امپراطوری اپ (فصل ششم/ بخش اول)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه

فصل ششم – بخش اول

جذابیت بصری اپ

اصول اولیه بازاریابی اپ برای جذب خریداران بیش‌تر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

“هر مردی این شانس را دارد که یک زن خوب برای خودش پیدا کند. او فقط به ابزار مناسب نیاز دارد.”

فیلم سینمایی Hitch

چاد امپراطور اپ“به خودت بیا چاد. اصلا هم جالب نیست. یالا مرد، خودت را جمع و جور کن.”

همان‌طور که معذب و ناراحت در شلوغی جمعیت راه می‌رفتم، ذهنم این حرف‌ها را به من می‌زد. دانشجوی سال اول دانشگاه بودم و در اولین مهمانی سال ۲۰۰۳ شرکت کرده بودم. نور‌های رنگی سراسر اتاق را خال خالی کرده بودند. در حالی‌ که بشکه‌های نوشیدنی مثل آبشار نیاگارا سرریز بودند، آهنگی از Snoop Dog و Jay-Z با صدای بلند پخش می‌شد.

دخترها لباس‌ شب و کفش‌ پاشنه بلند پوشیده بودند و پسرها طوری به خودشان رسیده بودند که گویا از مجله‌ی GQ (مجله مد و استایل مردانه) بیرون آمده‌اند. گویا من تنها کسی بودم که درباره‌ی نحوه‌ی لباس پوشیدن برای آن ‌شب هیچ چیز نمی‌دانستم. به هرحال، همه مناسب مهمانی رسمی آن شب لباس پوشیده بودند و من؟ تی شرت، شلوار جین و یک کفش راحتی با جوراب. موهای‌ام ژولیده بودند و ریش‌های نامرتب‌ا‌م طوری بودند که انگار به جای یک مجله‌ی پرفروش، همین الان از یک کمپینگ آمده‌ام.

در ستایش امپراطوری اپ

“میلیون‌ها دلار درآمد داشته باشید در حالی‌که در سفر دور دنیا هستید؟ خب، برای این موضوع یک کتاب هست که همین الان در حال خواندن آن هستید. من نتیجه­‌ی فوق‌­العاده‌ی استراتژی‌های چاد را در اپ استور دیده‌­ام. فرصت یک کارآفرین برتر شدن را بقاپید و به جمع رو به رشد پولدارها بپیوندید.”

– «تایفون کارادنیز»، رییس شبکه‌ی درآمدزایی «اپ آیفون»

مردم باهم بگو و بخند می‌کردند. من هم همین‌طور که در جمعیت می‌چرخیدم، سعی می‌کردم با اعتماد به نفس به‌نظر برسم؛ اما لبخندم به‌قدری مصنوعی بود که انگار بوتاکس کرده‌ام. کاملا معذب و خجالت زده بودم و حس می‌کردم یک وصله‌ی خیلی ناجورم.

همین‌طور که در جمعیت قدم می‌زدم، نگاه‌های خیره را روی خودم حس می‌کردم. به همین ‌خاطر از اولین در خارج شدم و در محوطه‌ی بیرون جایی برای نشستن پیدا کردم.

یک‌ مرتبه، زیباترین دختری که تا آن لحظه در عمرم دیده بودم، به طرف‌‌ام آمد. او موهای بلند قهوه‌ای بی‌نظیر و چشمان آبی پررنگ و لبخندی درخشان داشت که می‌توانست یک شهر کوچک را روشن کند. او لباس مشکی کلاسیکی پوشیده بود که به اندام کشیده و ورزیده‌اش می‌آمد. اشتیاق و هیجان مثل یک سونامی خشمگین و غیرقابل کنترل درون‌ام را بر آشفت.

به زحمت سرپا ایستادم و به سمت‌‌اش رفتم تا سر صحبت را باز کنم.

با لکنت گفتم: “سلام.. اممم.. جای باحالیه.”

او در حالی ‌که مرا با آن لباس عصرانه و راحت برانداز می‌کرد گفت: “همین‌طوره.” من همان اول کار، او را از دست دادم و چون در همان چهار کلمه همه‌ی فرصت‌ها را سوزاندم، دیگر حرفی برای گفتن پیدا نکردم. پس یک لبخند دستپاچه تحویل‌ا‌ش دادم و از او دور شدم و او هم بین جمعیت ناپدید شد.

احساس یک بازنده‌ی پس زده شده را داشتم. و فهمیدم الفبای اولیه‌ی جذب جنس مخالف را اصلا نمی‌دانم. مهم نبود که من که هستم یا چه چیزی در چنته داشتم؛ چرا که ظاهرم اصلا با آن‌چه در درون‌امتناسب نداشت.

به عبارت دیگر، من در مورد ارایه‌ی خودم هیچ چیز نمی‌دانستم. یک محصول عالی داشتم که نمی‌دانستم چطور باید بسته بندی‌اش کنم و نمی‌دانستم چطور توجه دیگران را به آن جلب کنم.

کمی بعد تصمیم گرفتم مهمانی را ترک کنم. همان‌طور که به طرف در خروجی می‌رفتم، صدای خنده‌ای که از اتاق دیگر می‌آمد توجه‌ا‌م را به خودش جلب کرد. سرک کشیدم تا ببینم چه خبر است.

گروهی از دختران زیبا، با اشتیاق به داستان‌‌‌های بامزه‌ای که یکی از آقایان تعریف می‌کرد، گوش می‌دادند. او یک کت اسپرت و شلوار جین مارک‌داری که داد می‌زد گران قیمت است، پوشیده بود. موهای‌ا‌ش عالی بودند و حرکات‌ش جلب توجه می‌کرد. هر حرکت‌‌اش نشانی از اعتماد به نفس داشت.

به طور حتم او می‌دانست چه می‌گوید؛ چرا که همه‌ی دخترها داشتند می‌خندیدند و من می‌دیدم که جمعیت بیش‌تر می‌شود و دیگران به آرامی وارد اتاق می‌شدند تا حرف‌های او را بشنوند.

اما او چطور این کار را می‌کرد؟

من جواب سوال خودم را می‌دانستم. مردم جذب‌ا‌ش می‌شدند؛ چرا که ظاهر خیلی خوبی داشت و بلد بود چطور صحبت کند. اعتماد به نفس از حرکات‌ا‌ش می‌بارید و همه را محو خود کرده بود. اسم او «موناکو» بود.

وقتی به سمت خانه می‌رفتم، تصمیم گرفتم از او درس بگیرم. در این صورت می‌توانستم وقتی وارد جمع می‌شوم همه را مجذوب خود کنم. من با موناکو دوست شدم و او به من یاد داد که چطور نظر دیگران را به خود جلب و سپس سرگرم‌شان می‌کند. بعد از آن بود که زندگی اجتماعی من تغییر کرد.

من هنوز همان آدمی بودم که بی‌خبر از همه جا وارد اولین مهمانی شده بودم. اما یاد گرفته بودم چطور برای به دست آوردن نتیجه‌ی متفاوت و جدید، خودم را ارایه کنم. این درس در تجارت هم قابل اجراست. در واقع، بازاریابی در لایه‌های اولیه و بنیادین‌‌اش همین‌طور کار می‌کند. شما می‌خواهید تجربه‌ای پدید بیاورید که از همان ابتدا خیال مردم را راحت کند که وقت صرف آن کردن، تصمیم درستی است.

اپ‌استور پر از اپ‌های فوق‌العاده است؛ اما اکثر توسعه‌دهندگان در زمینه‌ی بازاریابی و مارکتینگ اصلا ماهر نیستند. در عین حال، بسیاری از اپ‌هایی که طراحی ضعیفی دارند، فقط به دلیل این‌که توسعه‌دهندگان‌شان بازی مارکتنیگ را یاد گرفته‌اند، امتیاز و رتبه‌های بالایی دارند.

برای این‌که در حرفه‌ی اپلیکیشن موفق باشید، لازم نیست که خلاقانه‌ترین اپ روی زمین را بسازید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که ارزش خلق کنید و استراتژی‌های بازاریابی را بدانید تا مشتری‌ها اپ‌های شما را ببینند و بخرند.

در این فصل، من به شما تکنیک‌های ساده ولی قدرت‌مند بازاریابی را نشان می‌دهم که سیل مشتریان و ترافیک بالا را برای اپ‌های شما به‌همراه خواهد داشت.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

حسابی به سر و ضع‌اش برسید

مثل خیلی از کسب و کارها، شما مجبور خواهید بود که خودتان را از رقابت دور نگه دارید. اپ شما باید به‌خوبی طراحی شود؛ کیفیت خوبی هم داشته باشد؛ اما بهترین اپ جهان هم که باشد، اگر مردم نتوانند پیدای‌اش کنند یا وقتی ‌که پیدای‌اش کردند، اگر قانع نشوند که ارزش دانلود کردن را دارد، خیلی به دردتان نخواهد خورد.

