وقتی نابغه‌ی حقیقی در دنیا پیدا می‌شود

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه

بعضی کتاب‌ها و بعضی موسیقی‌ها جزو آثاری دسته‌بندی می‌شوند که حتما و حتما باید خواند و گوش داد. من این‌ها را خواب و خوراک می‌دانم که بدون آن‌ها زندگی ممکن نیست؛ « اتحادیه‌ی ابلهان » یکی از آن‌هاست.

این کتاب یک فست‌فود لذیذ هست که اتفاقا ضرر که ندارد، هیچ، مفید هم هست. لازم نیست تعداد صفحه‌های این کتاب را بدانید چون به محض دست گرفتن‌اش انگار روی تردمیل افتاده باشید، بی‌وقفه با چشمان‌تان روی خط‌های کتاب، یکی بعد از دیگری سر می‌خورید، تخیل‌تان حسابی به کار می‌افتد و از وضعیت‌های مضحکی که یکی بدتر از دیگری شکل می‌گیرند و از فرط بی‌معنایی، مهم جلوه می‌کنند به وجد می‌آیید. من هنگام مطالعه‌ی این کتاب بارها یاد سناریوهای کوینتین تارانتینو و فیلم مرثیه‌ای برای یک رویا می‌افتادم.

موضوعی که « تول» به عنوان نویسنده انتخاب کرده، کم‌وبیش آشنا است: آدمی که به دلیل افکار پارانویید و خودبزرگ‌پنداری، خودش را تافته‌ی جدا بافته می‌بیند و اصرار دارد تا همه چیز را درست کند. قهرمان داستان، «ایگنشس جی. رایلی» دن کیشوت زمان ماست که این بار با کلی ریش و پشم و یک کلاه سبز انگشت‌نما سر از آمریکا در آورده است. این مرد گنده هنوز خانه‌ی مادرش زندگی می‌کند، هیچ درآمدی ندارد و با حساسیت فوق‌العاده‌ای رویدادهای اطراف‌اش را نقد می‌کند و هر شب توی دفترهای جلد سرخپوستی‌اش آن‌ها را یادداشت می‌کند.

چندتا از طرح جلدهایی که برای این کتاب تصویرسازی شده:

ایگنشس در دانشگاه درس فلسفه خوانده و دریچه‌ای که از آن به دنیا نگاه می‌کند، شکلی اغراق‌شده از تمایل انسان‌ها به ستایش قدیم است و باور این‌که هرچه در قدیم بوده، زیباتر از حالاست. اما کسی پیدا نمی‌شود که به آقای رایلی حالی کند “هر چیزی حدی دارد.”

این عالیجناب که عمیقا احساس می‌کند دست کم گرفته می‌شود و لابه‌لای دست‌نوشته‌هایش روزنه‌هایی برای نجات بشریت و کلی اسرار دیگر وجود دارد، تعالی دنیا را در بازگشت به عصر قرون وسطی (!) می‌بیند و باور دارد هرچه بعد از آن دوران آمده، چیزی جز رونوشت‌هایی به دردنخور از آن دوره نیست. ایگنشس جی. رایلی می‌خواهد جلوی زوال و پس‌رفت دنیا را بگیرد و به هیچ وجه حاضر نیست در این مورد کوتاه بیاید. البته هم هرچه از نظر این آدم روشنفکر قابل درک نباشد، مردود و شایسته‌ی نابود شدن هست. او تحمل «نه» شنیدن را ندارد و آن‌قدر ادبیات و تاریخ قرون وسطی در سلول‌هایش نفوذ کرده که حتی نحوه‌ی حرف‌زدن‌اش را هم تغییر داده؛ همین کلام نامتعارف او یکی از نقات قوت کتاب و به وجود آمدن موقعیت‌های بی‌نهایت کمیک است. اما زندگی با کسی شوخی ندارد و این آدم غرق شده و فرسنگ‌ها دور از منطق رایج جامعه را مجبور می‌کند که برای تامین معاش خودش و مادر دائم‌الخمرش در صفحه‌های کاریابی روزنامه دنبال شغل بگردد و سر حقوق‌اش چانه بزند. باور کنید این تراژدی اتفاق می‌افتد. جامعه ابتدا به این ایگنشس احترام می‌گذارد و مسوولیت‌هایی را به او می‌سپارد. اما این موقعیت‌ها تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند؟

جناب رایلی در جایی از سیر و سلوک حرفه‌ای خودش، بنا به مصلحتی که تشخیص داده، موسیقی جازی که کارگران سیاه‌پوست گوش می‌دادند را قطع می‌کند و بعدا با خودکارهایی که از محل کارش کش رفته در دفتر خاطرات‌اش این‌طور می‌نویسد: “با وجود بی‌تجربگی‌ام احتمال دادم که ریشه‌ی بی‌علاقگی کارگران، موسیقی جاز وقیحی است که از بلندگوهای نصب شده بر دیوارهای کارخانه پخش می‌شد. روح و روان بشر تنها زمان محدودی می‌تواند این بمباران ریتم راتحمل کند. بعد از مدتی ایستادگی، شروع می‌کند به خرد شدن و تحلیل رفتن. بنابراین دستگاه پخش موسیقی را خاموش کردم. این عمل من منجر شد به عربده‌کشی‌های بلند و مخالفت‌آمیز از سوی جمیع کارگرانی که با چشمان وق‌‌زده به من خیره شده بودند.” این موقعیت را تصور کنید در حالی که تمام کارگرها سیاه‌پوست هستند و برای چندرغاز حقوق باید روزی n ساعت جان بکّنند.

ایگنشس یک ابله ترحم‌انگیز است که در عین بلاهت، راجع به هر چیزی اظهار نظر می‌کند. او با خودش و بقیه کاملا صادق است و می‌دانید توصیف‌اش از تکرار کلمه‌ی «رودخانه‌ی می‌سی‌سی‌پی» در ترانه‌های فولک آمریکایی چیست؟: “این ناتوانی در ارتباط با واقعیت مشخصه‌ی بارز تقریبا تمام هنرهای آمریکایی است. هرگونه ارتباط میان هنر آمریکایی و طبیعت آمریکایی کاملا بر پایه‌ی تصادف است.”

اما مگر زندگی در یک خیال به غایت نامتعارف تا کجا می‌تواند دوام بیاورد؟ دن کیشوت در بستر مرگ «فهمید» و از فرط فشاری که به روح‌اش آمد، جان داد. ایگنشس به چه قیمتی با واقعیت روبه‌رو می‌شود؟ خودخواهانه است ولی گرچه عالم این دو قهرمان، مثل خیلی‌های دیگر، بلای جان‌شان شد و آرامش‌شان را سلب کرد، اما قطعه‌های یک ادبیات ماندگار را ساختند.

ضمنا اتحادیه‌ی ابلهان در لیست صد کتاب برتر دیوید بویی قرار دارد.

جان کندی تول، نویسنده

جان کندی تول، نویسنده

تلما، مادر جان کندی (سمت راست) ده دوازده سال بعد از مرگ پسرش بالاخره توانست یکی از استادهای دانشگاه لوییزیانا را راضی کند تا کتاب گسرش را چاپ کند. بعد از چاپ، استقبال بی نظری از این کتاب شد و جورج رودریگ (سمت چپ) این نقاشی را برای مراسم معرفی و سخنرانی این کتاب برای انتشارات دانشگاه لوییزیانا کشید.

تلما، مادر جان کندی ــ سمت راست ــ ده دوازده سال بعد از خودکشی پسرش بالاخره توانست یکی از استادهای دانشگاه لوییزیانا را راضی کند تا اتحادیه ابلهان را چاپ کند. بعد از چاپ، استقبال بی نظری از این کتاب شد و جورج رودریگ ــ سمت چپ ــ این نقاشی را برای مراسم معرفی و سخنرانی این کتاب برای انتشارات دانشگاه لوییزیانا کشید.

نقاشی جورج رودریگ برای دانشگاه لوییزیانا

نقاشی جورج رودریگ برای دانشگاه لوییزیانا



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۸ دیدگاه
  1. mohandes

    سلام. خیلی ممنون بابت معرفی این کتاب. اگر امکانش هست بازم کتاب با همین موضوع معرفی کنید

  2. sadegh

    از لحاظ علمی هم ثابت شده هیچ بشری نابغه به دنیا نمیاد.

  3. فرشته

    ایگنیشس… ایگنیشس چندش آور دوست داشتنی :))

  4. فراز

    مطمئن هستم که کتاب خوبیه…
    ممنون از نقد جالبتون.

  5. سیدمحمود

    جالب بود ممنونم

  6. البرز

    خوندنش واجب شد!
    ممنون از توصیه بامزتون…بازم کتابای خوب معرفی کنید 😉

  7. علی

    کتاب بسیار جالبی به نظر میرسه… باید سر فرصت بخونمش.

  8. میلاد

    خیلی ممنون از معرفی این کتاب فوقالعاده

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما