کلاسیک بینی؛ «بودن یا نبودن» کمدی که کهنه نمیشود
معروفترین جملهای که از شکسپیر به جا مانده کدام است؟ همان جملهای که اول از همه به یادمان میآید؟ گمانم برای همه جملهی نمایشنامهی «هملت» باشد: «بودن یا نبودن؛ مساله این است.» ارنست لوبیچ، کارگردان آلمانی که در دوران جنگ جهانی به آمریکا مهاجرت کرد و تابعیت آنجا را گرفت بخش اول این جمله را برداشت و سال ۱۹۴۲ در دوران اوج جنگ جهانی دوم کمدی سیاه «بودن یا نبودن» را ساخت.
کارول لمبارد ستارهی هالیوود و جک بنی و رابرت استک بازیگران فیلم هستند. فیلم کمدی بامزهای است که البته جریان اکرانش تراژیک است. «بودن یا نبودن» درست یک ماه بعد از مرگ کارول لمبارد، ستارهی اصلی فیلم در یک سانحهی هواپیمایی اکران شد. بنیاد ملی فیلم آمریکا در سال ۱۹۹۶ «بودن یا نبودن» را جزو آثاری ثبت کرد که به لحاظ فرهنگی، تاریخی یا زیباییشناسی متر و معیار محسوب میشود.
داستان فیلم در شهر ورشو در لهستان اتفاق میافتد. درست پیش از آن که نیروهای نازی سال ۱۹۳۹ به شهر حمله کنند. یک گروه تئاتر مشهور در این شهر فعالیت میکنند که ستارههای آن جوزف و همسر زیبایش ماریا هستند. گروه تئاتری مشغول تمرین یک نمایش به نام «گشتاپو» است که در آن نیروهای نازی را به سخره میگیرند.
یک شب گروه نمایش «هملت» را روی صحنه میبرند. جوزف نقش اول نمایش را بازی میکند و ماریا که یک خلبان جوان عاشقش شده از او میخواهد هر وقت جوزف جملهی «بودن یا نبودن» را گفت پشت صحنه به ملاقات او بیاید. اما وقتی خلبان موقع گفتن این جمله از جایش بلند میشود به بازیگر بزرگ بر میخورد. مشکلات وقتی جدیتر میشوند که قرار میشود نمایش «گشتاپو» کنسل شود تا رابطه با آلمانیها حفظ شود. هیتلر به لهستان حمله میکند. خلبان جوان به ماموریت میرود. شوهر به رابطهی همسرش با خلبان مشکوک میشود و این وسط یکی از نیروهای نازی هم میخواهد از ماریا به عنوان جاسوس استفاده کند. یک بازی پیچیده شکل میگیرد که اسم رمزش همان «بودن یا نبودن» است.
ارنست لوبیچ با ساختن این فیلم به دستاوردی حیرتانگیز میرسد. او مستقیم به آلمانهای نازی میخندد و نشان میدهد که چهطور ایدئولوژیشان در نهایت از آنها یک دلقک میسازد. لوبیچ و همکار فیلمنامهنویسش موفق میشوند با «بودن یا نبودن» نیروهای شیطانی را دست بیاندازند. آنها نشان میدهند که به سخره گرفتن شیطان گاهی میتواند شیوهای برای غلبه بر او باشد. حیرتانگیز است که شوخیهای فیلم هنوز هم میتواند تماشاگر را بخنداند.
یک سری موضوعات مثل حسادت شوهر که ازلی و ابدی هستند اما ماجرای نازیها را حالا میتوان با هر نیروی شر دیگری جایگزین کرد و متوجه شد که «بودن یا نبودن» تا چه حد در مضحکهی شر موفق بوده است. یکی از منتقدان ایندی وایر نوشته بود: «لوبیچ نشان میدهد زمانی که به نظر نامناسبترین وقت برای شوخی میرسد بهترین زمان برای دست انداختن نیروهای اهریمنی است.»
نیمهی اول فیلم البته بیشتر روی گروه بازیگری و رابطهی زن و خلبان متمرکز است. به خودشیفتگی جوزف، بازیگر مرد میپردازد و حماقتهایی که او مرتکب میشود. اما شاهکار فیلم در نیمهی دوم است. بعد از حملهی آلمانها و وقتی که بازیگران مجبور میشوند از قدرت بازیگریشان شبیه سلاحی علیه نازیها استفاده کنند.
کمدی فیلم تلفیقی از شوخیهای موقعیت و شوخیهای کلامی است که البته اولی بر دومی میچربد. با بازی فوقالعاده راحت و دوستداشتنی ستارههای فیلم و استعداد لوبیچ در نوشتن فیلمنامههای سهپردهای و زمانبندی درست شوخیها و تکرارشان فیلم «بودن یا نبودن» هنوز هم فیلمی است که میتواند سرگرمتان کند.
فیلمی که استادانه هیجان و شوخی و تعلیق را با هم ترکیب میکند و تبدیل به اثری مسحورکننده میشود.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم جهان با من برقص؛ امان از این بخت پریشان ما
از امروز تا شروع سال جدید که فیلمهای اسکاری هزارهی سوم را در تعطیلات معرفی میکنیم….
دمتون گرم خیلی کارخوبی می کنید