اکثر توسعه‌دهندگان فقط روی ساختن اپ تمرکز می‌کنند و اهمیت به‌کارگیری ساده‌ترین تکنیک‌های بازاریابی را دست کم می‌گیرند. این تکنیک‌ها بسیار موثر و کم هزینه هستند. شما باید آن‌ها را جزو روند توسعه به‌حساب آورید. بعدها که کسب و کارتان بزرگ‌تر شد می‌توانید برای بخش بازاریابی پول بیش‌تری خرج کنید ( در فصل ۸ مفصل در موردش صحبت خواهم کرد). پیشنهاد می‌کنم تا وقتی تقاضا برای اپلیکیشن‌تان بالا نرفته و به درآمدزایی نرسیده‌اید، اصلا سراغ بازاریابی پیشرفته نروید.

حالا فرمول موفقیت اپ را به شما می‌گویم:

بازاریابی موثر= ترافیک= دانلود= $$$= صاحب کسب و کار شاد

این فرمول خیلی پیچیده نیست؛ اما اکثر مردم نسبت به آن بی توجه هستند. هرچه بازاریابی قوی‌تری داشته باشید، مشتریان بیش‌تری اپ شما را خواهند دید. و هرچه اپ شما بیش‌تر دیده شود، نتیجه‌اش دانلود و درآمد بیش‌تر است. به این ماجرا مثل یک بازی با اعداد نگاه کنید. مثلا، تصور کنید که روزانه ۱۰.۰۰۰ نفر اپ شما را می‌بینند و فقط ۱ درصد از آن‌ها جذب کار شما می‌شوند. این یعنی ۱۰۰ دانلود در روز و برای اپ‌های پولی، یعنی روزانه ۷۰ دلار و حدودا ماهی ۲.۱۰۰ دلار. این فقط برای یک اپ با میزان دانلود پایین است. پس، به‌خاطر بسپارید که کار شما ساختن اپ‌های عالی و صرف وقت و انرژی برای هرچه بیش‌تر در معرض دید گذاشتن‌اش است. البته با بودن در اپ‌استور شما تا حدودی دیده می‌شوید، اما با وجود آن همه اپ در آن‌جا، نمی‌توانید فقط روی همین حساب کنید.

پس، شما چطور ظاهر یک اپ را برای دیده شدن درست کنید؟

در مرحله خرید آنی که در فصل ۳ در موردش صحبت کردیم، یاد گرفتیم کاربران قبل از دانلود یک اپ اغلب آیکون، عنوان، توضیحات و اسکرین‌شات‌های‌اش را بررسی می‌کنند. فهمیدن این‌که چطور هر یک از این عناصر اولیه‌ی اپ یک فرصت بازاریابیِ مناسب هستند که می‌توانید با آ‌ن‌ها اپلیکیشن‌تان را در معرض دید بگذارید، برای موفقیت در حرفه‌ی‌ اپلیکیشن از واجبات است. وظیفه‌ی شما بوجود آوردن یک جریان یک‌پارچه از آیکون تا کلید دانلود است. در قسمت دوم از فصل ششم نگاه دقیق‌تری به هرکدام از این اجزا میاندازیم.

خرید کتاب از دیجی‌کالا



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. سید علی

    سلام امیدوارم به این سوالم جواب دید ببخشید کل کتاب رو ترجمه میکنید یا خلاصشو؟
    و اصل این کتاب ترجمه شده کامل گیر میاد خواهشا جواب بدید

  2. bijan

    مثل همیشه عالی

  3. hamid

    سلام
    مطالب این بخش خیلی کاربردی و جالب هستند
    ازتون میخوایم این قبیل مطالب رو بیشتر کنید
    و یه سوال دیگه؟ مطالب امپراطوری اپ ها کی تموم میشه ؟؟ من هرسری میام خیلی دیر به دیر این بخش مطالبش آپدیت میشه
    هرچند وقت مطالب رو میذارین؟
    ممنون میشیم حداقل این بخش رو سریعتر تمومش کنید خیلی هیجان انگیزه

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما