بهترین عیدی ممکن!
در دوران کودکی، همیشه دو چیز را بیشتر از همه هدیه میگرفتم: یکی کتاب و دیگری شکلات!
اگر از پدرم بپرسید به شما خواهد گفت شکلات هم به این دلیل برایش میخریدیم تا گلوکز به مغزش برسد و بتواند بهتر کتابهایش را بخواند! این بود که از کودکی با انبوهی از کتابها (و البته شکلاتها) بزرگ شدم. کتابهای زیادی داشتم و بسیاریشان را چند بار خوانده بودم. بعضی وقتها هم که از کتابهای خودم خسته میشدم سری به کتابخانهی مادربزرگ میزدم. بسیاری از کتابهای آنجا برایم گنگ بود اما باز هم بعضی کتابها وجود داشتند که از ورق زدنشان و از دیدن چندین و چندبارهی عکسهایشان سیر نمیشدم. مثل اطلس جغرافیایی جهان یا تاراس بولبای مصور (که بهسختی میتوانستم اسمش را تلفظ کنم.) اما در بین کتابهای کتابخانهی مادربزرگم، چند جلد کتاب بود که در رف بالایی قرار داشت و همیشه اگر میتوانستم دستم را به آنها برسانم، جزو اولین انتخابهای من بودند. یک کتاب چند جلدی مصور که نمیدانستم اسمش چه بود اما هر چه بود، مرا تا ساعتها سرگرم میکرد. حتی چند باری هم از مادربزرگ در مورد این کتاب پرسیده بودم و او جواب داده بود که «بعدها خودت میخونیش» داستان آنجایی عجیبتر شد که یکی از روزهای دهسالگی، مادربزرگم مرا در حال خواندن کتاب جلد شدهای دید که انگار نباید میخواندمش. (بعدها فهمیدم آن کتاب شوهر آهو خانم بود!) از آن موقع به بعد مادربزرگ برایم قانونی گذاشت که طبق آن باید قبل از خواندن هر کتاب، به گروه سنی آن توجه کنم. بعد از این بود که مسئلهی «گروه سنی» برایم مهم شد؛ مثلا اگر کلاس سوم ابتدایی بودم و کسی برایم کتابی با گروه سنی «د» (مخصوص دورهی راهنمایی تحصیلی) بهعنوان هدیه میخرید، بسیار ناراحت میشدم و حتی اگر شرایط را مساعد میدیدم از طرف مقابل میخواستم آن را عوض کند و کتابی مناسب گروه سنیام بگیرد. خلاصه روزهای کودکی من با کتابهای مختلف (و البته درجهبندیشده!) گذشت.
هنوز فکر میکنم بهترین عیدی، میتواند کتاب باشد. کتابهایی که با توجه به شخصیت و علاقهی طرف مقابل، خریداری شدهاند. با یک جمله بر صفحهی اول: سال نو مبارک!
یک روز در اوایل دورهی دبیرستان، وقتیکه مدتها بود که دیگر کتابها را از روی گروه سنیشان انتخاب نمیکردم، یک عیدی هیجانانگیز گرفتم. باز هم دست مادربزرگ در کار بود. عیدی آن سال من سه جلد کتاب مصور بود: کمدی الهی اثر دانته آلیگری. دقیقا همان کتابهایی که از کودکی دیگر ندیده بودمشان. حتی میشد روی برخی از صفحات آنها چند لکه شکلات پیدا کرد که نشان میداد بعضی روزها با شکلاتهایم سراغشان رفتهام! قبل و بعد از آن روز عیدی زیاد گرفته بودم اما آن کتاب تبدیل شد به بهترین عیدی زندگی من.
اینها را نگفتم تا صرفا خاطرهبازی کنم یا بخواهم افاضهی فضلی کرده باشم که اتفاقا در حال حاضر، کتابخوان بودن، بیشتر تبدیل به یک فانتزی شده است. از طرفی بیشتر کتابهایی که این روزها هدیه داده میشوند، بر اساس مد روز انتخاب میشوند؛ مثلا یک روز «کافه پیانو» مد میشود، یک روز «بیشعوری» و روز دیگر کتاب «من گوسالهام!» اما من معتقدم، کتاب حتی اگر طبق مد روز هم انتخاب شده باشد باز هم میتواند بهترین هدیه ممکن باشد. من هنوز بسیاری از کتابهایی را هدیه گرفتهام را مرور میکنم. هنوز هم تمام آن جملات کوتاه یا بلند نوشته شده روی جلد کتابهایی که دوستانم به من هدیه دادهاند را به یاد دارم و هنوز هم فکر میکنم بهترین عیدی، نهفقط برای بچهها بلکه برای بیشتر افراد میتواند کتاب باشد. کتابهایی که با توجه به شخصیت و علاقهی طرف مقابل، خریداری شدهاند. کتابهایی که وقتی آنها را میخری، تقریبا مطمئنی طرف مقابلت به ورق زدنشان اکتفا نمیکند و آنها را تا پایان میخواند. کتابهایی با یک جمله بهعنوان تقدیمنامچه بر روی صفحهی اول، کنار امضایی که زیر آن نوشته شده باشد: سال نو مبارک!
خوبی رضا اینه که به قول خودش افاضهی فضل نمیکنه و واقعا کتاب خون بودن توی خونشه.
در مورد شوهر آهو خانم هم مسلما حق با مادربرزگ بوده. من خودم هم تجربهی مشابهی با کتاب سووشون داشتم!
رضا ولی تنها شباهتی که با بچهگیهات داری، همون عینک روی صورتته! خیلی تغییر کردی!
شما لطف داری محمد جان.
آره. در مقایسه با این عکس تزیینی!، خیلی تغییر کردم. 🙂
پس کاشکی تو کپشن عکس مینوشتی عکس تزیینی است!
خیلی باحالی آقا، خیلی
متاسفانه در کشور ما اگر به غیر از پول به کسی عیدی بدی به طرف بر می خوره. تازه پول هم اگه از ۲۰ هزار یا ۳۰ هزار تومان کم باشه, چپ چپ نگاهت می کنن.
به نظر من عیدی باید بین اعضای خانواده ی هسته ای (یعنی پدر, مادر, خواهر و برادر) وجود داشته باشه. دلیلی نداره که من به پسر دایی خودم که سال به سال هم نمی بینم, عیدی بدم.
شاید یه نفر بخواد پولش رو پس انداز کنه. پس دلیلی نمیشه که حتما عیدی بده. ولی اگه نده و طرف مقابل به بچه اش عیدی بده, اون هم تو رودربایستی می افته و مجبور میشه حتما بده.
به نظر من این رسم عیدی دادن و گرفتن به یه جور چشم وهم چشمی بین ما ایرانی ها تبدیل شده که خوبی و مهربانی رو با پول میسنجیم.
یعنی هرکس بیش تر عیدی بده,مهربون تر دیده میشه. اصلنم مهم نیست که طرف رو چند بار تو سال دیدی ولی همون که عیدی بیشتری میده, اون رو مهربون تر می کنه.
رسم عیدی دادن مثل رسم کریستمس باید بین اعضای داخلی خانواده وجود داشته باشه و مردم باید یاد بگیرن که عیدی فقط پول نیست.
آفرین.. من موافقم.