۱۵ سریال پلیسی که باید ببینید
از زمانی که انسانها شروع به تعریف قصه و داستان برای همدیگر و نسلهای مختلف کردند، حکایتهایی دربارهی جنایت، تجاوز و دستدرازیهای بشر هم نقل میشد. حکایتهایی که قدمتشان تا خود انجیل هم میرسید. بهترین سریالهای پلیسی به همین حکایتها میپردازند.
قانون، باور ما را از یک جامعه شکل میدهد. و وقتی آدمهایی را میبینیم که قوانین را زیر پا میگذراند، باورهایمان از یک جامعه دچار تغییر و تحولی عمیق میشود. تماشای چنین آدمهایی در دنیای نمایش و روی صفحهی تلویزیون یا پردهی سینما جذابیتی دارد که نمیتوان از آن گذشت. اما فراتر از به تصویر کشیده شدن قانونشکنان، ما از دیدن آدمهایی که در مقابل آنها میایستند تا از حق و عدالت دفاع کنند هم لذت میبریم. کاراکترهایی که گاهی بازپرسها و کارآگاهانی هستند که پیگیر پروندهای جنایی شدهاند، یا قضات و دادستانها و وکلایی که به دنبال مجازات مناسب برای مجرمیناند، و یا خانواده و دوستان قربانیان که در پی حادثهای دلخراش، به خونخواهی عزیزانشان به پا میخیزند. تمام اینها بنمایهی آثار محبوب جنایی در رسانههای مختلف است.
سریالهای دو دههی اخیر، این تقابل را بیشتر و عمیقتر از باقی مدیومها نشان دادند و طیف مخاطبان گستردهای را جذب خودشان کردند. موقعیتهای دراماتیک تکاندهندهای را پیش چشم تماشاگرانشان آوردند که مخاطب هربار از خودش بپرسد اگر جای شخصیتهای داستان بود، چه واکنشی نشان میداد. موقعیتهایی که عواقبی تلخ و گزنده داشتند. وقتی یکی از شخصیتها و یا نزدیکان و اطرافیانش جرمی مرتکب شود، بحرانهایی جدی برای همه به وجود میآید و بحران هم یعنی خوراک داستانی.
در زیر فهرستی از همین قصهها آمده. تعدادی از سریالهای دو دههی اخیر که داستان قانونشکنان افسانهای و کارآگاههایی پیچیده و جذاب را روایت میکنند و نشان میدهند که بشر توانایی گذشتن از چه مرزهای وحشتناکی را از خشونت و جنایت دارد.
۱. نارکوها
عنوان اصلی: Narcos
شبکه: Netflix
سال پخش: ۲۰۱۷ – ۲۰۱۵
پابلو اسکوبار را که حتما میشناسید؟ ارباب کوکایین در کلمبیا و کسی که ثروتمندترین قاچاقچی مواد مخدر در تاریخ بشر بود (با ثروتی معادل ۳۰ میلیارد دلار).
اسکوبار در سینما و تلویزیون چندین بار به تصویر در آمده. ولی شاید محبوبیت هیچکدام به اندازهی اسکوبارِ سریالی که نتفلیکس ساخت نباشد. واگنر مورا، بازیگر برزیلی که با فیلمهایی مثل یگان ویژه (Elite Squad) شناخته میشد، یک پابلو اسکوبار چندلایه خلق کرده که هیچ وقت نمیفهمید چه حسی به او داشته باشید. با یک اشاره دستور کشتار نیمی از پلیسهای کلمبیا را میدهد و در خیابانهای بوگوتا حمام خون راه میاندازد، ولی وقتی با چشمهایی که انگار غمی عجیب و غریب در آنها پنهان شده به خانوادهاش نگاه میکند، تناقضی غریب گریبانگیرتان میشود. نمیدانید طرفدار کدام سمت باشید، پابلو اسکوبار و کارتل مخوف و هیولایی مدیین، یا مأمور مورفی و پنیا که از اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا اعزام شدهاند تا مسیر انتقال کوکائین به ایالات متحده را ببندند. هر فصل با آرامش نسبی شروع و کم کم با ریتمی دیوانهوار سمت قسمتهای پایانی میرود. علاوه بر این، در مقاطعی مختلف تصاویری آرشیوی و مستند از ماجراهای سریال نمایش داده میشود که تاثیرگذاری آن را دوچندان کرده.
