پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش دوم)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
آیفون

مقدمه/ بخش دوم

از تمام این‌ها گذشته، یک شخص، تنها یک شخص است که بر اختراع آیفون سایه افکنده. در فهرست مهم‌ترین اختراعات اپل که در ساخت آیفون به‌کار رفته است، نام او را اغلب پیش از هر کس دیگر و به این صورت درج می‌کنند: استیون پی. جابز. اما حقیقت این است که جابز، تنها بخشی کوچک از روندِ پسِ پشت یگانه دستگاه است.

دیوید ادگرتون[۱]، مورخ، می‌گوید: «کیش شخصیتی خارق‌العاده پیرامون جابز به‌راه افتاد که گویی او مخترع این دستگاهی است که دنیا را تغییر داده است، اما واقعاً چنین نبود. طنزی ظریف در کار است. در عصر اطلاعات و زمانه‌ی جامعه‌ی غرق اطلاعات، کهن‌ترین اسطوره راجع‌به مخترعان، در مورد جابز فراگیر شد.» منظور ادگرتون اسطوره‌ی ادیسن است. اسطوره‌ای که سخن از مخترعی تنها می‌گوید. مخترعی که بعد از ساعت‌های بی‌شمار تلاش بی‌وقفه، بالاخره موفق به اختراعی می‌شود که روند تاریخ را عوض می‌کند.

تامس ادیسن[۲] مخترع لامپ حبابی نبود، اما گروه تحقیقاتی او آلیاژی را پیدا کردند که درخششی زیبا و پایدار تولید می‌کرد و به همین خاطر، بدل به وسیله‌ای انقلابی شد. استیو جابز هم درست بر همین قیاس، مخترع تلفن همراه هوشمند نبود. اما گروهش تلفنی ساختند که در سطح جهانی و نزد همگان محبوب است. با این اوصاف، اسطوره‌ی مخترع تنها کماکان به حیات خود ادامه می‌دهد. اسطوره‌ی مخترع تنها، از منظری بسیار جذاب و پرکشش به امر اختراع می‌نگرد. ایده‌ای است ساده و درگیرکننده و به لحاظ موازین اخلاقی، کاملاً درست. چرا که طبق آن، شخصی با پشت‌کار زیاد و اندیشه‌های درخشان، دست از تلاش نمی‌کشد و عاقبت پس از کوشش فراوان و ازخودگذشتی، به ثمره‌ی کار خود می‌رسد. اما در عین حال اسطوره‌ای است زیان‌بخش و گمراه‌کننده.

به‌ندرت اتفاق می‌افتد که مخترعی دست‌تنها تکنولوژی جدیدی اختراع کند. حتی به‌ندرت اتفاق می‌افتد که گروهی به‌تنهایی مسئول اختراع تکنولوژی تازه‌ای باشند. از ماشین پنبه‌پاک‌کن گرفته تا لامپ حبابی و تلفن، اغلب تکنولوژی‌ها به‌صورت همزمان یا تقریبا هم‌زمان به‌دست دو یا بیش از دو گروه اختراع می‌شود. گروه‌هایی که هر یک کاملاً جدا از دیگری کار می‌کنند و جداگانه به نتیجه می‌رسند. طبق گفته‌ی مارک لیملی[۳]، کارشناس ثبت اختراع، ایده‌های تازه همیشه «هم‌زمان به فکر چند نفر می‌رسند.» تعداد بی‌شماری مغز متفکر در هر لحظه دارند جدیدترین تکنولوژی‌های دنیا را آزمایش می‌کنند و می‌خواهند هر کدام را ارتقا بدهند. عده‌ی زیادی درست به‌اندازه‌ی ادیسونِ روایت اسطوره‌ای، تلاش فراوان می‌کنند. اما مخترعانی که ما بیش از همه می‌شناسیم، همان کسانی‌اند که محصول نهایی‌شان بهتر از باقی رقبا در بازار فروخته است. همان کسانی‌اند که به‌یادماندنی‌ترین خاطرات را تعریف کرده‌اند. همان کسانی‌اند که دشوارترین دعواهای حقوقی ثبت اختراع را پیروز شده‌اند.

آیفون از هر لحاظ دستاوردی جمعی محسوب می‌شود. چنان جمعی که شاید در درک نگنجد. توده‌ی تلفن‌های خراب و نیازمند تعمیر که روی میز شرکت آی‌فیکس‌ایت جمع شده، به‌روشنی گواهی می‌دهد که آیفون، مخرج مشترک بسیاری از تکنولوژی‌هاست. انواع و اقسام اختراعات مختلف در آیفون به‌کار رفته‌اند و تعداد زیادی از این اختراعات را مردم اصلا نمی‌شناسند. مثلا حالت تعاملی جادویی آیفون، به‌خاطر قابلیت چندلمسی آن است و به‌کمک همین قابلیت، می‌توان هرچیزی را کنار زد و عکس‌ها را کوچک یا بزرگ کرد. هرچند جابز به‌صورت عمومی اعلام کرد که این اختراع، از آن شرکت اپل است، اما تکنولوژی چندلمسی چند دهه قبل‌تر و در جاهایی مختلف ساخته شده بود. از آزمایشگاه‌های مرکز شتاب‌دهنده‌ی ذرات سِرن[۴] گرفته تا دانشگاه تورونتو و شرکتی نوپا با هدف توانمندسازی معلولین. مؤسساتی نظیر آزمایشگاه‌های بِل[۵] و سِرن مشغول انجام آزمایش‌ها می‌شدند و دولت‌های مختلف هم برای حمایت از این فعالیت‌ها، صدها میلیون دلار صرف مؤسسات می‌کردند.

اگر می‌خواهیم بدانیم که آیفون چطور پا به عرصه‌ی وجود گذاشت، چشم‌پوشیدن از اسطوره‌ی مخترع تنها و شناختن هزاران مخترع و محققی که در این مسیر مشارکت کرده‌اند، به‌تنهایی کافی نخواهد بود. فکرهای ساده را باید با تلاش زیاد و مواد خام پرورد تا نهایتا اختراع به‌دست بیاید. کارگران معدن در تقریبا تمام قاره‌های جهان، به‌دشواری موادی را از دل زمین بیرون می‌کشند و صدها هزار نفر در چین، داخل کارخانه‌هایی که هر کدام به‌وسعت یک شهر است، آن مواد را صرف ساختن آیفون می‌کنند. هر‌یک از آن معدن‌کاران و کارگران نقشی حیاتی در شکل‌گیری داستان آیفون دارند. اگر آن‌ها نبودند، امروزه آیفونی هم در جیب مردم وجود نداشت.

به‌منظور پدیدآمدن آیفون، تمام عناصر تکنولوژیکی، اقتصادی و فرهنگی باید درهم می‌آمیختند. جی. سی. آر. لیکلایدر[۶]، روان‌شناس آمریکایی، نام چنین پدیده‌ای را همزیستی کامپیوتر و انسان گذاشته است. حضور فراگیر وسیله‌ای دیجیتالی در همه‌جا و همه‌زمان که منبع سرگرمی است. وسیله‌ای که تمام افکار ما را به خود جلب می‌کند و رسیدگی به تمام امیال آنی ما را ساده می‌سازد. هرچه بیشتر و بهتر محبوب‌ترین وسیله‌ی دنیا را بشناسیم و با تلاش‌ها، اندیشه‌ها و مشکلاتِ مسیر ساخت آن آشنا شویم، به همان اندازه هم دنیایی را شناخته‌ایم که این‌چنین به یگانه دستگاه وابسته شده است.

هیچ‌کدام از این صحبت‌ها منکر دستاوردهای طراحان و مهندسان شرکت اپل نیست. همان کسانی که توانستند آیفون را راهی بازار کنند. بدون دانش مهندسی‌شان، طرح‌های راهبردی‌شان و نوآوری‌های نرم‌افزاری‌شان، یگانه دستگاه شاید هرگز چیزی نمی‌شد که امروزه هست. اما به‌لطف مخفی‌کاری شرکت اپل که معرف خاص و عام است، عده‌ی کمی از نام این افراد آگاه‌اند.

جابز به نویسنده‌ی زندگی‌نامه‌اش گفته بود که اگر دستگاه را جوری طراحی کند که مردم بتوانند در آن دست ببرند، در واقع کاری کرده که «مردم بزنند همه‌چیز را درب‌وداغان کنند.

این فرهنگ مخفی‌کاری حتی در طراحی خود دستگاه هم دیده می‌شود. تا به‌حال شده که بخواهید آیفون‌تان را باز کنید تا نگاهی به داخلش بیندازید؟ ترجیح شرکت اپل این است که دارندگان آیفون چنین کاری نکنند. اصلا یکی از دلایل اینکه اپل جزو سودآورترین شرکت‌های دنیا قرار گرفته، همین است که ما را به داخل سردخانه‌ی توی گوشی راه نمی‌دهد. جابز به نویسنده‌ی زندگی‌نامه‌اش گفته بود که اگر دستگاه را جوری طراحی کند که مردم بتوانند در آن دست ببرند، در واقع کاری کرده که «مردم بزنند همه‌چیز را درب‌وداغان کنند». به‌همین خاطر، تلفن‌های آیفون همگی با پیچ‌هایی اختصاصی به‌اسم پیچ پنج‌پر مهروموم شده‌اند و همین می‌شود که هیچ‌کس نمی‌تواند بدون ابزار مخصوص، تلفن خود را از هم باز کند.

