فیلم «تالی»؛ کارگردان و فیلمنامه‌نویسی که برای بالغان فیلم می‌سازند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه
یادداشت فیلم تالی

یک چارلیز ترون از فرم افتاده در نقش مادری که سومین فرزندش را باردار است. مکنزی دیویس جوان و پرشور در نقش تالی که قرار است به مادر کمک کند و رون لوینگستون در نقش درو، پدر خانواده و همسر مارلو (چارلیز ترون). فیلم «تالی» با همین سه نفر شکل می‌گیرد و چنان درام عمیق و درجه یک خانوادگی می‌سازد که تاثیرش تا مدت‌ها در وجودتان باقی می‌ماند. در همان سکانس‌های اول فیلم اگر با کارهای قبلی جیسون ریتمن و دیابلو کودی آشنا نباشید احتمالا فکر می‌کنید که چطور ممکن است فیلمی درباره یک زن باردار افسرده که مشکلات خانوادگی دارد او را از پا می‌اندازد ممکن است جذاب یا از آن مهم‌تر هیجان‌انگیزتر باشد.

«تالی» روح مسئولیت پدر و مادر بودن را بیرون می‌کشد و عریان به مخاطبش نشان می‌دهد. بچه‌دار شدن یک رویای شیرین نیست.

اولین عاملی که باعث هیجان‌انگیز شدن «تالی» می‌شود بازی چارلیز ترون است. چارلیز ترون که به سبک بازیگران بزرگ سینما برای بازی در این نقش وزن زیادی اضافه کرده؛ نه فقط برای این که در قالب نقش فرو برود یا از لحاظ فیزیکی به آن نزدیک شود، بلکه بیشتر به این دلیل که این اضافه وزن باعث شده چهره ستاره جذاب سینما برایمان تغییر پیدا کند. او را کمی افتاده‌تر و مسن‌تر می‌بینیم و در حرکاتش هم ناگزیر کندی ایجاد شده که آن حس رخوت و افسردگی قبل و بعد از بارداری او را بسیار باورپذیر از کار درمی‌آورد.

جیسون ریتمن هر جا خودش را به متن‌های درخشان دیابلو کودی سپرده سربلند از کارگردانی بیرون آمده است. مثال نقض‌اش می‌شود دو فیلم «روز کارگر» (Labor Day) و «مردان، زنان و بچه‌ها» که در فیلمنامه‌شان کودی مشارکت نداشت و نتیجه‌اش فیلم‌های ضعیف و کسل‌کننده‌ای شد که هیچ عمقی نداشتند.

اما دیابلو کودی ستاره اصلی فیلم‌های ریتمن است. متن‌های او زندگی مدرن معاصر و آدم‌هایش را به چالش می‌کشد. گاهی مثل «جونو» این چالش به کمدی هم نزدیک می‌شود و گاهی مثل «بزرگسال جوان» درک و دریافت لایه‌های زیرین آن زیر داستان معمولی‌اش کار سخت‌تری است.

کودی خستگی‌ها و دغدغه‌های انسان معاصر را خوب می‌شناسد. در سه گانه «جونو»، «بزرگسال جوان» و «تالی» به ترتیب از سن پایین‌تر شروع کرده و در این آخری به پدر و مادرها رسیده است. با این وجود بهترین صفت برای هر سه فیلمش بالغانه است. فیلم‌های کودی-ریتمن برای آدم بزرگ‌ها ساخته می‌شود و این آدم بزرگ‌هایی که می‌گوییم فقط از لحاظ سن و سال نیست. کسانی که تجربه زندگی زیسته داشته باشند. کسانی که غم، اندوه، شادی و فقدان را تجربه کرده باشند و نگاه‌شان به زندگی عمیق‌تر از محملی برای گذر میان تولد و مرگ باشد.

