جامبو نایروبی!
به محض ورود به نایروبی، دو چیز نظر آدم را جلب میکند. یکی فرودگاه ساده و خلوت آن است که ظاهرا به تازگی پس از یک آتشسوزی بزرگ نوسازی شده و دیگری آب و هوای خنکی که به هنگام خروج از سالن فرودگاه متوجه آن میشوید. برخلاف آنچه از پایتخت یک کشور استوایی انتظار داشتم، هوای نایروبی به دلیل ارتفاع ۱۸۶۰ متری از سطح دریا خیلی مطبوع و معتدل است. در گرمترین روزهای سال، هوا از ۲۵ درجهی سانتیگراد بالاتر نمیرود و در سردترین حالت از ۱۰ درجه کمتر نمیشود. قرار گرفتن در میان مردمی که دست کم به دلیل رنگ پوستشان خیلی با شما تفاوت دارند، در نوع خود جالب است. زندگی تحت استعمار امپراطوری بریتانیا تا سال ۱۹۶۳ باعث شده که زبان «سواحیلی» فقط در مکالمات روزمرهی مردم باقی بماند. به جز مکالمات روزمره، تقریبا همهچیز، از نوشتههای روی در و دیوار گرفته تا تابلوی مغازهها و بیلبورد خیابانها، به زبان انگلیسی است. دست کم به همین دلیل ممکن است خیلی احساس غربت نکنید. تقریبا همهی مردم انگلیسی بلدند، منتهی عموما با لهجهای چنان عجیب و غریب که باید برای فهمیدن حرفشان حسابی دقت کنید.
ویزا با پرداخت ۵۰ دلار در فرودگاه صادر میشود و مامور آنجا میپرسد چه کارهای و چرا اینجا آمدهای؟ ژورنالیست علمی برایش نامفهوم است ولی با مقصود عکاسی از حیات وحش کاملا آشناست. یک خودروی ون اجاره میکنیم تا برای تمام طول سفر با آن باشیم. رانندهی خوش برخورد ما اسمش مارتین است و بعدا میفهمیم که دست فرمان خیلی خوبی دارد. مارتین یک «تویوتا هایس» دو دیفرانسیل دارد که مناسب تورهای سافاری و حرکت در جادههای خاکی ناهموار پارکهای ملی طراحی شده است. تا به حال ون 4WD ندیده بودم؛ خودروی ونی که فرمان آن به سبک انگلیسی در سمت راست قرار دارد. در زبان سواحیلی «جامبو» یعنی سلام. مارتین یک جامبوی بلند به ما میگوید، انگلیسی خوش و بش میکند و ماشینش را راه میاندازد.
نایروبی ترافیکی بس پیچیده و بدتر از تهران دارد. ترافیکی بیمعنی که به دلیل نبود جادههای عریض و بزرگراه بوجود آمده است. آخر چرا مسیر فرودگاه تا شهر نباید اتوبان باشد؟ دو ساعت پرواز تا ابوظبی، چند ساعت معطلی در ترانسفر فرودگاهی و پنج ساعت پرواز تا نایروبی حسابی ما را خسته کرده و حالا از فرودگاه تا هتل باید دو ساعت در ترافیک معطل میشدیم. ترافیکی که فرصتی است برای تماشای بهتر شهر و مردمش. مارتین میگوید که در ترافیک پنجره را بالا بدهم چرا که ممکن است کسی آیپد یا دوربین را از دستم بزند و فرار کند. در ترافیک دست فروش زیاد است؛ دست فروشهای مرد و زن و بچه که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد میفروشند. ماشینها یک متر-یک متر جلو میروند. در کل به ماشین ژاپنی علاقهی زیادی دارند و در خیابان تویوتا و نیسان سوزوکی زیاد میبینید. با این حال خیلی از مدلهایشان برایم نا آشناست. مثل «نیسان سانی» یا «تویوتا ساکسید». از روی همین ماشینها میشود نوعی اختلاف طبقاتی شدید را دید. از بنتلی، آئودی، بنز کلاس اس و رنج روور تا ونهای کوچک هندی «تاتا موتورز» و تعداد زیادی تویوتا، نیسان و سوزوکی قدیمی در خیابان دیده میشود. پشت ماشینها میتوان نوشتههایی را عموما در ستایش مسیح و خداوند دید. بیشتر مردم کنیا مسیحی و قسمت قابل توجهی از آن هم مسلمان هستند. در گوشهی سمت چپ جلوی کاپوت خیلی از خودروها یک آینه نصب شده که دقیقا نمیدانم به چه کار میآید. شاید نقطهی کور سمت چپ ماشین را پوشش میدهد.
در آسمان شهر، به جای کلاغ نوعی کرکس دیده میشود. کرکسهای بزرگی که روی ساختمانها و تیرهای چراغ برق نشستهاند و ظاهرا کاری به کار ملت ندارند. مثل این که حیات وحش کنیا میخواهد از همان پایتخت به ما خوشامد بگوید. به جز کرکس، خیابانها پر است از بیلبوردهای تبلیغاتی برندهای معروف و پمپ بنزینهایی با مالکیت کمپانی «شل». در کل به نظر میرسد درب کشور روی شرکتها و سرمایهگذارهای خارجی کاملا باز است. با این حال کنیا راه زیادی تا تبدیل شدن به یک کشور خوب دارد. جایی روی دیواری بزرگ جملاتی را با مضمون تشویق خرید کالاهای ساخت کنیا نوشتهاند. جایی دیگر نوشته که همه با هم کنیا را میسازیم. مارتین به من میگوید که شما ایرانیها پولدار هستید چون نفت دارید. راست میگوید نفت داشتن خیلی خوب است، با فروش چند ماهش میتوانید کلی جاده و اتوبان بسازید. در ماشین ترانهای به نام Mix Me Down از خوانندهای که نمیشناسمش به نام «تونی تاف» پخش میشود. این باعث میشود در آینده هروقت این ترانه را میشنوم یاد سفر کنیا بیفتم.
Bidwood Suits هتل خیلی شیکی است و یک درب آهنی بزرگ دارد که چند نیروی امنیتی آن را میپایند. کلا حضور نیروهای امنیتی در مکانهای عمومی کاملا محسوس است. وارد فروشگاه هم که میخواهید بشوید گیت امنیتی گذاشتهاند و مامورهایی که شما را به دقت میگردند. این جا هر ۱۰۰ شیلینگ کنیا معادل یک دلار است. ظاهرا تا همین چند سال پیش یک دلار معادل ۸۰ شیلینگ بوده و به یکباره ارزش پولشان افت کرده است. با ۳۰۰ دلار به من ۳۰ هزار شیلینگ میدهند. بهتر است پول خودشان را داشته باشید تا همهچیز در بازار غیر شفاف آنها برایتان ارزانتر در بیاید، در غیر این صورت بفهمند دلار دارید ممکن است سوغاتیها را به قیمتی کاملا بیشتر بخرید.
در کنیا دو اپراتور بزرگ تلفن همراه وجود دارد. یکی Airtel و دیگری Safaricom است. دومی اینترنت خیلی خوبی دارد. دوستانی که Safaricom خریده بودند در بر و بیابانهای کنیا هم اینترنت داشتند و آنجا فهمیدم که با خرید Airtel حسابی ضرر کردم. در کل پوشش اینترنت موبایل کنیا عالی و جادههایش به غایت افتضاح است. بیشتر جاها اینترنت پرسرعت 4G وجود دارد و در بدترین حالت، وسط بیابان آب باریکهی اینترنت Edge در گوشی جاری میشود. ولی جادههایشان خیلی بد است و دست کم جاهایی که ما رفتیم گویی با مفهوم اتوبان و آزادراه آشنا نبودند. عموم جادههایشان از آنهایی است که ماشینها رو در روی هم میآیند و امکان تصادف شاخ به شاخ وجود دارد. اوج سرعت در آنها ۷۰-۸۰ کیلومتر است و با رانندگی در آنها تازه قدر جادههای ایران را میدانید.
نایروبی شهری است که فردا باید آن را به مقصد پارک ملی آمبوسلی ترک کنیم. پارک ملی بزرگی به مساحت ۳۹۲ کیلومتر مربع در مرز کنیا-تانزانیا و پای قلهی کلیمانجارو که زیباترین آسمان شب و عجیبترین مناظر حیات وحش را در آن دیدم. در قسمت بعدی از پارک ملی آمبوسلی مینویسم.
مطلب خیلی عالی و جذاب بود انگار که خودمون هم اونجا حضور داریم. ممنونم:)
ممنون آقای مومن زاده برای نگارش سفرنامه. باید خیلی جذاب باشه. منتظر قسمت های بعد هستیم.
ببخشید کامنت من مرتبط نیست ولی امکان داره در خصوصSpace Roar که ناسا سال ۲۰۰۶ کشف کرد یک مطلب بنویسید. خیلی ممنون میشم
مرسی واقعا.لطفا از این دست مطالب ،حتی اگر مربوط به گذشته باشه،بیشتر بنویسید.راستی مطلب مشابهی در مورد سفر به کره جنوبی قبلا داشتید که قرار بود ادامه دار باشه که نشد.چرا واقعا!!؟ لطفا ادامه اون سفرنامه رو هم قرار بدید.با تشکر