اعترافی از جنس سینما
۲۱ شهریور روز ورود دستگاه سینماتوگراف و آغاز آشنایی ایرانیها با پرده سینما به عنوان روز ملی سینما نامگذاری شده.
در همهی این سالها سینما در هر دوره ای به شکلی درومد. گاهی هنر ناب بود و گاهی وسیلهای برای تبلیغ و سرگرمی و شاید وسیلهای برای انتقال پیام. گفتم به بهانه روز ملی سینما منم از عشقم به سینما براتون بنویسم؛ مثل یهجور اعتراف.
از خیلی سال پیش سینما رفتن یکی از تفریحات، تفریحات که نه یکی از واجبات زندگیم بود. میتونم به جرات بگم تنها کاری که به صورت مداوم انجام میدادم و ازش لذت میبردم ایستادن در صفهای طولانی جشنواره فیلم فجر بود که از خیلی سال پیش، تقریبا از وقتی که اجازهی رفتن به سینما بدون خانواده رو داشتم شروع شد.
اوج این داستان در ایام دانشجویی بود که دیگه مخاطب جدی سینما شده بودم. اما دلم میخواد اعتراف کنم که دقیقا کی و کجا عاشق هنر هفتم شدم.
شاید امروز که شما این یادداشت رو میخونید خیلی به نظرتون مسخره بیاد، ولی من با فیلم قرمز عاشق سینما شدم. البته نه قرمز کیشلوفسکی … بله درسته، فیلم قرمز فریدون جیرانی باعث شد عاشق سینما بشم.
این فیلم سال ۷۷ اکران شد و درهمون روزای اول اکران، تو یکی از سینماهای میدون انقلاب که تازه هم بازسازی شده بود دیدمش؛ نه یهبار بلکه چندین بار.
قرمز در زمان خودش انقدر تاثیرات عمیق و شگرفی روی جامعه و مردم گذاشته بود که نمیتونم بگم فیلم خوبی نبود، ولی راستش واقعا نمیدونم چرا من، این همه شیفتهی این فیلم شده بودم!
حالا که تا اینجا صادقانه اعتراف کردم کاش کل ماجرا رو براتون تعریف کنم، فکر میکنم بیشتر از اینکه قرمز منو به خودش جذب کرده باشه به احتمال زیاد به بازی هنرپیشهی مرد فیلم علاقهمند شده بودم و این اتفاقیه که احتمالا برای خیلی از مخاطبای سینما هم افتاده.
دیدن چهرهی محمدرضا فروتن روی پردهی بزرگ سینما برای دختری که یازده، دوازده سال بیشتر نداشت و پخش ترانهی عاشقم من با صدای بابک امینی روی نگاههای عجیب و ترسناک و حتی عاشقانهی ناصر، یحتمل حال و هوای جدیدی برای من ایجاد میکرد؛ حسی شبیه دوست داشتن، عاشق شدن، عشق جنونآسا ( که البته سالهای بعد متوجه شدم این جنون مولفهی فیلمهای جیرانیه).
من منتقد سینما نیستم، حتی آدم حرفهای در عرصهی فیلم و سینما هم نیستم اما الان که مرور میکنم فارغ از دغدغهی شخصی یه دختر بچه، فکر میکنم که هنوزم به سینما علاقه دارم.
درسته که این سالها دغدغههای روزمره برام فرصتی مثل سابق باقی نذاشته و گذر زمان باعث شد بفهمم شاید عشق جنونآسا هم مثل فیلمها چندان واقعیت نداشته باشه اما هنوزم مثل قبل، مثل همون دختر ۱۲ ساله دوس دارم خودمو از کار و بار هرروزه رها کنم و به جادوی سینما بسپرم.
