت نهایی (Argument from Final Consequences): قاطی کردن علت و معلول؛ یا به طور دقیقتر مواجه شدن با یک علت و فرض کردن یک معلول برای آن بدون پشتوانهای. این مغلطه بهندرت مورد استفاده قرار میگیرد و مغلطهی علت سوالبرانگیز (شمارهی ۱۸۳) آن را پوشش داده است.
- توسل به آینده (Argument to the Future): بیان این استدلال که در آینده مدرک و مشاهدات مورد نیاز برای اثبات ادعایتان کشف خواهد شد. این بیانیه ممکن است مغلطهآمیز باشد یا نباشد؛ بستگی به این دارد که چرا فکر میکنید روزی مدرک و مشاهداتی برای اثبات نتیجهگیریتان کشف خواهد شد. اگردلیلی در کار نباشد، این طرز فکر توسل به ایمان (شمارهی ۳۵) یا خواستهاندیشی (۲۲۵) به شمار میآید.
- استدلال گیرا (Argumentum ad Captandum): هر استدلال فریبنده یا غلطی که دلیل بیان شدن آن مقبولیت بالایش نزد عموم است. این مغلطه بیشتر یک نوع لفاظی ست تا مغطهای رسمی.
- استدلال ضد مثال ((Argumentum ad Exemplum (Argument to the Example): استدلال کردن ضد مثال مطرحشده به جای پرداختن به سوال پرسیدهشده. این مغلطه بهندرت مورد استفاده قرار میگیرد و وقتی هم که میگیرد انواع مختلفی دارد و هر یک از این انواع با یکی از مغلطههای اصلی همپوشانی دارد.
- سابقهی خانوادگی بد (Bad Seed): تلاش برای بیارزش جلوه دادن استدلال شخص با اشاره به سابقهی خانوادگی «بد» او، طوری که این دو به هم ربطی نداشته باشند. این مغلطه یکی از دگرگونیهای جزئی مغلطهی توسل به ریشهها (شمارهی ۱۲۴) است و بهندرت مورد استفاده قرار میگیرد.
- اولویتبندی مشکل (Barking Cat): اشاره به اینکه فلان مشکل نباید پیش از حل شدن مشکلی مهمتر حل شود. اگر دلیل موجهی برای چنین دیدگاهی وجود داشته باشد، مغلطهآمیز نیست.
- رفیقسالاری ((Blood is Thicker than Water (Favoritism): پذیرفتن صحت یک استدلال به خاطر ارتباط نزدیک با شخص استدلالکننده. رفیقسالاری خطا در برهان و استدلال نیست، بلکه یک سوگیری طبیعی است؛ همه تا حدی تمایل دارند به کسانی که ازشان خوششان میآید بیشتر اعتماد کنند.
- حربهی دروغ بزرگ (Big Lie Technique): تکرار یک دروغ، شعار یا حقیقت نصفهونیمهی فریبآمیز تا جایی که مردم بدون دلیل و مدرک آن را بپذیرند. همانطور که از اسمش برمیآید، بیشتر یک حربه است تا مغلطه.
- رشوه دادن ((Bribery (Material Persuasion, Material Incentives, Financial Incentive): پول دادن به یک نفر برای موافقت کردن با موضع شما یا دریافت پول برای موافقت با موضع شخصی دیگر. رشوه دادن خطا در برهان و استدلال نیست.
- حالپرستی (Chronological Snobbery): تصور اینکه هنر یا علم معاصر فینفسه از هنر و علم گذشتگان برتر است. حالپرستی بیشتر نگاه جانبدارانه است تا استدلال. وقتی هم که در استدلال به کار رود، توسل به تازگی (شمارهی ۴۴) و توسل به سنوسال (شمارهی ۶۳) آن را پوشش میدهد.
- اعتراف تحت شکنجه (Confesses Under Torture): تصور اینکه حرفی که شخص به هنگام شکنجه شدن میزند حقیقت است. معمولاً درد شکنجه روی میزان صحت اعتراف تاثیر میگذارد و شدت این تاثیر مشخص نیست. این طرز تفکر خطا در برهان و استدلال نیست.
