چگونه مخاطب سینما را وحشت‌زده کنیم؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه

اگر دنبال شروری وحشتناک در دنیای سینما می‌گردید، هانیبال لکتر (Hannibal Lecter) در سکوت بره‌ها (The Silence of the Lambs) فیلمی در ژانر وحشت یکی از بهترین نمونه‌هاست. حاصل تلاش کارگردان فیلم جاناتان دمی (Jonathan Demme) در وحشتناک جلوه دادن این شخصیت به بهترین شکل ممکن به بار نشسته است. ترفندهایی که او برای وحشتناک جلوه دادن لکتر به کار می‌گیرد نیز به‌ نوبه‌ی خود جالب هستند.

او شخصیت را پیش از ظاهر شدن در فیلم به بیننده معرفی می‌کند. شاید در نگاه اول این کار چندان عاقلانه به نظر نرسد، چون به هر حال یکی از مهم‌ترین دلایل وحشتناک به نظر رسیدن چیزی عنصر غافلگیری‌ست، اما او با استفاده از دو ترفند کاربردی به این مهم دست پیدا می‌کند.

بیننده پیش از این‌که لکتر را ببیند، توصیف او را از زبان بقیه می‌شنود. سرپرست آسایشگاه روانی در توصیف لکتر می‌گوید: «طرف یه هیولاست. یه روانی مطلق. به‌ندرت پیش میاد یه همچین کسی رو زنده دستگیر کرد. از لحاظ پژوهشی، لکتر ارزشمندترین دارایی ماست.»

شاید فیلمنامه‌نویس با نوشتن این دیالوگ زیادی «رو» بازی کرده باشد، اما این دیالوگ در زمینه‌ی بالا بردن انتظار مخاطب برای دیدن لکتر عالی عمل می‌کند. سرپرست دارد رک و پوست‌کنده می‌گوید لکتر منحرف‌ترین و روانی‌ترین موجود آسایشگاه است.

در بخش افتتاحیه‌ی فیلم، هدف بسیاری از دیالوگ‌های رد و بدل‌شده، بالا بردن انتظار مخاطب و ایجاد تصویری وحشتناک از هانیبال در ذهن اوست. این زمینه‌سازی در صحنه‌ی بعد به بار می‌نشیند.

در صحنه‌ای که نگهبان در زندان را برای کلاریس (Clarice)، شخصیت اصلی فیلم باز می‌کند تا او پیش لکتر برود، دمی کار جالبی انجام می‌دهد. همچنان که کلاریس در حال قدم زدن در راهرو و نزدیک شدن به سلول لکتر است، دمی با استفاده از حرکت دوربین روی اطلاعاتی که دریافت کرده بودیم تاکید می‌کند.

کلاریس پیش از رسیدن به لکتر سه دیوانه‌ی دیگر را نیز می‌بیند. دیوانه‌ی اول کمی معذب‌کننده است، خصوصاً لبخند او و طرز «سلام» کردنش. دیوانه‌ی دوم از دیوانه‌ی اول ترسناک‌تر به نظر می‌رسد. او با نگاهی توخالی و بدنی بی‌حرکت روی یک صندلی نشسته و به حضور کلاریس واکنش نشان نمی‌دهد. دیوانه‌ی سوم با فاصله‌ی زیاد ترسناک‌ترینشان است. او مثل یک گوریل در سلولش ورجه‌وورجه می‌کند.

The Closer Look - How to Terrify the Audience 1

این ترفند بسیار هوشمندانه است، چون بیننده می‌فهمد دیوانه‌ها بر اساس شدت دیوانگی‌شان دسته‌بندی شده‌اند. ما از دیالوگ‌های بیان‌شده می‌دانیم مردی که در آخرین سلول منتظر کلاریس است، صرفاً یک آدم بد یا دیوانه‌ی معمولی نیست؛ او مظهر جنون است. او بدترین انسانی‌ست که می‌توان تصور کرد. با توجه به این‌که دیوانه‌ی قبلی مثل گوریل رفتار می‌کند و به شخصیت زن فیلم می‌گوید که می‌تواند بوی اندام تناسلی‌اش را حس کند، بیننده انتظار دارد لکتر یک حیوان وحشی باشد که هر لحظه آماده‌ی حمله است.

با وجود تمام انتظاراتی که در ذهن بیننده ایجاد شده، این اولین نمایی‌ست که از او می‌بینیم:

The Closer Look - How to Terrify the Audience 2

لکتر شق‌ورق ایستاده است، تقریباً مثل یک سرباز در صف ارتش. او به کلاریس «صبح بخیر» می‌گوید. در مقایسه با دیوانه‌های قبلی، هیچ علائم مشخصی از دیوانگی در او مشاهده نمی‌شود. این تصویرسازی وحشتناک است، چون انتظارات بیننده را کنفیکون می‌کند.

