یادداشت فیلم درخونگاه؛‌ سقوط یک فرشته

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه
یادداشت فیلم درخونگاه

درخونگاه سومین فیلم بلند سیاوش اسعدی، بعد از «حوالی اتوبان» و «جیب‌­بر خیابان جنوبی» است که به سیاقی مشابه با دو فیلم پیشین ساخته شده است. او از دسته سینماگرانی است که رویکردِ ژانرمحور به سینما دارد. منظورم از ژانر در اینجا فرمِ خاصی از فیلم است که با کارکردِ خاص و ویژه­ ابزار عام فیلم­سازی نظیر روایت، شخصیت‌پردازی، درونمایه، دیالوگ، موسیقی متن، حرکت دوربین، تدوین و…تحقق می­‌یابد  و مرادم از رویکرد ژانرمحور فرآیندی­ است که طی آن برخلاف جریان غالب سینمای ایران، که داستان خود را از واقعیت­‌های روز اجتماع می­گیرد، فیلمی با فرمِ خاص تحقق می­یابد که اگر چه خود مولود مقطع تاریخیِ ویژه­ای بوده است لیکن نسبت چندانی با واقعیت­‌های روز جامعه ندارد.

در این رویکرد بیان مسائل و مصائب انسان و اجتماعِ امروزین نیست که در اولویت قرار دارد ، بلکه انسان و اجتماع تاریخی است که اهمیت پیدا می­کند. هدف، آفرینش شخصیت­هایی است که در مقطعِ تاریخی ویژ‌ه‌ای با مسائل و مصائب خاص خود به شکل و سیاق خاصی دست و پنجه نرم کرده­اند. مطابقِ قانونِ خویش و آمال و آلام خویشتن.

ژانرها و گونه­‌های هنری با گذشت عمر به تدریج با تغییر و تحولات اجتماعی پایگاهِ اجتماعی خود را از کف داده و بدل به شکل صرف می­گردند چون مرده­ای که خاطراتی از او برجای مانده و از این پس بیشتر بازی‌های درون ژانری و خلاقیت در حیطه­ مؤلفه­های ژانر است که نقش تعیین کننده­ای در آینده­ی این ژانر ایفا می­کند. از این رو آثار ژانریک پس از اتمامِ موعدِ موجدِ تاریخی خود به سمت انتزاع و دستبردهای انتزاعی حرکت می­کنند خصایلشان بزرگ نمایانیده می­شود و اغلب با ژانرهای دیگر درمی­آمیزند.

نسبت میان سینمای بعد و قبلِ انقلاب کیمیایی و فیلم اسعدی و سینمای کیمیایی نیز چنین است. قهرمانان سینمای بعد انقلاب کیمیایی دیگر چون قیصر مابه ازای اجتماعی ندارند چون او حرف نمی‌زنند و کلامشان کلام مردم کف جامعه نیست. گویا افرادی با زبانِ پایین جامعه شعر می‌خوانند و از ارزش­‌های فراموش مانده سخن می­‌گویند. سیاوش اسعدی نیز در هر سه فیلمِ خود در گیر و دار سینمای کیمیایی بوده است و سعی کرده مولفه‌­های سینمای او را در فیلم­های خود باز بیافریند.

«درخونگاه» اما دست و پا می­‌زند میانِ بهشت و جهنم، سینما و واقعیت، کیمیایی و دیگران. «درخونگاه» شَقّه شده است به  زیبا و زشت، نرم و زمخت، شُرب و سنگ؛ کیمیایی برابرِ واقعیت. هرآنچه در شق نخست کاشته می­‌شود، شق دیگر سوزانده، صعود به قله­ سینما، جایی که واقعیت مثل خلسه­ هنگام مرگ شیرین است و سپس هبوط در برهوت.

«درخونگاه» قرار است پیشکش کیمیایی باشد، مجموعه­‌ای از فضاها و شخصیت­‌ها و موتیف­‌های مقبول او اما به اضافه­ واقعیتِ معاصر و دریغا واقعیت حرمت ژانر را شکسته است.  فیلم  نظیرِ آغاز «سلطان» با تک گویی رضا (امین حیایی) روی صفحه­ تاریک آغاز می­‌شود، کلماتِ درشت، آمیزه­ سمک و سعدی ، جابه جایی‌های نحوی، رتوریک کیمیایی زخم می­زند.

در نیمه­ نخست بذر داستانی کیمیایی‌­وارکاشته می­‌شود؛ رضا قیصرِ از شرقِ دور آمده است، از پس هشت سال  تیغ و خراش و رنج بردگی. پیِ گرفتن طلب خود از زندگی، عقبِحاصل رنج­هایش، با شمایلی شبیهِ تراویس بیکل، مسّاح خیابان­ها، آمده است بنوشد و بنوشاند اما گویا گرهی درکار است. گرهی داستان­‌ساز؛ خانه رازی را از او پنهان می­‌کند، خواهرش باردار است و مادر از افشای واقعه می‌­ترسد، از گرفت و گیرِ رضا.

آیا ضدقهرمانی در راه است؟ و عشق، طفلِ نگاه، با زنی روسپی و چادرِ مادر، مأمن است. رفاقت؛ رفیق، همان عباس قراضه است که دهه‌ها انتظار رضا را در دیوانه خانه کشیده، رنج خاطره و شورِ عرق و سوداهای مسکوت مانده. بازی‌های بی نقص و دیالوگ‌های درخشان. شق نخست تمام است؛ رضا و ناموس وضد قهرمان و عشق و رفاقت و باران.

شق دوم با ویرانی آغاز می­‌شود بناست که سینما به دستِ واقعیت ذبح شود و آشیانه­ رنگ‌ها بیاشوبد. ژانرها دل­‌آشوبه می‌­گیرند، سینمای کیمیایی، عامدانه یا غیرعامدانه، با درام اجتماعی گره می‌خورد، رمانتیسیسم بدل به ناتورالیسم می‌شود. قهرمان از قهرمانی تهی می­‌گردد؛ معشوق که چادرِ مادر را به سر داشت بار دیگر روسپی  شده و چادرِ مادر، تنهای آویز.

ضد قهرمان کیست؟ آنکه ثمره­ این هشت سال را به تاراج برده؟ مادر ، پدر، بستنی، ناموس، همان­‌ها که قهرمانان کیمیایی برایشان سر می‌­دهند. دشمن خودی است پس جنگ معنایی ندارد. ضد قهرمان شرایطِ اجتماعی­ و جنگ است که همه چیز را ویران کرده و مگر می­‌شود با شرایط جنگید؟ مقاومت ممکن نیست.  هرگز قهرمان کیمیایی را چنین عاجز ندیده‌­ایم. رضا حالا پرنده­ مرده روی سیم برق است. پایان فیلم به خانه­ معشوق می‌رود و فیلم به شکل مبهم و تأمل برانگیزی که در سینمای کیمیایی بی سابقه است تمام می­‌شود.

از اسب و اصل افتاد آنکه سوار بود و نیامد. و گریزانِ حادثه آنگاه  با تفنگِ بی گلوله­ روسپی زاده‌­ای کشته شد . این‌بار حتی نای پیام  به عباس قراضه نیست.

«این یادداشت را کاربر دیجی‌کالا مگ نوشته است. محتویات این مطلب بیانگر دیدگاه تحریریه دیجی‌کالا مگ نیست.»
برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجی‌کالا مگ بروید.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X