هاروکی موراکامی و کتابهایی که باید از او خواند!
«هاروکی موراکامی» (Haruki Murakami) نویسنده مشهور ژاپنیتبار است که آثار او در ایران هم به محبوبیت خوبی دست یافته. آثار موراکامی به شانزده زبان زنده دنیا ترجمه شدهاند و در بازار کتاب ایران میتوانید بیش از پنجاه کتاب (اگر ترجمههای متعدد از یک اثر واحد را نشماریم) از این نویسنده را به زبان فارسی پیدا کنید.
هاروکی موراکامی؛ نویسنده هزارتوهای وهم و واقعیت
موراکامی شاید نماینده تمام و کمالی برای ادبیات ژاپن نباشد اما به قول ایشی گورو، برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۷ که دوست و هموطن موراکامی هم هست، این نویسنده در ادبیات ژاپن یکه و ممتاز است.
هاروکی موراکامی که حالا روزهای هفتادسالگیاش را میگذراند، از ابتدای نوجوانی علاقهای به سنتها و آنچه او را در مرزهای یک کشور محدود میکرد، نداشت. او از شروع نویسندگی میخواست نویسندهای جهانی باشد. گرچه بعدها در پاسخ به منتقدان سفتوسخت ژاپنیاش گفت: «من چیزی جز یک نویسنده ژاپنی نمیتوانم باشم.»، آثار او بدون شک مرزها را درنوردیده و ادبیاتش تا حد زیادی متاثر از ادبیات غرب است.
البته این توصیف، تناقضی با آنچه خود موراکامی میگوید، ندارد. موراکامی کتابهایش را (برخلاف ایشی گورو که مقیم انگلستان است) به زبان مادریاش مینویسد و همانطور که همه میدانیم جهان از دریچه زبان ماست که به ما معرفی می شود. بهعلاوه او میگوید نویسندگی را با سبک غربی شروع نکرده است و همیشه در نظر داشته که ادبیات ژاپن را از درون تغییر دهد، نه از بیرون.
درمورد زندگی حرفهای و آثار برجسته موراکامی، توضیحات کامل و منسجمی را در مقدمه کتاب «کافکا در کرانه»، به قلم مترجم توانمند، مهدی غبرائی میتوانید بخوانید. برگردان یک مصاحبه کوتاه با موراکامی هم در ابتدای این کتاب آورده شده که کمک میکند این نویسنده را بهتر بشناسید.
آنطور که بزرگمهر شرفالدین در مقدمه کتاب «کجا ممکن است پیدایش کنم» به درستی نوشته، خواندن آثار موراکامی آسان است اما درک آن آسان نیست. این شاید دنباله همان سبکی باشد که موراکامی در واکاویهایش در ادبیات غرب به آن رسیده بود.
اگر با ریموند کارور آشنا باشید، حتما هنگام مطالعه آثار موراکامی متوجه تاثیرپذیری او از کارور هم میشوید. ریموند کارور دوست صمیمی او بود و در مدتی که موراکامی در آمریکا ساکن بود، این دو نویسنده اوقات زیادی را با هم میگذراندند. همسر کارور، درباره موراکامی گفته است: «او گوشه گیرترین آدم روی زمین است.» اما رابطه موراکامی با همتای آمریکاییاش چنان عمیق بود که همسر کارور کفشهای او را پس از مرگش برای موراکامی میفرستد.
موراکامی که در دانشگاه توکیو، ادبیات انگلیسی خوانده، ترجمه را برای خود در حد یک سرگرمی میداند و با این وجود، بیش از بیست اثر از نویسندگان مدرن آمریکا را به مخاطبان ژاپنی معرفی کرده است. گفته میشود شخصیتهای کتابهای موراکامی شباهتهایی هم به شخصیتهای داستانهای کامو دارند. خودش میگوید: «همه قهرمانهای داستانهای من به دنبال چیز مهمی میگردند و این جستوجو نوعی ماجراجویی است؛ یک آزمایش. اما نکته مهم آن چیزی نیست که آنها به دنبالش هستند، بلکه فرآیند جستوجو است. این که تو تنهایی، باید مستقل باشی و باید تا آنجا که میتوانی سخت تلاش کنی. آنها ادیسههای کوچک امروز هستند.»
