خاطره فوتبالی تعریف کنید، گوشی آنر برنده شوید!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱ دقیقه
مسابقه جام ملت های آسیا 2019

موقع بازی ایران-استرالیا کجا بودید و داشتید چکار می‌کردید؟ وقتی در سال ۲۰۰۴ ایران در جام ملت‌های آسیا ۴ گل به کره‌ی جنوبی زد، چه حس و حالی داشتید؟ در جام‌جهانی ۲۰۱۴، موقع بازی ایران-آرژانتین، وقتی که همه امیدوار بودیم با آرژانتین مساوی ‌کنیم، چه اتفاقی داشت در زندگی شما رخ می‌داد؟

از موقعی که تیم ملی ایران در تورنمنت‌های بزرگ مثل جام ملت‌های آسیا، مرحله‌ی انتخابی جام‌جهانی یا اصلا خود جام‌جهانی بود، خاطره‌ای دارید؟

خاطره‌ای از خود شما، وقتی که تیم ملی ایران یک بازی مهم داشته. این خاطره می‌تواند از زندگی خود شما باشد. اتفاق تلخ، شیرین، خنده‌دار یا گریه‌داری که برای خود شما یا دوستانتان اتفاق افتاده.

خاطره‌ی خودتان را در فرم زیر بنویسید و برای ما ارسال کنید. لطفا حداکثر در ۳۵۰ کلمه خاطرتان را تعریف کنید.

سعی کنید خاطره‌ای را انتخاب کنید که خیلی دراماتیک و تاثیرگذار باشد.

از ۱۷ دی تا ۱ بهمن خاطرات شما را جمع‌آوری می‌کنیم.

در نهایت به کمک آقای «امیر حاج‌رضایی»، ۵ خاطره‌ای را که داستان تاثیرگذارتری دارند انتخاب می‌کنیم و به هرکدام از برندگان یک گوشی «HONOR 7C» جایزه می‌دهیم.

این ۵ خاطره‌ی برتر را به شکل انیمیشن در می‌آوریم و در اینستاگرام و وب‌سایت دیجی‌کالا مگ نمایش می‌دهیم.

مهلت شرکت در مسابقه تمام شد



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲۰۹ دیدگاه
  1. کامران

    بازی پرسپولیس با الاهلی عربستان فصل قبلی لیگ قهرمانان بود که از جایی برگشته بودیم خونه. کلی هیجان داشتیم که این بازی سرنوشت ساز رو ببینیم ولی نمیدونم چی شده بود! از شانس ما تلویزیون یهویی و بی دلیل خراب شده بود و تصویر نشون نمیداد. نه با تلویزیون های اینترنتی آشنایی داشتیم، نه اینترنت با سرعت مناسب و گوشی هوشمند داشتیم!
    یادم اومد یک دستگاه چند کاره داشتیم که تلویزیون هم داشت(۱۲ اییییینچ)! ذوق زده، زودی پریدم و از لابلای وسایلای داخل کمد پیداش کردم و کشیدمش بیرون.وصلش کردم به آنتن… 😐 😐 😐 چیزی جز برفک نشون نمیداد…
    ولی با همون حال که تصویر درست مشخص نمیکرد چی هست و توپ دست کی خانوادگی در نهایت هیجان بازی رو تماشا می کردیم. تیم نیاز به گل داشت تا سعود کنه… منشا که شوتو زد چیزی نمیدیدیم فقط شنیدیم که گزارشگر گفت گل…
    دیگه کسی روی پاش بند نبود
    یادش بخیر…
    بعد این که بازی تموم شد و بازی رو با اون شدت برفک تماشا کرده بودیم
    یادم اومد که دستگاه رابط Video داشت و میشد وصلش کرد به دستگاه دیجیتال…

    هیجان بازی باعث شده بود به کل فراموش کنم که همچین چیزی هم وجود داره…

    جا داره از همینجا به همه بگم مراقب هیجاناتتون باشید و کنترلشون کنید… برای من در همین حد بود
    ولی مورد داشتیم سر هیجاناتشون آدم کشتن

  2. امید

    اینجا بیشتر از علاقمندای فوتبال علاقمندای HONOR 7C هستن 🙂

  3. محمد

    سلام
    بازی ایران و استرالیا من راهنمایی بودم و مدرسمون ساعت ۱ تعطیل میشد منم که عاشق فوتبال بودم بازیم ساعت ۱۲/۵ شروع میشد از صبح هر ترفندی بلد بودم به کار بستم مدرسه نرم نشد و به زور مادرم و تا مدرسه منو مشایعت کرد ، از زنگ اول دنبال یه راهی بودم که برم نشد و تصمیم گرفتم از دیوار برم ف زنگ آخر از معلم اجازه گرفتم که برم دستشویی و یواشکی از دیوار مدرسه رفتم رسیدم خونه ۵ دقیقه مونده بود بازی شروع بشه مادرم گفت چرا زود اومدی گفتم مدرسه تعطیل شد به خاطر فوتبال ، اینقدر هیجان داشت این مسابقه که یادم رفته بود کیف و کتابم تو مدرسه جامونده ، بازی دو دو بود و وقت اضافه تو اون هیجان یه لحظه یه ضربه وحشتناک به پس گردنم خورد که با کله رفتم تو میز تلویزیون مادرم بود داد زد ذلیل شده حالا از مدرسه فرار میکنی ناظمتون با کیفت دم دره رفتم دم در یه چک مشتی ام از ناظممون خوردم ، گفت فردا بیای مدرسه پوستتو میکنم که یه دفعه دیدم همه ریختن تو کوچه وشادی و جشن بعد از ۲۰ سال سلام جام جهانی ،بماند فرداش چه بلایی سرم اومد ولی شیرین ترین اتفاق فوتبالی عمرم بود
    .

  4. بلال بشارت

    تو بازی ایران استرالیا من سنم کم بود بابام هم مخالف فوتبال بود من و داییم اونقد التماس کردیم که گذاش ببینیم یه دفعه دیدم مهدی مهدوی کیا گل زد اونقدر سرو صدا در آوردیم که بایام اعتراض کرد بازم بیصا ایستادیم تا وقتی که گل دوم خورد ایرانهمگی فس افتادیم تا گل خداداد که اونقد داد و هوار را انداختم که یه تیپا هم خوردم بعد با داییم رفتیم خیابون و جشن خلاصه سر یه بازی چه مصیبتها که نکشیدیم

  5. امیرحسین

    بازی ایران آرژانتین نیمه دوم یک دل دردی گرفتم ولی بازم حاظر نبودم که یک لحظه بازی رو از دست بدم تا آخربازی هر جوری بود خودمو کنترل کردم دقیقه ۹۰ بود گه گفتم مساوی رو گرفتیم و رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم خوشحال از اینکه مساوی رو گرفتیم یهو دیدم مسی گل زده ما بازی رو باختیم اینقدر عصبی شدم که باز دل درد گرفتم برگشتم سمت دست شویی .

  6. سیاوش

    خاطره ای که من دارم برمی گرده به بازی ایران کره جنوبی که ۶.۲ بردیم ، یادمه توی خونمون که بازی رو نگاه میکردیم
    هیچ کس امید به این نداشت که ایران بتونه حتی مساوی کنه، خونه ساکت و سوت و کور شده بود، یهو چشمتون روز بد نبینه کلا برقای منزل ما رفت ، حالمون بد بود بدترم شد، از پنجره بیرون رو نگاه کردیم آقا همه برق داشتن غیر از منزل ما ، بررسی که کردیم دیدم بعععععله سیمهای منتهی به کنتر برق از شانس بد ما سوخته و اتصالی کرده ، هیچی دیگه اینو میدونستیم که حداقل تا فوتبال تموم نشه برق نداریم، پدرم یه رادیو داشت که هم با باطری کار میکرد هم با برق ، خداروشکر که باطری داشت، روشن کردیم و شروع به گوش کردن گزارش فوتبال کردیم، همینطور که گوش میدادیم از پنجره هم میپاییدیم ببینیم آقای تعمیرکار میاد یا نه ، در همین حین رضا دوستم که همسایه روبرویی ما بود اومد دم پنجره ، من رو دید گفت مگه فوتبال نگاه نمیکنی ، داستان رو براش گفتم ، آقا تلویزیونشونو جوری گذاشته بودن که از پنجره معلوم باشه ،،، وای صدا از رادیو و تصویر ۳۰ ۴۰ متر اونورتر ، چیزی به اون شکل معلوم نبود ولی ما همینم غنیمت شمردیم، گل بود که ایران میزد و مافریاد میزدیم دقیقا تو کوچه، با اینکه در بدترین شکل ممکن تماشا کردیم این بازیو ، اما لذت بخش ترین بازی و خاطره انگیز ترین بازی برای من و خانواده من بود.

  7. علی اصغر قهرمانی

    سلام من یک نوجوان ۱۷ ساله هستم من در سن ۱۴ سالگی هیچ علاقه و هیجانی به فوتبال نداشتم روزی وقتی من فیلم که خارجی بو اسمشو یادم نمی یاد می دیدم و داداشم که عاشقش فوتباله به فوتبال زد منم مجبور بودم فوتبال ببینم، چون هیچی جز تلویزیون سرگرمند نمی کنه بازی فوتبال داخلی بود و من نمی گم بزن کدوم تیم ها چون ممکنه به یکی از طرف ها بر بخوره خب من اولش خوشم نیومد تا این که گل اول رو با روش خیلی خوب زدند و من نیز هیجان بیشتر شد و کنار داداشم نشستم نگاه کردم و اسمشو تشویق کردم تو بازی وقتی توی به دروازه نزدیک می شد استرس می گرفتم و وقتی ما به طرف گل می زدیم خوش حال …….
    این روز بود که فهمیدم حیجان فوتبال چقدر زیاده آین روز دید من به فوتبال تغیر کرد و دوران فوتبالی من آغاز شد