تاکنون لکتر به‌عنوان یک هیولا به ما معرفی شده بود، اما در عمل می‌بینیم که او بسیار متمدن رفتار می‌کند، هرچند که رفتار متمدنانه‌ی او حس بدی به آدم منتقل می‌کند، چون شبیه به یک نقاب به نظر می‌رسد. پس از معرفی اولیه، اتفاقی که بین کلاریس و لکتر می‌افتد نه یک گفتگو، بلکه بازی قدرت است، تلاش برای اعمال قدرت روی شخص مقابل. فکر می‌کنم این دیالوگ، هنگامی که کلاریس دارد کارت شناسایی‌اش را به لکتر نشان می‌دهد، نقطه‌ی شروع این مبارزه باشد:

لکتر: لطفاً بیارش نزدیک‌تر… نزدیک‌تر…

The Closer Look - How to Terrify the Audience 3 The Closer Look - How to Terrify the Audience 4

در این قسمت لکتر با نهایت ادب و احترام از کلاریس درخواست می‌کند کارت شناسایی‌اش را نزدیک‌تر بیاورد و او هم از درخواستش اطاعت می‌کند. با این‌که این درخواستی سمبولیک و در ظاهر بی‌آزار به نظر می‌رسد، نحوه‌ی کارگردانی و اجرای آن در بیننده حس تزلزل (Insecurity) را برمی‌انگیزد، چون نشان‌دهنده‌ی این است که لکتر از همان بدو آشنایی قصد دارد ذهن پروتاگونیست داستان را کنترل کند. لکتر درخواست می‌کند و کلاریس درخواستش را اجابت می‌کند. این یعنی قدرت هانیبال از او بیشتر است.

در دیالوگ‌های عالی در آثار داستانی همیشه اثری از کشمکش بین دو شخصیت مشاهده می‌شود؛ این کشمکش ممکن است بر پایه‌ی اختلاف نظر راجع‌به چیزی یا خواسته‌های متفاوت بنا شده باشد. این قاعده‌ای نسبتاً بدیهی‌ست، اما یکی از دلایلی که این صحنه و دیالوگ اداشده در آن تا این حد درگیرکننده است، پررنگ بودن کشمکش در آن است. کلاریس می‌خواهد هانیبال در تحقیقات جنایی‌اش به او کمک کند. اما هانیبال دلش نمی‌خواهد به او کمک کند. کشمکش این صحنه این است. شاید برای کسی که نگاهی سطحی به فیلم دارد، وحشتناک بودن لکتر در این صحنه قابل‌درک نباشد. چون او پشت شیشه‌ی ضخیم است و نمی‌تواند به کلاریس آسیب فیزیکی برساند. او نباید وحشتناک باشد، چون قدرتی ندارد. پس دلیل وحشتناک بودنش چیز دیگری‌ست، نه؟

همان‌طور که گفتم، این دیدگاه ناشی از نگرشی سطحی‌ست، چون حقیقت دقیقاً عکس آن است. دلیل وحشتناک بودن هانیبال این است که قدرت به طور کامل در اختیار اوست. با توجه به این‌که لکتر درون قفس قرار دارد، شاید این بیانیه کمی غیرمنطقی به نظر برسد. اما کلاریس برای آمدن پیش او یک دلیل داشت: درخواست کمک برای دستگیر کردن یک قاتل. در این زمینه‌ی، او بسیار آسیب‌پذیر است، چون احتمال شکست خوردن در هدفش بالاست. لکتر می‌تواند به‌راحتی آب خوردن آرزوها و اهداف او را لگدمال کند. پیامد این صحنه، هرچه که باشد، به طور کامل به لکتر بستگی دارد. قدرت نداشتن پروتاگونیست دلیل اصلی وحشتناک به نظر رسیدن آنتاگونیست است.

فیلمبرداری فیلم هم دینامیک قدرت بین دو شخصیت را به بهترین شکل ممکن انتقال می‌دهد. در ابتدای گفتگو، کلاریس روی صندلی نشسته و لکتر ایستاده است. کلاریس از لحاظ فیزیکی زیر او قرار دارد و در سلسله‌مراتب قدرت از او پایین‌تر است. در این صحنه، وقتی نما صورت شخصیت‌ها را نشان می‌دهد، لکتر از بالا به لنز دوربین نگاه می‌کند و کلاریس از پایین.

The Closer Look - How to Terrify the Audience 5 The Closer Look - How to Terrify the Audience 6

جلوتر، وقتی لکتر بالاخره از مسند قدرت پایین می‌آید و به درخواست کمک کلاریس جواب مثبت می‌دهد، کلاریس از روی زمین بلند شده و با او چشم‌درچشم می‌شود. ارتفاع نگاه تکنیک دراماتیک ساده‌ای است، اما وقتی به طور موثر به کار گرفته شود، پتانسیل زیادی برای القای حس‌های قوی دارد.