- حمله از راه تحسین بیمایه (Damning with Faint Praise): حمله به شخصی از راه تحسین کردن او برای کاری که لایق تحسین شدن نیست. مثلاً: «بابت این نسلکشیای که راه انداختی بهت تبریک میگم. مسلماً اسمت تو تاریخ ثبت میشه.» این کار بیشتر فن بلاغی است تا مغلطه.
- گریز زدن (Digression): انحراف از موضوع بحث به طور موقت. گریز زدن فینفسه مغلطهآمیز نیست.
- بیاعتنایی به علوم پذیرفتهشده (Disregarding Known Science): نادیده گرفتن حقایق علمی که یک موضع خاص را تهدید میکنند. بیاعتنایی به علم یک سوگیری شناختی یا حتی نوعی دروغگویی است.
- دگماتیسم (Dogmatism): دگماتیسم یعنی باور کورکورانه داشتن به یک سری اصول و در نظر گرفتنشان بهعنوان حقیقت مطلق، بدون در نظر گرفتن مدارک و شواهد و نظر دیگران. دگماتیسم به یک طرز فکر گسترده اشاره دارد، نه یک خطای مشخص در برهان و استدلال. بسیاری از مغلطههای کتاب توصیفگر نوعی خاص از دگماتیسم هستند.
- موقعیت باخت-باخت (Double Bind): قرار دادن شخص در موقعیتی که هر جوابی بدهد، جوابش اشتباه خواهد بود. چنین موقعیتی بهندرت اتفاق میافتد.
- شمارش چندباره (Double Counting): شمارش دوباره یا چندبارهی حوادث یا پیشامدها در سنجش داده که باعث به دست آمدن آمار غلط میشود. این مغلطه یکی از دگرگونیهای دروغگویی با آمار (شمارهی ۱۵۲) است.
- مغلطهی محدود سازی به ذات (Essentializing Fallacy): اشاره به اینکه فلان چیز همین بوده و هست و خواهد بود و قابل تغییر نیست، در حالیکه اینطور نباشد. محدودسازی به ذات مغلطه نیست؛ خطا در بیان واقعیات است.
- استثنای ثابتکنندهی اصل (Exception That Proves the Rule): شرایطی که در آن استثناهای یک اصل اشتباه بودن آن اصل را ثابت میکنند. پیش آمدن چنین شرایطی بسیار نادر است.
- موضع نامشخص (Failure to State): موضع نامشخص موقعی اتفاق میافتد که شخصی موضع خودش را دربارهی موضوع مشخص نکند و به جایش دائم به طرف مقابل حمله کند و سوال بپرسد.
- مغلطهی ضرب کردن (Fallacy of Multiplication): تصور اینکه اگر کار Y را بتوان با N مقدار منابع انجام داد، اگر N x X مقدار منابع در دسترس باشند، کار Y x X نیز با آن قابل انجام است. این مغلطه در اصل خطای آمارگیری است.
- مغلطهی آزمایشهای حیاتی (Fallacy of Crucial Experiments): بیان این ادعا که فلان ایده توسط یک اکتشاف محوری ثابت شده است. این تصور بسیار ذهنی (Subjective) است. چیزی که در نظر یک نفر «محوری» است شاید در نظر شخصی دیگر اینطور نباشد. همچنین «محوری بودن» ممکن است جنبههای مختلف داشته باشد.
- نشانهی ناقص (Faulty Sign): این تصور اشتباه که یک حادثه یا پدیده نشانه یا پیشبینیکنندهی قابلاطمینان حادثه یا پدیدهای دیگر است. این مغلطه شباهت زیادی به مغلطههای دیگر که حول محور روابط علی معلولی میچرخند دارد. این اسم بهندرت مورد استفاده قرار میگیرد.
- مغلطهی کار را تمام کن (Finish the Job Fallacy): نادیده گرفتن منطق و اصرار بر «تمام کردن کار» یا «تمام کردن کاری که شروع کردیم»، با این تصور که «کار» مهمتر از دلیل پشت کامل کردن کار یا دست نگه داشتن برای انجام آن است.
- مغلطهی مخفیکاری (Furtive Fallacy): مغلطهی مخفیکاری موقعی اتفاق میافتد که شخصی بیان کند علت نتیجهی پیشآمده کار خلافی بوده که از جانب تصمیمگیران سر زده است. این مغلطه بسیار نادر است.
- مغلطهی چکش زرین (Golden Hammer Fallacy): ارائهی راهحالهای یکسان برای مشکلات متفاوت. این مغلطه بیشتر خطا در خلاقیت یا دانشاندوزی است تا خطا در برهان و استدلال.
- اتهامات هیفالتین (Hifalutin Denunciations): محکوم کردن طرف مقابل یا استدلال او با اتهامات کلیگرایانهی مبهم، افادهای و پرطمطراق. اتهامات هیفالتین بیشتر نوعی فن بلاغی است تا مغلطه.
- مغلطهی تاریخی (Historical Fallacy): این مغلطه را اولین بار جان دووی (John Dewey)، فیلسوف آمریکایی در ژورنال The Psychological Review در سال ۱۸۹۶ معرفی کرد. این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که شخصی وانمود کند میدانسته که از فلان فرآیند فلان نتیجه به دست میآید، در حالی که آن نتیجه فقط در صورت طی شدن آن فرآیند به دست میآید. مثلاً فرض کنید کیف پولتان را گم کردهاید، ولی میتوانید حدس بزنید کجا میتوان آن را پیدا کرد. اگر در جای مورد نظر آن را پیدا کنید و به اشتباه نتیجهگیری کنید که از اول میدانستید این کیف پول کجا بوده مرتکب این مغلطه شدهاید. مغلطهی تاریخی بهندرت اتفاق میافتد.
- مغلطهی هویل (وزش طوفان در زبالهدانی) ((Hoyle’s Fallacy (The Junkyard Tornado): استدلالی که هدف آن نسبت دادن نظریهی پیدایش خود به خود (Abiogenesis) و تکامل موجودات (Evolution of Higher Life Forms) به «احتمال وزیدن طوفان در زباله دانی و سروهمبندی یک بوئینگ ۷۴۷ در نتیجهی آن» است. این «مغلطه» استدلالی ضد این ایده است. تمثیل وزش طوفان در زبالهدانی نمونهای از استدلال مغلطهآمیز است، نه مغلطهی عادی.
- ایکاش چوبدستی جادویی داشتم (I Wish I Had a Magic Wand): این تصور اشتباه که شما قدرتی ندارید تا یک موقعیت بد یا اعتراضآمیز را تغییر دهید و هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد. این طرز فکر خطا در برهان و استدلال نیست.
- نسبت دادن ویژگی محدود به کلی (In a Certain Respect and Simply (secundum quid et simpliciter)): این تصور که ویژگیای که در حوزهای خاص یافت میشود، به حوزهای گستردهتر نیز قابلتعمیم است. بهندرت مورد استفاده قرار میگیرد.
- از کاه کوه ساختن (Insignificance): مهم جلوه دادن یک عامل بیاهمیت. چنین کاری مغلطهآمیز نیست.
- مغلطهی تعمد گرایی (Intentional Fallacy): عبارتی در نقد ادبی قرن بیستم که بیانگر قضاوت کردن نیت و هدف یک اثر ادبی بر اساس نیت و اهداف خالق آن میباشد. این مغلطه بسیار جزئیگرانه است و در دنیای عادی زیاد اتفاق نمیافتد.
- مغلطهی نادانی شکستناپذیر (Invincible Ignorance Fallacy): پرهیز از بحث کردن یا پذیرفتن هرگونه دلیل و مدرکی.
- یا شوالیه یا رند (Knights and Knaves): تصور اینکه هر اطلاعاتی که از اشخاص دیگر به ما میرسد، بسته به آن شخص، یا صحیح است یا اشتباه. این مغلطه شباهت زیادی به مغلطهی توسل به ریشهها (شمارهی ۱۲۴) دارد.
- نگرش فاقد تناسب (Lack of Proportion): افراط یا تفریط در زمینهی بیان شدت اهمیت مدرک و شواهد مرتبط با استدلال. در مواردی که افراط از حد بگذرد، میتوان آن را مثالی از مخفی نگه داشتن مدرک در نظر گرفت، کاری که خلاف قانون است. نگرش فاقد تناسب بیشتر ترفندی برای گول زدن افراد است و در وقوع آن برهان و استدلال چندان مطرح نیست.
- مغلطهی لاتینسالاری (Latino Fallacy): اعتبار بخشیدن به استدلال، مغلطه یا ادعا، صرفاً به خاطر اینکه به لاتین ترجمه شده است. این مغلطه نوع خاصی از توسل به سنوسال (شمارهی ۶۳) است.
- دروغگویی (ارائهی اطلاعات نادرست) ((Lies (Misrepresentation): دروغگویی مغلطه نیست، ولی باید این نکته را در نظر داشته باشید که دروغ و چاخان در استدلالهای بسیاری یافت میشود.
- تملق (Lip Service): وانمود کردن به موافق بودن با یک موضع خاص، وقتی که مشخص است با آن موضع موافق نیستید. تملق یک جور حقهبازی است و به برهان و استدلال ربطی ندارد.
- مغلطهی حجم ثابت کار ((Lump of Labor Fallacy (Lump of Jobs Fallacy): این تصور که حجم کار موجود در جامعه برای کارگران ثابت است و مثلاً اگر یک کارگر کار روزانهاش را از ۸ ساعت به ۷ ساعت تقلیل دهد، ۱ ساعت کار بیشتر برای کارگران بیکار آزاد میشود. این مسئله قابلبحث است و نظر اقتصاددانان دربارهی آن متفاوت است. بنابراین نمیتوان آن را خطا در برهان و استدلال در نظر گرفت.
- مغلطهی فرافکنی ذهن (Mind Projection Fallacy): این مغلطه را ای.تی. جینز (E.T. Jaynes) فیزیکدان و فیلسوف بیزی (Beysian) ابداع کرده است. در نظر او این مغلطه موقعی اتفاق میاتفد که شخصی یقین داشته باشد دنیا همان طوری است که خودش میبیند. فرافکنی ذهن بیشتر یک سوگیری شناختی است تا یک مغلطه.
- سوال خود را جواب دادن (Monopolizing the Question): پرسیدن یک سوال و بلافاصله جواب دادن، به قصد «تحمیل» کردن جوابتان به مخاطب. سوال خود را جواب دادن بیشتر یک سوگیری شناختی است تا مغلطه.
- سیخونک زدن (Needling): تلاش برای عصبانی کردن طرف مقابل، خصوصاً از طریق انتقاد مداوم یا سیمجین کردن او. من پیشتر سیخونک زدن را بهعنوان یکی از دگرگونیهای مغلطهی حملهی شخصی (ad hominem) فهرست کرده بودم. با این حال، سیخونک زدن بیشتر حقهبازی است تا خطا در برهان و استدلال.
- هنجار حساب صاف کردن (Norm of Reciprocity): ترفندی برای سوءاستفاده از گرایش طبیعی مردم به حساب صاف کردن. در بحث و جدل ممکن است یکی از طرفین به خاطر اینکه طرف مقابل قبلاً با یکی از مواضع او موافقت کرده، با یکی از مواضع او موافقت کند تا حسابشان با هم صاف شود. هنجار حساب صاف کردن بیشتر یک ترفند است تا خطا در برهان و استدلال. در جر و بحث این ترفند میتواند مقابلهی مناسبی برای سوگیری شناختی اثر نتیجهی معکوس (The Backfire Effect) باشد.
- این ایده متعلق به اینجا نیست (Not Invented Here): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که شخصی ایدهها و استدلالهایی را که ریشه در قلمروی اجتماعی خودش نداشته باشند با معیارهای متفاوتی بسنجد. این مغلطه یکی از دگرگونیهای جزئی مغلطهی توسل به ریشهها (شمارهی ۱۲۴) است.
- اطلاعات منسوخشده (Outdated Information): اگر کسی از اطلاعات منسوخشده در استدلالش استفاده کند، اساساً حقیقت فرضیهاش غلط است، نه برهان و استدلالش، اما اگر در حال صحتسنجی استدلالی هستید، حواستان به این مسئله باشد.
- بیشبرازش (Overfitting): بیشبرازش موقعی اتفاق میافتد که یک مدل آماری به جای توصیف روابط پایه، یک خطای تصادفی را توصیف میکند.
- پر کردن سالن با رفقا (Packing the House): پر کردن سالن گفتگو با دوستان، موافقان، مشوقان و کلاً کسانی که هروقت استدلالی مطرح کنید و مخالفتان را بکوبید شما را تشویق کنند. این ترفند باعث ایجاد جو ناعادلانهای میشود که در آن استدلالهای شما قویتر و استدلالهای مخالفتان ضعیفتر از آنچه که هستند به نظر میرسند. چنین ترفندی در مراسم رسمی مقامات قدرت رایج است. پر کردن سالن از رفقا بیشتر یک استراتژی است و با برهان و استدلال سروکار ندارد.
- پارالوژیسم (Paralogism): عبارتی است که میتوان آن را در توصیف هر استدلال غیرمنطقی یا مغلطهآمیزی به کار برد. به خودی خود یک مغلطه نیست.
- اخته دانستن آنالیز (به تعویق انداختن تصمیم) ((Paralysis of Analysis (Procrastination): بیان این استدلال که چون ما هیچگاه به دادههای کامل دسترسی نداریم، نمیتوان تصمیم درستی گرفت و فرآیند تصمیمگیری را آنقدر باید عقب انداخت که پیش آمدن بحران ما را مجبور به تصمیمگیری کند. این طرز فکر ضرورتاً مغلطهآمیز نیست.
- طبقهبندی کردن (Pigeonholing): عبارتی در توصیف فرایندهای انجامشده در راستای طبقهبندی کردن عناصر متفاوت در دستهبندیهای کوچکتر. این مغلطه انواع گستردهای از مغلطههای جزئیتر را دربرمیگیرد.
- شیادی نیکوکارانه (Pious Fraud): عمل شیادانهای که برای رسیدن به هدفی والا انجام شود. جملهی معروف «هدف وسیله را توجیه میکند» بیانگر تفکر پشت شیادی نیکوکارانه است. لزوماً مغلطهآمیز نیست.
- مغلطهی عملگرایی (Pragmatic Sampling): (به مدخل توسل به آسایش خاطر رجوع کنید)
- «ما»ی موعظهگرانه (Preacher’s We): استفاده از ضمیر «ما» برای لاپوشانی اتهامی که دارید به دیگران میزنید. در چنین شرایطی منظور از «ما» در واقع «تو» یا «شما» است.
- مغلطهی نقض احتمالات (Probabilistic Fallacy): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که استنباطات انجامشده برای رسیدن از پیشفرضها به نتیجهگیری قوانین احتمالات را نقض کنند. این مغلطه بهندرت در کاربرد روزمره مشاهده میشود.
- مغلطهی روانشناس (Psychologist’s Fallacy): این مغلطه موقعی اتفاق میافتد که شخصی فرض را بر این بگیرد که به هنگام بررسی یک الگوی رفتاری یا روانشناسانه، دیدگاهاش جنبهای جهانشمول دارد. این مغلطه بهندرت در کاربرد روزمره مشاهده میشود. همچنین از دوران ویلیام جیمز (William James)، روانشناسی که برای اولین بار این مغلطه را معرفی کرد، جامعهی روانشناسی به این نتیجه رسیده که چنین دیدگاهی یکی از موانع پژوهشی سر راه روانشناسان است و جنبهی گولزننده ندارد.
- تعریف مجدد (Redefinition): تعریف مجدد یک واژه یا عبارت برای اینکه با استدلال شما انطباق پیدا کند. مثلاً: «پوچی: آنچه که خدا میتواند از دل آن چیزی بیافریند.»
- تقلیلگرایی (Reductionism): تقلیلگرایی بیشتر یک مکتب فلسفی است تا مغلطه، گرچه کسانی که به این مکتب باور ندارند اغلب آن را مغلطه به حساب میآورند. تقلیلگرایی یعنی تقلیل دادن اشیاء و مفاهیم به اعضای سازندهیشان و تعاملی که این اعضا با هم دارند. بهعنوان مثال، اگر کسی ادعا کند انسان صرفاً یک ترکیب شیمیایی است، در نظر کسانی که به «روح» اعتقاد دارند حرفی مغلطهآمیز زده است.
- مغلطهی ارجاعی (Referential Fallacy): نظریهای در حوزهی زبانشناسی که ادعا میکند معنی یک واژه یا عبارت در نمود آن در دنیای بیرون خلاصه میشود. این مغلطه بهندرت در کاربرد روزمره مشاهده میشود.
- تحریم شیطان (Sanctioning the Devil): پرهیز از مباحثه با شخصی با این بهانه که مباحثه با او اعتباری به او میبخشد که لایقش نیست. تحریم شیطان مغلطه نیست، مگر اینکه معتقدان به نظریهی صاف بودن زمین به آن توسل جویند، چون کمتر کسی حاضر است با آنها بحث کند.
- مغلطهی مقیاس (Scope Fallacy): مغلطههای جزئیتر بسیاری در این کتاب هستند که تحت عنوان «مغلطهی مقیاس» شناخته میشوند. این مغطهها بیشتر حول محور ابهام و مبهم بودن میچرخند.
- شیرماهیگری (Sealioning): شیرماهیگری نوعی از ترولینگ است که حول محور سوالات «مچگیرانه» میچرخد، بدین معنا که ترول وانمود میکند که میخواهد گفتگویی صادقانه داشته باشد و درخواست صادقانه برای آگاهیبخشی مطرح میکند و بدین ترتیب وظیفهی آگاه کردن ترول به دوش طرف مقابل میافتد. این کار مغلطهآمیز نیست، بلکه ترفندی مخصوص فریب دادن است. همیشه باید حواستان باشد از اشخاص و نیت پشت کارهایشان پیشداوری قویای در ذهن نداشته باشید. در نگاه اول «شیرماهیگری» شبیه پرسش سقراطی از نوع جدی و صادقانهاش نظر میرسد.
- فریب خود (Self-Deception): فریب خود پروسهای است که شخص برای باور کردن چیزی که میداند حقیقت ندارد به خود تحمیل میکند. فریب خود خودش مغلطه نیست، بلکه پروسهی ذهنیای را توصیف میکند که در نهایت به مغلطه کردن و سفسطه کردن ختم میشود.
- پیشگویی خود محققکننده (Self-Fulfilling Prophecy): پیشگوییای که خودش زنجیره اتفاقاتی را که برای به حقیقت پیوستش لازم است به وجود میآورد، ولی شخصی که پیشگویی را انجام داده متوجه این موضوع نیست و باور دارد که به حقیقت پیوستن پیشگویی ناشی از بینش و دانش عمیق خودش است. پیشگویی خود محققکننده معمولاً در برهان و استدلال به وقوع نمیپیوندد.
- مغلطهی شرلوک هلمز (Sherlock Holmes Fallacy): یادتان باشد که شرلوک هلمز شخصیتی خیالی است، حتی اگر از شخصیتی واقعی الهام گرفته شده باشد. شیوهی استنتاج او اغلب در این جمله خلاصه میشود: «وقتی غیرممکن را حذف کنید، آنچه باقی میماند، هرچقدر هم غیرمحتمل، باید حقیقت باشد.» چنین ذهنیتی در دنیای واقعی باعث ایجاد مشکلات بسیاری میشود. استفاده از این ادعا در بحث و استدلال نادر است.
- تلقین موذیانه (Sly Suggestions): تلقین کردن این تصور که ایدهی شما ممکن است صحت داشته باشد، ولی بدون صادر کردن بیانیهای محکم و مشخص که بتوان اشتباه بودنش را ثابت کرد. مثلاً: «ممکن است میلیونر بعدی ما شما باشید! برای امتحان کردن شانس خودتان مشترک خدماتمان شوید.» تلقین موذیانه حربهی تبلیغاتی است و معمولاً در برهان و استدلال به کار نمیرود.
- گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده (Sour Grapes): تخریب کردن چیزی صرفاً به خاطر اینکه نمیتوانید آن را صاحب شوید. مثلاً: «لامبورگینی جدیدی که خریدی بد نیست، ولی ارتفاع صندلیهاش خیلی کمه. وانت قراضهی من بهتره.» معمولاً در استدلال به کار نمیرود.
- ماستمالی (Snow Job): این عبارت به چند منظور به کار میرود: ۱) «ثابت» کردن یک ادعا از راه خفه کردن مخاطب با حقایق، آمار و ارقام، مدارک و نمودارهایی که فراتر از درک و دانش اوست. ۲) تلاش قوی برای وادار کردن مخاطب به باور کردن چیزی از راه بیانات غیر حقیقی و مصنوعی ۳) تلاش برای فریب دادن یا متقاعد کردن مخاطب از راه چاپلوسی یا بزرگنمایی. ماستمالی بیشتر مصداق دروغ گفتن است تا مغلطه کردن.
- مغلطهی قیاس منطقی (Syllogistic Fallacy): دستهای از مغلطههای صوری که در قیاسهای منطقی اتفاق میافتند.
- تابو (Taboo): پرهیز از بررسی نقادانهی یک باور یا استدلال صرفاً به خاطر اینکه در جامعه تابو به حساب میآید. این کار سر باز زدن از برهان و استدلال است، نه خطا در آن.
- حشو قبیح (Tautology): بیان یک منظور با واژگان متفاوت، طوری که تکرار آن به اشکال مختلف منظور را واضحتر بیان نکند. حشو قبیح همچنین به مجموعهای از بیانات خود تاکید کننده (Self-Reinforcing) اشاره دارد که رد کردنشان ممکن نیست، چون پیشفرض نهفته در این بیانات صحیح بودنشان است (یکی از دگرگونیهای مغلطهی مصادره به مطلوب (شمارهی ۷۵)). معمولاً حشو قبیح وقتی در استدلال به کار رود، گولزننده نیست.
- شهادت مقامات (Testimonials): شهادتهای بیانشده از جانب مقامات «قدرت»، متکی بر این پیشفرض که میدانند دارند دربارهی چه چیزی شهادت میدهد. در حوزهی تجارت، شهادتهای فروشندگان یا شهادتهای مورد تایید فروشندگان نباید خیلی جدی گرفته شوند، چون ممکن است یک مورد استثنایی باشند یا اصلاً ریشه در حقیقت نداشته باشند. مثلاً «جان جی. از ایالت اوهایو اظهار میکند که…» شهادت میتواند نوعی برهان و استدلال کردن باشد، ولی در بیشتر مواقع اینطور نیست. اگر باشد، جزو نمونهای از مغلطهی توسل به مرجعیت (شمارهی ۲۱) به حساب میآیند.
- گزینهی دیگری وجود ندارد (There Is No Alternative): دلسرد کردن دیگران از توسل به تفکر نقادانه با اعلام اینکه برای فلان دیدگاه، وضعیت یا دستورعمل نمیتوان هیچ جایگزینی متصور شد و همهی گزینههای دیگر بیاهمیت هستند؛ یا اینکه تصمیم نهایی گرفته شده و هرچه بیشتر بحث کرد، وقت بیشتری تلف میشود (یا حتی بحث کردن مصداق نافرمانی و عدم وفاداری در نظر گرفته میشود).
- تعریف بیش از حد گسترده (Too Broad): تعریف ارائهشده مواردی را شامل میشود که گنجاندنشان در تعریف جایز نیست. تعریف بیش از حد گسترده خطا در درک حقایق است، نه خطا در برهان و استدلال.
- تعریف بیش از حد محدود (Too Narrow): تعریف ارائهشده همهی مواردی را که باید شامل شود در بر نمیگیرد. تعریف بیش از حد محدود خطا در درک حقایق است، نه خطا در برهان و استدلال.
- درستی پوچ (Vacuous Truth): در حوزهی ریاضیات و منطق، درستی پوچ اصطلاحی است که بیان میکند همهی اعضای یک مجموعهی تهی داری یک ویژگی خاص هستند. این مبحث از حوصلهی مغلطهها خارج است.
- غیرقابلانجام بودن (Undoability): بیان این ادعا که فلان کار قابل انجام نیست، در حالی که خودتان (یا شخصی دیگر) از پس انجام آن برنمیآیید. غیرقابلانجام بودن شباهت زیادی به مغلطهی توسل به نادانی (شمارهی ۶۷) دارد.
- لفاظی موذیانه (Weasel Wording): استفاده از واژههای مبهم برای تحریف حقیقت یا گمراه کردن مخاطب. «مثلاً ۵۰٪ در هزینه صرفهجویی کنید!». بیشتر یک حربهی تبلیغاتی است تا مغلطه.
- جادوی کلمات (Word Magic): تصور اینکه چون در توصیف فلان چیز واژهای ساخته شده، پس حتماً باید وجود داشته باشد. جادوی کلمات را بهزحمت میتوان به شکل یک استدلال گولزننده به کار برد. بهعنوان مثال وجود واژهی «Unicorn» در زبان انگلیسی بدین معنا نیست که میتوان مردم را گول زد تا باور کنند به خاطر وجود این واژه اسب تکشاخ حتماً باید وجود داشته باشد.
ترجمهای از: