۲ فیلم که حالتان را خوب میکند؛ کریسمس گذشته و راز جنایت
اگر شما هم مثل من این روزها از در خانه ماندن در معرض فروپاشی عصبی هستید، بهترین کار دیدن فیلمهایی است که برای دقایقی هم که شده حواستان را از اتفاقات جهان منفک میکند. فیلمهای خوب این مدلی کم نیستند و راستش را بخواهید این اصلا یکی از ویژگیهای فیلم خوب است که تماشاگر را به جهان خودش میکشاند. بین فیلمهای مطرح فصل جوایز و فیلمهای محبوب فستیوالها در طول این سالها فیلم خوب سرگرمکننده فراوان است مشکل اینجاست که خیلی از این فیلمها ناامیدکننده هستند. نه فقط به معنای تلخ بودن، بیشتر به این مفهوم که به انسان و قابلیتهایش باور ندارند و در این روزها بیشتر از همیشه نیاز داریم کسی نشانمان بدهد که معجزه وجود دارد و آدمها موجودات دوستداشتنی هستند. دو فیلم حال خوب کن کریسمس گذشته و راز جنایت کمدیهایی هستند که با رویکردی کاملا متفاوت این حس و حال را بیدار میکنند.
دربارهی فیلم کریسمس گذشته
کمدی-رمانتیکی از سینمای پربار سال گذشته که تقریبا مهجور ماند علیرغم آن که کارگردانش پل فیگ برای دوستداران کمدی-رمانتیکها چهرهی شناخته شدهای است آنطور که باید تحویل گرفته نشد. پل فیگ بیشتر به عنوان کارگردان سریالهای تلویزیونی شناخته میشد و سال ۲۰۱۱ بود که با ساختن کمدی-رمانتیک درخشان «ساقدوشها» نشان داد که در سینما هم حرفهایی برای گفتن دارد. «ساقدوشها» داستان حسادت، رقابت و محبت عمیق میان چند دوست در آستانهی ازدواج یکی از دوستانشان بود.
در نقد فیلمهای کریسمس گذشته و راز جنایت خطر اسپویل شدن قصه وجود دارد.
سال ۲۰۱۸ فیلم «یک لطف ساده» را با بازی بلیک لایولی و آنا کندریک ساخت که البته از حوزهی قدرتش دور بود. فیلم یک تریلر معمایی با چاشنی از یک کمدی سبک بود که نیمهی اول آن خیلی جذاب بود اما در نیمهی دوم و بعد از گرهگشایی نتوانست اقناعکننده باشد. فیلمی که ثابت کرد پل فیگ میتواند فیلمهای سرگرمکنندهی خوبی بسازد. عجیب است که آخرین فیلمش «کریسمس گذشته» امتیاز کمتری از «یک لطف ساده» گرفته است. «کریسمس گذشته» نقاط قوت زیادی دارد که منهای پایانبندی دور از ذهناش که نچسب است، در طول تماشایش به شما خوش میگذرد.
کمدی-رمانتیکها معمولا از چند فرمول تبعیت میکنند. یکی از آن فرمولها با قهرمانی شکستخورده که دائم در زندگیاش گند میزند شروع میشود و با رستگاریاش به پایان میرسد. «کریسمس گذشته» هم از همین فرمول پیروی میکند. این قسمت ماجرا لزوما اسپویل نیست چون کمدی-رمانتیکها اکثرا قابل پیشبینی هستند. لحظات و شوخیها و شخصیتپردازیهاست که باعث میشود از هم متمایز شوند. کاترینا یا کیت در یوگسلاوی به دنیا آمده و بعد از جنگ به همراه خانوادهاش به لندن مهاجرت کرده است. امیلیا کلارک نقشاش را بازی میکند و به جز چند فصل اول «بازی تاج و تخت» که بازی خوبی داشت نشان داده که اتفاقا بیشتر نقش دختران سادهی خوشدل به او میآید.
کاترینا که نامش را به کیت تغییر داده میخواسته خواننده شود اما بعد از یک بیماری سخت قلبی و پیوند قلب در زندگی شخصی و حرفهایاش دچار مشکل میشود و به نظر میرسد هر تصمیمی که میگیرد اشتباه است. با مردان اشتباهی وقتش را هدر میدهد. خانه و زندگی درست و حسابی ندارد و البته در تناقض با همهی اینها در یک مغازهی وسایل کریسمس با لباس الفها نقش فروشنده را بازی میکند تا این که یک پسر جوان متفاوت با همه از راه میرسد.
به جز امیلیا کلارک حضور اما تامپسون در نقش فرعی مادر کیت هم اتفاق دلنشینی است. اما تامپسون بازیگر فوقالعادهای است و صحنهی خانوادگی آنها آخر فیلم به لطف تامپسون و کلارک گرم و دوستداشتنی از کار درآمده. سکانسهای دو تایی تامپسون و کلارک گاهی حتی موفق میشوند تماشاگر را احساساتی کنند.
مهمترین نقطهی قوت فیلم پل فیگ احترامی است که برای کاراکترهایش قائل میشود. حتی در احمقانهترین تصمیمات کیت نمیشود او را دوست نداشت. این البته به بازی کلارک هم برمیگردد که در این فیلم بسیار یادآور شیوهی بازیاش در «من پیش از تو» است. همهی شخصیتهای فیلم «کریسمس گذشته» دوستداشتنی هستند و این رویکرد کارگردان و فیلمنامهنویسان برایم یادآور کمدیهای درجه یک کاپرا مثل «معجزهی سیب» و «بانو برای یک روز» بود.
«کریسمس گذشته» که حال و هوای ایام کریسمس را در بافت بصریاش دارد البته قرار نیست به پای بهترین فیلمهای کریسمسی برسد اما در اندازههای خودش کمدی-رمانتیک خوشساختی است که لحظات مفرحی به دنبال دارد. اصلیترین گرفتاری فیلم گرهگشایی از ماجرای مرد جوان است که به نظرم ایدهاش به بقیهی فیلم نمیخورد. وصلهی ناجوری است. با این حال آن سکانس پایانی در گرمخانه همه چیز را جبران میکند. سکانسی که مشابهش را در سینمای ایران خودمان در فیلم «سنتوری» داریم. وقتی علی سنتوری در تپهها سوسیس سرخ میکند و با بقیهی معتادان ضیافت به راه میاندازد.
«کریسمس گذشته» فیلمی نیست که ماندگار شود اما برای نزدیک به دو ساعت باعث میشود جهان تلخ این روزها را فراموش کنید و پا به جهانی بگذارید که شبیه افسانههای پریان قرار است همه چیز در آن ختم به خیر شود.
دربارهی فیلم راز جنایت
اگر دربارهی فیلم تحقیق کنید و به امتیاز متاکریتیک ۳۸ از ۱۰۰ آن برخورد کنید احتمالا برایتان عجیب است که آن را برای دیدن معرفی میکنم. اما شاید اسم گیلتی پلژر یا لذت گناهآلود به گوشتان خورده باشد.
پیتر برادشاو و بقیه منتقدان سینمایی گاردین ستونی دارند به نام guilty pleasure. ترجمهاش به فارسی میشود چیزی در مایه «لذت گناهآلود». این ستون از وقتی راه افتاد که برادشاو و بقیه منتقدان گاردین در گپ و گفت با هم به این نتیجه رسیدند که فیلمهایی در تاریخ سینما هست که دوستشان داشتهاند اما همیشه از حرف زدن دربارهشان شرمنده بودهاند. انگار خجالت میکشیدند بگویند به فلان فیلم تجاری یا حتی ضعیف علاقه دارند. فیلمهایی که قطعا المانهایی برای جلب مخاطبانشان داشتند حتی منتقدانی که جزو تماشاگران سختگیر سینما محسوب میشوند. خود برادشاو برای شروع ستون گیلتیپلژر فیلم «روز کارگر» جیسون ریتمن با بازی کیت وینسلت را معرفی کرد. محصول ۲۰۱۳ که امتیاز منتقدان به آن ۵۲ از ۱۰۰ بود. گیلتی پلژرها فیلمهایی هستند که از نظر سینمایی شاید شاهکار نباشند اما از دیدنشان به اندازه یک فیلم عالی لذت بردهاید.
حالا فیلم راز جنایت هم یک گیلتی پلژر تمام عیار است. تجربه شخصیام نشان داده که گیلتیپلژرها در سینما برای محبوبشدن و شخصیشدن دو عامل مهم دارند: یکی قصه و دیگری بازیگر. در مورد فیلم راز جنایت یکی از مهمترین نکاتی که باعث لذت بردن از آن میشود بازی بازیگران است.
جنیفر انیستون و آدام سندلر یک زوج طبقهی متوسط هستند. زن آرایشگر و مرد پلیسی که بارها در امتحان کارآگاه شدن شکست خورده اما به همسرش به دروغ گفته که کارآگاه شده است. برای دوستداران جنیفر انیستون عیش تمام معناست. یک اصطلاحی بین سینماییها وجود دارد که میگویند فلان بازیگر زن دختر همسایه است. اصطلاحی که دربارهی جنیفر انیستون هم میشود به کار برد. منظور این است که روی پرده بازیگر آنقدر صمیمی و دوستداشتنی است که انگار او را میشناسی. همان حسی را متبادر میکند که مثلا دیدن دختر همسایهتان. جنیفر انیستون همیشه چنین ویژگی روی پردهی سینما دارد. در فیلم «راز جنایت» هم به عنوان همسر جذاب و دوستداشتنی و باهوش آدام سندلر که همراه خوبی برای شوهرش است زوج بامزهای را تشکیل دادهاند.
آدام سندلر که سال گذشته در فیلم «جواهرات تراشنخورده» درخشید در فیلم سرخوشانه و کمدی «راز جنایت» نقش مردی کمی ابله، بیاندازه عاشق همسرش و البته شوخ طبع را بازی میکند. بار کمدی فیلم روی دوش سندلر و انیستون است. آنها به عنوان یک زوج ناجور در طبقهی ثروتمندان با راحت و خودمانی بودنشان لحظات بامزهای خلق میکنند.
مرد از ابتدای ازدواج به همسرش قول داده بود که او را برای ماه عسل به اروپا ببرد. حالا در پانزدهمین سالگرد ازدواجشان با اعتراض زن مجبور میشود یک سفر اروپایی کم خرج تدارک ببیند اما در بخش فرست کلس هواپیما با یک ویکنت ثروتمند آشنا میشوند که به آنها پیشنهاد میدهد بقیهی سفر را با او بگذرانند. یک قتل و به دنبال آن جنایتهای دیگر اوقات خوش زن و شوهر را به هم میریزد و آنها میخواهند از شم پلیسیشان برای یافتن قاتل استفاده کنند.
آن قسمتهای مربوط به حل معمای جنایت کمی سادهانگارانه برگزار شده و البته از آن جا که فیلم قرار بوده یک کمدی سبک مفرح باشد چندان آزاردهنده نیست. نمونههای خوبش میشوند «چاقوکشی» رایان جانسون یا «جنتلمن» گای ریچی. به هر حال کایل نیواچک کارگردان فیلم «راز جنایت» تلاش خودش را میکند تا در تجربهی سینماییاش حداقل تماشاگر را خسته نکند و خود این مزیت بزرگی است.
نقطه ضعف فیلم این است که جنایتهایی که اتفاق میافتند عملا هیچ شوکی ایجاد نمیکنند. انگار خود کارگردان میدانسته که نقطه قوت فیلمش فقط قرار است زوج دو تایی انیستون و سندلر باشد به همین دلیل موقعیتهای داستانی را طوری ترتیب داده که فقط روی این زوج تمرکز داشته باشیم.
بقیهی بازیگران هم چنگی به دل نمیزنند. عملا کاراکترهای روی هوایی دارند. تماشاگر عملا یکی دو سکانس همیشه جلوتر از فیلم است و هیچ سکانسی نیست که انتظارش را نداشته باشیم. این هم از نقاط ضعف فیلم است. اما در نهایت «راز جنایت» با حماقتهای مکرر کاراکتر آدام سندلر و راحتی و روانی او و انیستون جلوی دوربین، میزانسنهایی از کشتی باشکوه و هتلهای گرانقیمت و فراری و موناکو و تلاشاش برای سرگرم نگهداشتن تماشاگر تبدیل به فیلمی شد که برای یک ساعت و نیم به مغزم استراحت داد و حالم را خوش کرد.
دنبال هیچ نکتهی خاصی در این فیلم نباشید. فقط قرار است با آن خوش بگذرانید.
بیشتر بخوانید:
۱۳ سریال برای سرگرم شدن در روزهای کرونا
در بازه کریسمس گذشته یک فیلم وحشتناک ضعیف و مسخرست که اگر فیلم بین باشید بعدش به خودتون فحش میدید که پرت وقت گذاشتید و این فیلم بدردنخور آشغال رو دیدید
سلام
ممنون بابت معرفی فیلم کریسمس گذشته
واقعن حالم رو خوب کرد
دستکم برای ساعاتی همه چیز های بد رو فراموش کردم
خدا به سازندگان و شمای معرفی کننده سلامتی و حال خوب بیشتر عطا کنه
بازم ممنون