معرفی کمپانی مترو گلدوین مایر؛ هوشهای برتر دوران طلایی سینما
یکی از استودیوهای دوران طلایی هالیوود که هنوز هم به فعالیتش ادامه میدهد کمپانی مترو گلدوین مایر است. بیلی وایلدر کبیر، یکی از بزرگترین و باهوشترین کارگردانان سینما در گفتوگوی مشهورش با کمرون کرو میگوید: «این دنیای امروز برایم بیگانه است. دنیای جدیدی بدون رییس استودیو. میدانی، همه ممکن است به آقای گلدوین بخندند ولی کسی آن بالا وجود داشت. سلزنیک، تالبرگ…تالبرگ که هرگز نامش را روی پرده نگذاشت. در آن روزها من به یک فیلم نگاه میکردم و اگر همه چیز در ابریشم سفید پوشیده شده بود، میفهمیدم محصول ام.جی.ام (مترو گلدوین مایر) است.».
استودیوها در دوران طلایی هالیوود، دههی ۲۰ تا ۶۰ حکمرانان واقعی سینما بودند. نه کارگردانان و نه ستارهها نقششان به اندازهی استودیوها پررنگ نبود. این تهیهکنندهها و استودیوهای بزرگ بودند که سینما را به پیش میبردند.
آنچه دربارهی استثمار عوامل فیلم توسط استودیوها و دخالت تهیهکنندهها در کار کارگردانان گفته میشود البته نادرست نیست اما خیلیها فراموش میکنند که اصلا این صاحبان استودیوهای بزرگ بودند که قدرت خلاقیت بسیاری از سینماگران را شکوفا کردند. بدون این استودیوها و بدون مردان بزرگی که پشت این استودیوها بودند، کارگردانها هرچقدر هم بااستعداد بعید بود چنین پروژههای اصیل و فاخری را به سرانجام برسانند. فیلمهایی که در تاریخ سینما ماندگار شدند.
گریگوری پک، بازیگر محبوب سینمای کلاسیک در کتاب گشتوگذاری در سینمای آمریکا با مارتین اسکورسیزی دربارهی یکی از این کمپانیها میگوید: «کمپانی مترو گلدوین مایر بیشتر به جهان رویا منتسب بود. جایی که همه چیز آرمانی و به نوعی احساساتی شده بود. فکر میکنم این ویژگی از روحیهی لوییس.بی.مایر سرچشمه میگرفت. هرچه او میاندیشید درجه یک بود.»
مترو گلدوین مایر یکی از مهمترین استودیوهای دوران طلایی هالیوود بود. مردان بزرگ پشت این استودیو، ساموئل گلدوین و مهمتر از او لوییس.بی.مایر و ایروینگ تالبرگ بودند. کارگردانانی که قرار بود در ام.جی.ام فیلم بسازند باید رضایت مایر و تالبرگ را جمع میکردند. این دو نفر که غولهای هالیوود شدند از کجا آمده بودند؟
از آشغال جمعکنی تا ریاست مهمترین کمپانی لسآنجلس
لازار مایر (نام اصلی لوییس.بی.مایر) سال ۱۸۸۴ در مینسک روسیه متولد شد. هنوز نوزاد بود که خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند. پدرش مهاجری بود که در هیچ کاری تخصص و مهارت نداشت و درنتیجه به هر دری میزد تا خانوادهاش را تامین کند. مدتی وارد کار خرید و فروش آهن قراضهها شد.
لوییس ۱۲ساله بود که مدرسه را رها کرد و به پدرش پیوست تا در تامین خانواده به او کمک کند. کارش این بود که خردههای آهنی که مردم دور میریختند را از خیابانها جمع کند. صاحب یک حلبی فروشی کوچک به اسم ویلسون یک روز او را میبیند و از آن به بعد خردهریزهای مسی را به او میبخشد. مایر بعدها از جان ویلسون به اسم «بهترین دوست و اولین شریکش» یاد کرد.
مایر البته همیشه در وجودش یک جاهطلبی داشت. اوقات فراغتش را دور و بر تئاترهای نیویورک سپری میکرد تا بتواند گاهی به دیدن یک نمایش برود. از همان جا شیفتهی هنر نمایش شد. آن راترفورد یکی از بازیگران کانادایی که در دوران کودکی مایر تاثیر فوقالعادهای روی او گذاشته بود میگوید: «او به صورت خودآموز دستور زبان آموخت. خودش آداب و رفتار اجتماعی را یاد گرفت. اگر کسی در جهان وجود داشته باشد که بتواند خودش را بسازد، آن یک نفر قطعا لوییس.بی.مایر بود.»
در ۱۹ سالگی وقتی هنوز شغلش جمع کردن آشغالها بود ازدواج کرد. ازدواجی که بیش از چهل سال دوام داشت. مایر به ماساچوست رفت و سه سال بعد یک سالن سینمای متروکه ۶۰۰ نفره را تعمیر و بازگشایی کرد. این اولین سالن سینمای او بود. از آنجایی که آن سالن شهرت خوبی نداشت مایر برای افتتاحیهاش یک فیلم مذهبی انتخاب کرد.
در عرض چند سال موفق شد چند سالن سینمای دیگر را هم مدیریت کند و با ناتان گوردون شریک شد و بزرگترین زنجیرهی سینماها را در نیوانگلند به راه انداختند. دو سال بعد مایر به لسآنجلس رفت و کمپانی تولیدی خودش را به راه انداخت. اولین فیلم کمپانی مایر سال ۱۹۱۸ تولید شد. شش سال بعد اتفاقی افتاد که زندگی مایر را به کلی عوض کرد.
مارکوس لویی کمپانی تولید فیلم مترو را با شرکت ساموئل گلدوین ادغام کرد که نتیجهاش کمپانی متروگلدوین بود. لویی دنبال کسی میگشت که سرپرستی این کمپانی جدید را برعهده بگیرد. مایر که در این سالها خودش را به عنوان تهیهکنندهای موفق به همه ثابت کرده بود، بهترین گزینه به حساب میآمد. او معاون لویی و مدیر اجرایی استودیو شد که مقرش در لسآنجلس بود و گزارشهایش را به نیکلاس شنک دست راست لویی میداد.
مایر برای ۲۷ سال بعد هم این سمت را حفظ کرد. وقتی با دعای خیر لویی اسمش به کمپانی متروگلدوین اضافه شد همچنان همان وظایف قبلیاش را هم انجام میداد. لویی سال ۱۹۲۷ مرد و کمپانی به دست شنک افتاد. کسی که مایر از او متنفر بود. شنک ام.جی.ام را به ویلیام فاکس فروخت. مایر از این اقدامش خشمگین شد ولی به هر حال او سهامدار کمپانی نبود و فقط اسمش به آن اضافه شده بود درنتیجه کاری از دستش برنمیآمد. به جایش مایر از آشناهایی که در واشنگتن داشت استفاده کرد تا وزارت دادگستری آمریکا به دلیل قانون رقابت، ادغام کمپانی را به تعویق بیاندازد.
تابستان سال ۱۹۲۹ فاکس در یک تصادف شدید رانندگی مجروح شد و وقتی از بیمارستان بیرون آمد سهامش به شدت افت کرده بود و به ورشکستگی رسید. او اصلا دیگر شانس سهیم شدن در کمپانی متروگلدوین مایر را نداشت حتی اگر وزارت دادگستری اعتراض مایر را رد میکرد. شنک برای همیشه مایر را مقصر این ماجرا دانست. به هر حال مایر توانست نفس راحتی بکشد و تازه روی دور شانس افتاده بود چون از اینجا به بعد پای ایروینگ تالبرگ به زندگی مایر و کمپانی ام.جی.ام باز شد. نابغهی جوانی که در ۲۴ سالگی به مایر معرفی شد و سرنوشت خودش و تاریخ سینما را برای همیشه تغییر داد.
مردی که زیاد میدانست
وقتی تالبرگ از دنیا رفت، شوک بزرگی به ام.جی.ام وارد شد. مایر و همهی اهل سینما دچار فقدان دردناکی شده بودند. مایر گفت که روح الهامبخشی که پشت آثار هنری استودیو قرار داشته از دست رفته است. مایر آکادمی اسکار را وادار کرد جایزهای به اسم ایروینگ تالبرگ برای تقدیر از تهیهکنندگان برتر بگذارند.
تالبرگ سال ۱۸۹۹ در نیویورک به دنیا آمد. از همان کودکی مشکل نارسایی قلبی داشت و پزشک خانوادگی معتقد بود تا ۲۰ یا حداکثر ۳۰ سالگی بیشتر عمر نمیکند. بهخاطر همین ضعف بنیهاش در مدرسه اغلب سرش را با کتابهایش گرم میکرد و کمتر با دیگران میجوشید. در ۱۷ سالگی تب روماتیسم گرفت و برای یک سال در خانه بستری شد. بعد از آن مادرش برای این که احساس عقبماندگی نکند برایش در خانه معلم گرفت.
طبیعی است که بهترین همدمش در این شرایط کتاب بود. عاشق زندگینامه، رمان و نمایشنامهها بود و زندگی در جهان کتابها برایش جایگزین زندگی در خیابانهای نیویورک شد. به فلسفهی کلاسیک هم علاقهمند بود و از همان جوانی متوجه شد به فلسفهی «اصالت عمل» بیشتر از تئوریها معتقد است و بهنظرش بیشتر به کار زندگی میآمدند.
۱۸ ساله بود که در روزنامهی محلی آگهی داد تا برای خودش کار پیدا کند. از آنجا که تایپ آموخته بود به عنوان یک کارمند دفتری در کمپانی فیلمسازی یونیورسال پذیرفته شد. آنقدر در کارش جدی بود و پیشرفت کرد تا توانست خودش را به اتاق مدیرعامل یونیورسال، کارل لمل برساند و منشی شخصی او شود.
یکی از وظایف تالبرگ این بود که موقع اکران نکاتی را که بنظر لمل میرسید یادداشت کند. همین باعث شد او تبدیل به یک تماشاگر دقیق با بینشی روشن شود. لمل تحتتاثیر نگاه هوشمندانهی او نسبت به فیلمهای روی پرده قرار گرفت. برای این که تالبرگ جوان را بسنجد سفری به نیویورک برای خودش ترتیب داد و قرار شد در طول سفر تالبرگ به جای او حواسش به فیلمها باشد. بعد از دو ماه که از نیویورک به لسآنجلس بازگشت یادداشتهای تالبرگ درباره مشکلاتی که پیش رو بود و شرایط کمپانی شگفتزدهاش کرد.
تالبرگ به او گفت: «اولین کاری که باید بکنید این است که یک شغل جدید به عنوان مدیر استودیو ایجاد کنید که روی روند روزانهی کارها نظارت داشته باشد.» لمل درجا پذیرفت و خود تالبرگ را به این سمت منصوب کرد. در حقیقت لمل مدیریت کمپانی بزرگی که حداقل نه فیلم را همزمان تولید میکرد به تالبرگ ۲۰ ساله سپرده بود.
دیوید تامسون، تاریخدان و منتقد سینما دربارهی این انتصاب میگوید: «روشن است که هیچ زد و بندی در کار نبود. تالبرگ نه ثروتی داشت و نه تجربهای در صنعت سینما. جوان بود با تحصیلات نیمهکاره و ظاهر نحیف و شکننده. درنتیجه لمل فقط روی بینش، آگاهی و توانایی او حساب کرده بود. ویژگیهایی که میرفت جهان سینما را تسخیر کند.»
اولینبار سرسختیاش را در مقابل اریک فون اشتروهایم، کارگردان بزرگ نشان داد. فیلم «همسران احمق» جواهر بزرگ کمپانی یونیورسال بود و ستاره و کارگردان فیلم، اشتروهایم خیلی بیشتر از بودجهای که برایش مقرر شده بود، تا آن لحظه خرج کرده بود. تالبرگ، کارگردان را به دفترش فراخواند و گفت: «صحنههایی که گرفتهاید را دیدم. فیلمبرداری همین امروز متوقف میشود.» اشتروهایم جواب میدهد: «ولی من هنوز کارم را تمام نکردهام» و تالبرگ با آرامش پاسخ میدهد:«چرا. شما تمام بودجهای که استودیو میتوانست در اختیارتان بگذارد را خرج کردهاید.» تالبرگ سر فیلم بعدی اشتروهایم هم با او به مشکل برخورد و درنهایت این کارگردان بزرگ را اخراج کرد. اخراجی که در محدودهی سینما مثل یک زلزله بزرگ تکاندهنده بود.
تالبرگ بعد از موفقیتهای بزرگی که در یونیورسال به عنوان تهیهکننده و مدیر استودیو پیدا کرد متوجه شد دیگر در این کمپانی نمیتواند از ظرفیتهایش کامل استفاده کند پس بین اهالی سینما زمزمه انداخت که او برای پیشنهادهای کاری در دسترس است.
وقتی نوابغ به هم میرسند
اواخر سال ۱۹۲۲ بود که مایر را به تالبرگ معرفی کردند. مایر دنبال کسی میگشت که در ادارهی استودیوی کوچک ولی فعال و روبه رشدش به او کمک کند.
در همان ملاقات اول، تالبرگ تاثیر آنی و عمیقی روی مایر گذاشت. مایر بعد از این ملاقات به واسط معرفیشان گفته بود: «به او بگویید اگر برای من کار کند تا آخر عمرم مثل پسرم از او مراقبت خواهم کرد.»