شاید علاقه موراکامی به موسیقی جاز و تجربه چندین سال مدیریت یک کلوب جاز در ژاپن باشد که به او این توانایی را بخشیده تا با سبک خاص بداههنویسی، داستانهایش را خلق کند. او از یک ضرباهنگ پیوسته حرف میزند که هنگام نگارش آثارش آن را حس میکند؛ مثل آبی که از چشمهای بجوشد. این تعبیر را موراکامی اولین بار در مورد رمان «تعقیب گوسفند وحشی» به کار برد اما اوج به کار بردن این شیوه در رمانی بود که موفق به کسب جایزه یومیوری (یکی از مهمترین جوایز ادبیات ژاپن) هم شد: «سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا».
با این حال اگر بخواهیم از یک کتاب به عنوان نقطه شروع شهرت و محبوبیت جهانی موراکامی نام ببریم، باید به «چوب نروژی» (عنوان این کتاب به «جنگل نروژی» هم ترجمه شده) اشاره کنیم؛ کتابی که موراکامی در شهر رم و پس از بستن کلوب جاز در ژاپن و پیشهکردن نویسندگی بهعنوان یک شغل تماموقت نوشت. او اصولا نویسنده پرکاری است و به جز رمان، داستانهای کوتاه و بلند زیادی دارد که بسیاری در قالب مجموعهداستان به زبان فارسی برگردانده شدهاند.
برای ورود به دنیای موراکامی به عنوان یک فارسیزبان خوشبختانه دستمان باز است و گزینههای زیادی داریم اما در ادامه بر اساس چند معیار مثل قالب اثر و میزان استقبال از آن، به معرفی چند کتاب از این نویسنده همراه با لینک خرید کتاب الکترونیکی و مطالعه در فیدیبو میپردازیم.
کجا ممکن است پیدایش کنم؛ اولین کتاب هاروکی موراکامی با ترجمه فارسی
«کجا ممکن است پیدایش کنم؟» مجموعه ای از پنج داستان بلند از هاروکی موراکامی است که با انتخاب بزرگمهر شرفالدین، مترجم کتاب گرد هم آمدهاند. این اولین کتابی است که از موراکامی به فارسی ترجمه و منتشر میشود و به قول مترجم شاید اولین معرفی رسمی هاروکی موراکامی به مخاطبان فارسیزبان با این کتاب صورت گرفته باشد.
فاجعه معدن در نیویورک، کجا ممکن است پیدایش کنم، سگ کوچک آن زن در زمین، راه دیگری برای مردن و خواب، نام داستانهایی است که در این مجموعهداستان می خوانید. مترجم درباره علت انتخاب این داستانها به نمایانگر بودن سبک غالب داستانی موراکامی اشاره کرده است. ضمنا اشاره کرده که در کارنامه این نویسنده ژاپنی، داستانهای مینیمال و فانتزی زیادی هم وجود دارد که نمایانگر ماجراجوییهای دیگر موراکامی در دنیای ادبیات است.
در همه پنج داستان این کتاب، آن روحیه جستوجوگر قهرمانهای داستان که پیش از این به آن اشاره شد، قابللمس است و همینجاست که میبینیم موراکامی چطور اصالت را فارغ از نتیجه، به فرآیند جستوجوگری و ماجراجویی میدهد. چنان که از قول راوی داستان «کجا ممکن است پیدایش کنم» که یک کارآگاه خصوصی است، مینویسد:
«فکر میکنم جستوجوی من –جایی دیگر- ادامه خواهد یافت. جستوجو به دنبال چیزی که ممکن است شبیه یک در باشد، یا شاید بیشتر شبیه یک چتر، یک دونات یا یک فیل. جستوجویی که امیدوارم من را به جایی ببرد که ممکن است پیدایش کنم.»
کجا ممکن است پیدایش کنم اوایل سال ۱۳۸۶ با ترجمه بزرگمهر شرفالدین از سوی نشر چشمه وارد بازار نشر ایران شد و میتوانید نسخه صوتی آن را با صدای آرمان سلطانزاده و مریم پاکذات در فیدیبو بشنوید.
کافکا در کرانه؛ رمان محبوب هاروکی موراکامی
کتاب کافکا در کرانه دهمین رمان هاروکی موراکامی و کتابی است که استقبال فوقالعاده از آن، موراکامی را واداشت نام وبسایتش را به نام این کتاب تغییر دهد.
