نقد فیلم آشغالهای دوستداشتنی؛ به خلوص سالهای بهاران خجسته باد
نوشتن درباره فیلمی که شش سال در محاق توقیف بوده کار دشواری است. از آن سختتر اینکه کارگردانش کسی مثل محسن امیریوسفی باشد که همه این شش سال را با صبر و تحمل و پایداری سپری کرده تا فیلم آشغالهای دوستداشتنی به صورت قانونی اکران شود. با این حال ما همانطور که خود کارگردان گفت فرض را بر این میگذاریم که فیلم تازه هفته گذشته ساخته شده و بلافاصله هم اکران شده است.
مهمترین نکته «آشغالهای دوستداشتنی» مثل بقیه فیلمهای امیریوسفی ایده مرکزی آن است. ایدهای درخشان در باب فرهنگ ایرانی که این شش سال نتوانسته در تر و تازگیاش خللی ایجاد کند. دوستداشتنیترین نکته فیلم نگاه تمیز و درست آن به انواع تفکرهای حزبی و اعتقادات فردی ایرانیهاست.
مشکلش نگاه باسمهای و کمی شعارزدهاش است. سال ۸۸ است و منیرخانم که خانوادهای داشته با همه جور تفکر و بینش نگران است به خاطر پناه دادن به تعدادی از معترضان انتخابات بیایند و خانهاش را بگردند درنتیجه میخواهد همه چیزهایی را که به نظرش ممکن است مشکل ایجاد کند دور بریزد. این آشغالهایی که باید دور ریخته شوند خط درام را مشخص میکنند. چه چیزهایی طبق قانون کشور ممکن است در شرایط بحرانی خط قرمز باشند؟
طبعا اولین نکته رسیور و ماهواره است اما ذهن وسواسی منیرخانم به عکسهای شخصی بیحجاب و ظرف و ظروف خانه هم رحم نمیکند. بعد نوبت میرسد به یادگاریهای شخصی. از پسر رزمندهاش گرفته تا رامین، پسری که رفته خارج درس بخواند و شوهر مرحومش همگی چیزهایی دارند که از نظر منیرخانم ممکن است ماموران را عصبانی کند.
طنز فیلم در کشف همین اشیایی است که با قانون در تضاد است. از بغلی شوهر مرحوم منیرخانم برای نوشیدنیهای الکلی تا فیلمهای ویدیویی غیرمجاز. و از تضادی که میان افکار و عقاید اعضای خانواده وجود دارد. چیزی که علیرغم تیپسازی کاراکترها باعث میشود شیرین از کار دربیاید این است که ما همه این آدمها را میشناسیم. از مردی که آخر عمری مکه رفته و توبه کرده ولی همچنان بغلیاش را نگهداشته تا پسر خارج رفتهای که فرزند عزیزدردانه و لوس کرده خانواده است و نمیخواستند وسط جنگ و درگیری بزرگ شود تا برادر چپی که هنوز به آرمانهای چپ وفادار است و پسر دیگری که رزمنده جبهههاست.
در پرداخت این شخصیتها ظرافت ویژهای به کار نرفته. همهشان تیپ هستند. صابر ابر یکی از همان هزاران رزمندهای است که در فیلمهای دهه ۶۰ و ۷۰ در سینمای دفاع مقدس میدیدیم و برای خبر شهید شدنشان سجده شکر به جا میآورند. برادر چپ منیرخانم مدل سنتی چپهای تودهای شعارهایش را خطاب به خلق میگوید و با پسر رزمنده سر جنگ و جدل عقیدتی دارند. میشد دیالوگها را با دقت بیشتری نوشت که حالت شعاریشان تو ذوق نزند گرچه تصور میکنم امیریوسفی میخواسته به شکل اغراق شدهای هر دو طیف را نشان بدهد شاید برای اینکه ثابت کند درنهایت مثبت بینهایت و منفی بینهایت عملکردشان مشابه هم است.
از طرف دیگر کارگردانی فیلم هم چنگی به دل نمیزند. این البته مشکل آگاهانه همه فیلمهای امیریوسفی است. میخواهد چریکی فیلم بسازد. این است که حواساش به قاببندی و حرکت دوربین و زیباییشناسی میزانسنها نیست. تروکاژهای فیلمهایش، از جمله همین قاب عکسهای فیلم «آشغالهای دوستداشتی» خیلی سرهمبندی شده و گلدرشت هستند. مدل فیلمسازی چریکیاش را درک میکنم ولی مشکل اینجاست که شیوه روایتش اصلا با فرم کارگردانیاش نمیخواند. قصههایش را با شوخیهای عامهپسند و همه فهم و به شیوه خطی تعریف میکند و به همین دلیل آن ساختار چریکی و این قصهها انطباق ندارند.
اگر شیرینی شیرین یزدانبخش و ایدههای بامزه تقابل شخصیتها نبود فیلم از لحاظ بصری خستهکننده و آزاردهنده میشد.
با این وجود در فیلم خلوصی وجود دارد که دوستش دارم. در کاراکتر منیرخانم که بین جوانهای معترض و دخترخالهای که قلبا سرکشیاش را دوست دارد با ترساش گیر کرده. با این آدمهایی که علیرغم همه اختلافاتی که دارند از مرگ یکدیگر غمگین میشوند.
فیلم به وضوح صحنههای حذف شده هم دارد. کاراکتر نگار جواهریان الان خیلی گنگ است و مشخصا به عنوان یکی از جوانان معترض به نظر میرسد سکانسهای مربوط به او حذف شده است. اما آنچه به فیلم لطمه میزند حذفیات نیست. گلدرشت بودن دیالوگها، تیپیک بودن کاراکترها و کارگردانی خامدستانه است.
آنچه فیلم را نجات میدهد خلوصی است که در ایده، کاراکترها و قصه به چشم میخورد. بی اینکه سیاهنمایی بنظر برسد. بدون آنکه غلو شده باشد یا بخواهد از حال و هوا و اتمسفر آن سال سوءاستفاده کند. و برگ برندهاش ایده اصلیاش است. اینکه گذشته و تاریخ را از ترس دور میریزی در حالی که این ترس میتواند وهم باشد.
اینکه منیرخانم نماد ملت یا حتی کشور ایران است. گیر افتاده وسط دعواهای سیاسی مظلوم و ترسیده.
اینکه چطور در همه این سالها از برادر و شوهر و هر کسی که عقیدهاش مخالف ما بود یا برایمان خطرناک بود گذشتیم. اینکه چطور مادرانمان وسط عقاید سیاسی برادران و شوهران و پسرانشان قربانی شدند. چه عشقهایی نابود شد و چه زندگیهایی که مسیرشان تغییر کرد. این ایده فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» است که در بستر سال ۸۸ روایت میشود. سالی که بعد از مدتها دوباره همه این مفاهیم پررنگ شدند.
فیلم یک سکانس درخشان هم دارد که در یاد باقی میماند. وقتی اعضای خانواده برای به دست آوردن دل برادر چپ با هم شروع به خواندن سرود «بهاران خجسته باد» میکنند. این همان بخش مهربان دوستداشتنی فیلم است. همان جایی که میگوید علیرغم همه تفاوتهایمان ما یک نقطه مشترک داریم. دلمان میخواهد ایرانمان همیشه بهار باشد.
تماشا کنید: آنونس فیلم آشغالهای دوستداشتنی
جزو یکی از بهترین فیلم های ایرانی بود که دیدم. به نظر من کمی شعاری به نظر میرسید دیالوگ ها ولی از طرفی نهایت افراطی بودن هر طرف را نشون میداد. یک قسمت هایی از فیلم و دیالوگ ها خیلی مفهومی بود. مثلا قسمت اتحادی و خواندن سرود بهاران خجسته باد، که نشان دهنده این بود که هر عقیده ای هم که داشته باشند در نهایت بهار شدن ایران نقطه مشترک هست، یا قسمت مکالمه ی صابر ابر و شهاب حسینی که میگفت شما بلاخره هستید، حتی شده تو قاب رو طاقچه ولی ماییم که دیگه نیستیم. توی همون سکانس اطراف شهاب حسینی کاملا تاریک بود درصورتی که قاب صابر ابر نوانی شده بود و کلی نکته به این شکل… موضوع پر اهمیت انگزایتی (اضطراب) منیر خانم بود که تصور داشت همه جا شنود هست و در نهایت باعث شد که این آشغال های دوست داشتنی را جمع آوری کند. که این موضوع اغلب در قشر مسن جامعه قابل مشاهده هست. من به شخصه فیلم را دوست داشتم و پیشنهاد میکنم.
آخه چرا انگزایتی؟! راحت بگید اضطراب.
فیلم جالبی بود فقط نمیدونم چرا در مورد علی رغم اینکه فیلم سعی میکرد نگاه خنثی در مورد شخصیت ها رو حفظ کنه، آخرش شخصیت چپ فیلم رو مورد قضاوت قرار داد! تو گفتگویی که شهاب حسینی و صابر ابر داشتن، شهاب گفت «حد اقل تو هستی» نمیدونم چرا خواست بگه یه مارکسیست یا کمونیست ته دلش فکر میکنه شهدا زنده هستن و وقتی بمیره میره به درک. این نگاه به شخصیت چپ، یه کم فیلمو از بی طرفی دراورد
در تاریخ معاصر افراد زیادی به نیت استقلال، آزادی، امنیت و خلاصه آسایش و رفاه مردم ایران، مبارزه کرده و کشته شده اند اما در جامعه امروز فقط به آندسته ای که مطابق میل حاکمان امروز عمل کرده و کشته شده اند، پرداخته می شود و در مورد آنها صحبت می شود و به نوعی یادشان زنده نگه داشته میشود…
در فیلم منظور منصور از گفتن تو زنده ای به خواهرزاده اش، در واقع همین است نه آن چیزی که شما برداشت کردید
من فیلم را دیدم و بسیار لذت بردم. تقابل افکار برایم جالب بود.
تمامی این شخصیتها را در زندگیم دیده بودم و با نحوه افکار و دیدشان آشنایی داشتم از این جهت کاراکتر ها برایم بسیار ملموس بود.
فیلم واقعا جالبی بود ، خیلی دوست داشتم یه همچین فیلمی تو ایران ساخته بشه ، تقابل شخصیت های دوران های مختلف …
از چادر از سر کشیدن دوران رضاشاه تا وقایع ۸۸ تا همین اتفاقات ۹۸ ، واقعا چرا ما به یک تکامل نمی رسیم ؟؟؟ ، چرا خودمون رو در مقصد نمیبینیم ؟؟؟ ، علت این موضوع ذهن من رو درگیر کرده و خوشحالم که این فیلم رو دیدم …
انشاالله کشور ما یه روزی به سر منزل مقصود برسه …
بعداز سالها فیلمی دیدم که به شعور بیننده احترام گذاشته بود و نتیجه گیری و درک مفهوم رو به عهده بیننده گذاشته بود بدون سیاه و سفید های مرسوم.شخصیتها بنظر من کاراکتر و تیپ نبودند.شخصیتهایی بودند که کم کم با اونها آشنا شدیم و اخر فیلم میشناختیم تک تک اونها رو.طرح قصه لطیف و دوستداشتنی بود و باور پذیر.بیشتر ما دهه ۵۰ ها این شخصیتها برامون ملموس بود.تعلیق ها رو دوست داشتم و تا پایان قصه من رو مجذوب کشاند.خیلی افسوس خوردم چرا در سینما این فیلم رو ندیدم
خیلی خوشحالم که این فیلم رو دیدم. واقعا دوست داشتنی و لطیف بود. علیرغم این که گاهی ریتمش کند بود.
