عکاسی ممنوع!
چند روز پیش داشتم یک مقالهی راهنما برای خرید دوربین مینوشتم. به دوربینهای DSLR که رسیدم، گفتم اگر در پی عکاسی خیابانی هستید، این دوربینها به دلیل جثهی بزرگ و ظاهر خاص، چندان مناسب نیستند. دلیل من این بود که دوربینهای DSLR جلب توجه زیادی میکنند و مردم فکر میکنند که حتما یک عکاس حرفهای هستید و لابد کار خیلی مهمی انجام میدهید! به همین دلیل طبق تجربهای که خود من داشتم، محتمل دیدم هنگام عکاسی خیابانی با DSLR، انتقادهای زیادی از مردم بشنوید و خدایی نکرده به دردسر هم بیفتید. جالب اینجاست که همین دیروز در ایستگاه مترو سوژهای توجه من را به سوی خود جلب کرد و من با آیپد از آن سوژه عکس گرفتم. هرچند که چهرهی هیچ انسانی در کادر من نبود و من با دوربین DSLR عکس نگرفتم، ولی یکی از شهروندان حسابی از دست من ناراحت شد. آن شهروند انتظامات مترو نبود و ربطی به سوژهی عکاسی نداشت، ولی به هر صورت احساس وظیفه کرد که با تندی به من تذکر بدهد. دست آخر انتظامات وارد ماجرا شد و محترمانه از من خواست عکسها را پاک کنم؛ من هم این کار را کردم.
این اولین بار نبود که هنگام عکاسی در شهر به دردسر میخوردم، پیشتر در وسط خیابان و مکانهای مختلف برای من مشکل ایجاد شده بود. اگر از مسائل مختلفی مثل «قوانین نوشته و نانوشته»، «حریم خصوصی و عمومی» و اینکه «اگر جایی عکاسی ممنوع است باید تابلوی آن نیز وجود داشته باشد» بگذریم، مسئلهی فرهنگی در این موضوع اهمیت زیادی دارد. به نظر میرسد که همچنان در فرهنگ ما و احتمالا بعضی جوامع دیگر، تصویرنگاری یک «تابو» است. هرچند که مردم هر روز با گوشیهای هوشمند از دوستان و خانوادهی خود عکاسی میکنند، ولی اگر اندکی حس کنند با دوربینی که نمیشناسند و از سوژهای که درکش نمیکنند عکس میگیرید، برآشفته میشوند. البته که این مسئله اصلا در فرهنگ ما جدید نیست، ولی احتمالا با وجود شبکههای اجتماعی اینترنتی و امکان به اشتراکگذاری سریع تصاویر، این اکراه تشدید هم شده است. در ضمن اگر به مسئلهی «حریم خصوصی و غیرخصوصی» برویم، باید گفت آنجا که عکاس مطمئن است آن را نقض میکند، نباید این خطا را مرتکب شود، ولی گاهی اوقات چنان مرز این دو مبهم است که عکاسها کاملا دربارهی این مسئله گیج میشوند!
به هر صورت عمدهی عکاسان شهری با این مشکلات مواجه هستند و همیشه با ریسک تقابل از خانه بیرون میزنند. به نظر میرسد که باید سالهای زیادی در آرامش به سر شود تا فرهنگ کمکم به سوی آسودگی خاطر مردم برود و آنها نگرانی کمتری از بابت دوربین، عکس و عکاسی داشته باشند. البته در مرزهای حریم خصوصی و عمومی نیز باید تعاریف و قوانین دقیقتری بوجود آید.
شاید یه دلیل واکنش تند مردم به عکاسی این باشه که از دوربین های گوشی ها این چند ساله خیلی سو استفاده شده. به عبارت بهتر، همانطور که مردم باید عکس گرفتن توسط عکاسان رو بیشتر تحمل کنند (چیزی که شما در مقاله گفتید)، شخص عکاس هم باید اصول انسانی رو رعایت کنه. باید قبول کرد هر کسی رو از هر کسی در هر جایی نمی شود گرفت و بعضی اشخاص به لطف دوربین گوشی های موبایل، انسانی ترین مسایل رو خدشه دار کردن (چیزی که شما در مقاله اصلاً بهش نپرداختید و اتفاقاً مهم تر از مساله قبلی هست). در واقع باید اول آرزو کنیم عکاسانمون اصول اولیه انسانی رو یاد بگیرند.
یک خاطره شخصی: دوست مرحوم بنده که با خودرو اش تصادف کرده بود و هر دو پاش خرد شده بودن؛ می بینه یک شهروند با گوشی Nokia 6600 به طرفش آمد و به جای اینکه در اون شرایط بهش کمک برسونه، بدون اینکه به آمبولانس یا پلیس زنگ بزنه، بلافاصله از دوست من عکس میگیره تا باخنده و شادی به دوستانش بلوتوث کنه! این فقط نمونه ای بود از رفتار مردم ما برای اینکه درست در این زمینه قضاوت بشه.
مقاله ی خوبی بود و طعم قلم نویسنده مقداری انتقادی و دلسوزانه بود که بسیار دل نشین بود. اما تنها موردی را که نمیشود انکار کرد این است که متاسفانه یا خوشبختانه امروزه هرکسی یک دوربین دیجیتال به دست گرفته و مدعی عکاس بودن است دوربین های فوق پیشرفته ی چندین میلیون تومانی که حتی یک پایه ی دوربین را هم به عکاس تبدیل میکند چه برسد به انسان های خوش ذوق. اما یک مورد یادمان نرود ، عکاسی یک هنر است اما هرکسی که یک دوربین دیجیتال دارد هنرمند نیست.