The Closer Look - How to Terrify the Audience 7

همچنین در قاب‌بندی شخصیت‌ها هم نکات جالبی نهفته است. صورت لکتر کل نما را می‌پوشاند و صورت کلاریس نصف آن را. این قاب‌بندی کلاریس را کوچک‌تر و در نتیجه فاقد قدرت جلوه می‌دهد. بنابراین در این صحنه، اندازه‌ی صورت با قدرت او رابطه‌ی مستقیم دارد. در این صحنه دیالوگی بین دو شخصیت رد و بدل می‌شود:

کلاریس: بیشتر قاتلای سریالی از قربانی‌هاشون چیزی به یادگار نگه می‌دارن.

لکتر: من چیزی نگه نداشتم.

کلاریس: نه، تو قربانیاتو می‌خوردی.

وقتی کلاریس این حرف را می‌زند، لکتر جا می‌خورد. این یعنی کلاریس موفق شده روی او اعمال قدرت کند. همچنین به هنگام بیان آن صورتش در مرکز نما قرار دارد و نسبت به نمای قبلی بسیار بزرگ‌تر است.

The Closer Look - How to Terrify the Audience 8

این یعنی او موفق شده کمی از قدرت از دست‌داده‌اش را بازیابی کند.

پس از بیان این حرف، لکتر برای اولین بار در صحنه، در واکنش به از دست دادن قدرتش، نگاهش را از کلاریس می‌دزدد.

The Closer Look - How to Terrify the Audience 9

حالا چطور می‌توانیم از بررسی این صحنه در سکوت بره‌ها، فرمولی برای وحشت‌زده کردن تماشاچیان سینما طرح کنیم؟ جواب این سوال در مفهوم «قدرت» نهفته است.

در بیشتر فیلم‌های ترسناک پروتاگونیست داستان قدرت کمی دارد. این قضیه اتفاقی نیست. به‌عنوان مثال، در فیلم آن (It) پروتاگونیست‌های داستان تعدادی کودک هستند و در فیلم بیگانه (Alien) پروتاگونیست‌های داستان تعدادی خلبان و مکانیک هستند که در دفاع از خود ناتوانند. دنباله‌ی فیلم بیگانگان (Aliens) فیلم خوبی بود، اما به اندازه‌ی بیگانه وحشتناک نبود، چون پروتاگونیست‌های بیگانگان گروهی سرباز تعلیم‌دیده بودند که کار و تخصصشان جنگیدن و دفاع کردن بود. برخلاف شخصیت‌های فیلم بیگانه، آن‌ها می‌توانند هیولاهای داستان را بکشند.

از مثال‌های بالا نتیجه می‌گیریم وحشتناک بودن یا نبودن یک فیلم، به تقسیم قدرت بین شخصیت‌های آن بستگی دارد.

 

منبع: کانال یوتیوب The Closer Look



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. shahabmp

    یه نکته ارو تو این صحنه از قلم انداختید، در ابتدا کلاریس مضطرب نشون داده میشه و این اضطراب حس قدرت مندتر بودن لکتر و درموندگی قربانیاشو تو بیننده ایجاد میکنه و زمانی که اون دیالوگ فوق العاده ارو کلاریس میگه (:” خوب تو میخوردیشون!”) به وضوح در رفتار کلاریس میبینید که با اضطراب کمتر و تسلط بیشتری داره رفتار میکنه و این حس میده که تونسته بخشی از قدرت درونیشو جلوی لکتر بدست بیاره و اینو تا جایی پیش میبره که وقتی لکتر نگاهشو از کلاریس میدوزده و در نهایت هم در انتهای این گفتگوی کوتاه کلاریس از خودش میرونه و میگه از اینجا برو حس اینو میده که لکتر برای اولین بار از وجود شخصی آزرده شده و میخواد از حضورش فرار کنه با روندنش از آسایشگاه، در صورتی که در ابتدا خیلی مشتاقانه ایستاده بود و یه جورایی با اون رفتار مودبانش به کلاریس خوشامد گفته بود، چون فکر میکرد شخص جدیدیو پیدا کرده که روش اعمال قدرت کنه!، و در نهایت هم در انتهای صحنه و به طور کاملتر در سکانسی بعد از اون میبینید که در جواب اهانت هم سلولیش به کلاریس چکار کرد که نشون میده برای کلاریس احترام قایل شده بعد از همون برخورد اول!!!
    بخشی که در موردش صحبت کردید واقعا جای صحبت بیشتر از این مقالتون داشت!!! سکوت بره ها یه شاهکار به تمام معناست.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما