بحران دریاچه‌های نیم وجبی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه

آن وقت‌ها، یعنی بیشتر از بیست سال پیش روزهای جمعه‌ خیابان انقلاب جا برای سوزن انداختن نبود. دستفروش‌ها پیاده‌رو را  با بساط کتاب قرق می‌کردند؛ بازارچه‌ای که احتمال کشف آثار دست نیافتنی و کتاب‌های دست‌دوم ارزان درش بالا بود و مشتریان ‌اش را راضی و حتی ذوق‌زده به خانه می‌فرستاد. ردیف به ردیف کتاب‌های جلد مشکی – سورمه‌ای انتشارات امیرکبیر که از شصت فرسخی اسم «هدایت» را جیغ می‌زدند. سه جلدی دوزخ، برزخ، بهشت دانته. کتاب‌های ساده و بی‌ادعای صمد بهرنگی و کتاب‌های خوش قد و بالا و رنگارنگ «تن تن» که هرکس مزه همراه شدن با ماجراجویی‌هایش را چشیده باشد، عمرا بتواند بی‌خیال جلد بعدی شود؛ کتابی که بدون هیچ توصیه‌ای درباره ضرورت مطالعه و ردیف کردن فواید و مزایای کتابخوانی، بلعیده می‌شود و یک تنه می‌تواند سرانه مطالعه آدم‌ها را به سقف بچسباند. به خاطر همین بود که عید به عید اسکناس‌های عیدی با وسواس روی هم چیده می‌شد تا میان بساط دستفروش‌ها من و تن تن به هم برسیم و از همان میدان انقلاب دربست بگیریم برای «سفر به کره ماه».

حالا دیگر جمعه‌ها خبری از بساط دستفروش‌ها نیست اما اردیبهشت ماه هرسال نمایشگاه بین المللی کتاب از راه می‌رسد که ویترینی از اوضاع کتاب و کتابخوانی مملکت را نمایش دهد و احتمالا بازدید کنندگان را راضی و ذوق زده روانه کند. البته که پرداختن به کیفیت برپایی این نمایشگاه و بررسی اینکه چقدر توانسته به جذابیت جمعه بازار کتاب خیابان انقلاب نزدیک شود، در این نوشتار نمی گنجد و اصلا به ما چه! درباره وضعیت غم‌انگیز سرانه مطالعه ملت هم که مسوولان فرهنگی به اندازه لازم و کافی مرثیه‌سرایی می‌کنند و توصیه‌ها و جملات رگباری است که در مزایای کتاب‌خوانی و اینکه چرا نمی‌خوانیم و غیره ردیف می‌شوند. با این اوصاف من هم روی اعصاب کتاب‌نخوان‌ها نمی‌روم و اندر فواید کتابخوانی داد سخن نمی‌دهم. اصلا اگر شما کتاب نمی‌خوانید خب قاعدتا این مطلب را هم دارید نمی‌خوانید. پس چه کاریست…

Book_Event_01

اما از نظر شخص بنده کتاب‌خوان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. آنهایی که کتاب می‌خرند. با یک قلم به جان‌اش می‌افتند و زیر جملات خفن را خط کشیده بعد در یک دفترچه یادداشت می‌کنند، ۱۰ بار از روی‌اش خوانده چشم‌هایشان را می‌بندند و تکرار می‌کنند که ببینند خوب حفظ شده‌اند یا نه. این گروه بانکی از جملات قصار دارند که  درمواقع نیاز با فیگوری منورالفکرانه، یکی از این جملات را رو کنند، کف اطرافیان را دربیاورند.

این نوع کتاب‌خوان‌ها شبیه دریاچه‌ای قشنگ هستند که اگر درش شیرجه بزنی با مغز به سنگ می‌خوری چرا که عمقی در حد نیم وجب دارند. در حوالی این دریاچه‌ها احتمال سرشکستگی بسیار است

این گونه از کتاب‌خوان‌ها امروز با وجود انواع سایت‌ها، چنل‌ها و فلان‌های ارایه دهنده جملات خفن کف‌برانگیز دیگر کارشان از قبل ساده‌تر شده و نیازی نیست کتابی را لغت به لغت بخوانند و جمله دربیاورند و حفظ کنند. بلکه فقط کافی است در اینترنت «جملات مهم از کتاب‌های مهم» را جست‌و‌جو کنند و تمام. این نوع کتاب‌خوان‌ها معمولا «در زندگی زخم‌هایی دارند که مدام روحشان را مثل خوره در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.» خط به خط «شازده کوچولو» به ویژه بخش آشنایی با روباه را از حفظند و در مواقع نیاز در زمینه اهلی کردن انواع و اقسام آدم‌ها از آن استفاده می‌کنند. کتاب «چنین گفت زرتشت» با عنوان شیک و پر طمطراق نویسنده‌اش مرحوم «فردریش نیچه» از کتاب‌های محبوب‌شان است و با چهره‌ای فلسفی از جملات آن برای ابراز خفن بودن خود بهره می‌جویند. مرحوم حسین پناهی هم که دیگر جای خود دارد؛ سخنان‌اش بار ابراز احساسات خیل عظیمی ازعشاق، تنهایان، افسرده‌ها و دلتنگ‌ها را یک تنه بر دوش می‌کشد. خلاصه اینکه این مدل کتابخوان بودن خیلی سخت نیست و در عین حال ویترین مشتری‌پسندی هم از آدم می‌سازد. اما راستش را بخواهید این نوع کتاب‌خوان‌ها شبیه دریاچه‌ای قشنگ هستند که اگر درش شیرجه بزنی با مغز به سنگ می‌خوری چرا که عمقی در حد نیم وجب دارند. در حوالی این دریاچه‌ها احتمال سرشکستگی بسیار است.

گروه دوم اما استفاده زینتی از کتاب را بلد نیستند. این‌ها وقتی کتاب دستشان می‌گیرند با دنیای نویسنده گره می‌خورند و پا به پای قهرمان‌ها زندگی می‌کنند، عاشق می‌شوند، می‌خندند، می‌گریند و انقدر در فضای کلمه‌ها غوطه می‌خورند که اصلا به کل یادشان می‌رود زیر جملات مهم و دهان پرکن را خط بکشند و حفظ کنند. به همین خاطر است که وقتی مقابل گروه اول قرار می‌گیرند، در تکرار طوطی‌وار جملاتِ نگاه و توجه جذب‌کن کم می‌آورند و شاید اصلا کتاب‌خوان به نظر نیایند. اما دسته دوم یک تفاوت بزرگ با دسته اول دارند. اینها وقتی کتابی را می‌خوانند بلیت سفر به دنیایی دیگر و زندگی در فضایی متفاوت و آدم‌هایی که شاید هرگز در طول زندگی با آنها برخورد نداشته باشند را در دست می‌گیرند و سفر می‌کنند. اینها با هر کتاب، زندگی را از زاویه‌ای تازه تماشا می‌کنند. می‌توانند مسیر تجربه شده نویسنده‌ها را قدم بزنند و انقدر بدانند و بفهمند و درک کنند که در دنیای خارج از کتاب وقتی با موضوعی رودررو می‌شوند تنها واکنش‌شان به ماجرا غریزه‌شان نباشد. بلکه با وجود گنجی از دانستگی در مواجهه با وقایع، برخوردی از جنس یک آدم دنیا دیده داشته باشند. این آدم‌ها جان می‌دهند برای یک دل سیر شنا کردن در میان امواج آبی و غوطه خوردن در اعماق اقیانوس فهم و درک‌شان.

خلاصه اینکه بحران پدید آمدن دریاچه‌های ساختگی نیم‌وجبی را جدی بگیریم. فرهنگ بازتکرار تک جمله‌هایی از کتاب‌ها و نویسنده‌های دهان پر کن دارد دمار از روزگار فرهنگ کتابخوانی در می‌آورد. این بلایی است که قواعد جامعه مصرفی بر سر کتاب و کتاب خوانی آورده است. فرهنگی که می‌خواهد  از هرچیزی کارکرد مصرفی به دست بیاورد. فرهنگی که همه لوازم را فراهم می‌کند تا آدم‌ها برای خود ویترینی ساختگی بسازند؛ اگر می‌خواهید کتابخوان، روشنفکر و عمیق به نظر بیایید نیازی نیست وقت‌تان را برای خواندن کتاب‌های قطور هدر بدهید. ما به روش فست فودی نیازتان را برآورده می‌کنیم. با چند جمله و بیت و نک و نال شاعرانه، استفاده از رنگ و لعاب گیس و گریم شوریده عارفانه، حالا ویترین‌تان آماده است؛ بفرمایید ابتذال فرهنگی.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۱۳ دیدگاه
  1. AMIR_121

    هیچوقت تصویر سازی هایی که با سفر به ماه ژول ورن توی بچگیهام میکردم رو یادم نمیره. دمتون گرم با این مطلب خوب.

  • 1
  • 2
loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما