۵ فیلمی که با شخصیتهای منفیشان احساس همدلی میکنیم
بسیاری اوقات در فیلمهای سینمایی قهرمانان جذاب از تقابل با شخصیتهای منفی جذاب ایجاد میشود. حتی بهترین قهرمانها هم بدون یک دشمن تاثیرگذار شخصیتهایی کسالتبار به نظر میرسند؛ شاید به این دلیل که یک قهرمان را باید از چیزی/کسی شناخت که او در برابرش ایستاده است و با آن مبارزه میکند.
شخصیتهای منفی با ارایه ارزشهایی در تقابل با ارزشهای قهرمان، باعث میشوند ارزشهای قهرمان برجسته شود. همین موضوع باعث شده که بسیاری از مواقع فیلمنامهنویسها هنگام خلق شخصیت منفی بیشترین توجه و دقت را به کار ببندند و گاهی اوقات حتی تلاش برای خلق یک شخصیت منفی تاثیرگذار از شخصیت قهرمان هم فراتر میرود.
در پرداخت شخصیتهای منفی ایجاد ظرافت در پردازش و ابعاد گوناگون شخصیتی از این جهت ضروری است که بدون آنها شخصیت منفی صرفا یک مانع بیدردسر سر راه قهرمان خواهد بود. در بسیاری از فیلمهای باکیفیت شاهد شخصیتهای منفی هستیم که جنبههای کاریزماتیک دارند، با مخاطب ارتباط برقرار میکنند و بسیار همدلی برانگیزند. در ادامه ۵ فیلمی را بررسی میکنیم که در آنها یک شخصیت شرور وجود دارد که دست به اعمال تبهکارانه میزند اما فیلم چنان ساخته شده که در نهایت تماشاچی با شخصیت منفی داستان کم و بیش احساس نزدیکی میکند. این احساس نزدیکی گاهی در حد تاسفخوردن و سطحی از همدلی است و گاهی به حدی میرسد که مخاطب ترجیح میدهد شخصیت منفی برنده جدال فیلم باشد.
۵- Skyfall/سقوط
فیلم سینمایی «اسکایفال» (Skyfall) بیست و سومین فیلم از سری فیلمهای مجموعه جیمزباند و سومین اثر در این مجموعه است که با بازی دنیل کریگ همراه بود. اسکایفال که توسط سم مندس کارگردانی شد هم در گیشه موفق بود و هم از نظر جنبههای هنری نسبتا موفقیتآمیز ظاهر شد. مندس از خطرکردن نترسید و فیلمی در این مجموعه ساخت که بر کلیشههای همیشگی استوار نبود و ویژگیهای خلاقانه داشت.
در اسکایفال پس از بازگشت جیمز باند که تصور میشد مرده است و حضور خانم ام در مرکز داستان با شخصیت شروری تحت عنوان «رائول سیلوا» با بازی خاویر باردم روبرو میشویم. گرچه سیلوا به دنبال انتقام گرفتن است و یک تروریست دیوانه معرفی میشود اما به محض آنکه داستان زندگیاش را میفهمیم درمییابیم که او نیز بیشتر یک قربانی است؛ قربانی خیانت خانم ام و سازمان. گرچه وسواس ذهنی سیلوا نسبت به ام ترسناک است اما به خوبی نشان میدهد که چه میزان از عملکرد او تحت تاثیر بحرانهای روانی است و به همین دلیل هم مخاطب نمیتواند آنچنان سیلوا را بخاطرعملکردش سرزنش کند.
۴- Heat/مخمصه
«مخمصه» (Heat) یکی از آثار بهیادماندنی سینمای جنایی است. فیلم در ابتدا به دلیل حضور دو بازیگر بزرگ سینمای آمریکا یعنی رابرت دنیرو و آل پاچینو سر زبانها افتاده بود؛ دو بازیگری که از دهه هفتاد تا سال عرضه فیلم (۱۹۹۵) شهرتی جهانی پیدا کرده بودند. با این وجود گذر زمان باعث شد خود فیلم علاوه بر تیم بازیگری به دلیل جنبههای مختلف سینماییاش مورد تمجید منتقدان قرار گیرد. مخمصه از زوایای مختلفی مورد تحلیل قرار گرفته و در عین حال چنان فیلمی شاخص الهامبخش بسیاری آثار جنایی دیگر بوده است.
داستان فیلم که جدالی میان یک خلافکار و پلیس را روایت میکند در نگاه اول کلیشهای به نظر میرسد اما ارزشهای فیلم زمانی خود را برجسته میکنند که شخصیتپردازی شفافتر میشود. شخصیت پلیس با بازی آل پاچینو فردی است از نظر روانی آشفته و اتفاقا برخی از رفتارهایش ما را به یاد خلافکاران میاندازد در حالی که نیل مککالی خلافکار واقعی فیلم با بازی دنیرو مردی است هوشمند با رفتار کاملا کنترلشده. شاید به همین خاطر است که حتی شرور نامیدن مککالی هم کار چندان سادهای نیست. گرچه او در سمت غلط ماجرا و روبروی قانون ایستاده اما مردی دوستداشتنی و قابلاحترام است. مککالی اصول اخلاقی خاص خود را دارد، در طول فیلم عاشق میشود و قصد دارد بابت این عشق زندگی خلافکارانه گذشته را ترک کند. گرچه مککالی نهایتا قادر به جداشدن از سرنوشت محتوم خود نیست اما همین موضوع او را سمپاتیبرانگیزتر هم میکند. مخمصه از آن دست فیلمهایی است که بسیاری از مخاطبان هنگام دیدنش دوست دارند خلافکار ِ فیلم از دست پلیس فرار کند.
۳- The Silence of the Lambs/سکوت برهها
دکتر هانیبال لکتر یکی از شخصیتهای اصلی فیلم سینمایی «سکوت برهها» (The Silence of the Lambs) یک غول ترسناک و در عین حال یک مرد سمپاتیبرانگیز است.
لکتر یک قاتل خطرناک است که قربانیانش را میخورد. او در طول فیلم چند پلیس را هم به قتل میرساند اما به نوعی با شخصیت اصلی زن فیلم برای دستگیری یک قاتل روانی دیگر همکاری میکند. شاید فاکتور اصلی شخصیت لکتر که او را جذاب کرده هوشمندی و صداقتش باشد. این در حالی است که بوفالو بیل قاتل دیگر فیلم یک مرد کاملا دیوانه تصویر شده که مخاطب به جز نفرت احساسی دربارهاش ندارد.
ایفای نقش دکتر هانیبال لکتر برای آنتونی هاپکینز جایزه اسکار و شهرتی گسترده را به ارمغان آورد؛ نقشی نه چندان بلند اما به شدت تاثیرگذار که تقریبا تمام فیلم را تحت تاثیر قرار داده است. این تاثیرگذاری به حدی است که سکوت برهها اساسا مخاطب را به یاد هانیبال لکتر میاندازد.
۲- Inglourious Basterds/ حرامزادههای بیآبرو
هانس لاندا یکی از بهترین شخصیتهایی است که توسط کوئنتین تارانتینو خلق شده. در واقع باید گفت فیلم «حرامزادههای لعنتی» (Inglourious Basterds) حول محور لاندا ساخته شده است اگرچه قهرمانهای فیلم آلدو راین و اعضای گروهش هستند. تارانتینو خود در تایید این نکته در یک مصاحبه میگوید فیلم حرامزادههای لعنتی را نمیساخت اگر بازیگر مناسب نقش هانس لاندا را پیدا نمیکرد.
خوشبختانه تارانتینو کریستف والتس را برای ایفای این نقش پیدا کرد. بازیگری که هم بابت حضور در این فیلم و هم بخاطر نقشش در فیلم «جنگوی زنجیرگسسته» (Django Unchained) دو جایزه اسکار را به دست آورد.
هانس لاندا در فیلم تارانتینو موجودی منفور است. یک نازی که بیشتر یک حرفهای اجیرشده است تا یک فرد معتقد به آرمانهای هیتلر. او به سرعت به جبهه خود خیانت میکند، درست به محض اینکه در مییابد خیانت برای او منافع شخصی دربر دارد. گرچه اعمال و شیوههای لاندا به راستی نفرتانگیز است اما چیزی درون شخصیت او کاراکترش را سمپاتیبرانگیز میکند و مخاطب میتواند در مواقعی با او همراه شود. شاید این فاکتور شخصیتی را بتوان فرهنگ او و استعدادش در سخنوری دانست. برای مثال صحنه آغاز فیلم را در نظر بگیرید یا قرار نهار با شوشانا تا ببینید این شخصیت چطور در نهایت از خود تصویری دو بعدی ایجاد میکند که نمیتوان به راحتی تکلیفش را مشخص کرد و یکسره از او متنفر بود.
باید گفت هانس لاندا یک هیولای دوستداشتنی است که به تدریج بخاطر کاریزمای ویژهاش به مخاطب نزدیکتر میشود.
۱- Psycho/ روانی
چه کسی را باید شخصیت شرور فیلم سینمایی «روانی» (Psycho) یکی از شاهکارهای آلفرد هیچکاک به حساب آورد؟ فردی که در متل دست به قتل میزند؟ در این صورت باید شخصیت نورمن بیتس را بیشتر مورد تحلیل قرار دهیم.
هنگامی که برای اولینبار نورمن را ملاقات میکنیم با مرد جوانی خجالتی طرفیم که گاهی به شکل غیرارادی رفتاری ترسناک را بروز میدهد. با این وجود او شخصیتی مشکلدار و البته بیآزار به نظر میآید. اما شخصیتی که دست به قتل میزند کاملا بخش دیگری از نورمن است، بخش تاریک شخصیت او یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم مادر او است که همچون یک شخصیت جداگانه درون روان او حضور دارد.
ما به عنوان مخاطبان اثر هیچکاک مختاریم که تا چه حد دو شخصیت درونی بیتس را از هم جدا فرض کنیم و در نتیجه چقدر از سرزنش را متوجه شخصیتی کنیم که با بازی آنتونی پرکینز در تاریخ سینما جاودانه شده است. با این وجود نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که در تحلیل نهایی بیتس موجودی آزاردیده و نهچندان گناهکار است که حتی در ترسناکترین لحظههای فیلم هم نمیتوانیم برای سرنوشتش متاسف نباشیم. ماجرا زمانی شدت میگیرد و بیشترین همدلی مخاطب نسبت به نورمن بیتس جلب میشود که روانشناس گره از شخصیت او باز میکند و داستان بحران روانی او را میشکافد.
با جوکر هم دردی نمی کنیم که . منتها به عنوان یه شخصیت منفی که با یک بازی خوب تو فیلم همراه شد و بر خلاف اکثر شخصیت های منفی که به دنبال چیز های معمول مثل پول و رفاه و … هستن . برای جوکر اینا بی معنی بود و همین متفاوت بودن سبک زندگی جوکر باعث دوست داشتنی شدن شخصیتش شد
البته اگه جوکر۲۰۱۹ رو ببینید همدردی هم میکنید
جوکر از فیلم دارک نایت… تانوس از فیلم انتقامجویان: نبرد ابدیت
به نظرم جای جوکر بتمن اینجا خیلی خالی بود !!!