همین جا بهعنوان یک پیشنهاد وسوسهبرانگیز پیشنهاد میکنم گشتی هم در وبسایت هاروکی موراکام بزنید. یکی از بخشهای جالب وبسایت، تصویر اتاق کار موراکامی است که بهصورت ۳۶۰ درجه قابلمشاهده است. روی هر قسمتی از اتاق که کلیک کنید، توضیح کوتاهی از آنچه در تصویر میبینید، به شما نمایش داده میشود، از جمله کتابخانه بزرگی که با کلیک روی آن متوجه میشوید شامل آرشیو بسیار بزرگی از ۱۰ هزار یا بیشتر CD موسیقی است که موراکامی گرد آورده است.
اما رمان کافکا در کرانه، داستان پسر نوجوانی است که در حومه توکیو با پدرش که مجسمهسازی برجسته و روان پریش است، زندگی میکند. مادر و خواهر این پسر که «کافکا تامورا» نام دارد، بدون دلیل روشنی او را ترک کردهاند و به همین خاطر، کافکا یک روز تصمیم میگیرد خانه را ترک کند و به جستوجوی آنها برود. در این مسیر، آنطور که موراکامی برای ما روایت میکند، مرز واقعیت و رویا بسیار باریک است. روایت کتاب پیچیدگیهای خودش را دارد و لابیرنت یا هزارتویی که در تحلیل آثار موراکامی بسیار به آن اشاره میشود، در این رمان به شکل برجستهای خود را نشان میدهد. راوی کتاب در فصلهای مختلف تغییر میکند و گاهی با راوی اول شخص (همان کافکا) و گاهی هم با راوی سوم شخص مواجه میشوید که دنبالکردن داستان را به نوعی ماجراجویی و جستوجو در یک هزارتو شبیه میکند. در جایی از کتاب اشاره میشود که همه هزارتوها و کلاف های سردرگم در دورن ماست.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید هاروکی موراکامی هنگام نوشتن کافکا در کرانه، همزمان مشغول ترجمه کتاب «ناتور دشت» اثر جی.دی سالینجر به ژاپنی بوده است. اگر ناتور دشت را خوانده باشید (اگر نه، معطل نکرده و برای مطالعهاش برنامهریزی کنید!) تاثیر هولدن کالفید، شخصیت اصلی ناتور دشت را روی کافکای رمان موراکامی میبینید. در اینجا هم با پسر نوجوانی روبهرو میشویم که به دنیای بزرگسالان بیاعتماد است و معصومیتی را در عمق این شخصیت میبینیم که به او آگاهی میدهد.
در قسمتی از کتاب، از زبان کافکا میخوانیم: «در بستر تنها هستم. نیمهشب است. تاریکی قیرگون است و ساعتها خاموش. بلند میشوم و خودم را میشویم. چند لیوان آب مینوشم، اما تشنگیام فرو نمینشیند. چنان احساس تنهایی میکنم که تاب نمیآورم. در تاریکی، نیمهشب، در احاطه جنگل انبوه، تنهاتر از این به تصور در نمیآید. اینجا نه فصلی است و نه نوری. به رختخواب برمیگردم، مینشینم و آه عمیقی میکشم. تاریکی به دورم پیچیده است.»
کافکا در کرانه تقریبا همزمان با کجا ممکن است پیدایش کنم در سال ۱۳۸۶ با ترجمه مهدی غبرائی از سوی انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده و نسخه الکترونیکی آن را میتوانید از لینک زیر در فیدیبو مطالعه کنید.
از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم؛ روایت موراکامی از موراکامی
موراکامی نه فقط به موسیقی که به ورزش هم علاقه خاصی دارد و تسلط به این دو حوزه در آثارش نمایان است. حالا که هفتادساله است، شاید کمتر، اما در سالهای کودکی، نوجوانی و جوانی، حسابی اهل ورزش بوده و به جز شنا و اسکوآش، علاقه خاصی به دوی ماراتن داشته است. رکوردی که روزگاری هر روز صبح زود به ثبت میرسانده، سه ساعت و نیم دوی ماراتن در ساعتهای ابتدایی روز است که عادت سحرخیزیاش هم از همین جا ریشه میگیرد. در کتاب «از دو که حرف میزنم، از چه حرف می زنم» موراکامی بیش از آن که در پی خلق داستان باشد، از خاطراتش با دویدن حرف میزند.
