نقد فیلم ناگهان درخت؛ هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند
فیلم ناگهان درخت ساخته صفی یزدانیان کاملا در امتداد فیلم اولش «در دنیای تو ساعت چند است؟» قرار میگیرد. فیلمهایی برآمده از یک سلیقه کاملا شخصی که البته قواعد زیباییشناسی را خوب بلد است. «ناگهان درخت» احتمالا شخصیترین فیلم جشنواره امسال خواهد بود. فیلمی که فیلمسازش نه به سوژههای روز میپردازد، نه از معضلات اجتماعی میگوید، نه اشارات سیاسی روز دارد و نه حتی درامش مربوط به طبقه متوسط و قصههای آشنای آدمهای آشناست. صفی یزدانیان از جهان شخصی خودش و برای جهان شخصی خودش فیلم میسازد.
در نقد فیلمهای جشنواره خطر اسپویل شدن وجود دارد.
مخاطبان فیلم «ناگهان درخت» یا در جهان شخصی صفی یزدانیان شریک هستند یا این جهان را دوست ندارند و به نسبت اینکه در کدام یک از این دو دسته قرار میگیرند میتوانند فیلم را دوست داشته باشند یا نه. من آنقدر به جهان ذهنی کارگردان نزدیک هستم که هر دو فیلمش میتوانند فیلمهای شخصی خود من باشند و به همین دلیل کدهای زیباییشناسانه فیلم برایم آشنا و دوستداشتنی هستند.
فیلم اینبار هم روایتگر یک رابطه عاشقانه است اما عاشقانهای که میان مادر و پسر شکل میگیرد. باز هم صفی یزدانیان بهترین گروه بازیگران ممکن را برای روایت قصه شخصیاش انتخاب کرده. ترکیب پیمان معادی با زهره عباسی و سکانسهای دو نفرهشان آنقدر احساس برانگیز و درجه یک است که دل مخاطب را میبرد. بخشی از دلربایی سکانسها به کاریزمای بازیگرانی برمیگردد که یزدانیان انتخاب کرده و یادآور علی مصفا و زری خوشکام فیلم قبلی است. زهره عباسی را تا امروز نمیشناختم و از آن کشفهای صفی یزدانیان است. مهناز افشار نقشاش به نسبت دو نفر دیگر فرعیتر است و طبعا شخصیتاش در حاشیه قرار میگیرد اما به اندازه و درست بازی میکند. هماهنگ با کاراکترهای اصلی.
فیلمهای یزدانیان مصداق کتاب آلن دوباتن هستند: هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند. «ناگهان درخت» (که همینجا بگویم به نظرم نقطه ضعفش اسم فیلم است و کاش اسم بهتری داشت) محل تلقی سینما و نقاشی و موسیقی و ادبیات است. سینمایی که در حقیقت از همه هنرهای دیگر الهام گرفته. همچنان قابهایی که صفی یزدانیان به کمک همایون پایور، مدیر فیلمبرداریاش میبندد به شدت یادآور نقاشیهای امپرسیونیستی هستند. درگیر نور و ثبت لحظه. این ثبت لحظه که در معنای فیلم هم وجود دارد به شدت یادآور ادبیات فرانسه است. ضد درام بودناش یادآور پاتریک مودیانو، توصیفهایش شبیه پروست و لحن راوی و شوخطبعی پنهانش رومن گاری را تداعی میکند.
توضیح اینکه چرا «ناگهان درخت» فیلم خوبی است به اندازه بقیه فیلمها سرراست نیست. میشود به موسیقی درخشان کریستف رضاعی اشاره کرد. به بازیهای خیلی خوب بازیگران. به فیلمبرداری همایون پایور اما گرمای فیلم از جهان شخصی فیلمساز میآید. بهترین دریچه برای نگاه به این فیلم را از کتاب «هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند» آلن دوباتن ترجمه گلی امامی میبینم. جایی از کتاب آلن دوباتن از این میگوید که چگونه مدیوم هنری به درک ما از خودمان کمک میکند: «ما افکار مبهم و عواطف عجیب مغشوشی داریم که برای هیچکدام تعریف مشخصی نمیتوانیم بدهیم…سپس گاهی به اثر هنری برمیخوریم که با حس ناشناختهای درون ما قفل میشود، حسی که خودمان هم دقیقا نمیشناسیماش. الکساندر پوپ عملکرد اساسی شعر را چنین توجیه میکند: افکاری را ناکامل تجربه میکنیم ولی بیان روشنی به آنها میدهیم. چیزی که اغلب اندیشیده بودیم ولی هرگز درست بیان نکردهایم.»
«ناگهان درخت» شبیه شعری است که در ستایش مادر، شهر، زادگاه و عشق سروده شده است. این فیلم اثر هنری است که فضاهای روانی و اخلاقی خاصی را طلب میکند. از این منظر میتوانید فیلم را دوست داشته باشید یا از آن خوشتان نیاید اما نمیتوانید تمام ذوق و سلیقهای را که در ساختن آن به کار برده شده نادیده بگیرید.
جای دیگری از کتاب آلن دوباتن نوشته شده: «عاشق و هنرمند هر دو در مقابل یک معضل انسانی قرار دارند: گرایش فراگیر عادی و یکنواخت شدن…یکی از خیرهکنندهترین مشخصات برخی شاهکارهای هنری در این است که قادرند هیجان ما را نسبت به چیزهایی که عادی شدهاند، برانگیزانند.» تاکید روی دستهای مادر و آن سکانس قاچ کردن بهها، جوری که انگار عطرش از این سوی پرده به مشام تماشاگر میرسد مصداق همین جمله است. صفی یزدانیان همه چیزهایی را که برایمان عادی شده به شیوهای شاعرانه با تاکید روی زیباییهای عواطف و جغرافیا به تصویر میکشد و احساسات ما را برانگیخته میکند.
مثل فیلم قبلی یکی از چیزهایی که شگفتزدهام کرد درهمتنیدگی موسیقی با متن بود. روند فیلم برایم مثل موسیقی دوستداشتنی کریستف رضاعی با نوای ملایم پیانو شروع شد و به آن ترکیب ارکسترال سکانس کنار دریا رسید و تمام شد.
«ناگهان درخت» یک چیز مخصوص به خودش دارد که به قول دیالوگ فیلم اگر این را نداشت فراموش میشد و در هیچ داستانی راه پیدا نمیکرد. یک جایی از فیلم هست که مادر زیر لب زمزمه میکند: بیا، همین الان بیا. و من مطمئن بودم که فرهاد پشت در است چون این جهان صفی یزدانیان است. او خالقی است که وقتی میگوید کن (باش) آن وقت فیکون (میشود).
برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجیکالا مگ بروید.
همه نقد ها مال یک نفر هست؟!!!
این که نشد نقد