یادداشت فیلم آتابای؛ جنون سطحی عاشقی!
در یادداشت فیلم آتابای خطر اسپویل وجود دارد.
مجتبی فرهودیان| فیلم «آتابای» به کارگردانی نیکی کریمی از همان ابتدا جلب توجه میکند. از اسم آن که کمی نامانوس به نظر میرسد تا انتخاب زبان ترکی در اجرا و حتی انتخاب منطقه خوی در آذربایجان غربی به عنوان لوکیشن. همهی اینها نشان دهنده این است که نیکی کریمی جسارت بزرگی را برای ارائه اثری در خور نمایش در جشنواره ملی به خرج داده است، اما پرسش اصلی اینجاست که آیا او موفق بوده است؟ جواب این پرسش منفی است.
فیلمنامه را هادی حجازیفر نوشته است. کسی که نقش اصلی فیلم یعنی آتابای را نیز بر عهده دارد و پای ثابت سینمای ایران در چندین سال اخیر است و بازیهای موفقی را از او دیدهایم. فیلم شروع خوبی دارد و لحظات ابتدایی نوید فیلمی را میدهد که میتوان در ادامه از آن دلزده نبود و به ساعت خود نگاه نکرد.
این اثر در ابتدا سعی دارد که توجه ما را به موضوع پر سر و صدا و همیشگی یک فیلم ایرانی یعنی بحث ناموس و غیرت معطوف سازد، ولی ناگهان با روندی غیرمنطقی و توام با شتابزدگی، رنگ فیلم به قرمز عاشقی میگراید و درونمایه فیلم به دو راهی انتخاب عشق یا رهایی و گذار کشیده میشود.
اما مطابق روند همیشگی سینمای ایران، پردازش سطحی در شخصیتپردازی و ورود نکردن به عمق داستان، مشکلی است که این اثر هم از آن رنج میبرد. گرچه بایستی بازی هادی حجازیفر و جواد عزتی را که در نقش دو رفیق راز نگهدار و وفادار به یکدیگر ظاهر شدهاند، تا حدود زیادی خوب توصیف کرد، ولی در مقابل، سحر دولتشاهی که دو سیمرغ بلورین را نیز در کارنامه خود دارد، بسیار سادهانگارانه به دنیای عاشقی آتابای وارد شده و با بهانه مریض احوال بودن از این دنیا رخت میبندد و به یکباره سفر میکند و ابدا حس بیماری که در دوره بهبودی پس از بیماری سرطان است، به مخاطب منتقل نمیشود.
در کنار بازیگران نامی اثر، دو بازیگر نقش مکمل یعنی پدر آتابای و خواهر زاده او توانستهاند با وجود شخصیتپردازی این دو کاراکتر که دارای نقص در کردار و تجربه هستند، حس نزدیکی و همدلی با نقش اصلی را به مخاطب منتقل کنند. خردهی دیگری که میتوان به اثر گرفت، تناقض در شخصیتپردازی کاراکتر اصلی است که در تلاش است خود را شخصیتی موجه و مقید به آبرو جلوه دهد ولی در عین حال رفتارهایی غیر انسانی از خود بروز میدهد و تقصیر را بر گردن جنون لحظهای میاندازد.
ناگفته نماند که این اثر دو شاه کلید در دست خود دارد. یکی موسیقی متن ساختهی استاد حسین علیزاده که در اوقاتی که مخاطب به درون خود فرو میرود و در تمنای یک تلنگر است، نوای سوزناک موسیقی علیزاده به ما در همذات پنداری با دنیای عاشقی یک مهندس معمار موفق یاری میبخشد و البته اتمسفر زیبای منطقه خوی و آذربایجان غربی که روحی پایدار و جریانی سیال را به روایت این اثر بخشیده است.
اما این حس به مخاطب منتقل میشود که گویا برخی از سکانسها صرفا برای پرکردن اوقات فیلم به اثر اضافه شدهاند و چنان بیرمق از کنار آنها میگذریم که مخاطب در تلاش برای درگیری ذهنی با صحنه مورد نظر، ناگهان خود را تنها در سرزمین پوچی میبیند و باید جای خالی را ذهن خود را با مداد مشکی خیال پر کند. برای مثال رفتن آتابای به قبرستان یا نگاه او به چهره خودش در آینه که میتوانست در عین بیدیالوگ بودن، مفهوم عمیق و خاص شکست در راه عشق و عاشقی را به بیننده منتقل کند.
البته بایستی خاطر نشان کرد که گریم حجازیفر و پژمردگی و شکستی در چهره، توانسته حس یک فرد مغلوب را به مخاطب منتقل کند. نکته منفی دیگر، زبان این فیلم است. به نظر میرسد که این اثر تلاش کرده است تا هم مخاطب فارسی زبان و هم ترک زبان را همزمان راضی نگه دارد، چرا که آن زبان ترکی که در طول فیلم تکلم میشود، مملو از اصطلاحات فارسی است که نبایستی اینگونه باشد، علیالخصوص برای فردی که بزرگ شده روستاست و حال در روستا نیز برای خود کار و باری راه انداخته است.
در پایان به نظر میرسد «آتابای» با فاصله گرفتن از تم غالب بدبختی که شاید بتوان گفت به یک سبک انحصاری در سینمای ایران تبدیل شده است، توانسته گام مثبتی در تولید یک اثر متفاوت بردارد، خصوصا که مایهی عاشقی فیلم میتواند به هر اثر سینمایی، جانی دوباره ببخشید ولی با ناامیدی همراه با تاسف، این اثر نیز عبث باقی میماند و مخاطب را در عطش تماشای دوباره نگه نمیدارد. اما میتوان گفت ارزش یکبار دیده شدن را دارد و میتوان به آیندهی کارگردانی نیکی کریمی و نویسندگی حجازیفر امیدوار بود.
بیشتر بخوانید:
در روزهای جشنوارهی فیلم فجر ۹۸ نویسندهی دیجی کالا مگ بشوید