اگر در «بزرگسال جوان» گاهی دست‌اندازهایی برای این شکل روایت داشتیم که بیشتر به قهرمان داستان و دغدغه‌هایش برمی‌گشت در «جونو» و «تالی» به کامل‌ترین شکل ممکن زندگی روزمره به تصویر کشیده می‌شود. اگر «جونو» بیشتر از بقیه فیلم‌ها موردتوجه قرار گرفت بخاطر موقعیت خاص قهرمانش بود. دختر نوجوانی که باردار بود و می‌خواست بچه‌اش را به دنیا بیاورد اما خانواده دیگری بزرگش کنند. دخترک به کمک پدرش و موقعیتی که در آن گیر افتاده با جهان بزرگسالان آشنا می‌شود و یاد می‌گیرد که چطور کودکی را با تجربه تلخی و سختی پشت سر بگذارد اما به آینده‌اش امیدوار بماند و آن را بسازد. هنوز هم که درباره‌اش می‌نویسم می‌بینم چقدر درس زندگی در خودش دارد و عجب فیلم خوبی است.

فیلم جونو

فیلم جونو

مارلوی فیلم «تالی» می‌تواند همان دخترک امیدوار «جونو» باشد که ازدواج کرده و از قضا ازدواج موفقی هم دارد. یکی از بچه‌هایش بیش‌فعال از کار درآمده و سومی هم ناخواسته در راه است. خسته و فرسوده از رسیدگی به بچه‌ها، می‌خواهد از پس همه چیز بربیاید و به همین دلیل حاضر نمی‌شود از پرستار کمک بگیرد. ولی بیشتر یک بهانه بنظر می‌رسد. زن معنای زندگی‌اش را گم کرده. از خودش فاصله گرفته و حالا آمدن یک پرستار به معنای شکستش در همه زمینه‌هاست. حتی به عنوان زنی که حاضر شده از دوران سرخوشانه جوانی‌اش بگذرد و مسئولیت مادری را به دوش بکشد هم بازنده میدان شده.

از اینجای یادداشت اگر فیلم را ندیده‌اید ممکن است برایتان اسپویل شود!

آمدن تالی به خانه مثل یک رویا می‌ماند. مثل همان پری مهربان سیندرلا که در یک چشم به هم زدن همه چیز را روبه‌راه می‌کند. به مارلو فرصت نفس کشیدن می‌دهد تا خودش را پیدا کند.

با این حال پایان فیلم یک رودست واقعی به تماشاگر می‌زند. اینجاست که قدر جیسون ریتمن را هم در کارگردانی متن کودی درک می‌کنیم. آن دو سوم پایانی فیلم رویا هست و نیست. تالی در متن آن خانه حضور دارد و ندارد. رابطه مارلو و تالی آنقدر ناگهانی به هم نزدیک و خوب می‌شود که اگر بازی خوب دو بازیگر فیلم نبود احتمالا به این همه صمیمیت شک می‌کردیم.

در جزییات فیلم می‌توانید ایرادهای کوچکی پیدا کنید؛ مثل مثلث درو، مارلو و تالی، بی‌خیالی درو یا این که بالاخره مارلو کی وقت خواب پیدا می‌کند. اما جریان این است که کل فضای داستان فیلم آنقدر خوب درآمده و در پیش‌زمینه شخصیت‌پردازی‌ها آنقدر درست و قوی هستند که ظن به چیزی نمی‌بریم.

اصولا کارکرد پرستاران بچه در فیلم‌ها این است که یا در نقش منجیان بزرگ ظاهر شوند یا موجودات ترسناکی که درنهایت خانواده را به ستوه بیاورند که مارلو از این دومی وحشت دارد. به همین دلیل فکر می‌کنیم تالی از گروه اول است و منتظر می‌مانیم که در پایان کار چطور این پرستار فرشته‌گونه قرار است درام را تغییر بدهد. رودستی که کارگردان و فیلمنامه‌نویس به ما می‌زنند متاثرکننده و در عین حال باشکوه است.

«تالی» روح مسئولیت پدر و مادر بودن را بیرون می‌کشد و عریان به مخاطبش نشان می‌دهد. بچه‌دار شدن یک رویای شیرین نیست. بخصوص برای مادران می‌تواند تبدیل به یک کابوس شود. سردرگمی‌ها و ترس‌ها و نیازهای زنان در عبور از نقش مادری دستمایه خوبی برای پرداخت یک درام است و زوج کودی و ریتمن توانسته‌اند به خوبی از آن بهره ببرند.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲ دیدگاه
  1. omid

    ممنون برای معرفی tully. من دیده بودمش. واقعا عالیه. عاشقشم!!

  2. Mb

    چقدر خوب که با عنوان یادداشت منتشر کردید. کاش به فیلم هایی بپردازید که برای دیدنشون تردید داریم.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما