نقد فیلم تنگه ابوقریب؛ ایدههایی کهنه در لباسی نو
فیلم سینمایی تنگه ابوقریب از اواسط مردادماه امسال اکران شده و در گیشهها هم وضع بدی ندارد. فیلم تا اینجای کار پس از دو هفته اکران بیش از یک میلیارد و هشتصد میلیون تومان فروخته و به نظر میرسد ظرفیت فروش بیشتر را هم داشته باشد. گرچه باید در نظر گرفت که بودجه ساخت فیلم بیش از ۵ میلیارد تومان گزارش شده است. فیلم تنگه ابوقریب از سی و ششمین جشنواره فیلم فجر ۶ سیمرغ بلورین گرفت و در عمل پرافتخارترین فیلم سال جشنواره بود.
تنگه ابوقریب را بهرام توکلی کارگردانی کرده. کارگردان فیلمهایی چون پرسه در مه، اینجا بدون من و آسمان زرد کم عمق. توکلی پیش از این تجربهای در ساخت فیلمهای جنگی نداشته و احتمالا تجربه ساخت فیلم تنگه ابوقریب برای او تجربه چالشبرانگیزی بوده است.
نهایتا پیش از بررسی و نقد فیلم تنگه ابوقریب ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که این فیلم محصول سازمان هنری-رسانهای اوج است. اوج در سال ۹۶ در کنار تنگه ابوقریب فیلمهای به وقت شام (ساخته ابراهیم حاتمی کیا) و سو تفاهم (ساخته احمدرضا معتمدی) را هم روانه جشنواره کرده بود. این سازمان پیش از این به دلیل سرمایهگذاری در دو فیلم ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار هر دو ساخته محمد حسین مهدویان مورد توجه قرار گرفت. سرمایهگذاری در سریال پایتخت ۵ یکی دیگر از فعالیتهای سازمان اوج در سال ۹۶ بوده است.
نقد فیلم تنگه ابوقریب را با توجه ویژه به سه بخش متفاوت پیش میبرم. اول جلوههای ویژه و ابعاد فنی که به نظر میرسد فیلم در این بخش نسبتا موفق عمل کرده. دوم فیلمنامه و شخصیتپردازی که به نظر ضعف اصلی اثر همینجاست و نهایتا رویکرد فیلم در برابر ایدههای کلی سینمای شناختهشده جنگ؛ این که فیلم چطور با این ایدهها مواجه میشود و آیا توانسته از دل کلیات و کلیشهها به جزییات ملموس و اثرگذار برسد یا نه، که جواب من به این پرسش آخر هم منفی است.
در سینمای ایران یکی از چالشهای همیشگی ساخت یک فیلم جنگی موفق، چالش روبروشدن با ابعاد فنی اثر بوده. در واقع ساخت فیلمی که در همان رویارویی نخست توی ذوق نزند و بتواند از پس جلوههای بصری فضای جنگ بربیاید برای خودش معضلی بوده است. در پاسخ به مشکلات ساخت گاهی فیلمهای جنگی ایرانی از روبرو شدن با تصویر خط مقدم جنگ طفره رفتهاند یا فضایی ساختهاند که در بسیاری موارد در مقایسه با فیلمهای هالیوودی (که در ذهن مخاطب ایرانی همچون مرجع جلوههای ویژه و ساخت فنی حضور داشته) مخاطب را ناامید کرده.
در سالهای گذشته اما سازمانهایی چون اوج پا به میدان گذاشتهاند که حاضرند روی این فیلمها سرمایهگذاری عظیمتری کنند حتی اگر کل پول اولیه هم بازنگردد. به هر حال نتیجه این هزینهها شده فیلمی چون تنگه ابوقریب که در مجموع جلوههای ویژه باورپذیری دارد و دست کم نه در سطح جهانی که در سطح یک فیلم ایرانی در این حوزه عملکرد قابل قبولی داشته. گرچه به نظرم تنگه ابوقریب کماکان جغرافیایی نامعلوم است که فیلم از نمایش کلیتر و در نتیجه احساسبرانگیزتر آن در قالب یک مکان مشخص فرار کرده است. موضوعی که به آن باز خواهم گشت.
اما مشکل اصلی فیلم تنگه ابوقریب ضعف فیلمنامه و شخصیتپردازی نقشهای اصلی و فرعی است. ماجرای فیلم برمیگردد به آخرین روزهای جنگ در تیرماه سال ۶۷، زمانی که عراقیها از درگیریهای گسترده رزمندگان ایرانی در جبهههای مختلف استفاده میکنند و به شکلی غافلگیرکننده یکی از تنگههای استراتژیک ایران را هدف حمله قرار میدهند.
ابوقریب روستایی است از توابع شهرستان دهلران واقع در استان ایلام. ظاهراً عبور از تنگه ابوقریب میتوانسته تاثیر مهمی در وضعیت جنگ و حتی نوع پایان یافتن آن داشته باشد و دفاع از آن بسیار حیاتی بوده است. به این ترتیب نیروهای گردان عمار برای دفاع از تنگه به منطقه اعزام میشوند. رزمندگان این گردان به تازگی از عملیاتی دیگر بازگشته بودند و قرار بوده به مرخصی بروند. با لغو مرخصی و اعزام به ابوقریب، ایران در عمل آخرین عملیاتش را پیش از پذیرش قطعنامه به ثمر میرساند و رزمندگان ایرانی موفق میشوند از تنگه دفاع کنند.
شخصیتهای دور و بیتاثیر
شخصیتهای اصلی فیلم همه از رزمندگان این گردانند. فیلم بر رابطه چهار رزمنده (مجید، خلیل، حسن، عزیز) و یک پسر نوجوان که با گردان همراه میشود متمرکز است و فیلمنامه قرار است برمبنای همین روابط سر و شکل یابد. نکته کلیدی در چنین فیلمی که قرار است تصویری تاثیربرانگیز از رزمندگان ایرانی نشان دهد ساخت شخصیتهایی سمپاتی برانگیز است و فیلم اتفاقا در همین حوزه کمترین تلاش ممکن را به کار میگیرد.
شاید توجه به شخصیت «عزیز» در این مسیر راهگشا باشد. عزیز یکی از اعضای گردان است. در آغاز فیلم با سایر شخصیتهای اصلی گپ میزند و آبمیوه میخورد، پسر نوجوان را به مجید پزشک تیم میسپارد، میفهمیم که برای دخترش گل سر خریده است و در کامیون برای روحیه دادن به رزمندگان نوحه میخواند. پس از آن عزیز با مرگی نابهنگام از فیلم حذف میشود. مرگ او را نمیبینیم و تنها عنصری که قرار است درباره او بار دراماتیک ایجاد کند گلسر است.
شخصیتهای اصلی فیلم همه از رزمندگان این گردانند. فیلم بر رابطه چهار رزمنده و یک پسرنوجوان که با گردان همراه میشود متمرکز است و فیلمنامه قرار است برمبنای همین روابط سر و شکل یابد.
به این ترتیب حذف عزیز، عزیزی که چندان نمیشناسیمش و به او نزدیک نشدهایم گرچه در بازیگران فیلم اشک و آه ایجاد کرده اما برای مخاطب ابدا هیچ بار عاطفی بخصوصی ندارد. به هر حال شهادت یک رزمنده ایرانی در راه دفاع از وطن دردناک است اما این حال کلی باید از طریق سینما به شکلی جزیی به سمپاتی برای عزیز، یک انسان مشخص و ملموس تبدیل شود که نمیشود. غمانگیز این که شیوهی پردازش دمدستی شخصیت عزیز فقط به همین کاراکتر منحصر نیست و اساسا کل فیلم و باقی شخصیتها را هم در بر میگیرد.
بگذارید هر آنچه میدانیم را خلاصه کنیم تا نشان دهیم چقدر نمیدانیم. خلیل در میان شخصیتهای اصلی فیلم رزمنده ارشد است. او پیش از اعزام در فکر تعمیر یک لوله آب است، اشارهای که بعداً به شکلی گلدرشت برای زمینیکردن و عینیسازی رزمندگان و ارتباط جنگ با زندگی روزمره دوباره به کار گرفته میشود. خلیل شجاع است اما عاطفه هم دارد. این را در یک دیالوگ بین او و فرمانده گردان میفهمیم. مجید پزشک تیم است و مدام نگران حسن، یکی دیگر از اعضای گردان است. حسن شوخ طبع است و مثل همه فیلمهای جنگی ایرانی میخواهد به خط مقدم بشتابد (به جای بازگشت به خانه که ظاهراً گرفت و گیر مهمی هم در خانه انتظارش را میکشد و حضورش ضروری است).
نهایتا فیلم یک پسر نوجوان هم دارد که عکاس است گرچه از این ظرفیت هم هیچ استفادهای نشده و اساسا عکاس بودن یا نبودن او تفاوت بخصوصی در پردازش شخصیتش ایجاد نمیکند. پسر نوجوان، پدری دارد که به گفته خودش و عزیز، زمینگیر شده و از کار افتاده است. پسر نوجوان که مثلا قرار است نماد نسلی جدید باشد یکی از بیهویتترین شخصیتهای کل فیلم است. عکاسی که عکاسی نمیکند، برای جنگ آماده نیست، با شوقی که درونیِ شخصیتش نشده، همراه گردان میشود و نهایتا در یک نمای پایانی به عنوان بازمانده در حال راهرفتن نمایش داده میشود تا فیلمساز یک نمادپردازی ضعیف و باسمهای را به تصویر بکشد.
در واقع باید امیدوار باشیم که این نوجوان نمادی از نسل نو نباشد، چون در این صورت نسل جدید، گیج، بیهدف و توخالی تصویر شده است. به شکل کلی، خالی بودن شخصیتها، نامعلوم بودن انگیزهها، شخصیسازی نکردن تجربهها و دریافتهای رزمندگان و استفاده از ایدههای کلی، کاری کرده که در نهایت هیچ کدام از رزمندگان فیلم اثری ماندگار در تماشاگر به جا نگذارند.
بهرهبرداری خام از روایتهای جنگ
بسیاری از ما در میدان نبرد حضور نداشتهایم اما از افکار و اعمال رزمندگان به واسطه روایتها با خبر شدهایم. مثلا میدانیم رزمندگان ایرانی شجاعت وصفناپذیری به خرج دادهاند. میدانیم حتی نوجوانان به میدانهای نبرد میشتافتند. میدانیم بسیاری از رزمندگان ترجیح میدادند به خط مقدم بروند و حتی بودهاند کسانی که در برابر مرخصی مقاومت میکردند. میدانیم ایران در جنگ با عراق از سلاح شیمیایی استفاده نکرده اما عراق علیه ایران از این تسلیحات استفاده کرده است.
با این وجود تمام این دانستهها در سینما هیچ کارکردی ندارند و استفاده خام از آنها به عنوان ایده، تجربه و روایت صرفا کلیشه تولید میکند. در سینما راهی نداریم جز این که این ایدهها را عینی کنیم. کاری که تنگه ابوقریب از پسش برنمیآید و تمامی این دانستهها را به شکلی خام درون فیلم میریزد.
هم حسن و هم پسر نوجوان با پیگیری مثالزدنی خود را به خط مقدم درگیری میرسانند. حسن یک درگیری خانوادگی مهم دارد و پسر هم پدری دارد زمینگیر. هر دوی این شخصیتها منطقا باید در خانه باشند و حتی سایر رزمندگان هم از آنها همین را میخواهند. با این وجود بدون حتی لحظهای شخصیتپردازی، ایجادانگیزه، روایت جانبی و هر چیز دیگر، آنها به دل میدان نبرد میروند. فراموش نکنیم که شجاعت در برابر ترس معنا پیدا میکند و تعهد در برابر عدم تعهد خود را نشان میدهد.
فیلم تنگه ابوقریب در این مورد هم کاملا دست به عصا است. جز یک صحنه چندثانیهای که مثلا از ترس لحظهای یک رزمنده حکایت میکند، هیچ نوع تمرد، ترس، نارضایتی در کل فیلم وجود ندارد. فقط کافی است یکی از آثار موفق جنگی سینمای آمریکا را مورد بررسی قرار دهید تا ببینید چطور شجاعت، ایثار و معنا را آن هم از دل جنگهایی که اساسا یک دهم تاریخ جنگ ما هم همراه با فداکاری نبوده، بیرون میکشند.
تمامی آنچه آنها میکنند و سینمای ایران هنوز از انجامش عاجز است با یک کلید مشخص پیش میرود، استفاده از تضادها درون هر ایده. تنها از طریق نمایش وجوه تاریک است که میتوان روشنی را نمایش داد. تنها یک روایت خاکستریِ پیچیده میتواند عمق ایجاد کند.
فیلم تنگه ابوقریب گرچه سعی کرده کمتر شعارهای خاص فیلمهای جنگی را در قالب دیالوگ به کار ببندد اما در عمل هیچ یک از ایدههای اصلی و مالوف جنگ هشت ساله را نمیشکافد و آنها را به همان شکلِ از پیشموجود به کار میگیرد. گرچه در همان معدود لحظههایی هم که قرار است یک تکیهگاه دراماتیک شکل بگیرد یا چشماندازی جدید به جنگ عرضه شود، فقر فیلمنامه و ضعف شخصیتهای اصلی مانع شکلگیری میشود. شخصیتهای فرعی هم که اساسا هیچ پردازشی ندارند.
فرمانده گردان عمار (مهدی پاکدل) جز بیسیم زدن و صدور چند دستور تصنعی و البته مقادیری راهرفتن، کار دیگری ندارد. حاجی صالحی قائممقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله تقریبا که نه، کاملا هیچ نقشی در فیلم ندارد. جایی دیگر از فیلم، یک شب مانده به شروع عملیات، مردی با وانت میآید، میگوید که وانتش را به هیچکس نخواهد داد و نهایتا فردا همراه چند نفر دیگر کشته میشود، باز هم بدون آن که هیچ نقشی در هیچ کجای فیلم داشته باشد.
سوای چند شخصیت اصلی که یک خط کلی و کمرنگِ پردازش دارند تمامی شخصیتهای دیگر سیاهیلشگرهایی غیرقابل شناساییاند که بود و نبودشان هیچ تفاوتی ندارد.
عاقبت اشارهی مختصری هم بکنم به جغرافیای نامعلوم تنگه. گرچه فیلم تنگه ابوقریب از نظر جلوههای ویژه عملکرد بدی ندارد اما اساسا تصویرگر میدان نبرد نیست. فقط یک سکانس جنگی فیلم تنگه ابوقریب را مقایسه کنید با سکانس آغازین نجات سرباز رایان یا فیلم جدیدتر دانکرک تا ببینید فیلم تنگه ابوقریب چقدر حتی در نمایش جغرافیا و مکان جنگ محافظهکار عمل میکند.
گاهی چند سرباز عراقی در دور دست در حال پیشرویاند و ناگهان دیگر خبری از آنها نیست، گاهی تانکی از روی خاکریز عبور میکند و بیشتر فقط تیر و خمپاره است که از مکانهایی نامعلوم میبارد. رزمندگان ایرانی که حتی مهمترینهاشان برایمان ناشناس و مبهم باقیماندهاند در سنگرها و گودالها میدوند، آر پی جی میزنند و ناگهان یک تیر از جایی ناشناس متوقفشان میکند.
در تحلیل نهایی فیلم سینمایی تنگه ابوقریب گرچه در ظاهر تلاشی جزیی دارد برای عبور از کلیشهها، اما این تلاش سطحی است و در عمل قادر نیست زاویه دیدی نو نسبت به جنگ برای مخاطب ایجاد کند. در واقع با مجموعهای از ایدههای کهنه و غیرسینمایی طرفیم که صرفا با سر و شکلی جدید به مخاطب عرضه میشود.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم هزارپا؛ وقتی رضا عطاران با شاملو و ویگن شوخی میکند
یکی از بهترین نقدهایی بود که در مورد این فیلم خوندم. درسته که یه سر و گردن از بقیه فیلم های ایرانی ژانر جنگی بالاتر بود اما نقطه تاریکش همون بحث شخصیت پردازی ضعیف و عدم حس هم ذات پنداری مخاطب با کارکترهای فیلم هست. متاسفانه زمان ۹۰ دقیقه اصلا و ابدا مناسب همچین فیلمی با این سطح نیست. باید یکساعت زمان فیلم بیشتر میبود تا این تایم صرف شخصیت پردازی بهتر و تاکید روی جزئیات داستان میشد
من فقط همین قدر میدونم که فیلمنامه زیر نظر یه رزمنده همون دوران نوشته شده و فیلم در ایران به یک فیلم معناگرا نزدیکه
در این متن، نگاهی جالب و غیرهیجانی به این فیلم شده است. نقدها غیرجانبدارانه و منطقی هستند و بر نقاط ضعف فیلم، خوب تمرکز شده است. فیلم بیش از آنکه سینمایی باشد یک مستند است که با داستانی تکراری و نیمبند ترکیب شده است.
این فیلم زیباترین فیلم دفاع مقدس بود که دیده بودم به نظرم این فیلم از دیگر فیلمهای کلیشه ای جنگی متفاوت بود و کاملا با واقعیت همخانی داشت حتی صحنه ها و اتفاقات افتاده در واقعیت کاملا منطبق با فیلم بود به درستی یکی از سند های جنگ بود
نقد واقعا مغرضانه و بدون انصاف بود توضیح دیگه ای ندارم ارزشی نمی بینم که توضیح بیشتری بدم بعضی ها باید توی گمراهی باقی بمانند
به نظرم نقد منصفانه ای نبود . گویا نویسنده مقاله اصلا فرم فیلم رو درک نکرده . اتفاقا اینکه کودک ، عکاس است و نمیتواند عکاسی کند برمیگردد به اینکه داستان این واقعه در هیاهوی جنگ گم شده !
در صحنه اغازین فیلم هم چهار دوست رو میبینیم که مشغول خوردن ابمیوه هستند . سه تا از اونها تمام میکنند و یکنفر آبمیوه اش ،نیمه کاره میماند که در پایان همین اتفاق برای چهار نفر اصلی تیم میافتد .
تصویربرداری فیلم فوق العاده بود و به نظرم یکی از بهترینهای سینمای ایران -در این زمینه – بود .
مطالب زیاد دیگری وجود دارد که از حوصله تایپ برای بنده خارج است .
سبز باشید
کارگردان به درست یا غلط ( که به نظرنویسنده این نقد، غلط می آید ) تصویر درستی از موقعیت مکانی ، یعنی همان تنگه ابوقریب ، نمی دهد، شاید هدفش این است که مخاطبش درگیر این مسائل نشود و اوج بحران و فداکاری و مظلومیت رزمنده ها را عمیقاً درک کند .
حتی زمان و تقویم و ماجرا هم گنگ می ماند تا پس از اتمام فیلم که به کپشنی اکتفا می شود و البته که بعید است برای این حجم سوالاتِ پیش آمده ی تماشاچی قانع کننده باشد