با وجود آن که خصوصیات اخلاقی تالبرگ و مایر از خیلی جهات با هم متفاوت بود، و با آن که سن مایر تقریبا دو برابر تالبرگ بود، تالبرگ به عنوان معاون مایر در کمپانی لوییس.بی.مایر استخدام شد. تالبرگ به گفته مورخان سینما نقصهای مایر را جبران میکرد. او کسی بود که میتوانست کیفیت را با موفقیت اقتصادی ترکیب کند و اثری هنرمندانه به بازار سینما بدهد که گیشهها را هم تسخیر کند.
تالبرگ ۲۴ ساله بود که کمپانی مایر با دو شرکت دیگر ادغام شد و مترو گلدوین مایر به صورت رسمی زیر نظر مایر و تالبرگ قرار گرفت. سه سال بعد از این ادغام ام.جی.ام تبدیل به موفقترین استودیوی هالیوود شد. مایر و تالبرگ تیم درخشانی را با هم تشکیل میدادند. آنها به هم اعتماد و تکیه داشتند و هیچکدام تصمیمهای فردی نمیگرفتند.
مایر مسؤولیت بخش اقتصادی کمپانی مترو گلدوین مایر را برعهده گرفت و بودجهها را برنامهریزی میکرد و پروژههای جدید برای تصویب پیش او میآمد و تالبرگ، که او را پسر شگفتانگیز صدا میزدند، مسؤولیت تمامی محصولات تولید شده در ام.جی.ام را داشت. فیلمسازان میگفتند: این دو نفر همدیگر را کامل میکنند. تالبرگ ذهن فوقالعادهای برای داستان داشت و توانایی مایر در تجارت مثالزدنی بود. فلسفهی راهنمای آنها یک چیز بود: «ساختن فیلمهای خوب. بهترین فیلمهایی که در توانشان است. حتی اگر مجبور شوند یک فیلم را به کل از اول فیلمبرداری کنند.»
برای آنها این که ام.جی.ام تبدیل به یک کمپانی سطح بالا در «بازیگری» شده بود حتی از گیشهی فیلمها هم اهمیت بیشتری داشت. آنها با ستارههای دوران صامت سینما مثل گرتا گاربو شروع کردند و از زمانی که فیلمها ناطق شدند بازیگران تراز اولی مثل کلارک گیبل تحت قرارداد استودیو بودند.
وقتی تالبرگ در سپتامبر سال ۱۹۳۶ از دنیا رفت، شوک بزرگی به ام.جی.ام وارد شد. مایر و همهی اهل سینما دچار فقدان دردناکی شده بودند. مایر گفت که روح الهامبخشی که پشت آثار هنری استودیو قرار داشته از دست رفته است.
مایر آکادمی اسکار را وادار کرد جایزهای به اسم ایروینگ تالبرگ برای تقدیر از تهیهکنندگان برتر بگذارند. به هر حال به مدت ده سال بعد از مرگ تالبرگ، مایر وظایف او را هم برعهده گرفت و علیرغم این که خیلیها فکر میکردند بعد از تالبرگ ام.جی.ام سقوط میکند کمپانی به رشد خودش ادامه داد.
مایر تبدیل به اولین نفر در تاریخ آمریکا شد که دستمزدش به یک میلیون دلار رسید. به نرخ امروز هم حساب کنیم مایر گرانترین مرد ایالات متحده آمریکاست.
جوزف.ال.منکیهویچ کارگردان سینما میگوید: «مایر یک مدیر اجرایی فوقالعاده بود. اگر به جای ام.جی.ام کارخانه جنرال موتورز را هم به او میدادید میتوانست با همین قدرت آن را اداره کند.»
مایر سال ۱۹۵۷ درگذشت اما میراثی که از او به جا ماند هنوز هم روی پردهی سینماها زنده است. شیر کمپانی مترو گلدوین مایر هنوز هم اول بسیار از فیلمهای درجه یک سینما غرش میکند. ام.جی.ام اولین استودیوی ستارهمحور هالیوود بود. آنها بازیگران را مهم کردند. جوآن کرافورد، گرتا گاربو، کلارک گیبل و دهها ستاره بزرگ دیگر هالیوود درحقیقت توسط مایر و تالبرگ خلق شدند. مردانی که نبوغ ذاتی برای درک یک صنعت سرگرمکننده داشتند.
۱۰ فیلم مهم جانی دپ؛ مرد جهانهای فانتزی
عالی بود
درباره پارامونت و یونیورسال، فاکس قرن بیستم هم مطلب بگذراید.
ممنون