بنظرم فیلم کاملا ایرانی و فراجناحی بود. بدون تقریبا قضاوت خاصی تعارض و تقابل هایی رو روایت کرد که طی تقریبا نزدیک به یک قرن این مادر یا همون وطن باش دست به گریبان بوده و اون چه این وسط از بین می ره زندگی و ارامش هست.
من همین دیشب فیلم رو دیدم و خب وقتی هنوز نصف فیلم نگذشته بود تعدادی سینما رو ترک کردن. این رفتار برای من که زیر پانزده سال دارم کمی بی ادبانه به نظر میرسید و خب بهتر است وقتی کاری رو میکنیم تا آخرش پاش وایسیم و تمومش کنیم و فکر نکنم که فیلم به قول یکی از دیدگاه ها اونقدر”مزخرف” بوده باشه که ما حتی یک ساعت ناقابل از وقتمون رو براش نذاریم ، این یک ساعت حتی اگر تلف هم بشه ، خیلی کمتر از همه ساعت هاییه که خیلی مواقع براش چیز های دیگه تلف میکنیم ، شاید اینکه صبوری کنیم و بشینیم و ترک نکنیم ، احترامی باشه برای کارگردانی که شش سال صبوری کرد تا ما دو ساعت لذت ببریم ، شاید اگر بشینیم و ترک نکنیم ، احترامی باشه برای تمام زحماتی که اشخاص مشابه فیلم در واقعیت کشیدند تا یک ایرانه آزاد داشته باشیم ،از اون حزب الهی گرفته تا یه مجاهد و کمونیست و یه غرب زده ، نمیگم که ایران آزاد داریم ، حتی ادعایی هم ندارم که همه چیز رو خوب میفهمم ، گفتم که فقد چهارده سال دارم و هنوز زوده واسه این حرفا اما با اینکه چهار ساله بودم ، اون قدر تصویر از اون سال دارم و اونقد عقایدی سفت و سخت دارم که سینما رو ترک نکنم .
یه کوچولو بی رحمانه فیلمو نمیزنین؟
هر فیلم رو طبق معیار های مختلف میشه بررسی کرد
طبق میار های شخصیت پردازی و همینطور آرایش شخصیت ها فیلم خوب و متفاوتی بود
از نظر ایده ی داستانی هم جدا از باقی فیلم ها رفتار کرده بود پس هرچقدر هم از نظر کارگردانی ضعیف باشه نمیتونیم باز انقدر بی رحمانه بزنیمش
افتضاح بود.ما که وسط فیلم بلند شدیم رفتیم. یه سری بازیگر معروف ، ولی حیف وقت و پول
از نظر من فیلم قشنگی بود، نقطه ضعف هایی هم داشت، اما نمیشه از جلوه ویژه و نحوه بازی استادان توی این فیلم گدشت که خودش باعث بالا اومدن سطح فیلم سازی توی کشورمونه، اما شما دوست عزیز، چقدر قشنگتر بود که بجای «افتضاح بود» از جمله «از نگاه من افتضاح بود» استفاده میکردید، چون ممکنه از نظر شما یک فیلم جلف و مسخره(به اصطلاح کمدی) قشنگتر از این باشه. بله واقعا حیف وقت و پول، حیف وقت و پولی که بازیگران و عوامل این فیلم برای ساختش گذاشتند، بدون اینکه به سلیقه اکثریت جامعه نگاهی بندازند. اما من ازشون ممنونم که برای اقلیت جامعه هم وقت میگذارند.
چرا اسمای فیلمای برتر مملکتمونم کپی پیست اسمای خارجی شده؟ فیلمی که تو انتخاب اسم خلاقیت نداشته باشه حتمن تو محتوی هم نداره؟