  8. حامد عباسی

    بازی ایران و کره جنوبی در جام ملتهای اسیا سال ۲۰۰۴ بود سرمربی هم برانکو بود نوبتی به هم دیگه گل می زدن هی استرس می گرفتم بعد از گل ایران ، که هی دلم می گفت الان کره هم گل می زنه اخرش مهدوی کیا یه گل تمام کننده زد انگار کره ای ها دیگه خسته شدند و گفتند بس است اگه بازم گل بزنیم بازم می خوریم :)))) برد پر گلی و شیرینی بود که برانکو قبل از بازی با اطمینان می گفت کره را حذف می کنیم کریمی هم مرد میدان بازی بود .

  9. بهانه

    بازی ایران-استرالیا،من کلاس فوق العاده ریاضی بودم،مامانم بعدش اومد دنبالم با خوشحالی گفت میدونی رفتیم جام جهانی؟من با ناراحتی گفتم پس چرا نموندید من بیام با هم بریم????فکر میکردم جام جهانی یه جاییه که مامان و بابام بدون من رفتن????حالا این شده سوژه تو خانوادمون????

  10. علی

    من تو زندگیم اصلا ی مسابقه فوتبالو تا آخر نگاه نکردم ناموسا، ولی تو پلی استیشن حریف میطلبیم الان هم که کاسبی خرابه از صبح تا شب با همکارام PES میزنیم به نظرم یدونه از این گوشی ها به من بدین چون بچه خوبی هستم. ولی امیدوارم ایران ی روز تو جام جهانی قهرمان بشه هیچ چیز غیر ممکن نیست خدایی.
    خاطره فوتبالی هم نداشتم که واستون تعریف کنم ببخشید.

  11. محمدجمشیدپور

    بهترین خاطره من بازی پلی آف ایران و استرالیا جام جهانی۹۸فرانسه بود که در ملبورن استرالیا قهرمانان ما باعث افتخار آفرینی با عزت فراوان شدند که هیچوقت فراموش نمیکنم چون همون موقعه مراسم عزاداری مادر بزرگم برگزار میشد ومن به همراه خواهرانم در قسمت اتمامی راه پله ها به سمت پشت بام یواشکی بخاطر عقاید سنتی کرمانشاه در مراسم عزاداری تلویزیون را برده بودیم ودر تمام لحظات بازی خودمون رو کنترل کردیم وساکت ماندیم وهرچند که بارها از پایین ما رو صدا میکردند ولی بخاطر بازی آرام وبی صدا بودیم وبا ضربه خداداد عزیزی در دقیقه های آخر وگل شدن این فرصت طلایی من یه جیق وحشتناک زدم وهمین باعث شد همه به محل ما پی ببرن و باعث تنبیه شدید ما شد هرچند که این تنبیه اصلا درمقابل خوشحالی ما اهمیتی نداشت ولی هنوز هم بعنوان بهترین خاطره زندگی ما است چون غیر ممکن ها را ممکن ساختیم وهمه مردم ایران اون لحظات رو به خوبی بیاد دارن چون تنهازمانی بود که حتی وزن کره زمین کاهش یافت چون همه مردم به هوا پریده بودند .

  12. محمدرضا

    از دنیا زده شده بودم.بدترین روز عمرم بود؛بدبختی پشت بدبختی و ضد حال پشت ضد حال؛دلم میخواست برای چند لحظه ام که شده از این مشکلات رها بشم.سر راه نون گرفتم و رفتم خونه.
    تلوزیون رو روشن کردم و طبق معمول یکم دیر روشن میشد.رفتم اشپز خونه یه چیزی درست کنم بیام.نمی دونم چقدر شد ولی وقتی برگشتم،دیدم فردوسی پور داره داد میزنه،چه قوچی داریم ما!!!! انگار دنیا وارونه شد.جفت پا پریدم بالا و بشقاب غذا افتاد رو زمین وشکست و من همچنان بالا بودم و داد میزدم که مادرمو دیدم که داشت با دمپایی میومد سمتم!یک لحظه نگاهش به تلوزیون افتاد گفت:ایران کدومه؟گفتم:اونی که جلو هستش؛دمپایی از دستش افتاد و گفت هوراااااااا!اون لحظه تمام مشکلاتم یادم رفته بود و هروقت میبینم مشکلات دورم کردن،اون کلیپ گل قوچی رو میزارم و برای چند لحظه همه چی یادم میره!

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما