فیلم شبی که ماه کامل شد؛ دوربین گیج و لرزان
فیلم شبی که ماه کامل شد آخرین اثر نرگس آبیار چنانکه از خود اثر بر میآید و همانطور که فیلمساز نیز مدعیشده یک داستان عاشقانه را روایت میکند.
در نقد فیلمهای جشنواره خطر لو رفتن داستان فیلم وجود دارد
فیلم را میتوان به دو فصل تقسیم کرد که همزمان با دو موقعیت جغرافیایی (ایران و پاکستان) از هم جدا شدهاند و به ترتیب شکلگیری یک رابطه عاطفی و تباهی آن را روایت میکنند. تباهی از خلال نوعی از افراطیگری رخ میدهد که یکی از مسائل مهم فیلم است.
شبی که ماه کامل شد هم ایرادات فیلمنامهای دارد و هم مشکلات تکنیکی بویژه در دکوپاژ و میزانسن.
چنانکه اشاره شد بخش آغاز فیلم زمانی نسبتا طولانی را صرف به تصویرکشیدن رابطه عاطفی میان عبدالحمید (با بازی هوتن شکیبا) و فائزه (با بازی الناز شاکردوست) میکند. در این بخش فیلم منطقا باید تلاش کند یک رابطه عاطفی درگیرکننده بسازد تا نهایتا در بخش نهایی، ویرانی رابطه اثرگذار و سمپاتیبرانگیز از کار دربیاید.
احتمالا اصلیترین مشکل فیلم در این بخش نوع استفاده از دوربین است. فیلمساز به شکل کلی و از همان آغاز فیلم تصمیمگرفته مدلی از دوربین روی دست پر لرزش را انتخاب کند شاید به هدف اینکه التهاب درونی فیلم را از طریق لرزشهای دوربین به مخاطبش انتقال دهد. این انتخاب به گمان من حتی در صحنههای پاکستان فیلم هم لزوما آنچنان اثرگذار از کار در نیامده اما با قاطعیت بیشتری میتوان گفت مدل فیلمبرداری صدمات جبرانناپذیری به بخش آغازین فیلم زده و امکان پردازش یک رابطه عمیق عاطفی را از فیلمساز سلب کرده است. صرفا محض نمونه میتوان به تعداد زیادی از نماهایی اشاره کرد که فیلم قرار است از طریق آنها احوالات عاطفی این زوج را به تصویر بکشد اما دوربین گیج، پریشان و لرزنده آبیار به جای خلق یک موقعیت عاطفی که باید از دل قابهایی ساکن بیرون بیاید، قابهای لرزان و آزاردهندهای تحویل مخاطبش میدهد که بیشتر فضایی متشنج را تداعی میکنند تا آرامش حاصل از عشق را. در بسیاری از نماهای این بخش زوج فیلم را میبینیم که جایی نشستهاند، با هم در حال گشت و گذارند و از طریق رفتارهایی تصنعی مثلا دارد بهشان خوش میگذرد. نماهایی که با سرعتی زیاد جایگزین یکدیگر میشوند و دوربین با جهشهای شدید از یکی به دیگری میپرد.
اما مشکلات فیلمبرداری شبی که ماه کامل شد صرفا به همین حد محدود نشده و فیلم نماهای زیادی دارد که در آن دوربین بیهدف به هر جا که دوست دارد کشیده میشود. برای مثال در صحنه انتخاب عبدالحمید به عنوان نایب عبدالمالک، دوربین در حرکتی از بالا به پایین به سوژهها نزدیک شده، آنها را همراهی میکند و ناگهان با سرعت و شتاب به سمت سقف غار حرکت میکند. حرکاتی بیمعنا و بدون کارکرد سینمایی متناسب با لحظهای که قصد نمایشش را داریم.
اگر از دوربین آبیار بگذریم، برخی از میزانسنها و فضاسازیها هم غیرقابل توجیهاند. برای مثال در همان بخش آغازین فیلم صحنهای وجود دارد که عبدالحمید در حال جر و بحث تلفنی با عبدالمالک است. در این صحنه عبدالحمید در قامت یک عاشق که پای عشقش ایستاده و در این لحظه طرف خیر داستان است با عبدالمالکی رویارو شده که بخش شر قصه آبیار است و موتور محرک تباهی و افراطیگری است. گرچه این صحنه باید تنش داشته باشد اما همزمان نباید ایجاد تنش به قیمت ایجاد حسی منفی نسبت به طرف خیر تمام شود. در این صحنه عبدالحمید همزمان با بحث تلفنی دارد مرغ و خروسهای پرکنده را هم جلوی تمساحها میاندازد در حالی که صدای ترسناکی از دهانش خارج میکند و نعره حیوانات هم فضا را پرکرده. در واقع میزانسن و فضاسازی صحنه خلاف هدف کارگردان علیه شخصیت مثبت کار میکنند و بوضوح یک پردازش غلط سینمایی را نشان میدهند.
فیلمنامه شبی که ماه کامل شد هم چندان بدون ایراد نیست. فیلم در دو بخش به شدت ضعیف عمل میکند. یکی از مهمترین بخشها به انفعال مطلق زن باز میگردد که خلاف آنچه ظاهرا فیلمساز قصدش را داشته به جز گاهی آه و ناله سردادن مطلقا عمل سازندهای ندارد و برخی از تصمیمهایش یک قربانی کم و بیش کمهوش را تصویر میکند. ضعف نقش اصلی زن چه در ایفای نقش و چه فاعلیتی که باید در فیلمنامه برایش در نظر گرفته میشد، قصه را بیشتر به داستان تباهی عبدالحمید تبدیل کرده و زن صرفا یک قربانی افراطیگری است نه یک طرفِ رابطه عاطفی.
یکی دیگر از ضعفهای جدی فیلمنامه وارد کردن پلیس و نیروهای امنیتی به داستان است. نیروهایی که کارکردهای روایی اندکی دارند اما حفرههای بیشماری را به فیلمنامه تزریق میکنند و در عمل حذف کلیشان از فیلم انتخاب هوشمندانهتری میبود در برابر حضور بسیار بیمعنای فعلیشان که با هیچ منطقی قابل توجیه نیست آن هم در اثری که قصد دارد تا حد زیادی به واقعیت آنچه رخداده وفادار باشد.
از نقاط قوت فیلم میتوان به بازی آرمین رحیمیان در نقش عبدالمالک اشاره کرد که پیشینه فعالیت تئاتری دارد و در اولین حضور سینماییاش موفق شده نقش دشوارش را نسبتا خوب و باورپذیر از کار دربیاورد.
جناب نویسنده ! « آرامش حاصل از عشق ». این همان نقطه ای است که راه شما و نرگس آبیار و البته من که با نرگس آبیار نگاهی شبیه به هم به عشق داریم، جدا می شود. من به عبارتی که شما استفاده کرده اید زیاد مطمئن نیستم…