فروشندههای بیحال؛ بازار ضدحال
من یکی از نویسندههای فروشگاه اینترنتی دیجیکالا هستم. فروشگاهی که نزدیک به یک دهه است در زمینهی فروش محصولات مختلف به شیوهی اینترنتی فعالیت میکند. از آنجا که کارمند دیجیکالا هستم، خرید از این فروشگاه اینترنتی هم برایم سادهتر است. اگر برای خیلیها خرید اینترنتی راه ساده و مقرون بهصرفهتری است، برای کارمندان مجموعه این سادگی در نهایت خودش قرار دارد. اما مثل خیلیها، من هم سبک و سیاق خودم را برای خرید دارم؛ ترجیح میدهم به دل بازار بزنم و برای تهیهی یک جنس یا محصول خاص آن را از نزدیک ببینم و با فروشندهها حسابی گپ بزنم.
وقتی پای محصولات الکترونیکی وسط باشد، بازار اولین انتخاب من است.
وقتی پای محصولات الکترونیکی وسط باشد، بازار اولین انتخاب من است. خصوصا بخاطر اینکه حسابی از قدم زدن در خیابانهای پاتوق تکنولوژی مثل جمهوری و شریعتی و غرق شدن در میان انبوه تلویزیونها و نمایشگرهای هفتاد و چند اینچی، لذت میبرم. سرتان را درد نیاورم؛ خرید محصولات الکترونیکی از بازار برایم همیشه تفریحی خوشایند بوده.
همهی اینها را تعریف کردم تا برسم به اتفاقی که جمعهی دو هفته پیش برایم افتاد؛ اتفاقی که حسابی توی ذوقم خورد. حتما میپرسید چه اتفاقی؟ قدم زنان رفتم خیابان جمهوری تقاطع فروردین تا هم با نوستالژی بازی حال روز جمعهام را بهتر کنم و هم دنبال تلویزیون ۵۵ اینچی سری J سامسونگ بگردم. پیش خودم گفتم حالا که بعد از مدتها به دل بازار زدم بد نیست با فروشندهها بحثهای تخصصی داشته باشم؛ شاید بتوانم از نتیجهی بحثها به الگویی برسم که به نویسندهها و کارشناسان دیجیکالا در زمینهی شرحی که برای محصولات مینویسند، کمک کند.
وارد اولین فروشگاه شدم. خواستم با یک سوال کلی سر صحبت را باز کنم. پرسیدم تلویزیونهای ۴K سری ۲۰۱۶ سامسونگ، کی وارد بازار ایران میشوند؟ منتظر هر جوابی بودم جز چیزی که فروشنده گفت: “خیلی با اینایی که الان داریم فرقی نمیکنن. از همینا ببر!” برای فروشنده توضیح دادم که آنقدر از تکنولوژی تلویزیونها سردرمیاورم که بدانم تفاوت دو نسل چقدر میتواند زیاد باشد و اگر امکان دارد برایم توضیح بدهد اینکه ادعا میکند سری ۲۰۱۶ با سریهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۴ کمترین تفاوتی ندارد، دقیقا به چه معناست. در پاسخ گفت: “اینا پنلهاشون همونه؛ فقط یه سال خمشون میکنن، یه سال صافشون میکنن؛ در همین حد!” احساس کردم بهعنوان یک خریدار به شعورم توهین شده. از فروشگاه زدم بیرون و بلافاصله وارد مغازهی بعدی شدم. تلویزیونهای ۴K سری ۲۰۱۶ را بیخیال شدم و با فروشنده دربارهی دلایل تفاوت تصویر خروجی تلویزیونها هم کلام شدم. میدانید در پاسخ به این سوال که “چرا تصویر تلویزیون جلوی مغازه با مدلی که در انتهای سالن قرار داده شده، تفاوتهای اساسی دارد؟” چه شنیدم؟ “جلوی مغازه آفتاب زیاده؛ نورش خورده تو شیشهی تلویزیون!”
بدنهی بازار و خصوصا خردهفروشیها هنوز متوجه نشدهاند که نحوهی برخورد با مشتریان خیلی وقت است که تغییر کرده.
هر چه بیشتر پرسیدم، بیشتر مطمئن شدم تعداد زیادی از فروشندهها کمترین اطلاعاتی دربارهی محصولی که میفروشند ندارند یا در بدترین حالت نمیخواهند اطلاعاتشان را با من خریدار به اشتراک بگذارند. پیش خودم فکر کردم اگر موج نو فروشگاههای اینترنتی تهدیدی برای بازار بهشمار میروند، پس چرا بدنهی بازار بهجای اینکه باهوشتر رفتار کند و آن دسته از مشتریانی که برایاش باقی مانده را حفظ کند، اینقدر سردستی و بیتوجه، با مسالهی به این مهمی برخورد میکند؟
بدنهی بازار و خصوصا خردهفروشیها هنوز متوجه نشدهاند که نحوهی برخورد با مشتریان خیلی وقت است که تغییر کرده و دیگر نمیتوان با پایین آوردن قیمت، آن هم در مبالغ ناچیز، در مشتری مدرن احساس نیاز به محصول ایجاد کرد. مشتری امروز تشنهی اطلاعات است. اطلاعاتی که بتواند به واسطهی آنها هم از خریدش مطمئن بشود و هم به نیازهایاش پاسخ بدهد. بهترین راه انتقال این اطلاعات بهصورت شفاهی و از زبان کسی است که به آنچه میگوید میتوان اطمینان کرد. فرصتی که تنها در اختیار بدنهی بازار است و با عدم توجه و نگاه دانش محور، عملا در حال نابودی است.
همیشه یادتون باشه ، فروشنده باید دنبالتون بیاد نه شما ، به مشتری باید احترام گذاشته بشه
اگر از در فروشگاهی وارد شدید ، سلام کردید ، فروشنده با سر تکون دادن جواب داد ، یا اصلاً جواب نداد ، مثل خودش رفتار کنید ، کمی صبر کنید وقتی گفت بفرمایید : به دور و بر نگاه کنید و بدون هیچ حرفی با وقار از مغازه خارج بشید . ، فروشنده ها باید یاد بگیرن به مشتری احترام بذارن ،
نمونه ای از بی سوادی فروشنده ها رو می تونید توی پاساژ کامپیوتر رضا به وضوح ببینید :
از تک تک شون بپرسید ، آقا؟ اینکه نوشته اینتل core i7 HQ این HQ یعنی چی ؟ می دونید چی میگن ؟
میگن دوست من این یعنی بهترین نسل پردازنده ، یعنی ( های کوالیتی ) High Quality ؟
واقعن یعنی های کوالیتی ؟ جالبه از تمام مغازه دارها پاساژ رضا بپرسید تا همین جواب اشتباه رو بشنوید
در حالی که این HQ شرکت اینتل اینطور معنی کرده :
High performance Geraphic
یعنی دارای پردازشگر گرافیک با عملکرد بالا
Quad core
پردازنده با چهار هسته ی اصلی و مجازی .
اگر یکی از فروشنده های پاساژ رضا اینو میدونست ، من اسمم رو میزارم فرشته !!!
اوایلی که تلویزیونای ۴k اومده بودن بازار رفتم توی یکی از این فروشگاه های پر زرق و برق یکی از فروشنده ها که یه پسر هم سن و سال خودم بود با غرور و اعتماد بنفس خیلی بالا اومد سمتم، خیلی شیک سلام کرد با هام دست داد گفت:بفرمایید. پیش خودم گفتم حتما از تکنولوژی سر در میاره حداقل تو حوزه کاری خودش منم از قیمت تلویزیونای ۴k پرسیدم یه بارگی اخماش رفت تو هم گفت ول کن بابا کی میره ۴k بخره تلویزیونای جدی کیفیت تصویرشون خیلی بالا تره…
موبایل فروش ها هم فرق باتری های لیتیوم یون رو با باتری زینک کربن نمیدونن هنوزم به مشتریا میگن گوشیت رو سه تا ۸ ساعت بزن به شارژ…..
آره واقعاً درسته من دیروز رفتم دیدم که فروشنده به مشتریش می گفت اینل کور آی سون هزول جدید ترین مدله در حالی که اسکای لیک خیلی بهتره و چون الآن هسول ها قیمتشون بالاست برای سود خودش داشت این آی سون رو به اون بیچاره قالب می کرد!
مطلب بسیار به جا و به حقی بود و موضوع بسیار جالبی مطرح شد.
قسمتی از متن را به صورت سوالی مطرح می کنم:”آیا بدنهی بازار و خردهفروشیها هنوز متوجه نشدهاند که نحوهی برخورد با مشتریان تغییر کرده؟”
در حقیقت اگر واقع بین باشیم می بینیم که اکثر ثروتمندان امروز از طبقه بازار و صاحبان خرده فروشی ها می باشند و برای مثال از قدیم معروف بوده که در این میان فروشندگان صوتی تصویر و لوازم موسیقی و تکنولوژی وضع به مراتب بهتری هم داشته اند ! نتیجتا اگر حتی ضریب کمی نیز برای نسبت هوش به کسب درامد قائل باشیم باید بپذیریم که جواب مثبت است و بسیاری از مالکان اصلی فروشگاه ها و مغازه ها به خوبی به این امر واقف هستند. اینجاست که با این پرسش مواجه می شویم که اگر مطلع هستند، پس چرا اکثریت آنها تغییری در شیوه های قدیمی و منسوخ شده فروش ایجاد نمی کنند ؟
برای پاسخ به این پرسش خودم را جای فروشندگان تصور می کنم و از خود می پرسم برای ایجاد تغییر چه عاملی مهم است ؟
اولین و ساده ترین پاسخ من به این سوال “احساس به مخاطره افتادن منافعم” می باشد.
حال از خود می پرسم در یک بیزنس دلالی، مخاطرات چیست ؟ ۱-خطر بحران مالی خودم ۲-نگرانی از پرداخت دستمزد کارمندان ۳-خراب شدن اعتبار، برند و نام بیزنسم ۴-ویران شدن مجموعه ای که آن را سالها گسترش دادم
در حقیقت هر زمان هر کدام از این موارد در معرض خطر قرار بگیرد بنده اگر صاحب بیزنسی بودم اقدام به ایجاد تغییر در شیوه های آن می کردم. حالا سوال را دوباره می پرسم: ” آیا فروشندگان سنتی بیزنس خود را در هیچ یک از موارد فوق در خطر می بینند ؟”
پاسخ در کمال شگفتی “خیر” می باشد. برای واضح شدن مطلب مثالی می زنم:
سال ۱۳۸۴-بیزنس:یک باب مغازه کوچک در خیابان جمهوری-تعداد پرسنل:سه نفر-ارزش حدودی مغازه:چند ده میلیون تومان
سال ۱۳۹۴-بیزنس:همان مغازه کوچک در همان محل قبلی -تعداد پرسنل:همچنان سه نفر-ارزش حدودی مغازه:چندین میلیارد تومان !
( قیمت های نجومی پاساژهای علاالدین، پایتخت و … به سادگی در اینترنت قابل جستجو می باشد !)
مثال فوق به سادگی حقایقی را نشان میدهد. در طول چند سال، بدون هیچگونه تغییری در تعداد پرسنل، شرایط فروشگاه، اضافه شدن خدمات جانبی، و بدون هر گونه هزینه اضافی، مجموع سرمایه کل صاحب ملک صدها برابر شده (تاکید می کنم: صدها برابر). به طبع وامهای سنگینی که با چنین منابعی می توان دریافت کرد و درامد حاصل از فروش و سود بالا در طول چندین سال، تغییرات قیمت دلار که به ناگهان چند برابر شد و درنظر گرفتن این حقیقت که حتی مغازه های کوچک نیز صدها مدل از اجناس را در انبار از قبل داشته اند، و نتیجتا سود بالایی که در سالهای قبل نصیب صاحب مغازه شده، به اضافه این حقیقت که این درآمدها و سودها صرف هیچ تغییری در گسترش بیزنس، ابعاد محل، تعداد کارمندان و سایر موارد نشده، این مورد را نتیجه میدهد که آن سودها به بیزنس های دیگری از بورس گرفته تا خرید و فروش ملک و غیره تخصیص پیدا کرده و عملا راه های درامدهای مالک اصلی بیشتر هم شده.
حال اگر برگردیم به بررسی آن چهار مورد خطر: ۱-درامد صاحب مغازه و سرمایه وی به هیچ عنوان در خطر نمیباشد ۲-پرسنل معمولا یا جوانهای ساده و با دستمزد کم و بدون بیمه و مزایا هستند و هر سال تغییر می کنند یا از اقوام فامیلی که در این مورد هم نگرانی از بابت دستمزد آنها حس نمی شود. دقیقا یکی از موارد اشاره شده در متن، یعنی عدم آشنایی تخصصی بسیاری از فروشندگان به حتی ساده ترین جزئیات محصول در همین آیتم پاسخ داده می شود. مالک نیازی به استخدام افراد با مهارتهای بالا احساس نمی کند تا سطح توقع، هزینه، و مزایا را مانند همان چندین سال پیش حفظ کند و به طبع فروشنده هم اصرار زیادی برای فروش یا ایجاد احترام و علاقه در ذهن مشتری برای جلب کردن ندارد! پس نگرانی این مورد هم وجود ندارد. ۳-اصولا برند، نام و یا اعتبار خاصی برای بسیاری از مغازه ها مطرح نیست. هزاران بار به پاساژ پایتخت رفته ایم، اما واقعا نام چند مغازه را می شناسیم؟ نام کدامیک از مغازه های علاالدین آنقدر برند و معتبر میباشد که دهان به دهان بگردد ؟ پس اصلا نگرانی در این مورد هم در اکثر موارد وجود ندارد ۴-همان مثال قبل را درنظر بگیرید. اصولا صاحب ملک در بیشتر موارد تلاشی در جهت گسترش کار خود، ایجاد شعبات، افزایش نفرات و غیره نداده که حالا نگران به خطر افتادن این بیزنس که عشق و علاقه وی بوده باشد و حال نیز ارزش ملک و درامدهای قبلی بسیار مهمتر از حفظ نام مغازه می باشد. این مورد هم حذف می شود !!!
دقیقا به همین دلیل است که هر کاسب و صاحب مغازه ای را ببینید و از وضعیت بازار بپرسید با جمله “بازار کساد است” مواجه می شویم (که البته واقعا هم در بسیاری موارد همینطور است)، اما وقتی نگاهی به پارکینگ مالکین مغازه ها می کنید وضعیت دیگری را می بینیم ! به عبارتی کسادی بازار، رکود اقتصادی، و حتی کم شدن خریدها تاثیر خاصی در مجموع سرمایه و سایر درامدهای مالکین حقیقی نداشته (چون کل سودها و سرمایه قبلی برای یک یا نهایتا چند نفر تقسیم شده و وضعیت بحرانی تاثیر چندانی در آن نخواهد داشت و حتی گاهی بحرانی مقل تغییر نرخ دلار سرمایه های آنها را به یکباره چندین برابر هم کرد!!!. کارخانه ای با هزاران کارمند نبوده که حال برشکست شود!)
حال مقایسه ساده ای کنید با دیجیکالا، به طبع در اینجا هم صاحبان اصلی به سرمایه و ثروت خوبی رسیده اند و خطری از بابت سرمایه شخصی دیگر آنها را تهدید نمی کند و مورد ۱ حذف می شود، اما برعکس بازار سنتی، اینجا هر ۳ مورد نگرانی بعدی به قوت باقی می ماند و نگرانی هایی هستند که موجب می شود هر روز تلاش برای تغییر و بهبود جدیدی ایجاد شود، شرکتی که ۹ سال پیش ۵ نفر پرسنل داشته، امروز بیش از ۱۲۰۰ نفر پرسنل دارد. حتی اگر نگرانی پرداخت حقوق و دستمزد و سلامت این ۱۲۰۰ نفر (که اگر هر کدام را نماینده یک خانواده بدانیم، تعداد نفرات و بزرگی مسئولیت این شرکت در قبال آنان مشهود است) وجود نداشته باشد، از بین رفتن این نام و برند و کوچک شدن یا حتی توقف رشد آن به اندازه کافی برای ایجاد تغییر و ارائه خدمات بهتر به شکل روزانه و مداوم انگیزه ای بالا ایجاد خواهد کرد، چرا که همگان میدانند نابود شدن آن به یک فاجعه خواهد بود !
در حال حاضر ممکن است بازار سنتی با توسل به سایر درامدها، سود سپرده های بانکی حاصل از درآمدهای فراوان دهه های قبل، وامها یا تکیه بر ارزش چند میلیاردی مغازه های حتی بسیار کوچک، نگرانی خاصی نداشته باشند، اما در نهایت در دهه بعدی ناچار به ایجاد تغییرات در شیوه های کاری خود می شوند، و در غیر اینصورت تنها بیزنس باقی مانده برای آنها اتاقی به نام مغازه با ابعادی بین ۲ تا ۱۰۰ متر خواهد بود!
با تشکر (طولانی شدن این متن را بر من ببخشید. اما اگر نظرها را هم به عنوان بخشی در ادامه مقاله، مطلب و بحث و گفتگو و در جهت تکمیل آن موضوع یا گسترش اطلاعات بدانیم، گاهی گریزی از نظرات طولانی نیست.)
من خودم فروشنده بازار هستم.کاملا درسته حرفاتون.متاسفانه اکثر فروشنده ها بجای احترام به نیازهای مشتری.بدنبال این هستند که جنس خود رابفروشند.
کسی که با تخریب برند مقابل جنس خود را بفروشد،شک نکنید جنسش هیچ قابلیتی نداره که چیزی واسه گفتن داشته باشه.
من خودم میرم تو فروشگاه اگر فروشنده به احترام مشتری بلند نشه ،میرم بیرون.چون کسی که در وحله ی اول احترام نمیزاره ،شک نکنید اگر به مشکل بخورید که دیگه اصلا تحویل نمیگیره مشتری رو.
مشکل فروشنده های بی حال و بازار ضد حال، فقط به خرده فروشهای کالاهای عمومی خلاصه نمیشه…
کالاهای صنعتی به شدت از این مشکل رنج میبرن، به عنوان یه مهندس مکانیک که به واحد بازرگانی شرکتمون موقع خرید تجهیزات مشاوره میدم، به طور روزمره میبینم که نه تنها خرده فروشها، بلکه حتی وارد کننده ها و سازنده های تجهیزات سفارشی هم تا جایی که میتونن از ارائه اطلاعات ناقص و غلط کوتاهی نمیکنن و هر لحظه که احساس کنند خریدار ممکنه با مبحث مورد نظر آشنا نباشه, و یا امکان بررسی صحت حرفشون رو نداشته باشه، سیل دروغ رو سرازیر میکنند به سمت خریدار…
.
به نظرم در بازار تجهیزات و مواد صنعتی، جای اعتمادی که Digikala در خریدارها ایجاد میکنه کاملا خالیه.
متاسفانه بازار موبایل اراک هم همین وضعیت رو داره.قریب به %۹۹ فروشنده های بازار موبایل اراک اطلاعاتشون کاملا ابتدایی و بعضا غلطه،و جالب اینجاست که اگه کسی بهشون بگه در این زمینه اشتباه میکنید و بهشون توضیح بده،به هیچ وجه تو کتشون نمیره و شدیدا دفاع میکنن!در نهایت هم اون فرد میگه خیلی خوب شما درست میفرمایید و مغازه رو ترک میکنه 🙂
لومیا ۹۵۰ ایکس ال تو تبریز که داشتم میپرسیدم،
میگفتن هنوز مایکروسافت تولیدش نکرده.
بازار اینجا افتاده دست یک سری بی سواد، بدون استثنا