۲. موجه
عنوان اصلی: Justified
شبکه: FX
سال پخش: ۲۰۱۵ – ۲۰۱۰
سریال براساس کتابهایی به قلم المور لئونارد ساخته شده و داستان مارشال ایالتی رایلان گیونز را دنبال میکند که به خاطر رفتارهای غیرمعمولش در اجرای عدالت، از میامی فلوریدا به لگزینگتون کنتاکی منتقل میشود. یعنی زادگاهش و شهری که در آن بزرگ شده. حالا گیونز علاوه بر اینکه باید با خلافکارهایی مبارزه کند که زمانی همبازیهای کودکیاش بودهاند، درگیر مسائل حلنشدهای از گذشتهاش هم میشود و مجبور است با پدرش و همسر سابقش کنار بیاید.
رایلان گیونز یکی از بهترین قهرمانهایی است که در سریالهای جنایی دیدهاید. تیموتی اولیفانت کاراکتری به نمایش گذاشته که در طول فصلهای مختلف سریال، لایههای پیچیدهای از خودش نمایان میکند و این سریال جنایی خانوادگی را به اثری تبدیل میکند که تا مدتها بعد از تماشا هم در ذهنتان میماند. در کنار او انبوهی از شخصیتهای جذاب و منحصر به فرد (در صدر آنها بوید کرادر با بازی والتون گاگینز) میبینیم که نمیگذراند سریال لحظهای از پا بیفتد. اما نکتهی جذابتر این سریال، پایانبندی به شدت خوبش است که به گواه مخاطبان و منتقدها،جزو برترین اختتامیههای تلویزیون است.
۳. پُل
عنوان اصلی: The Bridge
شبکه: SVT1
سال پخش: ۲۰۱۸ – ۲۰۱۱
جسد زنی جوان روی پُلی پیدا شده که سوئد و دانمارک را به هم وصل میکند. اما مشکل اصلی اینجاست که جسد به دو نیم تقسیم شده، و هر نیمهاش در یک کشور است. این بهانهای میشود که پروندهی قتل را هر دو کشور بر عهده بگیرند و هرکدام بازپرس خودش را مأمور رسیدگی کند. احتمالاً همین خلاصه که چند دقیقهی ابتدایی فصل اول است، خیلیها را جلب کرده. اما جذابیتهای پل به همینجا ختم نمیشود. در رأس سریال، ساگا نورن با بازی سوفیا هلین قرار دارد که داستان را از یک ماجرای پلیسی جنایی صرف فراتر برده. ساگا نورن مأموری سوئدی است با شخصیتی منحصر به فرد و دوست داشتنی. تمرکزی مثالزدنی و جدیتی عجیب در کارش دارد، اما بزرگترین مانعش معاشرت با آدمهاست. همهی فکر و ذکرش کار پلیسی و پیگیری پروندهها و دستگیری قاتلین است و به ندرت کار دیگری میکند. چیزی که در ابتدا و لایهی اولیهی سریال برای پیشبرد داستان و حل شدن پرونده است. اما وقتی به لایههای بعدی میرسیم، مشخص میشود این افراط ساگا در کار و غرق کردن خودش در پروندهها، از همان عدم توانایی او در معاشرت و نداشتن یک زندگی عادی نشئت میگیرد. اینجاست که میفهمیم برای فرار از تنهایی و فکرهای آزاردهندهای که از گذشته و رابطهی تلخی که با مادرش داشته، در انبوهی از پروندههای جنایی فرو میرود.
۴. شکارچی ذهن
عنوان اصلی: Mindhunter
شبکه: Netflix
سال پخش: ۲۰۱۷
سریالی جنایی دربارهی قاتلین زنجیرهای که تهیهکنندهاش دیوید فینچر است و نتفلیکس تولید و پخشش کرده. دلیل بیشتری برای دیدنش لازم دارید؟
سریال داستان دو مأمور اف بی آی یعنی هولدن فورد و بیل ترنچ را دنبال میکند که میخواهند از ساز و کار فکری تعدادی از خطرناکترین مجرمین تاریخ آمریکا سر در بیاورند. با آنها مصاحبه میکنند تا از دلیل ارتکاب چنین جنایتهایی پرده بردارند، بفهمند در ذهن عجیب و ترسناک این آدمها چه میگذرد که دست به چنین جنایتهای هولناکی میزنند. دیوید فینچر که همیشه علاقهای ویژه به داستانهای جنایی و زوایای تاریک بشر داشته، اینجا علاوه بر تهیهکنندگی، چندین قسمت را خودش کارگردانی کرده که کیفیتی سینمایی به این سریال بخشیده.
داستان سریال برگرفته از اتفاقهای واقعی است، پس خودتان را آماده کنید تا با تعدادی از قاتلین زنجیرهای معروف آمریکا ملاقات کنید و وارد راهروهای تاریک و پر از خون و وحشت ذهنشان شوید.
۵. نشان
عنوان اصلی: The Shield
شبکه: FX
سال پخش: ۲۰۰۸ – ۲۰۰۲
نشان از اولین سریالهای جنایی است که در آغاز دوران طلایی تلویزیون مطرح شد. این سریال یکی از دلایلی است که شبکهی FX به جایگاه امروزیاش رسیده – در همین فهرست سه سریال از FX است، خودتان حسابش را بکنید- و مدیران شبکه هیچوقت از گفتنش ابایی ندارند. درام جنایی و پلیسی ساخته و پرداختهی شان رایان که در طول هفت فصل طرفدارانی پر و پا قرص برای خودش رقم زد، باعث و بانی شهرت بازیگرانش هم شد. مایکل چیکلیس، والتون گاگینز و بنیتو مارتینز همگی بعد از این سریال به محبوبیت رسیدند و سیل پیشنهادات نثارشان شد.
در نشان میبینیم چه اتفاقی میافتد وقتی ناظمان امنیت و قانون، کسانی که قرار است از ما مقابل جرم و جنایت محافظت کنند، خودشان آلوده به فساد باشند و خلافهایشان را توجیه کنند. مأموران پلیسی که در این سریال میبینیم به جملهی «هدف وسیله را توجیه میکند» معنایی کاملاً جدید میبخشند.
۶. خانوادهی سوپرانو
عنوان اصلی: The Sopranos
شبکه: HBO
سال پخش: ۲۰۰۷ -۱۹۹۹
اغلب از خانوادهی سوپرانو به عنوان سریالی یاد میشود که سطح سریالهای تلویزیونی را برای همیشه جا به جا کرد. دیوید چیس، طراح و سازندهی این سریال، با نگاهی کاملاً تازه سراغ خانوادههای مافیایی و روابطشان رفت و با همین ترفند، به ژانری که در آن زمان رنگ و بوی کهنگی گرفته بود، حیاتی تازه بخشید.
بازی جیمز گاندولفینی فقید در نقش تونی سوپرانو، ستون این سریال است. یک رئیس مافیایی به شدت باورپذیر که وقتی زندگی و رابطهاش با همسر و فرزندانش را میبینیم، و یا حتی غذا خوردنش را، حس میکنیم یکی از همسایهها و یا آشنایان خودمان است. این واقعگرایی بینظیر در تمام لحظات سریال جریان دارد، و وقتی مدتی به تماشای آن بنشینید، چیزی نمیگذرد که تونی سوپرانو و بقیهی کاراکترهای سریال به بخشی از خاطرات شما تبدیل میشوند. برای همیشه.
۷. آن روز
عنوان اصلی: De Dag
شبکه: FBO
سال پخش: ۲۰۱۸
یک سریال بلژیکی جذاب و نفسگیر که آن طور که لایقش است بین مردم دیده نشد. داستان دربارهی یک گروگانگیری در بانک است و شخصیتهایی که خواسته و ناخواسته درگیرش میشوند. نکتهی جالب سریال مدل روایتش است. ما در هر قسمت، از دید یکی از طرفین ماجرا (مأمورین پلیس و گروگانگیرها) وقایع را میبینیم و هربار انتظارات و پیشبینیهایمان دچار چالش میشود. رفته رفته و با جلو رفتن هر قسمت، تکههای پازل کنار هم قرار میگیرند و تصویر کاملی از اتفاقات به ما میدهد. داستان در دوازده قسمت تمام میشود و نیازی نیست منتظر فصلهای بعدی بمانید.