کایل وینز[۷]، مدیرعامل آی‌فیکس‌ایت می‌گوید: «آدم‌هایی نزد من آمده و گفته‌اند «تلفن همراهم مثل قبل باتری نگه نمی‌دارد.» وقتی می‌گویم که «می‌توانید باتری‌اش را عوض کنید.»، بعضی‌های‌شان در جوابم گفته‌اند که «مگر تلفن همراه من اصلا باتری دارد؟» حالا که تلفن‌های همراه باریک و شکیل همه‌جا و نزد همه‌کس رایج شده‌اند، اندک‌اندک و سرخوشانه به‌سمتی می‌رویم که گفته‌ی معروف آرتور سی. کلارک[۸] محقق شود و دیگر نتوان وسایل تکنولوژیک و بسیار پیش‌رفته را از جادوگری تشخیص داد.

بیایید آیفون را از هم باز کنیم، خاستگاه‌های آن را کشف کرده و تأثیرش را بسنجیم. بیایید اسطوره‌ی جابزی‌ادیسنیِ مخترع تنها را بی‌اعتبار کنیم. بیایید بفهمیم چه شد که آیفون به‌وجود آمد.

به‌ این منظور، راهی شانگهای و شنژن شدم. می‌خواستم به کارخانه‌ای سر بزنم که کارگران چینی در آن موبایل‌ها را سرهم می‌کنند. همان کارخانه‌ای که موجی از خودکشی، باعث شد شرایط دشوار حاکم بر کارخانه‌ی ساخت آیفون برای همگان عیان شود. یک دستگاه آیفون را به متخصص متالورژی سپردم تا آن را تجزیه کند و بفهمد دقیقا از چه عناصری تشکیل شده است. از معادنی بازدید کردم که کودکان معدن‌کار، از عمق آن‌ها در دل کوه‌های روبه‌فروپاشی، موادی را بیرون می‌کشند که در ساخت آیفون استفاده می‌شود. شاهد این بودم که هکرها در بزرگ‌ترین کنفرانس امنیت سایبری آمریکا، به آیفونم نفوذ کردند. با پدر رایانه‌های همراه ملاقات کردم و از زبان خودش شنیدم که عرضه‌ی آیفون برای او و رؤیاهایش چه معنایی داشته است. ریشه‌های تکنولوژی چندلمسی را پیدا کردم و با پیشگامانی آشنا شدم که هیچ‌کس دستاوردهای‌شان را نمی‌شناسد. با فردی تراجنسیتی صحبت کردم که کارش طراحی چیپ‌های موبایل بود و به‌لطف زحمات او، دستگاه آیفون صاحب مغز شده است. با مهندسان نرم‌افزار قدرندیده‌ای به گفت‌وگو نشستم که ظاهر و حس‌وحال آیفونِ امروز را با دست‌های خود شکل داده‌اند.

در واقع با هر طراح، مهندس و مدیری که در روند خلق آیفون نقش داشت و متمایل به‌ مصاحبه بود، صحبت کردم. هدفم این است که وقتی کتاب را تا آخر خواندید، به آیینه‌ی سیاهِ آیفون‌تان نگاه کنید و نه فقط چهره‌ی جابز، که عکسی دسته‌جمعی ببینید از تمام خالقان این دستگاه. هدفم این است که تصویری چندوجهی، درست و به‌باور من پرجذبه از این دستگاه به شما ارائه کنم. دستگاهی که همه‌ی ما را هُل داد و به دلِ آینده کشید.

برای نوشتن این کتاب، با کارکنان فعلی و سابق اپل توی کافه‌های پایین شهر قرار گذاشتم یا از طریق مکالمات رمزنگاری‌شده با آن‌ها مصاحبه کردم.

اما نکته‌ای ضروری راجع‌به اپل. گشتن به‌دنبال منشاء آیفون کاری است غرق تناقض. از یک‌سو، عده‌ای پرشمار از صاحب‌نظران، منابع گمنام و نوشته‌های وبلاگی، بی‌وقفه راجع‌به تک‌تک کارهای اپل نظر می‌دهند. از سوی دیگر هم اندک بیانیه‌های چندکلمه‌ای و رمزآمیز که در کنفرانس خبری اپل خوانده می‌شود، روایت «رسمی» ماجرا هستند. اپل تقریباً به‌هیچ‌عنوان اجازه‌ی مصاحبه با کارکنان خود را نمی‌دهد و خبرنگارانی که حق مصاحبه دارند، معمولاً به‌خاطر سابقه‌ی کاری بلندمدت یا روابط حسنه‌شان با شرکت به‌صورت فردبه‌فرد دستچین می‌شوند. من از این دسته خبرنگارها نیستم. درواقع حتی گیک هم به‌حساب نمی‌آیم. هرچند حدود ده سالی می‌شود که خبرنگار حوزه‌ی علوم و فناوری هستم، اما بیش از آنکه راجع‌به مراسم رونمایی محصولات مختلف گزارش نوشته باشم، راجع‌به لکه‌های نفتی نشت‌کرده به اقیانوس‌ها خبر نوشته‌ام. برای همین وقتی به مقامات شرکت اپل اطلاع دادم که ماجرای این کتاب از چه قرار است و جلسات متعددی با نمایندگان قسمت منابع انسانی گذاشتم، تمام درخواست‌هایم را برای مصاحبه با همه‌ی مدیران و کارکنان رد کردند. روی نوشتن چند ای‌میل خطاب به تیم کوک[۹] بسیار فکر کردم، ولی او به هیچ‌کدام‌شان جواب نداد. برای نوشتن این کتاب، با کارکنان فعلی و سابق اپل توی کافه‌های پایین شهر قرار گذاشتم یا از طریق مکالمات رمزنگاری‌شده با آن‌ها مصاحبه کردم. ضمناً به بعضی از کسانی که مصاحبه کرده‌اند، قول داده‌ام نام‌شان محفوظ بماند. عده‌ی زیادی از کارکنان فعلی شرکت اپل به من گفتند که حقیقتاً دوست دارند با ذکر نام و مقام خود مصاحبه کنند، چون معتقدند مردم دنیا باید از داستان خارق‌العاده‌ی آیفون خبردار شوند، اما چون می‌ترسند که ممکن است با مصاحبه، قوانین سفت‌وسخت رازداری اپل را زیر پا بگذارند، برای همین ناچارند که از مصاحبه چشم بپوشند. با تمام این اوصاف، چندین مصاحبه با مخترعان آیفون انجام داده‌ام. ضمناً پای صحبت خبرنگاران و مورخانی نشسته‌ام که این دستگاه را از وجوه گوناگون بررسی کرده‌اند. برای همین خاطرجمعم که طی این مصاحبه‌ها، آن‌قدر اطلاعات به‌دست آورده‌ام که تصویری کامل و درست از آیفون به‌دست دهم.

این تصویر از دو جهت و کم‌کم تکمیل می‌شود. از یک‌سو، شما را به دل شرکت اپل خواهم برد تا ببینید که چه مخترعان گمنامی چطور آیفون را طراحی کردند، نمونه‌ی اولیه‌اش را ساختند و نهایتاً آن را به مرحله‌ی تولید رساندند. با کسانی آشنا خواهید شد که پیشگامان عرصه‌ی کار و فعالیت با اطلاعات این‌چنینی در حوزه‌ی تلفن‌های همراه بوده‌اند. این قسمت چهار فصل را به خود اختصاص داده و از میانه تا پایان کتاب را در بر می‌گیرد. معتقدم جای این فصل‌ها، همان آخر کتاب است، چرا که بی‌شمار مردمان مختلف آهسته‌آهسته زمینه‌ساز ظهور یگانه دستگاه شدند، اما این اپل بود که دست آخر آیفون را به جهانیان معرفی کرد.

در بخش دوم به‌دنبال این بوده‌ام تا بفهمم مواد خام آیفون از کجا می‌آیند. به دنبال این بوده‌ام تا با اندیشمندان و کارگرانی صحبت کنم که تحقق ایده‌ی آیفون، مبتنی بر تلاش آن‌ها بوده است. این بخش، از همین فصل اول آغاز خواهد شد. به صد سال پیش می‌رویم تا ریشه‌های اصلی «تلفن همراه هوشمند» را بشناسیم. تمام تکنولوژی‌های قدرتمندی را که در این دستگاه جمع شده‌اند، با هم مرور خواهیم کرد. خواهیم دید که چطور قطعات مختلف دستگاه در چین سرهم‌بندی می‌شوند. دست‌آخر هم سری به بازارهای سیاه و زباله‌دانی‌های بزرگ قطعات کامپیوتری و الکترونیکی می‌زنیم تا ببینیم آخروعاقبت، آیفون سر از کجا در می‌آورد.

حالا که دیگر همه‌چیز را برای‌تان گفته‌ام، بیایید از اولین ایستگاه راه بیفتیم. دفتر مرکزی شرکت اپل، شهر کوپرتینو[۱۰]، ایالت کالیفرنیا. جایی در قلبِ سیلیکن‌ولی[۱۱].

ادامه دارد…

مطالب مرتبط:

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش اول)

 

[۱] David Edgerton

[۲] Thomas Edison

[۳] Mark Lemley

[۴] CERN

[۵] Bell Labs

[۶] J. C. R. Licklider

[۷] Kyle Wiens

[۸] Arthur C. Clarke

[۹] Tim Cook

[۱۰] Cupertino

[۱۱] Silicon Valley



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X