جریان‌سازترین فیلم‌های هنری قرن بیست و یکم

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه
فیلم های هنری قرن بیست و یکم

گاهی اوقات پیش می‌آید که دنبال یک فیلم راحت برای دیدن نمی‌گردید. همان داستان‌های قدیمی همیشگی را نمی‌خواهید. از فیلم‌های پوچ و بی‌معنی و سبکسر و احمقانه خسته شده‌اید که هر سال در سرتاسر دنیا تولید می‌شوند. این فهرستی از بهترین فیلم‌های هنری قرن بیست و یکم است. فیلم‌ها به ترتیب سال تولیدشان مرتب شده‌اند. این فیلم‌ها به شما دورنمای متفاوتی از سینما می‌دهد و امیدوارتان می‌کند که می‌توانید از سینما چیزهای بیشتری بخواهید.

۱. در حال و هوای عشق (In the mood for love) – سال ۲۰۰۰

در حال و هوای عشق

فیلم در هنگ‌کنگ سال ۱۹۶۲ اتفاق می‌افتد. درست در یک روز مشابه، چو مو وان (تونی لیونگ) و سو لی ژن (مگی چیونگ) دو آپارتمان متفاوت در یک ساختمان اجاره می‌کنند، و تبدیل به همسایه‌های دیوار به دیوار می‌شوند. هر دوی آنها ازدواج کرده‌اند و همسران محترم‌شان دائم برای کار در سفر هستند. اما چیزی غیرمترقبه رخ می‌دهد که زندگی آنها را کاملا تغییر خواهد داد.

اولین چیزی که بعد از دیدن «در حال و هوای عشق» به ذهن‌تان می‌آید فیلمبرداری بی‌عیب و ‌نقص آن است. فیلم نماهای زیبایی به ما نشان می‌دهد و از اولین قاب تا آخرین‌اش نورپردازی فوق‌العاده‌ای هم دارد. برداشت آرام و لطیف و غمخوارانه وونگ کاروای، کارگردان فیلم کاملا متناسب با توانایی مدیران فیلمبرداری آن کریستوفر دویل و مارک لی پینگ‌-بینگ است که چه طور فیلم را روی پرده تصویر کرده‌اند.

این یک فیلم رومانتیک متفاوت با جریان فیلم‌های عاشقانه معمول است. خیلی پیچیده‌تر از داستان‌های عاشقانه مرسوم چون بیشتر روی تحلیل تنهایی و درد تمرکز می‌کند. «در حال و هوای عشق» همیشه برای دیدن فیلم تازه و فوق‌العاده‌ای است. قطعا یکی از بهترین فیلم‌های هزاره سوم است. به فیلم که دوباره نگاه کنیم سکانس‌های تاثیرگذار فوق‌العاده‌ای دارد و باید حتما به آن شعر سکانس آخر اشاره کرد. این فیلم شاهکاری برای چشمان، ذهن و روح شماست.

۲. یی یی (Yi Yi) – سال ۲۰۰۰

یی یی

فیلمی صمیمانه و تلخ و شیرین درباره یک خانواده تایوانی از طبقه متوسط که در تایپه زندگی می‌کنند.

ما فراز و نشیب‌های ان.جی و مین مین زن و شوهری را می‌بینیم که به همراه پسرهایشان تینگ-تینگ و یانگ-یانگ زندگی می‌کنند. در طول مراسم عروسی برادر مین مین، ان.جی بعد از سال‌ها عشق قدیمی‌اش را ملاقات می‌کند. این اتفاق به علاوه مشکلاتی که برای سلامتی مادر مین مین به وجود می‌آید خوشبختی این خانواده را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

یک پرتره فوق‌العاده از هستی بشر. پر از آرامش و شکوه و گرما. «یی یی» به صورت کاملا مستقیم حقیقت زندگی را برایتان تعریف می‌کند. گاهی اوقات اتفاق بدی می‌افتد اما همیشه زمانی برای تغییر وجود دارد.

از لحاظ تکنیکی و فنی اگر بخواهیم حرف بزنیم فیلم تقریبا بی‌نقص است. شیرینی داستان و شخصیت‌ها کاملا با کارگردانی آرام و خونسرد فیلم منطبق است. دوربین بدون عجله شخصیت‌ها را دنبال می‌کند. تدوین ریتم فیلم را آرام‌تر می‌کند و فیلم به شیوه‌ای یکنواخت جاری می‌شود.

همزمان باید شیوه‌ای را که ادوارد یانگ، کارگردان فیلم محیط شهری تایپه را نشان می‌دهد ستایش کنیم. گاهی اوقات این حس به تماشاگر دست می‌دهد که شهر هم یکی دیگر از کاراکترهای داستان است نه اینکه فقط پس‌زمینه فیلم باشد.

اگر دنبال تصویری شاعرانه و موثر از پیچیدگی‌های زیبای زندگی هستید باید «یی یی» را حتما ببینید. از اینکه فیلم ۱۷۳ دقیقه است نترسید. چون درنهایت فیلم آن‌قدر فوق‌العاده است که احساس می‌کنید فقط ده دقیقه طول کشیده است.

۳. جاده مالهاند (Mulholland Drive) – سال ۲۰۰۱

جاده مالهالند

«جاده مالهالند» نقطه برخورد دو داستان اصلی است: ریتا (لورا هرینگ) از یک تصادف ماشین نجات پیدا کرده و در خانه عمه روث جای امنی برای خودش یافته است. درحالی که خواهرزاده روث، بتی‌ (نائومی واتس) برای مدتی که در کانادا دنبال کار می‌گردد پیش روث مانده است. آدام کشر کارگردان مشهوری است که در مرحله انتخاب بازیگر برای نقش اصلی یکی از فیلم‌هایش است.

توضیح فیلمنامه دیوید لینچ کار سختی است. فیلمی که در ابتدا یک نئونوآر عادی به نظر می‌رسد می‌تواند کاملا تغییر کند و در ذهن پیچیده اسرارآمیز و سورئال لینچ و با خلاقیت او پیچش پیرنگ پیدا کند. فیلم پر از جزییات پنهان و سکانس‌های رازآلود است درست مثل بقیه فیلم‌های لینچ. دیوید لینچ از سورئالیسم و تفکر منحصر به فرد خودش استفاده می‌کند تا تماشاگر را گیج کند.

کیفیت فیلمبرداری فراتر از کمال است. شیوه‌ای که فیلم‌های لینچ فیلمبرداری می‌شوند منحصر به فرد و مشخص است. همیشه یک تصویر اثیری و مه‌آلود داریم درست مثل اینکه یک سری اتفاقات در رویا رخ می‌دهند و یک‌جور نرمی در روشی که آدم‌ها و محیط به تصویر کشیده می‌شوند.

اشاره ویژه‌‌ای باید به نورپردازی کرد و به خصوص نورهای نئون، و حضور کوتاه آتش در سکانس آغازین. آنها به نظر کاملا زنده می‌رسند. لینچ خودش منحصر به فرد است و این فیلم شاهدی بر سبک عجیب و غریب اوست. شاید بهترین فیلم قرن بیست و یکم تا اینجا باشد.

۴. کشتی روسی (Russian Ark) – سال ۲۰۰۲

کشتی روسی

سفری مسحورکننده در تاریخ روسیه که در اتاق‌های سلطنتی کاخ زمستانی سن‌پترزبورگ اتفاق می‌افتد. زمانی که ساکنان کاخ تزارها بودند و بعد که تبدیل به مهم‌ترین موزه روسیه به نام آرمیتاژ شد.

ما اتفاقات را از نمای نقطه نظر راوی دنبال می‌کنیم که صدایش متعلق به الکساندر سوخوروف، کارگردان فیلم است. او به همراه سرگئی دریدن در این سفر همراه هم شده‌اند و در اتاق‌های کاخ می‌چرخند و با چندین شخصیت تاریخی و افرادی ناشناس از دوره‌های زمانی مختلف ملاقات می‌کنند از پتر کبیر گرفته تا کاترین کبیر و تزار نیکلاس اول و دوم.

اولین نکته‌ای که باید به آن اشاره کرد انتخاب جسورانه کارگردان است: فیلم در یک پلان سکانس ۹۶ دقیقه‌ای فیلمبرداری شده است. برخلاف فیلم‌هایی مثل «بردمن» (۲۰۱۴) که در آن برداشت‌های طولانی به کمک تکنولوژی دیجیتال به هم چسبیدند، «کشتی روسی» فقط در یک برداشت گرفته شده است. بدون هیچ تدوین دیجیتالی. با دوربین استدی‌کم. استفاده از دوربین استدی‌کم با حرکات موجی دوربین به فیلم لحن رویاگونه‌ای بخشیده است.

اریجینال بودن فیلم، چه در فیلمنامه و چه تکنیک‌های فیلمبرداری، حیرت‌انگیز است.

۵. خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood) – سال ۲۰۰۷

خون به پا خواهد شد

دنیل پلین‌ویو (دنیل دی‌لوییس) تاجر نفت است که در کالیفرنیا شرکت حفاری و استخراج نفت دارد. بعد از اینکه یکی از کارگرانش در تصادف می‌میرد، او تصمیم می‌گیرد فرزند یتیم مرد را به فرزندخواندگی بپذیرد تا سرمایه‌گذاران او را به چشم مرد خانواده ببینند. به هرحال کم‌کم بچه واقعا برای او مهم می‌شود.

چند سال بعد پلین‌ویو با مردی به نام پل ساندی آشنا می‌شود که به او می‌گوید زیر خانه والدین‌اش چاه نفت است. پلین‌ویو سعی می‌کند که خانه را با کمترین قیمت بخرد اما برادر دوقلوی پل که کشیش است ده هزار دلار برای کلیسایش طلب می‌کند. در همان زمان مردی وارد زندگی پلین‌ویو می‌شود که ادعا می‌کند برادر ناتنی‌اش است.

دنیل دی‌لوییس یکی از بهترین بازی‌های کارنامه بی‌عیب و نقص‌اش را اینجا ارائه می‌کند. او تبدیل به یک بازیگر متد می‌شود. او قادر است که حتی خارج از پرده هم از انرژی‌اش استفاده کند تا کاملا روی جنبه‌های روانشناختی نقش تمرکز داشته باشد. ما واقعا دل‌مان برای او تنگ خواهد شد که تصمیم به بازنشستگی گرفته است!

کارگردان فیلم، پل توماس اندرسون قادر است داستانی پیچیده درباره یک سرمایه‌دار ضد اجتماع را شرح بدهد و تحلیل کند. مردی که محرکش حرص و طمع است و تشنه قدرت است. فیلمبرداری، تدوین و موسیقی که این آخری کار گیتاریست گروه ردیوهد است، عالی و پیچیده هستند. «خون به پا خواهد شد» یکی از بهترین فیلم‌های آمریکایی هزاره سوم است و نمونه‌ای درخشان از کارنامه پل توماس اندرسون.

۶. سینکداکی نیویورک (Synecdoche, New York) – سال ۲۰۰۸

سینکداکی نیویورک

چارلی کافمن یک نابغه درک نشده است. فیلمنامه‌هایش، از «جان مالکوویچ بودن» (۱۹۹۹) تا «اقتباس» (۲۰۰۲) و «درخشش ابدی یک ذهن بی‌‌‌آلایش» (۲۰۰۴) همیشه گرم و هوشمندانه‌اند که با حس قوی از سورئالیسم آمیخته شده‌اند. «سینکداکی نیویورک» هم با بقیه فیلمنامه‌هایش فرقی ندارد.

فیلیپ سیمور هافمن در فیلم نقش یک کارگردان تئاتر را بازی می‌کند که از بحران‌های مربوط به هستی و وجود و البته بیماری‌های فیزیکی رنج می‌برد. به علاوه ازدواجش هم در معرض فروپاشی است. بعد از موفقیت یک نمایش جایزه‌ای می‌برد که به او این امکان را می‌دهد نمایشنامه خودش را بنویسد و کارگردانی کند.

فیلم شبیه مسابقه‌ای از احساسات و عواطف است. سورئال، دراماتیک و به طرز عجیب و غریبی بامزه و باروح و شاعرانه است. توصیفی از اندوه و تنهایی در زندگی، یک تراژدی یونانی سورئال که در آن بدتر هر چیزی هم ممکن است اتفاق بیافتد.

قطعا بزرگترین ارزش فیلم فیلمنامه غنی و پرهرج و مرج کافمن است. حتی با وجود اینکه این اولین فیلمش است باید او را به عنوان یک مولف ستایش کنیم. آن هم با توجه به کارنامه پر و پیمانی که به عنوان فیلمنامه‌نویس دارد. برداشت سورئالیستی و رویاگونه او از سوژه‌های معمول مثل عشق، مرگ و زندگی و اندوه منحصر به فرد است.

«سینکداکی نیویورک» از بازی‌های فوق‌العاده بازیگران بزرگ بهره می‌برد. اما فیلیپ سیمور هافمن با اجرای میخکوب‌کننده‌اش می‌تواند همه اعتبار را از آن خودش کند. تصویر او از یک کارگردان افسرده بی‌نقص است.

۷. ضد مسیح (Antichrist) – سال ۲۰۰۹

ضدمسیح

یک زوج فرزندشان را از دست می‌دهند. پسرک از پنجره اتاقش بالا می‌رفته که سقوط می‌کند. مادر در اندوه فرزند نابود می‌شود و شوهرش (با بازی ویلم دفو)‌ تلاش می‌کند از طریق بردن همسرش پیش روان‌درمانگر او را درمان کند. برای تمرکز روی بهبود حال زن آنها به کلبه‌ای در جنگل می‌روند که نامش بهشت است. شرایط زن بدتر می‌شود و رفتارش به طرز دراماتیکی به خشونت می‌گراید.

لارس فون‌تریه یکی از مبهوت‌کننده‌ترین فیلم‌هایش را از لحاظ بصری ساخته است. این یکی از برانگیزاننده‌ترین فیلم‌های فون‌تریه است. بیشتر فیلم رنگی است اما سکانس‌های سیاه و سفید هم دارد. فیلم مسحورکننده است و چشم‌ها را خیره می‌کند. به خصوص سکانس‌هایی که در جنگل می‌گذرند. تاثیر سینمای آندری تارکوفسکی روی فون‌تریه واضح است و فیلم هم به کارگردان فقید شوروی تقدیم شده است.

یک‌بار دیگر تحلیل روانی نکته اصلی تماتیک فیلم فون‌تریه است. وقتی تصور می‌کنید که همه کارهای فون‌تریه را دیده‌اید او هر بار چیزی دارد که دوباره شگفت‌زده‌تان کند. در مورد فیلم «ضد مسیح» فقط هم شگفتی نیست وحشت و شوک هم همراهش است. این فیلم ساده‌ای برای دیدن نیست. هم به دلیل پیچیدگی مضمون و هم خشونت صحنه‌ها اما نشان می‌دهد که سینما هنوز و در قرن بیست و یکم هم می‌تواند یاغی باشد.

۸. جدایی نادر از سیمین (A Separation) – سال ۲۰۱۱

جدایی نادر از سیمین

ایران. نادر (پیمان معادی) و سیمین (لیلا حاتمی) زن و شوهر هستند. ترمه (سارینا فرهادی) دخترشان است. آنها با پدر نادر زندگی می‌کنند که آلزایمر دارد.

سیمین می‌خواهد کشور را ترک کند تا زندگی بهتری برای خانواده‌اش فراهم کند. در حالی که نادر می‌خواهد در کشور بماند تا از پدرش مراقبت کند. این جدل بین زن و شوهر اتحاد خانواده را در معرض خطر قرار می‌دهد و سیمین تصمیم می‌گیرد به نشانه اعتراض خانه را ترک کند و به خانه پدر و مادرش برود.

به خاطر رفتن سیمین، نادر مجبور می‌شود برای پدرش پرستار بگیرد تا مواقعی که خانه نیست مراقب او باشد. اتفاق بدی می‌افتد که این شرایط بحرانی را حتی بدتر از قبل می‌کند.

«جدایی» یک درام فوق‌العاده و پیچیده درباره خانواده است. و البته همزمان تصویر نزدیکی که از خانواده ارائه می‌دهد فرصتی برای بازتاب جامعه ایران است. برخی از سکانس‌های به شدت احساساتی هستند به خصوص سکانس‌های پدر نادر. فیلم در اعماقش تصویری از تاثیر مذهب در زندگی ایرانیان نشان می‌دهد. به علاوه به روشی آرام و زیرپوستی، از نقش زنان در یک جامعه مردسالار می‌گوید.

اگر بخواهیم از ویژگی‌های فنی فیلم صحبت کنیم، لوکیشن‌های فیلم بسیار محدودند. تقریبا بیشتر فیلم در خانه نادر و سیمین و مرکز پلیس می‌گذرد. فیلم به روشی عریان و آشکار و تخت کارگردانی شده بدون اینکه چیزی برای زیبایی به آن افزوده شود.

کارگردان فیلم اصغر فرهادی می‌خواهد روی گسترش داستانش تمرکز کند و شخصیت‌هایش را در لحنی شبیه سبک مستند دنبال کند. این فیلم به ما نشان می‌دهد که یک داستان ساده می‌تواند مدیوم فوق‌العاده‌ای برای تحلیل مضامین گوناگون باشد. شاهکاری که کاملا فروتنانه ساخته شده است.

۹. اسب تورین (The Turin Horse) – سال ۲۰۱۱

اسب تورین

زندگی یک خانواده، یک پدر و یک دختر، که کاملا آرام و به شیوه‌ای یکنواخت هر روز پیش می‌رود. زندگی آنها در بدبختی فقر می‌گذرد.

یک سری اتفاقات محدود مثل رسیدن یک مرد از شهر کناری یا حضور کوتاه یک خانواده کولی قرار است این روال روزمره را بشکند. بدون اینکه نتیجه‌ای در بر داشته باشد.

در فیلم «اسب تورین» ما ویژگی‌های کارگردانی بلا تار را پیدا می‌کنیم که معمولا برداشت‌های بلند است. این فیلم فقط ۳۰ سکانس دارد. و به شیوه سیاه و سفید هم فیلمبرداری شده است.

از لحاظ تماتیک و مضمونی فیلم درباره سنگینی زندگی است. برای کاراکترهای فیلم غیرممکن است که زندگی‌شان را بهبود ببخشند.

این حس قطع امید کامل توسط وضعیت آب و هوا به خوبی نشان داده می‌شود. باد سردی که در تمام طول فیلم می‌وزد و باعث می‌شود حرکات روزمره سخت‌تر انجام شوند. هیچ پیام امیدبخشی در فیلم نیست. یکی از غم‌انگیزترین و احساساتی‌ترین فیلم‌های این فهرست است.

۱۰. درخت زندگی (The Tree of Life) – سال ۲۰۱۱

درخت زندگی

«درخت زندگی» فقط یک فیلم نیست. یک جست‌وجوی فلسفی درباره زندگی است. ما اتفاقات زندگی یک خانواده طبقه متوسط در تگزاس را دنبال می‌کنیم. جک پسر بزرگتر خانواده است. آقای اوبراین پدری خودرای است که می‌خواهد بچه‌هایش را برای جهان خشن بیرون آماده کند در حالی که همسرش زنی سخت ولی در عین حال مهربان است. او به بچه‌هایش درباره عشق و احساسات آموزش می‌دهد.

تم اصلی فیلم دو قطبی میان برکت و طبیعت است که با استعاره از طریق دو والد روایت می‌شود. آقای اوبراین طبیعت است. خشن و سخت و خانم اوبراین برکت است که عشق را به تصویر می‌کشد. همزمان مسیر دشوار کشف معنای زندگی در فیلم مشهود است.

از لحاظ بصری فیلم یک اثر هنری خالص است و هر نمایش می‌تواند یک تابلوی نقاشی باشد. مدیر فیلمبرداری آن، امانوئل لوبتسکی یکی از بهترین فیلمبرداری‌های رنگی‌اش را در این فیلم انجام داده است. او از نور طبیعی برای فیلم استفاده کرده است. استفاده از صدای شاعرانه روی تصویر که برند کارهای مالیک است با تصاویر مبهوت‌کننده منطبق است.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. علی

    جدایی نادر از سیمین…
    شاید من از هنر چیزی سرم نمیشه که از این فیلم بدم میاد
    ولی هر چقدم خوب باشه لایق جایزه نیس

  2. کاوه

    اکثر فیلم ها فوق العاده بودن
    چند فیلم جای خالیشان بنظرم حس میشد :
    ۱. پدر و پسر از سوخوروف
    ۲. ماری از ابل فرارا
    ۳.چنین چیزی نیست از هال هارتلی
    ۴.بازگشت از آندری زویاگینتسف

  3. آرش

    واقعا جدایی و درخت زندگی لایق قرار گرفتن تو همچین لیستی نیستن. هر دو خیلیییی پر مدعی و تو خالی هستن و بیش از حد ژست روشنفکری دارن که این تو هنر یعنی طبل تو خالی.در عوض فیلم های زیادی هستن که ممکنه از نظر تکنیکی خیلی بی نقص نباشن اما کالت هستن مثل دانی دارکو و ….

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X