۸. فارگو
عنوان اصلی: Fargo
شبکه: FX
سال پخش: ۲۰۱۴
همه میگفتند ساخت اقتباسی سریالی از فیلم دیوانهوار برادران کوئن غیر ممکن است، ولی نواه هاولی ثابت کرد همه اشتباه میکنند و علاقه و شیفتنگیاش به دنیای برادران کوئن را خرج سریالی کرد که نشان میداد سبک روایی فیلم فارگو ، توانایی تبدیل شدن به ژانری مخصوص خودش را دارد.
فصل اول سریال همه را شگفتزده کرد. ترکیب بازیگران درجهیکی داشت، از بیلی باب تورنتون که قاتلی حرفهای و بیرحم را بازی میکرد که انگار از هیچ جنایتی خم به ابرو نمیآورد گرفته تا مارتین فریمن، در نقش مردی بدبیار که ملاقاتی عجیب زندگیاش را زیر و رو میکرد. هاولی در فصل دوم حتی فراتر رفت و ستارههای بیشتری نظیر کریستن دانست را به سریال آورد که هرکدام یکی از بهترین اجراهای کارنامهشان را به نمایش گذاشتند. فصل سوم هم نشان داد فعلاً قصد عقبنشینی ندارد و همچنان مسیرش را پر قدرت ادامه میدهد.
فضای سرد و گرفته، شوخیهای منحصر به فرد و داستانی جنایی که با حکایتهایی تمثیلی عجین شده، مسلماً ترکیب جذابی برای دوستداران سریالهای جنایی است
۹. شب حادثه
عنوان اصلی: The Night Of
شبکه: HBO
سال پخش: ۲۰۱۶
قسمت اول این سریال به قدری با مهارت و ظرافت ساخته شده که صرفاً به خاطر همان هم که شده، لیاقت حضور در این فهرست را دارد. از همان دقایق ابتدایی که ناز (با بازی ریز احمد) به خانهی دختری جوان میرود، تنش و تعلیقی گریبان مخاطب را میگیرد و هر لحظه منتظریم اتفاقی ناگوار بیفتد. و در آخر هم میافتد، و ناز را به جرم قتل دختر بازداشت میکنند.
با جلوتر رفتن سریال و اضافه شدن وکیل ناز با بازی جان تورتورو، نقصهای سیستم قضایی آشکارتر میشود و همزمان با تغییر رفتار و شخصیت ناز در زندان، کم کم شک میکنیم که آیا او واقعاً بیگناه است یا نه. سؤالی که حتی بعد از قسمت پایانی سریال هم ذهنمان را قلقلک میدهد.
۱۰. اصلاح
عنوان اصلی: Rectify
شبکه: SundanceTV
سال پخش: ۲۰۱۶ – ۲۰۱۳
این سریال شاید بیشتر از باقی نمونههای فهرست، اثری ضد جنایت باشد. قصهاش را سر فرصت و حوصله تعریف میکند و تأثیرگذاریاش به همین نسبت عمیقتر و ماندگار تر است.
زندگی دنیل هولدنِ نوجوان بعد از دستگیری به جرم تجاوز و قتل یکی از هممدرسهایهایش، برای همیشه دستخوش تغییر شد. ولی ماجرا از جایی آغاز میشود که هجده سال بعد، مدرکی تازه از نمونهی DNA قاتل اتهامات او را از بین میبرد، ولی نه کامل. مدرک جدید فقط در حدی است که دنیل را آزاد کند، نه اینکه او را از تمام اتهامات مبرا کند. خاطرات مبهمی هم که دنیل از شب حادثه دارد، باعث شده معمای قتل همچنان حل نشده باقی بماند. تمرکز سریال روی تغییر و تحول شخصیت دنیل در طول مدت حبسش است و سفری درونی که او طی کرده. حالا باید با خانواده و شهری که دیگر مثل قبل نمیشناسد مواجه شود. سریال مباحثی در باب سیستم قضایی و کیفری مطرح میکند و سوالاتی جدی پیش روی مخاطب میگذارد، ولی در نهایت دربارهی دنیل هولدن است که حالا باید یاد بگیرد با واقعیت جدیدی زندگی کند.
۱۱. برادچرچ
عنوان اصلی: Broadchurch
شبکه: ITV / BBC America
سال پخش: ۲۰۱۷ – ۲۰۱۳
وقتی جسد پسربچهای از اهالی شهر ساحلی دورسِت کنار یک صخره پیدا میشود و معلوم میشود که به قتل رسیده، جامعهی کوچک و بی سر و صدای این شهر به هم میریزد. تحقیقات پلیس و توجه رسانهها، مردم شهر را که در لاک خودشان بودند تغییر میدهد و باعث میشود اسراری که مدتها در سینهشان نگه داشته بودند، برملا شود و اعتقادات همیشگیشان را زیر سوال ببرد.
ولی شوک اصلی جایی است که هویت قاتل برملا میشود ( قاتل، ارتباط نزدیکی با یکی از اهالی شناختهشده دارد). هرچه سریال بیشتر جلو میرود، شکلگیری روابطی پیچیده و فروپاشیشان را میبینیم و همین داستانش را تکاندهنده کرده. دیوید تنانت و اولیویا کولمن در نقش بازپرسهای ویژهی قتل، اجرای بینظیری به نمایش گذاشتهاند و برادچرچ به لطف حضور آنها، تبدیل به یکی از بهترین سریالهای بریتانیا شده که از فرمول تویین پیکس پیروی میکند. چرا که مثل سریال دیوید لینچ، اینجا هم جنایتی در شهری حاشیهای رخ داده و به بهانهی آن، اسرار تاریک اهالی هم برملا میشود.
۱۲. زن محترم
عنوان اصلی: The Honorable Woman
شبکه: BBC / SundanceTV
سال پخش: ۲۰۱۴
قصهای تلخ و گزنده دربارهی روابط پیچیدهی سیاسی. این سریال مسائلی مثل عملیات جاسوسی و دامن زدن به بیاعتمادی بین کشورها را به قدری عمیق و درست مطرح میکند که در کمتر اثر مشابهی دیدهایم. بازی مگی جیلنهال در نقش نسا استین – زنی تاجر که سابقهی خانوادگی و پروژههایی که درگیرش است، او را به نزاعهای بین اسرائیل و فلسطین و روابط ملتهب دو کشور وصل میکند- درخشان از آب در آمده. در طول سریال میفهمیم که چطور اقدامات یک نسل زندگی آدمها را تا سالها بعد از خودش تحت تأثیر قرار میدهد.
در کنار جیلنهال گروهی از بازیگران با استعداد و درجه یک مثل لیندزی دانکن، جنت مکتیر، توبایاس منزیس، کترین پارکینسون و استیفن ری (مأمور MI6 که میخواهد از ماجراها سر در بیاورد) حضور دارند. سریال مخاطبش را دست کم نمیگیرد و هیچجا جوابها را حاضر و آماده تحویلتان نمیدهد.
۱۳. سقوط
عنوان اصلی: The Fall
شبکه: BBC Two / RTÉ One
سال پخش: ۲۰۱۳
اگر فکر میکردید گیلیان اندرسون فقط در x Files توانسته یک پلیس زن قدرتمند را در بیاورد، سقوط را ببینید تا متوجه اشتباهتان شوید. اندرسون بعد از موفقیت و محبوبیتی که با بازی در نقش دینا اسکالی رقم زد، اینجا در نقش استلا گیبسن ظاهر شده که به نوعی انگار نسخهی بریتانیایی مامور اسکالی است. سقوط محصول BBC است و سه فصل از آن ساخته شده.
چیزی که سریال را خیلی جذاب و درگیرکننده کرده، تضاد بین استلا و مجرم است. هرچقدر استلا متعهد به کارش است و انرژی مثالزدنی صرف دستگیری میکند، مجرم سریال خیلی راحت و بیخیال(اما حسابشده) جنایتهایش را مرتکب میشود. پل اسپکتور با بازی جیمی دورنان انسانی کمحرف و درونگراست که به ندرت حسش را بروز میدهد. در حالی که استلا ابایی از علنی کردن احساساتش ندارد و حتی گاهی اوقات آن را با مشت و لگدهایی که نثار مردم میکند، نشان میدهد.
رابطهی استلا و پل جذابیت پیگیری داستان و پروندهی جناییاش را دو چندان کرده. سقوط سریالی است که روی جزئیات تمرکز دارد و در انتها بهرهبرداریهای رضایتبخشی از این جزئیات میکند.
۱۴. دکستر
عنوان اصلی: Dexter
شبکه : Showtime /CBS
سال پخش: ۲۰۱۳ – ۲۰۰۶
دکستر مورگان (با بازی مایکل سی هال در بهترین نقش آفرینیاش) مأمور تحلیل خون صحنه جرم در اداره پلیس میامی است که رازی خطرناک را پشت چهرهی خندان و رفتارهای بچگانهاش پنهان کرده: این که او در اصل یک جانی خطرناک است و عطش و نیاز شدیدش به کشت و کشتار را با سلاخی کردن قاتلهای زنجیرهای و اجرای عدالت خودسرانه، میخواباند. این ایده به قدری برای مخاطبان سریال جذاب بود که پای تلویزیون میخکوب میشدند و برای یک قاتل زنجیرهای دل میسوزاندند.
دکستر تمام تلاشش را میکرد تا ظاهری معمولی و بی حاشیه به زندگیاش بدهد، زنی کنار خودش داشت و بچهای کوچک، ولی نیاز شدیدش به کشتن و ریختن خون همیشه یکجوری خودش را نشان میداد. فصل به فصل قاتلهای جدیدی معرفی میشوند و همزمان دکستر روشهای مختلفی را برای دور زدن و فریب همکارانش به کار میبندد تا لو نرود.
ولی چیزی که به سریال گرمی زیادی میبخشید و دکستر را آسیب پذیر میکرد، رابطهی او با خواهر پلیسش دبرا مورگان بود. البته فصلهای آخر سریال از مسیر خارج شد و پایان بندی داستان هم جزو کمطرفدارترینها بود. ولی کسی نمیتواند منکر جذابیت و نبوغ فصلهای ابتدایی آن شود. مخصوصاً فصلی که جان لیتگو در آن حضور یافت.
۱۵. بادیگارد
عنوان اصلی: Bodyguard
شبکه: Netflix
سال پخش: ۲۰۱۸
از همان اولین سکانس قسمت اول، قلاب این سریال به شما گیر میکند و در طول شش قسمت بعدی هم رهایتان نمیکند. سریال در ابتدا در انگلیس پخش شد و بعد از موفقیت گسترده و آمار مخاطبین بالایی که داشت، به نتفلیکس آمد. داستان دربارهی افسر پلیسی به نام دیوید باد(با بازی ریچارد مدن) است که مأمور میشود تا در میانهی یک بحران سیاسی، از جان وزیر کشور بریتانیا جولیا مونتج (با بازی کیلی هاوز) محافظت کند. با آشکار شدن ابعاد بیشتری از زندگی شخصی دیوید باد و گذشتهاش، ما به عنوان مخاطب مدام از خودمان میپرسیم که او قهرمان داستان است یا شخصیت منفی سریال. اگر از فصل اول سریال میهن لذت بردید، حتما بادیگارد را ببینید.
بیشتر بخوانید:
۱۳ سریال برای سرگرم شدن در روزهای کرونا
motel bates رو طرفداران دکستر حتمن ببینند
توی این سبک سریال Forever هم واقعا فوق العادست فقط حیف که برای فصل دوم لغوش کردن 🙁
فقط دکستر
شرلوک کو؟؟؟
دو فصل اول نارکوها عالی بود
واقعا بعضی جا ها دل مخاطب برای اسکوبار میسوزه
Mentalist
Person of interest
The Blacklist
The wire
Bones
بهترین ها رو ننوشتید اونوقت بریج مسخره رو که کپی ضعیفی از سریال سوئدی بود رو برداشتید گذاشتید
یا مثلاً سوپرانو اصلا جزو پلیسی دسته بندی نمیشه که
منتالیست از نظر شما خوبه و بریچ مسخره؟ والا بنظر من منتالیست یکی از بیخودترین و درپیتی ترین سریالهاییه که ساخته شده و برای همین هم در هیچ لیستی از بهترین سریالهای جهان جایی نداره.
money hiest رو نذاشتید؟!!!!
دکستر خدای سریال