این اولین فیلم خوبی بود که دیدم
جیرانی بعد از ساخت قصه پریا افت کرد.البته از حق و انصاف نباید گذشت و ایشون فیلم و سریال های خیلی خوبی ساختن.از اون بدتر رفتن جیرانی از هفت بود.از وقتی جیرانی رفت و گبرلو به جاش اومد مخاطبای برنامه هفت ریزش شدیدی داشتن.خودم قبلا وقتی فریدون جیرانی مجری بود همیشه دنبال میکردم اما بعد گبرلو کمتر شد و الان در دوره افخمی هم که…
خیلی زیبا نوشتینن
با اینکه من هم سن بچگی های شما که در متن سن رو گفتین هستم و اولین بار بود که اسم فیلم “قرمز” به چشم و گوشم خورده ولی بازم تحت تاپیر قرار گرفتم
ممنون
با تشکر از متن زیبای شما که منو به ۱۵ سال پیش و خاطرات آن روزها برد.
فیلم واقعا زیبایی بود که خیلی هم سر و صدا کرد.
مرسی از شما
بسیار زیبا نوشتین بانو
با عرض سلام
واقعا خاطره بازی جالبی بود و متن قشنگی نوشته بودید .واقعا درست میگید شاید باورتون نشه ولی من فیلم قرمز رو بیش از ۲۰ بار دیدم یادمه شب اول اکرانش تو بوشهر سالن سینما فانوس مملو از جمعیت بود حتی درهای طبقه دوم هم را باز کرده بودند تا مردم بیشتری فیلم رو ببینند من از سانس اول که ساعت ۵ شروع شد تا ساعت ۱۱ تو سینما ماندم و از دیدن فیلم لذت بردم وقت بیرون اومدن از سینما راه خونه ام را گم کردم همه جا را تار می دیدم …و این شد که فردا و فرداش وفرداهای دیگر هم کلا تو سینما پلاس بودم هر روز و تمام سانس ها را نگاه کردم طوری که تمام دیالوگ های محمد رضا عزیز را از حفظ بودم و با خودم تکرار می کردم و کلی کیف می کردم واقعا تو سینمای کنونی فیلمی به پای فیلم قرمز نمیرسه و نخواهد رسید ممنون ازمطلب قشنگتون …عشق گاهی اوقات از رنگ خون هم قرمز تر می شود
هرچند فیلم قرمز از نظر من فیلم بسیار بی محتوایی بود و کلا کارای جیرانی به نظرم بی محتواست و ساده ترین استانداردها رو نداره اما عاشقانه محمدرضا فروتن رو دوست دارم، وقتی فیلمی رو بازی میکنه دیگه به کارگردانش نگاه نمیکنم و فیلم رو میبینم، با تعصب عجیبی دوستش دارم و مثلا فیلم های کنعان و شب یلدا رو اونقدر دیدم که تعدادش یادم نیست. مثل شما فروتن برای من هم خاطرات دوران های زیبایی از زندگیه که یکیش همون دوران کارشناسی و افکار جوانیه.
این اولین فیلمی بود که من سینما دیدم، یادم میاد خیلی ترسناک بود برام مخصوصا آخرش که میخواست بسوزونتشون، ۵ سالم بود خوب 😐
خوبه یه بخش هم به عنوان خاطرات و دل نوشته های بچه های دیجی کالا اضافه بشه و در کل خط مشی دیجی که همان مقالات علمی است حفظ بشه
دیجی داره کم کم به دفترچه خاطرات و دل نوشته های برو بچه های دیجی تبدیل میشه
“عشق جنون آسا هم مثل فیلم ها چندان واقعیت نداشته ” ????????:(!
من هم تو همون سن و سال بودم که دو یا سه بار این فیلم را دیدم.عالی بود; از اول تا اخر فیلم میخکوب بودی و نمیخواستی صحنه ای را از دست بدی.با احترام تمام به نظر من بازی خانم تهرانی بهتر بود. چه دورانی بود; ممنون از اینکه خاطرات خوبی را برامون زنده کردید.