آیا رویارویی اپل و فیسبوک با گوگل، منجر به دگرگونی شکل کنونی فضای وب میشود؟
تعریف شما از اینترنت چیست؟ خاطرتان هست اولین باری که به اینترنت متصل شدید چه کردید؟ بهاحتمال زیاد یک مرورگر را باز کرده و به وبسایتی سر زدید. اینترنت یا وب در معنای تخصصی خود برای اغلب کاربرانش چندان آشنا نیست؛ آنچه مصرفکننده از وب میخواهد محتوا است. اصولا همه در وب در پی محتواهای مختلف میگردند، هر کس بسته به علاقه و نیاز خود.
با این تفسیر، وب، معدنی از محتواهای گوناگون است که عدهای آنها را تهیه کرده و دیگران استفاده میکنند. حال سوالی که ذهن یک بازاری را مشغول میکند این است که، آنانی که در این فرآیند نقش تولیدکنندهی محتوا را بر عهده میگیرند چه عایدشان میشود؟ آیا هدفشان غیرمادی است و تنها به آگاهی و خیر رساندن به همنوعان خود فکر میکنند یا برعکس به طمع کسب سود، سودای تولید محتوا کردهاند؛ شاید هم هردو!
همین مجلهی اینترنتی را در نظر بگیرید. تا حالا به این فکر کردهاید که چرا باید چندین نفر شبانهروز کار کنند تا گسترهی متنوعی از مطالب را در اختیار شمای خواننده قرار دهند؟
آمار بازدیدکنندگان، محور توجه تولیدکنندگان محتوا است
اما چرا؟ چرا وبسایتهای مختلف تمام تلاش خود را میکنند تا پیوسته، مطالب خوب و متنوع برای بازدیدکنندگانشان فراهم کنند؟ گویی اهداف همهی وبسایتها از زمینههای مختلف هر چه که باشد در یک موضوع مشترک است: «جذب حداکثری بازدیدکننده». حال ببینیم اینکه توجه خوانندگان بیشتری به یک وبسایت (مثلا با موضوع اخبار فناوری) معطوف شود چه نتیجهای برای صاحبانش دارد.
در واقع این وبسایتها دارای دو تولید هستند؛ یکی اولیه و محتوایی که با آن به جذب مخاطب میپردازند و دومی: همان کسب توجه شما! بله، در حقیقت محصول نهایی، کالای فوقالعاده ارزشمند «توجه مخاطب» است. روزی چند مرتبه به وبسایتهای مختلف سر میزنید؟ چهقدر وقت صرف بازدید آنها میکنید؟ چه مطالبی «توجه شما» را به خود جلب میکنند؟ این وقت و توجه شما سرمایهای است بس گرانبها برای اهالی وب و بازارگردانان آن. این مسالهای است که همهی رسانهها از دیداری گرفته تا شنیداری و نوشتاری بیشترین اهمیت را به آن میدهند.
ولی با چه هدف؟ شما مجلهای میخرید، مثلا یک ماهنامه، و صفحهی آخر آن عدد ۱۰۰ را نشان میدهد، یعنی یکصد صفحه مطلب در اختیارتان است؛ اما تعداد صفحاتی که مقالههای مجله را اشغال کرده بهسختی به ۹۰ میرسد. برنامهی تلویزیونی موردعلاقهتان طبق اعلان قبلی ساعت ۲۲ تا ۲۳ پخش میشود، درحالیکه نهایتا ۴۵ دقیقه شخصیتهای دوستداشتنی خود را تماشا میکنید و باقی …
بله، تبلیغات؛ یکی از بزرگترین بازارهای پرپول قرن حاضر؛ هرجا پول انباشته شود قدرت به همراه میآورد و نزاع بر سر کسب پول و زور بیشتر در پیاش میآید.
اما برسیم به ربط این توضیحات به تیتر مقاله و اینکه درگیری اپل و گوگل و فیسبوک چهطور ممکن است به نابودی وب به آن شکل که میشناختیم منجر شود. حتما بارها برایتان اتفاق افتاده، بعد از جستوجوی موضوعی و کلیک کردن روی یک لینک، صفحهای بهجز صفحهی موردنظر شما باز شود و چیزی را تبلیغ کند. همچنین خیلی از وبسایتها پیش از ارایهی محتوا یا در اطراف آن کالاهای مختلفی را تبلیغ میکنند. حتی بعضی وقتها یک روز بعد از جستوجو در مورد ادکلنی که میخواهید به دوستتان هدیه بدهید هنگام مرور صفحات مختلف وب با تبلیغات ادکلن مواجه میشوید.
بحث از اینجا آغاز میشود که عدهای با طرح حقوق مصرفکننده و تجربهی کاربری او از ارایهدهندگان محتوا ایراد میگیرند که اولا چرا به جمعآوری اطلاعات کاربران و نقض حریم خصوصی آنها میپردازند و ثانیا این کاربران تنها و تنها برای دریافت محتوای اصلی به یک وبسایت مراجعه کردهاند و ارایه دادن اجباری مطلبی ناخواسته، حق انتخاب مصرفکننده را سلب میکند.
از سوی دیگر صاحبان رسانه هم بهدرست میگویند که تولید محتوا پرهزینه است پس خوانندگان نیز تا قیمتش را نپردازند حق استفاده کردن از آن را ندارند؛ و در دنیایی که اکثر مردم هر چیزی را بهرایگان طلب میکنند پخش تبلیغات راه سومی است تا هردو سوی این ماجرا منتفع شوند.
دستهی اول همآنهایی هستند که نرمافزارهای مسدودکننده تبلیغات یا Ad Blocker را تولید کرده و در اختیار کاربران قرار میدهند تا جلوی سیل تبلیغات ناخواسته را بگیرند.
در سمت دیگر، تولیدکنندگان محتوا هستند با همراهی بزرگترین عرضهکنندهی تبلیغات در وب یعنی گوگل. در حقیقت، گوگل یک سرویس تبلیغاتی عظیم به نام DFP دارد که بهجرات اکثر رسانههای بزرگ در وب از آن بهره میگیرند. این سرویس حتی تبلیغات محلی و بومی را هم پوشش میدهد و بههمین خاطر است که مثلا وقتی به یک وبسایت جهانی انگلیسی مراجعه میکنید با بنرهای تبلیغاتی یک فروشگاه اینترنتی ایرانی مواجه میشوید.
علاوه بر DFP، شرکت گوگل بزرگترین سرویس تبادل تبلیغات یا Ad exchange (بهاختصار AdX) را هم در اختیار دارد. سرویس DFP به وبسایتها اجازه میدهد تبلیغ موردنظر خود را داشته باشند، حال آنکه AdX، خود مسوولیت این تبلیغات هدفمند را به عهده میگیرد. این مواردی که برشمردیم بیشترین درآمد تبلیغاتی در وب را شامل میشوند و گوگل بخش اصلی آن را بهدست میآورد.
در واقع منبع درآمد هیچ شرکت دیگری مانند گوگل بر پایهی تبلیغات وب و از طریق دو بال قدرتمند DFP و AdX نیست. اینترنت مدتها است حوزهی اختصاصی گوگل شده و بهنوعی بستر بومی این شرکت قلمداد میشود. کاربران در گوگل جستوجو میکنند و در همان صفحه، نتایج تبلیغات گوگل را میبینند و بعد هم که وارد لینک موردنظر خود میشوند گوگل با تعقیب آنها توسط DFP و AdX باز هم تبلیغ جلوی چشم کاربران میآورد و این اساس عایدات این شرکت است: گوگل صاحب بزرگترین تکه از درآمد جستوجو است و اگر وب قابلجستوجو نباشد این روش دیگر جواب نمیدهد؛ به همین دلیل است که گوگل با درآمدزا کردن وب، علاقهی شدیدی به ترغیب شرکتهای صاحب رسانه دارد تا خود بتواند در محتوای تولیدی آنها جستوجو کند.
اتفاقی که در چند سال اخیر در حال روی دادن است تغییر روش کاربران و جایگزین کردن رایانههای رومیزی (که گوگل در آنها با مرورگر کروم قدرت زیادی دارد) با دستگاههای قابلحمل مثل تلفن هوشمند و تبلت است. موبایلهایی که وقتی پای مرور وب بهمیان میآید دستگاههای ساخت اپل با مرورگر سافاری و بهخصوص موتور رندرینگ WebKit بیشترین مصرفکنندگان را در اختیار دارد و همهجانبه آن را مدیریت میکند.
حالا این شرکت با معرفی نسخهی جدید سیستم عامل موبایل خود، iOS 9 و با گنجاندن قابلیت انسداد محتوا، دقیقا نقطهی ضعف گوگل را هدف گرفته. iOS 9 سیستم جستوجوی تغییریافتهای دارد که میتواند بهجای وب، درون اپها را بگردد و محتوای مناسب را ارایه دهد؛ این یعنی دور نگهداشتن کاربر از وب و تیررس گوگل. اپل همزمان با فیلتر کردن تبلیغات وبسایتها و ارایهی محتوای خالص به کاربران، برای آنها راه نجات Apple News را نشان میدهد؛ جاییکه خود این شرکت امور مربوط به تبلیغات را به دست میگیرد و به تولیدکنندگان نیز سهم مناسبی از درآمد حاصله را میدهد.
در این میان، فیسبوک هم با ارایهی راهکاری مشابه اپل وارد کارزار شده. این شرکت بهجای یک سیستم عامل، بهسادگی، درون اپلیکیشن خود و با استفاده از سرویس Instant Articles، هر کس که نه وب گوگل جوابگوی کارش باشد و نه سرویس اپل نیوز را بپسندد، جذب میکند. با وجود اینکه اپلیکیشن فیسبوک تحت iOS، مستقیما رقیب سرویس جدید اپل است، اما این شرکت مادامی که رقیبی با هدف مشترک کاهش درآمد گوگل وجود دارد [فعلا] مانعش نمیشود.
تا اینجای کار ظاهرا مساله چیزی جز دعوای بزرگان درهی سیلیکون (منطقهای در ایالت کالیفرنیای آمریکا که خیلی از شرکتهای مهم فناوری در آنجا هستند) نیست؛ اما مساله به این سادگی هم نیست. همهی فضای وب را غولهای رسانهای تشکیل نمیدهند که توان تحمل این تغییرات را داشته باشند؛ تعداد بیشماری وبسایت تولیدکنندهی محتوا وجود دارد که با سرمایهی شخصی صاحبانش گردانده میشوند و بهزحمت خرج خود را درمیآورند. درحقیقت هر رسانهای که نتواند سرمایهی ایجاد یک بستر اختصاصی را برای خود فراهم کند قادر به ادامه نخواهد بود.
شاهد این ادعا هم تعداد زیاد وبسایتهایی است که در این چند وقت اخیر تعطیل شدهاند. بهجز این، مقابلهی اپل و فیسبوک با گوگل باعث ایجاد مشکل دیگری هم میشود؛ میدانیم که تحقیقات و نوآوری، مستلزم صرف هزینه و سرمایهگذاری است و وقتی پول از جایی مهاجرت کند تا حد زیادی امکان خلاقیت را هم با خود میبرد. با این وصف، موسسات تحقیقاتی کمتری حاضر به هزینه کردن برای توسعهی وب میشوند و پس از چندی این بستر از جدیدترین فناوریها بیبهره شده و بهمرور از رونق میافتد.
در نظر بگیرید وقتی حذف تبلیغات بالغ بر ۸۰ درصد از وبسایتها توسط نرمافزارهای مسدودکننده تبلیغات ممکن میشود، صاحبان آنها چهطور میتوانند به کار خود ادامه دهند؟ با از بین رفتن تعداد زیادی از وبسایتهای کوچک و متوسط، چه کسی قرار است محتوای موردعلاقهی کاربران آنها را تولید کند؟ و اینکه آیا آیندهی وب و بهتبع آن، افکار کاربرانش تحت سلطهی ابر رسانهها قرار نخواهد گرفت؟
اینها سوالاتی هستند که بهجای پاسخهای سادهانگارانهای چون: «آنها هم بالاخره خودشان را بهنحوی با وضع جدید تطبیق میدهند» باید با بحث و فکر عمیق جواب داده شوند؛ چراکه هرکس مدتی در فضای وب کار کرده باشد بهخوبی میداند که دوام آوردن زیر چنین فشارهایی ناممکن است.
جالب بود.ممنون
مطلب تا حدی بجاست ولی نه کاملا
مخاطب نیاز به محتوای بکر داره ولی این خواسته احتمالا با منابعی که سالها به اونها اعتماد کرده وعادت داره بر آورد میشه و همه مخاطبهاهم سیستم فیلترینگ تبلیغات رو فعال نمی کنن و حتی خود تبلیغات تا وقتی که آزار دهنده و اسپم نشه برای مخاطب جذابیت داره خیلی بعید به نظر میاد که این سیاست موفق بشه