هاروکی موراکامی معتقد است میان نوشتن و دویدن شباهتهایی وجود دارد و در این رمانواره از زندگی خودش میگوید. در این کتاب هم دوباره همان جستوجوگری را میبینیم. همان استقامت و پیوستگی که همیشه در لابهلای داستانهای موراکامی، خود را به مخاطب نشان می دهد. موراکامی میگوید: «درد اجباری است، رنج کشیدن اختیاری است.»
در این کتاب بیش از هرچیز، عقاید نویسنده را میخوانید که به صراحت بیان شدهاند؛ همان عقایدی که شاید چشمبسته هم بتوانید بگویید متعلق به یک ذهن ژاپنی است! وقتی میگوید: «آدم باید برای پیش بردن کارهایش ضرباهنگ را حفظ کند. در پروژههای طولانی مدت این امر بسیار اهمیت دارد. در دویدن به محض تنظیم ریتم گامها، آسودگی خاطر از راه میرسد.»
یا در جایی دیگر: «من فقط وقتی جسمم تحت فشار قرار میگیرد و عضلاتم به فغان میآیند (و گاهی هم جیغ میکشند)، شاخصهای ادراکم یکباره بالا میکشند و قادر به فهم چیزی میشوم.»
از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم، با ترجمه مجتبی ویسی توسط نشر چشمه منتشر شده است و نسخه الکترونیکی آن را میتوانید در فیدیبو بخوانید.
این سه کتاب از نظر قالب و روایت، بیانگر جنبههای مختلفی از نویسندگی موراکامی هستند اما همانطور که اشاره شد، برای خواندن آثار موراکامی به زبان فارسی گزینههای زیادی وجود دارد. از جمله اگر میخواهید از موراکامی بیشتر بخوانید، مطالعه کتاب «چوب نروژی» (ترجمه مهدی غبرائی، کتاب نشر نیکا) به عنوان اثری که او را مشهور کرد و رمان کوتاه «کتابخانه عجیب» (ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه) را به شما پیشنهاد میکنیم.
اگر هاروکی موراکامی نویسنده محبوب شماست یا اثری از او خواندهاید که تحت تاثیر قرارتان داده، در قسمت نظرات درباره تحربهتان از مطالعه آثار او بنویسید.
اول درود
این ادم ی چیزایی می دونه ولی نمیگه یا نمیشه ک بگه
این ادم عاشق کافکا و داستایوسکی هست
کتاب دیروز ایشون خیلی دوست داشتنی ی از اون فضا هایی داره ک من عاشقشم
ی چند تایی از کتاب هاشون را خوندم
خوشحالم توی دوران زندگیم روی این کره ی خاکی با ایشون هم خاک بودم
افتخاری ی
و در زندگیت را باز باز کن بزار ایشون وارد بشه سر فرصت با کمال ارامش یدوری داخلش بزنه
مطمئن باش ک پشیمون نمیشی
شما و ایشون سلامت باشید.
اون آدمو جادو میکنه .من اول کتاب “سوکوروتازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش” رو از اون خوندم بعد رفتم سراغ “کافکا در کرانه” . کتابهاش رو نمیشه زمین گذاشت و هرچی بیشتر میخونی بهشون معتاد تر میشی… اون یه جادوگره ! نه فقط یه نویسنده.
نویسنده ی فوق العاده ایه و بنظرم کمتر نویسنده ای تا این حد عمیق و کاوشگرانه در زمینه ی بحران هویت و از خودبیگانگی یا به عبارتی مرز بین جهان مادی و معنوی می تونه بنویسه . من اکثر آثارش رو مطالعه کردم و تحت تاثیر همه ی داستان هاش قرار گرفتم از جمله : کافکا در کرانه و آینه . بسیار قلم و نگارش مسحور کننده ای داره که بی شک فقط مختصه خودشه .
شما نویسنده توانمند داستان زندگی پیچیده شیوا نیستین ؟ عجیب غریب قلمتون یکی ه
نویسنده ای است که تمام زندگیت رو به چالش می کشه.
ممنونم از متن خوب شما خانم سلیمانی.
من کتاب سوکورو تازاکی بیرنگ و سال های زیارتش رو خوندم خیلی داستان جذاب و پر پیچ و خمی داشت اما ب نظرم پایانش باز نبود خیلی حرف ها و قصه ها ناتموم موند ک نتیجه گیری خاصی نمی شد ازش داشت